مخالفت رهبری با تشکیل دولت پنهان
عزتالله ضرغامی گفت: تعدادی از اعضای خبرگان به رهبری پیشنهاد دادند نهادهای زیرمجموعه ایشان از جمله بنیاد مستضعفان و ستاد اجرایی فرمان امام و... بیایند و کارهای اقتصادی دولت را بر عهده بگیرند و یک دولت پنهانی شکل بگیرد اما رهبری مخالفت کردند.
عزتالله ضرغامی گفت: تعدادی از اعضای خبرگان به رهبری پیشنهاد دادند نهادهای زیرمجموعه ایشان از جمله بنیاد مستضعفان و ستاد اجرایی فرمان امام و... بیایند و کارهای اقتصادی دولت را بر عهده بگیرند و یک دولت پنهانی شکل بگیرد اما رهبری مخالفت کردند.
به گزارش صدای ایران روزنامه سازندگی نوشت: برای خیلی از چپهای خط امامی، ساختمان شماره ۶۲ خیابان پاستور، ساختمان پرخاطرهای است. دفتر مهدی کروبی و مجمع روحانیون مبارز در دهههای شصت و هفتاد، اما حالا در اختیار عزتالله ضرغامی است. خودش میگوید: «بعدها چون منازل آقایان بالای شهر بود لطف کردند و دفاتری در همان نزدیکیها به آنها دادند و از اینجا رفتند. این ساختمان ده سال متروکه بود. اما با پایان دوره کاریام در صدا و سیما، رهبری اینجا را در اختیار من گذاشتند.» بعد هم با لحنی مطایبهآمیز ادامه میدهد: «اینجا پارکینگ خوبی هم دارد. میتوانید هر وقت این طرفها آمدید و جای پارک نداشتید همینجا پارک کنید». اشارهاش به حیاط ۵۰۰ متری ساختمان است که اطرافش را ردیفی از درختان و گل و گیاه پر کرده؛ ضلع مقابل حیاط هم همان تراسی قرار دارد که با صبحانههای ضرغامی معروف شده است. تراس هم البته به حیاط کوچکتر اما پر گل و گیاهتری مشرف است که ضرغامی دربارهاش میگوید: «گل و گیاهها همه کار خودمان است.» ضرغامی بعد از صدا و سیما و با حکمی که از رهبری دریافت کرده، جدا از حضورش در شورای عالی انقلاب فرهنگی و فضای مجازی، بهعنوان کارشناس در جلسات مرتبط با حوزه کارشناسی در دفتر رهبری شرکت میکند. خودش میگوید: «برای آن جلسات مطالعه و تحقیق میکنم، با دیگران جلسه میگذارم و جمعبندی میکنم تا در آن جلسات با آمادگی حضور پیدا کنم.» شاید همین ماموریت هم پایه گعدهها و دیدارهای او در این ساختمان با چهرههای مختلف سیاسی از حسین کروبی تا سرافراز و ... باشد. گعدههایی که بعضی از آنها با آدمهای سیاسی اما اهدافی غیرسیاسی است. مثل حلقه «نازیآبادیها» که حضور افرادی چون عمادالدین باقی نزدیک به یک سال است که شکل گرفته است و غیر از او و ضرغامی، عباس عبدی، ناصر ایمانی، سیدجلال ساداتیان و نازیآبادیهای دیگری که به قول ضرغامی خیلیهایشان اصلاحطلب هستند، دور هم جمع شدهاند تا راهی برای حل مسائل و مشکلات محله نازیآباد پیدا کنند: «بحثهای ما اقتصادی و اجتماعی و بهخصوص مسائل جوانان در محله نازیآباد است و اتفاقا در این جلسات اصلا بحثهای سیاسی نداریم. چون این مباحث روی کارهایی که برای محله میخواهیم انجام بدهیم سایه میاندازد.» منزل پدری ضرغامی البته میدان گمرک بوده اما بعد از ازدواجش در نازیآباد ساکن میشود: «من و حجاریان خانهمان دیوار به دیوار بود. با هم درس میخواندیم و بحثهای فلسفی داشتیم. البته بیشتر با برادرشان که خدا رحمتشان کند. ما دائم منزل آنها بودیم. چون خانه ما کوچکتر بود و دو خانواده در یک اتاق زندگی میکردیم اما خانه آقای حجاریان بهتر بود. چهار طبقه بود و پدرشان هم فرشفروش بودند.» ضرغامی خاطره اولین فرش دستبافتی را که خریده هم اینطور به یاد میآورد: «ما در عمرمان یک بار توانستیم فرش دستبافت بخریم. پدر آقای حجاریان یک فرش کاشان به ما داد که آن زمان ۷۲ هزار تومان بود. البته به صورت اقساطی بود که من ماه به ماه با موتور میرفتم سر میدان مولوی و قسطم را میدادم به آقای حجاریان و همیشه هم او را دعا میکردیم که توانستیم یک فرش بخریم. البته چون پول نداشتیم بدهیم قالیشویی آن را بشوید و فکر میکردیم مثل فرش ماشینی است، در همان حیاط خودمان انداختیم و شستیم. اما بعد موقع جمع کردن چون حسابی سنگین شده بود نتوانستیم با حاج خانم آن را جمع کنیم و بگذاریم آبش کشیده شود تا زود خشک شود؛ نتیجه اینکه آب درونش ماند و خلاصه بعد از خشک شدن این فرش کلاً کج شد و مجبور شدیم بفروشیمش.» او در بیان خاطرات سیاسیاش هم همینقدر بیتکلف است: «ما در لانه جاسوسی عمری گذاشتیم. جوان بودیم و ایدههایی داشتیم. میخواستیم ببینیم میتوانیم در همین یک سال که در لانه جاسوسی هستیم جامعه توحیدی که آن همه شعارش را داده بودیم بسازیم. خیال میکردیم که یک سال که در آنجا هستیم دیگر داریم برای کشور الگو میشویم. البته کلا گند زدیم!(خنده) اما فکر میکردیم الگویی برای کشور خواهیم شد.»
آقای ضرغامی ظاهرا علاقهمند هستید کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری شوید؟ بسیاری ورود شما به عرصه سیاست و نوع موضعگیریهای شما را دلیل این امر میدانند.
من هیچوقت قصد و برنامه ریزی برای شرکت در انتخابات ریاستجمهوری نداشتهام. البته معتقدم نیروهای انقلاب باید همیشه آمادگی برای هر شرایطی داشته باشند تا اگر ضرورت ایجاب کرد بتوانند هر مأموریتی را انجام بدهند. ما اگر از این قاعده کلی عبور کنیم هیچوقت من برنامهریزی و تدارکات برای انتخابات نداشتهام و الان هم ندارم. کارهایی که من انجام میدهم هیچ ارتباطی با بحثهای سیاسی و انتخاباتی ندارد و حتی با نگاه انتخاباتی، برخی حرفها و رفتارها هیچ توجیه ندارد و میتواند خلاف آن رفتار صورت بگیرد.
شما بعد از دوران ریاست بر صداوسیما در شبکه های اجتماعی به شدت فعال شدید و سعی کردید تصویر متفاوتی از خودتان نسبت به آن چهرهای که از شما وجود داشت ارائه کنید. تصویر فردی که اهل گفتوگو و منتقد برخی رویههای موجود مثلا در قوهقضائیه است و از حقوق متهمان دفاع میکند؛ هشتگ «اشتباهات مدیریتی من» راه میاندازد و از خودش انتقاد میکند. اما به نظر خیلیها این تصویر نمایشی است. چون شما از دخالت در انتخابات ۷۶ به عنوان یک مدیر دولتی و تشویق بخشی از سینماگران برای حمایت از ناطق نوری سخن میگویید اما از اشتباهات مهمتری که در مظان آن قرار دارید عبور میکنید؛ مثلا در مورد ۲۰ دقیقه وقت اضافهای که به آقای احمدینژاد در مناظرههای سال ۸۸ دادید، یا جلوگیری از بیان دفاعیات افرادی مثل آقایان هاشمی یا ناطق نوری در صداوسیما و پاسخ به تهمتهایی که به آنها زده شد.
اصل پاسخ سوال روشن است. آدمها اعتقادات شخصی و باورهای فردی دارند و حقشان است که این باورها را مطرح و تبلیغ کنند و بر آنها پافشاری کنند. کسانی که مرا میشناسند و سالهای طولانی با من همکاری کردهاند شاهد هستند همان مواضعی که به لحاظ شخصی داشتم همانها را بر حسب وظیفه الان ابراز میکنم. اما طبیعی است وقتی کسی مسئولیت پذیرفت نمیتواند به دنبال طرح مواضع شخصی خود باشد. در دوران مسئولیتم در صداوسیما من باید مواضع سازمانی خودم را تبیین میکردم. اگر کسی رئیس سازمانی باشد و هر روز اعتقادات و مواضع شخصی خودش را بیان کند کارها جلو نخواهد رفت.
آنچه که شما در سازمان صداوسیما دیدید اتفاقا با گذشته سازمان بسیار متفاوت بود. اقداماتی که به خصوص من در سالهای اول و دوم انجام دادم آنقدر متفاوت بود که آقای خاتمی بارها در جلسات تحسین میکرد و دیگر آقایانی که با آنها در دولت بودیم سوال میکردند چرا قبل از شما این کارها انجام نمیشد. مثلا وقتی من بسیاری از محدودیتهایی که برای آرشیو صداوسیما وجود داشت را برداشتم و از همان هفتههای اول بسیاری از تصاویری که مربوط به دولت موقت و شخصیتهای سیاسی اوایل انقلاب بود و در سالهای قبل حذف شده بودند را نمایش دادم بسیار مورد توجه قرار گرفت. تا جایی که سید حسن خمینی به من گفت در عکسی که امام از بالای پلکان هواپیما پایین میآید در گذشته هر سال یک نفر از شخصیتها حذف میشد و اگر شما نمیآمدید به آنجا میرسید که در نهایت فقط خلبان هواپیما و خود امام باقی میماندند؛ اما شما که آمدید همه اینها را به عنوان نماد زنده کردید و اجازه دادید مردم تصاویر شخصیتهای دولت موقت، جلسات، سخنرانیها، تظاهرات مارکسیستها و... را ببینند. شاید نماد این اقدام دفاعیات خسرو گلسرخی بود که پخش آن برای عدهای خیلی سخت بود که چطور دفاعیاتی که یک مارکسیست انجام داده را با همان ادبیات پخش میکنیم. باز شدن درهای آرشیو صداوسیما بر آنتن صداوسیما و در هم شکستن خطوط قرمز خودساخته، خدمت بزرگی به انقلاب، مردم و خود صداوسیما بود.
البته دولت اصلاحات خیلی منتقد رویه صداوسیما بود؛ آقای رمضانزاده به عنوان سخنگوی دولت میگفت صداوسیما اقدامات و پروژههای بزرگ دولت را نشان نمیدهد اما ساعتها برای افتتاح یک دوربرگردان در یک اتوبان(در دوره شهرداری احمدینژاد) برنامه پخش میکند...
خب انتقادات اصولگرایان به صداوسیما هم کمتر از اصلاحطلبان نیست. خود من آنقدر که از ناحیه رسانههای اصولگرا مورد حمله و هجمه قرار گرفتهام از ناحیه رسانههای اصلاحطلب قرار نگرفتهام. اما من به این نتیجه رسیدم اگر در دوران مدیریتم در برخی مقاطع حساس میتوانستم تصمیم بهتری بگیرم الان این را اعلام کنم. مثلا در انتخابات سال ۹۲ که هشت کاندیدا حضور داشتند برای اینکه همه بتوانند در کنار هم حاضر باشند و مدیریت شود و کاملا عدالت رسانهای برقرار شود روشی اعمال شد که برای سال ۹۶ به این نتیجه رسیدم این روش یک اشتباه داشت. در جریان طرح سوالات از کاندیداها ما باید همزمان با کاندیدایی که میخواست بالا بیاید و پاسخ دهد قرعهکشی بعدی را میکردیم و نفر بعدی را مشخص میکردیم و به او اطلاع میدادیم تا آماده باشد. در این صورت او پانزده دقیقه فرصت داشت تا فکر کند که چه باید بگوید و با تسلط بیشتری پاسخ دهد. این احترام به مخاطبان هم بود. من برای انتخابات ۹۶ این موضوع را به دوستان گفتم، و گفتم این مورد را اصلاح کنید. اما خب دوستان ما دقیقا همان روند سال ۹۲ را اجرا کردند و تغییری در رویه ندادند.
بنابراین برخی تصمیمات سال ۸۸ را جزو اشتباهات مدیریتی خود نمیدانید؟
من مواردی را به عنوان اشتباهات خودم اعلام میکنم که واقعا به این نتیجه رسیده باشم که اشتباه بودهاند؛ اما چیزی که به آن نرسیده باشم اگر تمام دنیا هم جمع شوند بگویند اشتباه است، نظرم عوض نخواهد شد. مدیریت و راهبری صداوسیما در فتنه ۸۸ را جزو افتخارات خود میدانم. مدیریتی شجاعانه و بدون اشتباه راهبردی. در مورد همین ۲۰ دقیقهای که شما سوال کردید همینطور است. من معتقد بودم اگر ۲۰ دقیقه توسط آقای احمدینژاد استفاده نمیشد بهتر بود ولی طبق قانون شورای پنج نفره نظارت بر تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری که صداوسیما صرفاً یک عضو از آن پنج نفر است، هرکسی که علیه نامزد دیگری صحبت کند آن فرد این اجازه را دارد که در برنامهای مستقل از خودش دفاع کند. این شورا بر همین مبنا به ایشان ۲۰ دقیقه وقت داده بود. من از آقای احمدینژاد به عنوان نظر شخصی خودم خواهش کردم این ۲۰ دقیقه را استفاده نکند. من نمیخواستم تاثیر عدالت رسانهای که برای همه کاندیداها در صداوسیما ایجاد کرده بودیم مخدوش شود. ما شرایط یکسانی برای پخش فیلمها و سخنان آنها فراهم کردیم و حتی برخی مستندهای آنها را که بسیار ضد قانون هم بود پخش کردیم. مثلا در مورد فیلم آقای کروبی کاملا خلاف قانون بود و شورا رد کرد. اما من اجازه شخصی از رهبری معظم گرفتم. حدود یک ساعت مانده به پخش من از ایشان اجازه گرفتم و ایشان هم اجازه فرمودند. آقای کروبی گفته بود یا همه را پخش میکنید یا اگر یک فریم آن حذف شود راضی به پخش آن نیستم. به هر حال به دلیل برداشتی که خود من در اینباره داشتم از رهبری اجازه گرفتم. اما در مورد این ۲۰ دقیقه اینطور نبود.
در مورد این ۲۰ دقیقه اتفاقا آقای دری نجفآبادی، دادستان وقت کل کشور در همان زمان اعلام کرد «اختصاص وقت به نامزدهای انتخابات بهصورت نابرابر غیرقانونی است». ایشان روز ٢٠ خرداد ٨٨ با اشاره به تصمیم کمیسیون تبلیغات صداوسیما گفته بود: «کمیسیون تبلیغات صداوسیما با حضور نماینده صداوسیما، نماینده شورای نگهبان و نماینده دادستان کل کشور تشکیل میشود که محوریت جلسهها بر عهده نماینده دادستان است. در جلسه اخیر کمیسیون تبلیغات صداوسیما که با هدف بررسی مناظرههای صورتگرفته بین نامزدهای دهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری تشکیل شده بود، نماینده دادستان حضور نداشته و بههمیندلیل نهتنها برگزاری این جلسه رسمی نیست، بلکه مصوبات آن نیز از درجه اعتبار ساقط است»؛ به علاوه آقای دری تأکید کرده بود پیش از این هم به دو عضو دیگر این کمیسیون اعلام کرده بودیم که زمان در نظر گرفتهشده برای کاندیداها باید برابر و یکسان باشد؛ از اینرو اختصاص وقت به نامزدهای انتخابات بهصورت نابرابر غیرقانونی است.
اگر ایشان چنین صحبتی کرده باشد این مشکل شورای پنج نفره است آن هم در صورتی که در آییننامه آن آمده باشد اگر یکی از اعضا نباشد تصمیمات از اعتبار ساقط است. در صورتی که اینطور نبود و بنابراین همه تصمیمات قانونی بود. وقتی این را درباه کاندیداها مصوب کردند نمیتوانستند نادیده بگیرند. اما درباره افراد غیر از کاندیداها این شدنی نبود.
من هر بار میرفتم دولت وزرا به من میگفتند در صحبتهای آقای موسوی یا کروبی ادعاهایی نسبت به بخشی از دولت وجود داشت که به حوزه ما مربوط میشود. وزیر کشور وقت و چند نفر دیگر درخواست کردند که بیایند و پاسخ بدهند. اما این شدنی نبود. چون اگر قرار بود به همه وقت بدهیم باید لیست بلندبالایی از افراد حقیقی و حقوقی در کل مدت تبلیغات میآمدند و پاسخ میدادند و این کار عملاً امکانپذیر نبود.
یعنی به لحاظ قانونی چنین امکانی نبود که وقتی در صداوسیما به کسی تهمت زده میشود امکان دفاع به او داده شود؟
خیر در آن مقطع محدود زمانی چنین امکانی نبود. مصوبه فقط مربوط به نامزدهای انتخاباتی بود. من به عنوان رئیس یک سازمان رسمی کشور، باید پایبند به مصوبات قانونی باشم.
آقای احمدینژاد هم البته درباره سایر کاندیداها صحبت کرده بود اما به آنها هم زمانی داده نشد...
فکر میکنم در مورد یکی از نامزدهای دیگر حدود ۳۰ ثانیه وقت دادند اما خود آن فرد علاقهمند نبود که از آن استفاده کند.
بحث دیگر که این روزها خیلی به آن پرداختهاند، آرشیو صداوسیما است که اشارهای هم به آن داشتید. اولینبار آقای آشنا در توئیتی گفته بود که شما هزینه کلانی را صرف دیجیتالی کردن این آرشیو کردید اما امنیت آن را لحاظ نکردید و این آرشیو به راحتی دست شبکه من و تو افتاده است...
من رئیس یک نهاد حاکمیتی و رسمی هستم و اگر تخلفی در سازمان انجام بگیرد دستگاههای مربوطه اطلاعاتی و امنیتی باید رئیس سازمان را در جریان بگذارند و جلوی تخلف را بگیرند. در زمانی که رئیس صداوسیما بودم هرگز و تحت هیچ عنوانی هیچ دستگاه امنیتی نه یک کلمه، نه نامه، نه تلفن و نه حتی تماس در حاشیه یک جلسه با من نداشتند که بگویند چنین مسئلهای وجود دارد و فیلمهایی از آرشیو شما بیرون رفته است. نهتنها خود من بلکه بعدها هم که از مدیر آرشیو سوال کردم که شایعاتی که در برخی رسانهها مطرح است چقدر درست است؟ ایشان گفت هیچکس از من به عنوان رئیس آرشیو هرگز در طول مسئولیتم نه سوالی کرد و نه تحقیقی انجام داد. خود دستگاههای اطلاعاتی هم هیچ موضعی نگرفتند. بعد از توئیت آقای آشنا گفتم وزارت اطلاعات هرچه بگوید من قبول میکنم. من گفتم هر قضاوتی که خود وزارت اطلاعات دولت در این باره دارد من قبول میکنم. اما در این چند ماه که از طرح این موضوع گذشته، هیچ اعلام موضعی نکردهاند. بعدها که آقای آشنا اینجا آمده بود و با او صحبت کردم ایشان ماجرا را به شکل دیگری برای من تعریف کرد. اولا تعریف و تمجید زیادی از اصل دیجیتالی کردن آرشیو داشت و گفت که کار بزرگی بود و اینکه باید حاشیههای امنیتی برای آن ایجاد میشد که البته اینها ایجاد شد و همین الان هم ایجاد میشود. او قرائت دیگری از توئیت خود داشت اما من گفتم برداشت رسانهها از توئیت شما چیزی نیست که الان میگویید و جنبهی مثبت آن را بیان میکنید.
بعد از این بگومگوی شما و آقای آشنا اظهارنظرهایی شد که سوالبرانگیز بود. از جمله آقای قاضیزاده هاشمی گفت بخشی از این آرشیو در اختیار برخی از سازمانها قرار گرفته و بعد از کشور خارج شده است...
آقای قاضیزاده هاشمی مطلب درستی گفتند. من تلفنی با ایشان صحبت کردم و ایشان توضیح دادند که بحث ما مربوط به دوره شما نیست. گفت تحقیقات شان از ابتدا و دوره ریاست محمد هاشمی تا زمان حاضر را شامل میشود. بعضی مواقع تهیهکنندگان برای اینکه پروژهای را به نتیجه برسانند از صداوسیما بخشهایی از آرشیو را میخواهند و صداوسیما هم در اختیارشان قرار میدهد. ممکن است آن تهیهکنندگان کار خلافی آگاهانه یا سهوا انجام دهند که از طریق تهیهکننده در اختیار دیگران قرار میگیرد. این ممکن است رخ داده باشد و قابل بررسی است.
یکسری ادعاها در رابطه با بحث مدیریتی شما در سازمان مطرح است؛ از جمله اینکه میراث شما در صداوسیما یک مدیریت کمیتمحور و هزینهزا بوده است. مدیریت بعد از شما (آقای سرافراز) معتقد است ۲۰ هزار نیروی رسمی و ۲۰ هزار نیروی غیررسمی محصول دوره مدیریتی شماست که فقط سه هزار نفر از آنها مدیر بودند. اینکه دخلوخرج سازمان با هم همخوانی نداشت و با وجود هزار میلیارد تومان کمک بلاعوض دولت احمدینژاد به صداوسیما اما باز هم با کمبود بودجه مواجه شده و برای پرداختهای جاری و حقوق پرسنل دست به فروش املاک سازمان زدهاید...
اتفاقا سازمانی موفق است که از تمام امکاناتی که در اختیارش قرار داده میشود به بهترین نحو استفاده کند. بله ما در مقطعی اعتبارات ارزی گرفتیم. دلیلش هم این بود که اعتبارات ارزی سالانه سازمان قطع شده بود. به همین دلیل بسیاری از تجهیزات سازمان که از رده خارج شده بود دیگر جایگزین پیدا نکرده بود و سازمان با خطر بزرگی مواجه بود. اما با پشتیبانی که شد بخش بزرگی از مشکلات سازمان حل شد. درباره نیروی انسانی هم رئیس مجلس پیش از این مطلبی را بیان کرده بود که من هم پاسخ رسمی به ایشان دادم. ایشان گفته بود سازمانی که باید با ۱۲ هزار کارمند اداره شود نباید امروز این تعداد نیرو داشته باشد. من هم پاسخ دادم سازمانی که من از آقای لاریجانی تحویل گرفتم ۳۰ هزار نیرو داشت و پس از ۱۰ سال با ۳۳ هزار و ۶۰۰ نفر تحویل دادم. این در حالی است که شبکههای جدید ملی و برونمرزی و استانی فراوانی تأسیس شد و فقط فرستندههای تلویزیونی از ۲۵۰۰ به ۷۵۰۰ مورد افزایش یافت. تعداد کارمندان رسمی هم از سال۸۳، که بالغ بر ۱۴هزار و ۴۰۰ نفر بود در سال ۹۳ به ۱۳هزار و ۶۴۰ نفر کاهش یافت.
آقای سرافراز گفته شما مفصل از بودجه سازمان استفاده خارج از شمول میکردید...
همه چیز طبق شمول است و اصلا چیزی به عنوان خارج از شمول به این معنا نداریم. اعتبارات دستگاهها از هر ناحیهای با هر مجوزی که هست و الان هم در دولت فراوان است حساب و کتاب دارد. مجوزهایی از سوی رهبری یا صندوق توسعه ارزی یا نهادهای دیگر صادر میشود. اما در هر حال آن دستگاه نسبت به بودجه باید پاسخگو باشد و جواب بدهد. اینطور نیست که پولی را بردارد و خلاف هزینه کند یا استفاده شخصی کند. استفاده مفصل و کامل و به موقع از بودجه هم کار بسیار خوبی است.
گفته میشود شما همچنان به صورت پنهان از طریق مدیرانی که در سازمان دارید اتفاقات درون سازمان را مدیریت میکنید و مثلا استعفای زودهنگام سرافراز هم مرتبط با همین مدیران بوده است. او گفته مدیران شما جلساتی داشتهاند و گزارشهایی علیه ایشان تهیه میکردند...
در اتاق من به روی همه باز است و یکی از کارهایی که من در این پنج سال انجام دادهام همین است. هر کس بخواهد با من ملاقات کند میتواند. ولی من سختگیری جدی در رابطه با ملاقات مدیران سازمان دارم. برخی از آنها بعد از ماهها انتظار مرا ملاقات میکنند و از این موضوع گلهمند هستند. یک دلیلش هم همین سوءبرداشتهاست.
فقط با آقای سرافراز مشکل داشتید؟
من البته با خود آقای سرافراز ملاقات چهار ساعته داشتم. بعد از کنار رفتن از مسئولیت و قبل از قضایای اخیر و مصاحبه ایشان با هم دیدار داشتیم و ناهار خوردیم و خیلی حرفها را به هم گفتیم که مایل نیستم رسانهای کنم. او درد دلهایی داشت که من او را درک میکنم. اما هیچکدام از حرفها را خبری نمیکنم. همین الان عده زیادی هستند که میدانم نام آنان برای شما جالب است که بدانید اما نمیگویم، چه برسد به محتوای جلسه. اصولاً بخش کوچکی از ملاقاتها یا صبحانههای کاریام رسانهای میشود.
به درخواست خودشان آمدند؟
بیش از ۹۰ درصد ملاقاتها به درخواست طرف مقابل انجام شده است. چند نفری را خودم دعوت کردم؛ مثل خانم اسکویی. من فهمیدم از مسیری که رفته پشیمان است و لازم است یک نفر به او کمک کند. دعوت کردم آمد. برایم مهم بود بدانم چرا رفت، چه دید و چرا برگشت. هیچکس به اندازه رابعه اسکویی نمیتوانست به من توضیح بدهد که آن طرف چه خبر است. ما بولتنها و تحلیلهای اطلاعاتی را زیاد میخوانیم اما خانم اسکویی صادقانه قدم به قدم برای من گفت چه اتفاقی افتاده است. من هم همه تلاشم را کردم با وزارت اطلاعات، با صداوسیما و حراست آن، با آقای علی عسکری صحبت کردم یعنی با حدود ۱۰ نفر صحبت کردم تا او بتواند برگردد و کارش را از سر بگیرد و خوشبختانه به نتیجه رسید.
موضوع استفاده غیرشمول از بودجه که در مورد شما مطرح است با محکومیت شما در دیوان محاسبات مرتبط است؟
من محکومیت خاصی در دیوان محاسبات ندارم. آن حکمی که به خاطر آن چند ماه، مبلغی از حقوقم کسر شد واقعاً نمیدانم به چه دلیلی بود. شاید مربوط به قراردادهای مهندسی استانها یا مربوط به پروژههای ساختمانی بوده است. هیچ ربطی به این ادعا ندارد.
چرا عملکرد شما در قبال دو دولت روحانی و احمدینژاد یکسان نبود...
عملکرد ما همیشه بر اساس یک ضابطه روشن بوده است. در دولت آقای احمدینژاد هم انتقادات زیادی از طرف خود ایشان و وزرا به ما میشد. در دولت احمدینژاد برخی افراد که نمیخواهم از آنها نام ببرم بهطور مرتب علیه من و صداوسیما مطلب مینوشتند. با خود آقای احمدینژاد هم بهخصوص در سالهای اول خیلی مشکلات داشتیم. ایشان معتقد بود صداوسیما حق دولت را ادا نمیکند. تا جایی که سال ۸۶ شکایات ایشان از صداوسیما نزد رهبری برده شد و رهبری دستور رسیدگی دادند. در دفتر رهبری جلسات زیادی گذاشته شد و در این زمینه وقت گذاشتند و کارشناسان تحقیق کردند. از دولت، اطلاعات خواستند. دولت آقای احمدینژاد هم اطلاعات زیادی داشتند و چون کار کرده بودند به صورت مکتوب همه را به دفتر رهبری دادند. در معاونت بررسیهای دفتر زیر نظر آقای حسین محمدی اینها همه بررسی و منجر به یک جلسه مشترک شد. از طرف دولت آقای الهام و آقای کلهر آمدند و من هم رفتم. با حضور مسئولان دفتر رهبری یکبار دیگر همه شکایات و پاسخها بررسی شده و منجر به قضاوت شد و در واقع حکم صادر شد. حکم این بود که ما حرف هر دو طرف را شنیدیم، پنجاه درصد حق با آقای احمدینژاد و پنجاه درصد هم حق با صداوسیماست. من به شوخی گفتم حالا شما نمیخواستید بگویید ۵۱ درصد حرف صداوسیما حق بود و ۴۹ درصد حرف احمدینژاد. بعدا در یک جلسهای بعضی از آن کارشناسانی که قبولشان داشتم من را قانع کردند؛ فکر میکنم آقای مهاجرانی معاون سیمای زمان آقای لاریجانی بود؛ ایشان در آن جلسه به من گفت واقعا جمعبندی ما این بود که پنجاه درصد شما و پنجاه درصد آقای احمدینژاد مقصر هستید. بنابراین میخواهم بگویم شکایت آقای احمدینژاد هم آنقدر بالا گرفت که به دفتر رهبری رسید.
من یک سال با آقای روحانی کار کردم. اتفاقا با ایشان بدون مشکل کار میکردیم و واقعا همکاری داشتیم. در داستان ثبتنام برای یارانهها، صداوسیما تبلیغات وسیعی انجام داد برای اینکه کسانی که نیاز ندارند خودشان انصراف بدهند. در همان سال آقای روحانی صد میلیارد تومان افزون بر بودجه مصوب، به رسانه ملی اختصاص دادند که من مجدداً در همینجا از او تشکر میکنم. یک روز من در جلسه هیات دولت بودم و تازه ثبتنامها برای دریافت یارانه آغاز شده بود. گزارش دادند با اینکه برای دولت مهم است کمتر ثبتنام کنند اما روند ثبتنامها افزایشی است. آقای روحانی گفت از علما و مراجع بخواهید در این مسیر به دولت کمک کنند و نظرشان را بدهند. یکی از اعضای جلسه پاسخ داد ما پیگیری کردیم اما مراجع حاضر نشدند توصیهای در این باره داشته باشند. من همانجا گفتم بعید میدانم، اگر برای مراجع توضیح بدهید آنها این حرف منطقی را میپذیرند که کسی که نیاز به یارانه ندارد ثبتنام نکند. من همانجا در جلسه گفتم با مراجع صحبت میکنم. از جلسه بیرون آمدم و در همان اتاق کناری با آیات عظام مکارم و نوری همدانی صحبت کردم. موضوع را که گفتم کاملا قبول کردند و گفتند ما حتما از این جهت پشتیبان دولت هستیم و اگر دولت نیاز به توصیه ما دارد حتما این کار را انجام میدهیم. من هم گفتم پس تا چند لحظه دیگر دوربینهای ما از مرکز قم خدمت شما میرسند. شاید همه این ماجرا ۲۰ دقیقه بیشتر طول نکشید. وقتی به جلسه دولت برگشتم و نتیجه را گفتم همه تعجب کردند. اتفاقا یکی دو ساعت بعد آیتالله سبحانی هم که مطلع شده بودند اعلام آمادگی کردند و از ایشان هم مصاحبه گرفته شد و همان شب هم از تلویزیون پخش شد. بنابراین ما به دولت کمک میکردیم.
شما هنوز هم به آقای احمدینژاد ارادت دارید؟
ما به همه ارادت داریم! آقای احمدینژاد بسیار پرکار بود و چون وقت زیادی میگذاشت و به خصوص در سطح ملی و استانها خودش ورود میکرد در جریان جزئیترین مشکلات کشور بود، لذا خیلی از دستوراتی که بهموقع صادر میکرد باعث رفع مشکلات میشد. روحیه او روحیه کار و اجرا و تشخیص درست بود. برخلاف آقای روحانی که پروتکلهای زیادی برای خودش دارد؛ احمدینژاد اینطور نبود و این به او کمک میکرد. مثلا من با ایشان یک سفر خارج رفتیم. سفر طولانی بود و چند ساعت در هواپیما بودیم. همه حرفهایمان را گفتیم و تصمیماتمان را گرفتیم. بعد ایشان خسته شد و میخواست بخوابد. به من گفت شما نمیخوابید؟ گفتم نه. خودش یک پتو گرفت و همانجا زیر صندلی دونفره ما و در کف هواپیما پتو را انداخت و خوابید. خوابش هم عمیق بود. هرازگاهی غلت میخورد و زیر پای من میآمد؛ من پایم را جمع میکردم که سر رئیسجمهور را لگد نکنم. (خنده) او واقعاً مردمی بود، به همین اندازه که میشنوید راحت بود. در همان چند ساعت پرواز که کنار من نشسته بود، بدون واسطه هرچه حرف داشتیم به هم گفتیم. این حسن یک رئیسجمهور است. آقای احمدینژاد چون مقید به پروتکل نبود، کارهایش خیلی راحت جلو میرفت. در سفرهای استانی یا ارتباط با مردم و وزرایش راحت بود. اما نقطهضعف احمدینژاد که برای او هزینه ایجاد کرد افتادن در بعضی حاشیهها بود. این حاشیهها از نظر من ارزش تمرکز بیش از حد نداشت. اما چه دورانی که ایشان رئیسجمهور بود و چه دوران بعد از ریاستجمهوریاش این حواشی ادامه پیدا کرد. محور اصلی این حواشی هم آقایان مشایی و بقایی بودند. من آخرین باری که با ایشان صحبت کردم حرفم این بود که برای انتخابات ریاستجمهوری وقتی رهبری از شما خواست که وارد انتخابات نشوید نباید وارد میشدید. من دلیل این مخالفت را میدانستم و به ایشان هم گفتم. البته ارتباط ما در حد سلام و علیک و تلفن ادامه دارد. حتی من چند وقت پیش منزل ایشان رفتم. خانم ایشان شام درست کرد و خوردیم. در همان منزل کوچک ایشان که اگرچه بازسازی کرده اما خیلی کوچک بود و یک زندگی کاملا معمولی مشابه طبقه فرودست جامعه داشت. یک آشپزخانه کوچک که مثل خانههای قدیمی با پرده جدا شده بود؛ در مدتی که آنجا بودم همسر ایشان در آشپزخانه بود و میخواست کتلت درست کند؛ دو ساعت سروصدای پخت و پز و جلز و ولز روغن در ماهیتابه میآمد و بوی کتلت در اتاق پیچیده بود. این زندگی احمدینژاد است و اینها ارزشمند است.
از اینکه وارد مرحله دوم کاهش تعهدات به برجام شدیم و غنیسازی از ۶۷/۳ افزایش پیدا کرد، خوشحال هستید؟
اگر منظور شما این است که از شکست برجام خوشحال هستم یا نه، میگویم خیر. حتما از این بابت ناراحتم. علت اینکه مردم به برجام دل بستند، این بود که بتواند مشکلات آنها را حل کند. تحریمها برطرف شود و مشکلات بانکها حل شود و وضع اقتصادی مردم خوب شود. به همین دلیل دولت به دنبال برجام بود و نظام و رهبری پشتیبانی کردند و مردم هم دل بستند.
عجیب است. چون شما در موضعگیریهایتان علیه برجام زیاد گفتید و نوشتید. در یکی از همین توئیتهای آخر، شما تعبیر مار و شلنگ را درباره برجام به کار بردید یا از بتنریزی در قلب راکتور اراک گله کردید؛ درحالیکه مسئولین بارها آن را تکذیب کردند.
اینطور نیست. همان ابتدای کار و زمانی که کسی کلمه «برجام» را استفاده نکرده بود، من بر اساس نگاه رهبری پُست گذاشتم. چون رهبری به عنوان اینکه برجام بتواند مشکلی از مشکلات کشور را حل کند، از آن پشتیبانی کرده بودند. من به عنوان اقدامی که در مجموع نظام آن را تایید کرد و پشت آن بود برخورد مثبتی داشتم. اما خودم چندان امیدوار به برجام نبودم. مثل رهبری که ایشان هم چندان به برجام امیدوار نبودند و همیشه هم تذکر میدادند اما از آن حمایت کردند. اعتقاد من همان است که رهبری انجام دادند. ایشان به دولت توصیه کردند جلو برود و وارد مذاکرات شود اما به این مذاکرات دل نبندد.
قبول دارید که اصولگرایان آنقدر مخالفخوانی کردند که اجازه ندادند برجام عملیاتی شود؟ واقعا اگر سعید جلیلی یا محمدباقر قالیباف و چهرههایی مثل آنها جای روحانی بودند هم همین برخوردها با برجام انجام میشد؟
ما چالشهایی با استکبار داریم که در این چالشها با ترفندهای دشمن مواجهیم و در مقابل این ترفندها، مسیرهای خودمان برای مقابله با آنها و حل مشکلات مردم را داریم. یک مقطع آقای روحانی آمد و گفت من با مذاکره این مشکلات را حل میکنم. نظام با او همراهی کرد و فرصت را در اختیارش قرار داد. اما الان حرف زدن درباره برجام و تاکید بر آن اشتباه است. مثال مار و شلنگ همین است. خب وقتی فهمیدیم شلنگ است باید ولش کنیم! از همان اول سیاستهای تبلیغی ما غلط بود و وقتی از همان اول آقای روحانی با صراحت گفت خزانه ما خالی است خب دشمن هم این را میشنود. این مذاکره از نقطه ضعف است.
اینکه گروهی تلاش میکنند دولت کارش را انجام ندهد، تا جایی که خود رهبری هم، در جلسه سال گذشته با خبرگان تذکر جدی در اینباره دادند، چه نسبتی با حاشیهسازیها علیه دولت دارد؟
تعدادی از اعضای خبرگان در همان جلسه به رهبری پیشنهاد دادند نهادهای زیرمجموعه ایشان بخشی از وظایف دولت را بر عهده بگیرند. یعنی آنها دیدند کشور اداره نمیشود؛ گفتند حالا که اداره نمیشود، یک دولت پنهانی شکل بگیرد، نهادهای زیر نظر رهبری از جمله بنیاد مستضعفان و ستاد اجرایی فرمان امام و... بیایند و کارهای اقتصادی دولت را بر عهده بگیرند. البته قبلا من در گفتوگویی به این دو نهاد اشاره کرده بودم ولی طوری انعکاس دادند که انگار رؤسای سازمانهای اقتصادی پیش رهبری رفتند و گفتند بگذارید ما کشور را اداره کنیم. خیر؛ تعدادی از اعضای خبرگان این را از رهبری درخواست کردند و رهبری مخالفت کردند. دولت مشکلاتی دارد. در حوزههایی اصلا احساس میکنیم رهاست. در بحث گوشت، چرا باید قیمت آن ۱۲۰-۱۳۰ هزار تومان شود. گوشت را از خارج هم بخرند، با همین دلار آزاد، زیر ۵۰ هزار تومان میتوانند توزیع کنند. مشکل دولت این است که نه مولد خوبی است، نه موزع خوبی است. دولت توزیعکننده خوبی هم نیست. نگاه من اصلا سیاسی نیست. آقای بهزاد نبوی در زمان جنگ، موزع بوده است. مسئول بوده است. بنده که سوار موتور میشدم و میرفتم و همه کارم را میکردم، یک کوپن سه لیتری داشتم، هیچ وقت مشکل بنزین نداشتم. با همان سه لیتر بنزین، مشکل من حل میشد. دولت موسوی، شخص آقای بهزاد نبوی، آن آدمها هنوز هم هستند. اینها تجربه خوبی در توزیع دارند. دولت آقای احمدینژاد هم تجربه خوبی در توزیع دارد. اما دولت آقای روحانی در توزیع، اصلا استعداد ندارد و از تجارب بقیه هم استفاده نمیکند.
پس قبول کردید که دولت پنهانی وجود دارد، جریانی که تلاش میکند اختیار کار را از دست دولت دربیاورد.
فرق من با شما این است که شما میگویید دولتی هست که اداره میکند. من میگویم تفکری است که میگوید اگر این دولت نمیتواند، دست کم عده دیگری کار دولت را انجام دهند. این وجود دارد. بااینحال رهبری خیلی از دولت حمایت میکنند. رهبری روی صلاحدیدهای دیگری از دولت حمایت میکنند. در همین ماجرا آقای سعیدیکیا و رئیس ستاد اجرایی امام، گله من را به دفتر رهبری بردند که ضرغامی طوری حرف زده که گویی ما آمدهایم و گفتهایم اختیار کار دولت را به ما بدهید. واقعیت این است که آنها نگفتند بلکه در جلسه خبرگان این موضوع بوده است. رهبری هم خیلی جدی فرموده بودند بههیچوجه؛ فرمانده کار اقتصادی، دولت است. همهچیز دست دولت است. دولت باید مدیریت کند، دولت باید سیاستگذاری کند. دستگاههای دیگر حاکمیتی همه در خدمت دولت باید کار کنند. اصلا نمیشود مسئولیت را از دولت گرفت.
نکته اینجاست که ما با رئیس جمهوری در آمریکا مواجهیم که از همه قراردادهای بینالمللی از جمله برجام خارج شده است. اما در داخل اصولگرایان یا جریانهای انقلابی که از روز اول به انعقاد برجام خرده میگرفتند و آن را خیانتکارانه میدانستند، از روزی هم که ترامپ از آن خارج شد باز هم دولت را زیر سوال بردند و مسئولیت این کار را متوجه روحانی دانستند. البته سنگاندازیهای جدی هم در این راستا دارند. مثلا الان که دولت میخواهد تحریمها را دور بزند، در صدا و سیما گزارشی از مسیر فروش نفت و دور زدن تحریمها پخش میشود که داد وزیر نفت را درمیآورد...
من در رسانه ها بخشی از این گزارش را دیدم و اگر به صورت کامل آن را ببینم بهتر میتوانم قضاوت کنم.
به گزارش صدای ایران روزنامه سازندگی نوشت: برای خیلی از چپهای خط امامی، ساختمان شماره ۶۲ خیابان پاستور، ساختمان پرخاطرهای است. دفتر مهدی کروبی و مجمع روحانیون مبارز در دهههای شصت و هفتاد، اما حالا در اختیار عزتالله ضرغامی است. خودش میگوید: «بعدها چون منازل آقایان بالای شهر بود لطف کردند و دفاتری در همان نزدیکیها به آنها دادند و از اینجا رفتند. این ساختمان ده سال متروکه بود. اما با پایان دوره کاریام در صدا و سیما، رهبری اینجا را در اختیار من گذاشتند.» بعد هم با لحنی مطایبهآمیز ادامه میدهد: «اینجا پارکینگ خوبی هم دارد. میتوانید هر وقت این طرفها آمدید و جای پارک نداشتید همینجا پارک کنید». اشارهاش به حیاط ۵۰۰ متری ساختمان است که اطرافش را ردیفی از درختان و گل و گیاه پر کرده؛ ضلع مقابل حیاط هم همان تراسی قرار دارد که با صبحانههای ضرغامی معروف شده است. تراس هم البته به حیاط کوچکتر اما پر گل و گیاهتری مشرف است که ضرغامی دربارهاش میگوید: «گل و گیاهها همه کار خودمان است.» ضرغامی بعد از صدا و سیما و با حکمی که از رهبری دریافت کرده، جدا از حضورش در شورای عالی انقلاب فرهنگی و فضای مجازی، بهعنوان کارشناس در جلسات مرتبط با حوزه کارشناسی در دفتر رهبری شرکت میکند. خودش میگوید: «برای آن جلسات مطالعه و تحقیق میکنم، با دیگران جلسه میگذارم و جمعبندی میکنم تا در آن جلسات با آمادگی حضور پیدا کنم.» شاید همین ماموریت هم پایه گعدهها و دیدارهای او در این ساختمان با چهرههای مختلف سیاسی از حسین کروبی تا سرافراز و ... باشد. گعدههایی که بعضی از آنها با آدمهای سیاسی اما اهدافی غیرسیاسی است. مثل حلقه «نازیآبادیها» که حضور افرادی چون عمادالدین باقی نزدیک به یک سال است که شکل گرفته است و غیر از او و ضرغامی، عباس عبدی، ناصر ایمانی، سیدجلال ساداتیان و نازیآبادیهای دیگری که به قول ضرغامی خیلیهایشان اصلاحطلب هستند، دور هم جمع شدهاند تا راهی برای حل مسائل و مشکلات محله نازیآباد پیدا کنند: «بحثهای ما اقتصادی و اجتماعی و بهخصوص مسائل جوانان در محله نازیآباد است و اتفاقا در این جلسات اصلا بحثهای سیاسی نداریم. چون این مباحث روی کارهایی که برای محله میخواهیم انجام بدهیم سایه میاندازد.» منزل پدری ضرغامی البته میدان گمرک بوده اما بعد از ازدواجش در نازیآباد ساکن میشود: «من و حجاریان خانهمان دیوار به دیوار بود. با هم درس میخواندیم و بحثهای فلسفی داشتیم. البته بیشتر با برادرشان که خدا رحمتشان کند. ما دائم منزل آنها بودیم. چون خانه ما کوچکتر بود و دو خانواده در یک اتاق زندگی میکردیم اما خانه آقای حجاریان بهتر بود. چهار طبقه بود و پدرشان هم فرشفروش بودند.» ضرغامی خاطره اولین فرش دستبافتی را که خریده هم اینطور به یاد میآورد: «ما در عمرمان یک بار توانستیم فرش دستبافت بخریم. پدر آقای حجاریان یک فرش کاشان به ما داد که آن زمان ۷۲ هزار تومان بود. البته به صورت اقساطی بود که من ماه به ماه با موتور میرفتم سر میدان مولوی و قسطم را میدادم به آقای حجاریان و همیشه هم او را دعا میکردیم که توانستیم یک فرش بخریم. البته چون پول نداشتیم بدهیم قالیشویی آن را بشوید و فکر میکردیم مثل فرش ماشینی است، در همان حیاط خودمان انداختیم و شستیم. اما بعد موقع جمع کردن چون حسابی سنگین شده بود نتوانستیم با حاج خانم آن را جمع کنیم و بگذاریم آبش کشیده شود تا زود خشک شود؛ نتیجه اینکه آب درونش ماند و خلاصه بعد از خشک شدن این فرش کلاً کج شد و مجبور شدیم بفروشیمش.» او در بیان خاطرات سیاسیاش هم همینقدر بیتکلف است: «ما در لانه جاسوسی عمری گذاشتیم. جوان بودیم و ایدههایی داشتیم. میخواستیم ببینیم میتوانیم در همین یک سال که در لانه جاسوسی هستیم جامعه توحیدی که آن همه شعارش را داده بودیم بسازیم. خیال میکردیم که یک سال که در آنجا هستیم دیگر داریم برای کشور الگو میشویم. البته کلا گند زدیم!(خنده) اما فکر میکردیم الگویی برای کشور خواهیم شد.»
آقای ضرغامی ظاهرا علاقهمند هستید کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری شوید؟ بسیاری ورود شما به عرصه سیاست و نوع موضعگیریهای شما را دلیل این امر میدانند.
من هیچوقت قصد و برنامه ریزی برای شرکت در انتخابات ریاستجمهوری نداشتهام. البته معتقدم نیروهای انقلاب باید همیشه آمادگی برای هر شرایطی داشته باشند تا اگر ضرورت ایجاب کرد بتوانند هر مأموریتی را انجام بدهند. ما اگر از این قاعده کلی عبور کنیم هیچوقت من برنامهریزی و تدارکات برای انتخابات نداشتهام و الان هم ندارم. کارهایی که من انجام میدهم هیچ ارتباطی با بحثهای سیاسی و انتخاباتی ندارد و حتی با نگاه انتخاباتی، برخی حرفها و رفتارها هیچ توجیه ندارد و میتواند خلاف آن رفتار صورت بگیرد.
شما بعد از دوران ریاست بر صداوسیما در شبکه های اجتماعی به شدت فعال شدید و سعی کردید تصویر متفاوتی از خودتان نسبت به آن چهرهای که از شما وجود داشت ارائه کنید. تصویر فردی که اهل گفتوگو و منتقد برخی رویههای موجود مثلا در قوهقضائیه است و از حقوق متهمان دفاع میکند؛ هشتگ «اشتباهات مدیریتی من» راه میاندازد و از خودش انتقاد میکند. اما به نظر خیلیها این تصویر نمایشی است. چون شما از دخالت در انتخابات ۷۶ به عنوان یک مدیر دولتی و تشویق بخشی از سینماگران برای حمایت از ناطق نوری سخن میگویید اما از اشتباهات مهمتری که در مظان آن قرار دارید عبور میکنید؛ مثلا در مورد ۲۰ دقیقه وقت اضافهای که به آقای احمدینژاد در مناظرههای سال ۸۸ دادید، یا جلوگیری از بیان دفاعیات افرادی مثل آقایان هاشمی یا ناطق نوری در صداوسیما و پاسخ به تهمتهایی که به آنها زده شد.
اصل پاسخ سوال روشن است. آدمها اعتقادات شخصی و باورهای فردی دارند و حقشان است که این باورها را مطرح و تبلیغ کنند و بر آنها پافشاری کنند. کسانی که مرا میشناسند و سالهای طولانی با من همکاری کردهاند شاهد هستند همان مواضعی که به لحاظ شخصی داشتم همانها را بر حسب وظیفه الان ابراز میکنم. اما طبیعی است وقتی کسی مسئولیت پذیرفت نمیتواند به دنبال طرح مواضع شخصی خود باشد. در دوران مسئولیتم در صداوسیما من باید مواضع سازمانی خودم را تبیین میکردم. اگر کسی رئیس سازمانی باشد و هر روز اعتقادات و مواضع شخصی خودش را بیان کند کارها جلو نخواهد رفت.
آنچه که شما در سازمان صداوسیما دیدید اتفاقا با گذشته سازمان بسیار متفاوت بود. اقداماتی که به خصوص من در سالهای اول و دوم انجام دادم آنقدر متفاوت بود که آقای خاتمی بارها در جلسات تحسین میکرد و دیگر آقایانی که با آنها در دولت بودیم سوال میکردند چرا قبل از شما این کارها انجام نمیشد. مثلا وقتی من بسیاری از محدودیتهایی که برای آرشیو صداوسیما وجود داشت را برداشتم و از همان هفتههای اول بسیاری از تصاویری که مربوط به دولت موقت و شخصیتهای سیاسی اوایل انقلاب بود و در سالهای قبل حذف شده بودند را نمایش دادم بسیار مورد توجه قرار گرفت. تا جایی که سید حسن خمینی به من گفت در عکسی که امام از بالای پلکان هواپیما پایین میآید در گذشته هر سال یک نفر از شخصیتها حذف میشد و اگر شما نمیآمدید به آنجا میرسید که در نهایت فقط خلبان هواپیما و خود امام باقی میماندند؛ اما شما که آمدید همه اینها را به عنوان نماد زنده کردید و اجازه دادید مردم تصاویر شخصیتهای دولت موقت، جلسات، سخنرانیها، تظاهرات مارکسیستها و... را ببینند. شاید نماد این اقدام دفاعیات خسرو گلسرخی بود که پخش آن برای عدهای خیلی سخت بود که چطور دفاعیاتی که یک مارکسیست انجام داده را با همان ادبیات پخش میکنیم. باز شدن درهای آرشیو صداوسیما بر آنتن صداوسیما و در هم شکستن خطوط قرمز خودساخته، خدمت بزرگی به انقلاب، مردم و خود صداوسیما بود.
البته دولت اصلاحات خیلی منتقد رویه صداوسیما بود؛ آقای رمضانزاده به عنوان سخنگوی دولت میگفت صداوسیما اقدامات و پروژههای بزرگ دولت را نشان نمیدهد اما ساعتها برای افتتاح یک دوربرگردان در یک اتوبان(در دوره شهرداری احمدینژاد) برنامه پخش میکند...
خب انتقادات اصولگرایان به صداوسیما هم کمتر از اصلاحطلبان نیست. خود من آنقدر که از ناحیه رسانههای اصولگرا مورد حمله و هجمه قرار گرفتهام از ناحیه رسانههای اصلاحطلب قرار نگرفتهام. اما من به این نتیجه رسیدم اگر در دوران مدیریتم در برخی مقاطع حساس میتوانستم تصمیم بهتری بگیرم الان این را اعلام کنم. مثلا در انتخابات سال ۹۲ که هشت کاندیدا حضور داشتند برای اینکه همه بتوانند در کنار هم حاضر باشند و مدیریت شود و کاملا عدالت رسانهای برقرار شود روشی اعمال شد که برای سال ۹۶ به این نتیجه رسیدم این روش یک اشتباه داشت. در جریان طرح سوالات از کاندیداها ما باید همزمان با کاندیدایی که میخواست بالا بیاید و پاسخ دهد قرعهکشی بعدی را میکردیم و نفر بعدی را مشخص میکردیم و به او اطلاع میدادیم تا آماده باشد. در این صورت او پانزده دقیقه فرصت داشت تا فکر کند که چه باید بگوید و با تسلط بیشتری پاسخ دهد. این احترام به مخاطبان هم بود. من برای انتخابات ۹۶ این موضوع را به دوستان گفتم، و گفتم این مورد را اصلاح کنید. اما خب دوستان ما دقیقا همان روند سال ۹۲ را اجرا کردند و تغییری در رویه ندادند.
بنابراین برخی تصمیمات سال ۸۸ را جزو اشتباهات مدیریتی خود نمیدانید؟
من مواردی را به عنوان اشتباهات خودم اعلام میکنم که واقعا به این نتیجه رسیده باشم که اشتباه بودهاند؛ اما چیزی که به آن نرسیده باشم اگر تمام دنیا هم جمع شوند بگویند اشتباه است، نظرم عوض نخواهد شد. مدیریت و راهبری صداوسیما در فتنه ۸۸ را جزو افتخارات خود میدانم. مدیریتی شجاعانه و بدون اشتباه راهبردی. در مورد همین ۲۰ دقیقهای که شما سوال کردید همینطور است. من معتقد بودم اگر ۲۰ دقیقه توسط آقای احمدینژاد استفاده نمیشد بهتر بود ولی طبق قانون شورای پنج نفره نظارت بر تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری که صداوسیما صرفاً یک عضو از آن پنج نفر است، هرکسی که علیه نامزد دیگری صحبت کند آن فرد این اجازه را دارد که در برنامهای مستقل از خودش دفاع کند. این شورا بر همین مبنا به ایشان ۲۰ دقیقه وقت داده بود. من از آقای احمدینژاد به عنوان نظر شخصی خودم خواهش کردم این ۲۰ دقیقه را استفاده نکند. من نمیخواستم تاثیر عدالت رسانهای که برای همه کاندیداها در صداوسیما ایجاد کرده بودیم مخدوش شود. ما شرایط یکسانی برای پخش فیلمها و سخنان آنها فراهم کردیم و حتی برخی مستندهای آنها را که بسیار ضد قانون هم بود پخش کردیم. مثلا در مورد فیلم آقای کروبی کاملا خلاف قانون بود و شورا رد کرد. اما من اجازه شخصی از رهبری معظم گرفتم. حدود یک ساعت مانده به پخش من از ایشان اجازه گرفتم و ایشان هم اجازه فرمودند. آقای کروبی گفته بود یا همه را پخش میکنید یا اگر یک فریم آن حذف شود راضی به پخش آن نیستم. به هر حال به دلیل برداشتی که خود من در اینباره داشتم از رهبری اجازه گرفتم. اما در مورد این ۲۰ دقیقه اینطور نبود.
در مورد این ۲۰ دقیقه اتفاقا آقای دری نجفآبادی، دادستان وقت کل کشور در همان زمان اعلام کرد «اختصاص وقت به نامزدهای انتخابات بهصورت نابرابر غیرقانونی است». ایشان روز ٢٠ خرداد ٨٨ با اشاره به تصمیم کمیسیون تبلیغات صداوسیما گفته بود: «کمیسیون تبلیغات صداوسیما با حضور نماینده صداوسیما، نماینده شورای نگهبان و نماینده دادستان کل کشور تشکیل میشود که محوریت جلسهها بر عهده نماینده دادستان است. در جلسه اخیر کمیسیون تبلیغات صداوسیما که با هدف بررسی مناظرههای صورتگرفته بین نامزدهای دهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری تشکیل شده بود، نماینده دادستان حضور نداشته و بههمیندلیل نهتنها برگزاری این جلسه رسمی نیست، بلکه مصوبات آن نیز از درجه اعتبار ساقط است»؛ به علاوه آقای دری تأکید کرده بود پیش از این هم به دو عضو دیگر این کمیسیون اعلام کرده بودیم که زمان در نظر گرفتهشده برای کاندیداها باید برابر و یکسان باشد؛ از اینرو اختصاص وقت به نامزدهای انتخابات بهصورت نابرابر غیرقانونی است.
اگر ایشان چنین صحبتی کرده باشد این مشکل شورای پنج نفره است آن هم در صورتی که در آییننامه آن آمده باشد اگر یکی از اعضا نباشد تصمیمات از اعتبار ساقط است. در صورتی که اینطور نبود و بنابراین همه تصمیمات قانونی بود. وقتی این را درباه کاندیداها مصوب کردند نمیتوانستند نادیده بگیرند. اما درباره افراد غیر از کاندیداها این شدنی نبود.
من هر بار میرفتم دولت وزرا به من میگفتند در صحبتهای آقای موسوی یا کروبی ادعاهایی نسبت به بخشی از دولت وجود داشت که به حوزه ما مربوط میشود. وزیر کشور وقت و چند نفر دیگر درخواست کردند که بیایند و پاسخ بدهند. اما این شدنی نبود. چون اگر قرار بود به همه وقت بدهیم باید لیست بلندبالایی از افراد حقیقی و حقوقی در کل مدت تبلیغات میآمدند و پاسخ میدادند و این کار عملاً امکانپذیر نبود.
یعنی به لحاظ قانونی چنین امکانی نبود که وقتی در صداوسیما به کسی تهمت زده میشود امکان دفاع به او داده شود؟
خیر در آن مقطع محدود زمانی چنین امکانی نبود. مصوبه فقط مربوط به نامزدهای انتخاباتی بود. من به عنوان رئیس یک سازمان رسمی کشور، باید پایبند به مصوبات قانونی باشم.
آقای احمدینژاد هم البته درباره سایر کاندیداها صحبت کرده بود اما به آنها هم زمانی داده نشد...
فکر میکنم در مورد یکی از نامزدهای دیگر حدود ۳۰ ثانیه وقت دادند اما خود آن فرد علاقهمند نبود که از آن استفاده کند.
بحث دیگر که این روزها خیلی به آن پرداختهاند، آرشیو صداوسیما است که اشارهای هم به آن داشتید. اولینبار آقای آشنا در توئیتی گفته بود که شما هزینه کلانی را صرف دیجیتالی کردن این آرشیو کردید اما امنیت آن را لحاظ نکردید و این آرشیو به راحتی دست شبکه من و تو افتاده است...
من رئیس یک نهاد حاکمیتی و رسمی هستم و اگر تخلفی در سازمان انجام بگیرد دستگاههای مربوطه اطلاعاتی و امنیتی باید رئیس سازمان را در جریان بگذارند و جلوی تخلف را بگیرند. در زمانی که رئیس صداوسیما بودم هرگز و تحت هیچ عنوانی هیچ دستگاه امنیتی نه یک کلمه، نه نامه، نه تلفن و نه حتی تماس در حاشیه یک جلسه با من نداشتند که بگویند چنین مسئلهای وجود دارد و فیلمهایی از آرشیو شما بیرون رفته است. نهتنها خود من بلکه بعدها هم که از مدیر آرشیو سوال کردم که شایعاتی که در برخی رسانهها مطرح است چقدر درست است؟ ایشان گفت هیچکس از من به عنوان رئیس آرشیو هرگز در طول مسئولیتم نه سوالی کرد و نه تحقیقی انجام داد. خود دستگاههای اطلاعاتی هم هیچ موضعی نگرفتند. بعد از توئیت آقای آشنا گفتم وزارت اطلاعات هرچه بگوید من قبول میکنم. من گفتم هر قضاوتی که خود وزارت اطلاعات دولت در این باره دارد من قبول میکنم. اما در این چند ماه که از طرح این موضوع گذشته، هیچ اعلام موضعی نکردهاند. بعدها که آقای آشنا اینجا آمده بود و با او صحبت کردم ایشان ماجرا را به شکل دیگری برای من تعریف کرد. اولا تعریف و تمجید زیادی از اصل دیجیتالی کردن آرشیو داشت و گفت که کار بزرگی بود و اینکه باید حاشیههای امنیتی برای آن ایجاد میشد که البته اینها ایجاد شد و همین الان هم ایجاد میشود. او قرائت دیگری از توئیت خود داشت اما من گفتم برداشت رسانهها از توئیت شما چیزی نیست که الان میگویید و جنبهی مثبت آن را بیان میکنید.
بعد از این بگومگوی شما و آقای آشنا اظهارنظرهایی شد که سوالبرانگیز بود. از جمله آقای قاضیزاده هاشمی گفت بخشی از این آرشیو در اختیار برخی از سازمانها قرار گرفته و بعد از کشور خارج شده است...
آقای قاضیزاده هاشمی مطلب درستی گفتند. من تلفنی با ایشان صحبت کردم و ایشان توضیح دادند که بحث ما مربوط به دوره شما نیست. گفت تحقیقات شان از ابتدا و دوره ریاست محمد هاشمی تا زمان حاضر را شامل میشود. بعضی مواقع تهیهکنندگان برای اینکه پروژهای را به نتیجه برسانند از صداوسیما بخشهایی از آرشیو را میخواهند و صداوسیما هم در اختیارشان قرار میدهد. ممکن است آن تهیهکنندگان کار خلافی آگاهانه یا سهوا انجام دهند که از طریق تهیهکننده در اختیار دیگران قرار میگیرد. این ممکن است رخ داده باشد و قابل بررسی است.
یکسری ادعاها در رابطه با بحث مدیریتی شما در سازمان مطرح است؛ از جمله اینکه میراث شما در صداوسیما یک مدیریت کمیتمحور و هزینهزا بوده است. مدیریت بعد از شما (آقای سرافراز) معتقد است ۲۰ هزار نیروی رسمی و ۲۰ هزار نیروی غیررسمی محصول دوره مدیریتی شماست که فقط سه هزار نفر از آنها مدیر بودند. اینکه دخلوخرج سازمان با هم همخوانی نداشت و با وجود هزار میلیارد تومان کمک بلاعوض دولت احمدینژاد به صداوسیما اما باز هم با کمبود بودجه مواجه شده و برای پرداختهای جاری و حقوق پرسنل دست به فروش املاک سازمان زدهاید...
اتفاقا سازمانی موفق است که از تمام امکاناتی که در اختیارش قرار داده میشود به بهترین نحو استفاده کند. بله ما در مقطعی اعتبارات ارزی گرفتیم. دلیلش هم این بود که اعتبارات ارزی سالانه سازمان قطع شده بود. به همین دلیل بسیاری از تجهیزات سازمان که از رده خارج شده بود دیگر جایگزین پیدا نکرده بود و سازمان با خطر بزرگی مواجه بود. اما با پشتیبانی که شد بخش بزرگی از مشکلات سازمان حل شد. درباره نیروی انسانی هم رئیس مجلس پیش از این مطلبی را بیان کرده بود که من هم پاسخ رسمی به ایشان دادم. ایشان گفته بود سازمانی که باید با ۱۲ هزار کارمند اداره شود نباید امروز این تعداد نیرو داشته باشد. من هم پاسخ دادم سازمانی که من از آقای لاریجانی تحویل گرفتم ۳۰ هزار نیرو داشت و پس از ۱۰ سال با ۳۳ هزار و ۶۰۰ نفر تحویل دادم. این در حالی است که شبکههای جدید ملی و برونمرزی و استانی فراوانی تأسیس شد و فقط فرستندههای تلویزیونی از ۲۵۰۰ به ۷۵۰۰ مورد افزایش یافت. تعداد کارمندان رسمی هم از سال۸۳، که بالغ بر ۱۴هزار و ۴۰۰ نفر بود در سال ۹۳ به ۱۳هزار و ۶۴۰ نفر کاهش یافت.
آقای سرافراز گفته شما مفصل از بودجه سازمان استفاده خارج از شمول میکردید...
همه چیز طبق شمول است و اصلا چیزی به عنوان خارج از شمول به این معنا نداریم. اعتبارات دستگاهها از هر ناحیهای با هر مجوزی که هست و الان هم در دولت فراوان است حساب و کتاب دارد. مجوزهایی از سوی رهبری یا صندوق توسعه ارزی یا نهادهای دیگر صادر میشود. اما در هر حال آن دستگاه نسبت به بودجه باید پاسخگو باشد و جواب بدهد. اینطور نیست که پولی را بردارد و خلاف هزینه کند یا استفاده شخصی کند. استفاده مفصل و کامل و به موقع از بودجه هم کار بسیار خوبی است.
گفته میشود شما همچنان به صورت پنهان از طریق مدیرانی که در سازمان دارید اتفاقات درون سازمان را مدیریت میکنید و مثلا استعفای زودهنگام سرافراز هم مرتبط با همین مدیران بوده است. او گفته مدیران شما جلساتی داشتهاند و گزارشهایی علیه ایشان تهیه میکردند...
در اتاق من به روی همه باز است و یکی از کارهایی که من در این پنج سال انجام دادهام همین است. هر کس بخواهد با من ملاقات کند میتواند. ولی من سختگیری جدی در رابطه با ملاقات مدیران سازمان دارم. برخی از آنها بعد از ماهها انتظار مرا ملاقات میکنند و از این موضوع گلهمند هستند. یک دلیلش هم همین سوءبرداشتهاست.
فقط با آقای سرافراز مشکل داشتید؟
من البته با خود آقای سرافراز ملاقات چهار ساعته داشتم. بعد از کنار رفتن از مسئولیت و قبل از قضایای اخیر و مصاحبه ایشان با هم دیدار داشتیم و ناهار خوردیم و خیلی حرفها را به هم گفتیم که مایل نیستم رسانهای کنم. او درد دلهایی داشت که من او را درک میکنم. اما هیچکدام از حرفها را خبری نمیکنم. همین الان عده زیادی هستند که میدانم نام آنان برای شما جالب است که بدانید اما نمیگویم، چه برسد به محتوای جلسه. اصولاً بخش کوچکی از ملاقاتها یا صبحانههای کاریام رسانهای میشود.
به درخواست خودشان آمدند؟
بیش از ۹۰ درصد ملاقاتها به درخواست طرف مقابل انجام شده است. چند نفری را خودم دعوت کردم؛ مثل خانم اسکویی. من فهمیدم از مسیری که رفته پشیمان است و لازم است یک نفر به او کمک کند. دعوت کردم آمد. برایم مهم بود بدانم چرا رفت، چه دید و چرا برگشت. هیچکس به اندازه رابعه اسکویی نمیتوانست به من توضیح بدهد که آن طرف چه خبر است. ما بولتنها و تحلیلهای اطلاعاتی را زیاد میخوانیم اما خانم اسکویی صادقانه قدم به قدم برای من گفت چه اتفاقی افتاده است. من هم همه تلاشم را کردم با وزارت اطلاعات، با صداوسیما و حراست آن، با آقای علی عسکری صحبت کردم یعنی با حدود ۱۰ نفر صحبت کردم تا او بتواند برگردد و کارش را از سر بگیرد و خوشبختانه به نتیجه رسید.
موضوع استفاده غیرشمول از بودجه که در مورد شما مطرح است با محکومیت شما در دیوان محاسبات مرتبط است؟
من محکومیت خاصی در دیوان محاسبات ندارم. آن حکمی که به خاطر آن چند ماه، مبلغی از حقوقم کسر شد واقعاً نمیدانم به چه دلیلی بود. شاید مربوط به قراردادهای مهندسی استانها یا مربوط به پروژههای ساختمانی بوده است. هیچ ربطی به این ادعا ندارد.
چرا عملکرد شما در قبال دو دولت روحانی و احمدینژاد یکسان نبود...
عملکرد ما همیشه بر اساس یک ضابطه روشن بوده است. در دولت آقای احمدینژاد هم انتقادات زیادی از طرف خود ایشان و وزرا به ما میشد. در دولت احمدینژاد برخی افراد که نمیخواهم از آنها نام ببرم بهطور مرتب علیه من و صداوسیما مطلب مینوشتند. با خود آقای احمدینژاد هم بهخصوص در سالهای اول خیلی مشکلات داشتیم. ایشان معتقد بود صداوسیما حق دولت را ادا نمیکند. تا جایی که سال ۸۶ شکایات ایشان از صداوسیما نزد رهبری برده شد و رهبری دستور رسیدگی دادند. در دفتر رهبری جلسات زیادی گذاشته شد و در این زمینه وقت گذاشتند و کارشناسان تحقیق کردند. از دولت، اطلاعات خواستند. دولت آقای احمدینژاد هم اطلاعات زیادی داشتند و چون کار کرده بودند به صورت مکتوب همه را به دفتر رهبری دادند. در معاونت بررسیهای دفتر زیر نظر آقای حسین محمدی اینها همه بررسی و منجر به یک جلسه مشترک شد. از طرف دولت آقای الهام و آقای کلهر آمدند و من هم رفتم. با حضور مسئولان دفتر رهبری یکبار دیگر همه شکایات و پاسخها بررسی شده و منجر به قضاوت شد و در واقع حکم صادر شد. حکم این بود که ما حرف هر دو طرف را شنیدیم، پنجاه درصد حق با آقای احمدینژاد و پنجاه درصد هم حق با صداوسیماست. من به شوخی گفتم حالا شما نمیخواستید بگویید ۵۱ درصد حرف صداوسیما حق بود و ۴۹ درصد حرف احمدینژاد. بعدا در یک جلسهای بعضی از آن کارشناسانی که قبولشان داشتم من را قانع کردند؛ فکر میکنم آقای مهاجرانی معاون سیمای زمان آقای لاریجانی بود؛ ایشان در آن جلسه به من گفت واقعا جمعبندی ما این بود که پنجاه درصد شما و پنجاه درصد آقای احمدینژاد مقصر هستید. بنابراین میخواهم بگویم شکایت آقای احمدینژاد هم آنقدر بالا گرفت که به دفتر رهبری رسید.
من یک سال با آقای روحانی کار کردم. اتفاقا با ایشان بدون مشکل کار میکردیم و واقعا همکاری داشتیم. در داستان ثبتنام برای یارانهها، صداوسیما تبلیغات وسیعی انجام داد برای اینکه کسانی که نیاز ندارند خودشان انصراف بدهند. در همان سال آقای روحانی صد میلیارد تومان افزون بر بودجه مصوب، به رسانه ملی اختصاص دادند که من مجدداً در همینجا از او تشکر میکنم. یک روز من در جلسه هیات دولت بودم و تازه ثبتنامها برای دریافت یارانه آغاز شده بود. گزارش دادند با اینکه برای دولت مهم است کمتر ثبتنام کنند اما روند ثبتنامها افزایشی است. آقای روحانی گفت از علما و مراجع بخواهید در این مسیر به دولت کمک کنند و نظرشان را بدهند. یکی از اعضای جلسه پاسخ داد ما پیگیری کردیم اما مراجع حاضر نشدند توصیهای در این باره داشته باشند. من همانجا گفتم بعید میدانم، اگر برای مراجع توضیح بدهید آنها این حرف منطقی را میپذیرند که کسی که نیاز به یارانه ندارد ثبتنام نکند. من همانجا در جلسه گفتم با مراجع صحبت میکنم. از جلسه بیرون آمدم و در همان اتاق کناری با آیات عظام مکارم و نوری همدانی صحبت کردم. موضوع را که گفتم کاملا قبول کردند و گفتند ما حتما از این جهت پشتیبان دولت هستیم و اگر دولت نیاز به توصیه ما دارد حتما این کار را انجام میدهیم. من هم گفتم پس تا چند لحظه دیگر دوربینهای ما از مرکز قم خدمت شما میرسند. شاید همه این ماجرا ۲۰ دقیقه بیشتر طول نکشید. وقتی به جلسه دولت برگشتم و نتیجه را گفتم همه تعجب کردند. اتفاقا یکی دو ساعت بعد آیتالله سبحانی هم که مطلع شده بودند اعلام آمادگی کردند و از ایشان هم مصاحبه گرفته شد و همان شب هم از تلویزیون پخش شد. بنابراین ما به دولت کمک میکردیم.
شما هنوز هم به آقای احمدینژاد ارادت دارید؟
ما به همه ارادت داریم! آقای احمدینژاد بسیار پرکار بود و چون وقت زیادی میگذاشت و به خصوص در سطح ملی و استانها خودش ورود میکرد در جریان جزئیترین مشکلات کشور بود، لذا خیلی از دستوراتی که بهموقع صادر میکرد باعث رفع مشکلات میشد. روحیه او روحیه کار و اجرا و تشخیص درست بود. برخلاف آقای روحانی که پروتکلهای زیادی برای خودش دارد؛ احمدینژاد اینطور نبود و این به او کمک میکرد. مثلا من با ایشان یک سفر خارج رفتیم. سفر طولانی بود و چند ساعت در هواپیما بودیم. همه حرفهایمان را گفتیم و تصمیماتمان را گرفتیم. بعد ایشان خسته شد و میخواست بخوابد. به من گفت شما نمیخوابید؟ گفتم نه. خودش یک پتو گرفت و همانجا زیر صندلی دونفره ما و در کف هواپیما پتو را انداخت و خوابید. خوابش هم عمیق بود. هرازگاهی غلت میخورد و زیر پای من میآمد؛ من پایم را جمع میکردم که سر رئیسجمهور را لگد نکنم. (خنده) او واقعاً مردمی بود، به همین اندازه که میشنوید راحت بود. در همان چند ساعت پرواز که کنار من نشسته بود، بدون واسطه هرچه حرف داشتیم به هم گفتیم. این حسن یک رئیسجمهور است. آقای احمدینژاد چون مقید به پروتکل نبود، کارهایش خیلی راحت جلو میرفت. در سفرهای استانی یا ارتباط با مردم و وزرایش راحت بود. اما نقطهضعف احمدینژاد که برای او هزینه ایجاد کرد افتادن در بعضی حاشیهها بود. این حاشیهها از نظر من ارزش تمرکز بیش از حد نداشت. اما چه دورانی که ایشان رئیسجمهور بود و چه دوران بعد از ریاستجمهوریاش این حواشی ادامه پیدا کرد. محور اصلی این حواشی هم آقایان مشایی و بقایی بودند. من آخرین باری که با ایشان صحبت کردم حرفم این بود که برای انتخابات ریاستجمهوری وقتی رهبری از شما خواست که وارد انتخابات نشوید نباید وارد میشدید. من دلیل این مخالفت را میدانستم و به ایشان هم گفتم. البته ارتباط ما در حد سلام و علیک و تلفن ادامه دارد. حتی من چند وقت پیش منزل ایشان رفتم. خانم ایشان شام درست کرد و خوردیم. در همان منزل کوچک ایشان که اگرچه بازسازی کرده اما خیلی کوچک بود و یک زندگی کاملا معمولی مشابه طبقه فرودست جامعه داشت. یک آشپزخانه کوچک که مثل خانههای قدیمی با پرده جدا شده بود؛ در مدتی که آنجا بودم همسر ایشان در آشپزخانه بود و میخواست کتلت درست کند؛ دو ساعت سروصدای پخت و پز و جلز و ولز روغن در ماهیتابه میآمد و بوی کتلت در اتاق پیچیده بود. این زندگی احمدینژاد است و اینها ارزشمند است.
از اینکه وارد مرحله دوم کاهش تعهدات به برجام شدیم و غنیسازی از ۶۷/۳ افزایش پیدا کرد، خوشحال هستید؟
اگر منظور شما این است که از شکست برجام خوشحال هستم یا نه، میگویم خیر. حتما از این بابت ناراحتم. علت اینکه مردم به برجام دل بستند، این بود که بتواند مشکلات آنها را حل کند. تحریمها برطرف شود و مشکلات بانکها حل شود و وضع اقتصادی مردم خوب شود. به همین دلیل دولت به دنبال برجام بود و نظام و رهبری پشتیبانی کردند و مردم هم دل بستند.
عجیب است. چون شما در موضعگیریهایتان علیه برجام زیاد گفتید و نوشتید. در یکی از همین توئیتهای آخر، شما تعبیر مار و شلنگ را درباره برجام به کار بردید یا از بتنریزی در قلب راکتور اراک گله کردید؛ درحالیکه مسئولین بارها آن را تکذیب کردند.
اینطور نیست. همان ابتدای کار و زمانی که کسی کلمه «برجام» را استفاده نکرده بود، من بر اساس نگاه رهبری پُست گذاشتم. چون رهبری به عنوان اینکه برجام بتواند مشکلی از مشکلات کشور را حل کند، از آن پشتیبانی کرده بودند. من به عنوان اقدامی که در مجموع نظام آن را تایید کرد و پشت آن بود برخورد مثبتی داشتم. اما خودم چندان امیدوار به برجام نبودم. مثل رهبری که ایشان هم چندان به برجام امیدوار نبودند و همیشه هم تذکر میدادند اما از آن حمایت کردند. اعتقاد من همان است که رهبری انجام دادند. ایشان به دولت توصیه کردند جلو برود و وارد مذاکرات شود اما به این مذاکرات دل نبندد.
قبول دارید که اصولگرایان آنقدر مخالفخوانی کردند که اجازه ندادند برجام عملیاتی شود؟ واقعا اگر سعید جلیلی یا محمدباقر قالیباف و چهرههایی مثل آنها جای روحانی بودند هم همین برخوردها با برجام انجام میشد؟
ما چالشهایی با استکبار داریم که در این چالشها با ترفندهای دشمن مواجهیم و در مقابل این ترفندها، مسیرهای خودمان برای مقابله با آنها و حل مشکلات مردم را داریم. یک مقطع آقای روحانی آمد و گفت من با مذاکره این مشکلات را حل میکنم. نظام با او همراهی کرد و فرصت را در اختیارش قرار داد. اما الان حرف زدن درباره برجام و تاکید بر آن اشتباه است. مثال مار و شلنگ همین است. خب وقتی فهمیدیم شلنگ است باید ولش کنیم! از همان اول سیاستهای تبلیغی ما غلط بود و وقتی از همان اول آقای روحانی با صراحت گفت خزانه ما خالی است خب دشمن هم این را میشنود. این مذاکره از نقطه ضعف است.
اینکه گروهی تلاش میکنند دولت کارش را انجام ندهد، تا جایی که خود رهبری هم، در جلسه سال گذشته با خبرگان تذکر جدی در اینباره دادند، چه نسبتی با حاشیهسازیها علیه دولت دارد؟
تعدادی از اعضای خبرگان در همان جلسه به رهبری پیشنهاد دادند نهادهای زیرمجموعه ایشان بخشی از وظایف دولت را بر عهده بگیرند. یعنی آنها دیدند کشور اداره نمیشود؛ گفتند حالا که اداره نمیشود، یک دولت پنهانی شکل بگیرد، نهادهای زیر نظر رهبری از جمله بنیاد مستضعفان و ستاد اجرایی فرمان امام و... بیایند و کارهای اقتصادی دولت را بر عهده بگیرند. البته قبلا من در گفتوگویی به این دو نهاد اشاره کرده بودم ولی طوری انعکاس دادند که انگار رؤسای سازمانهای اقتصادی پیش رهبری رفتند و گفتند بگذارید ما کشور را اداره کنیم. خیر؛ تعدادی از اعضای خبرگان این را از رهبری درخواست کردند و رهبری مخالفت کردند. دولت مشکلاتی دارد. در حوزههایی اصلا احساس میکنیم رهاست. در بحث گوشت، چرا باید قیمت آن ۱۲۰-۱۳۰ هزار تومان شود. گوشت را از خارج هم بخرند، با همین دلار آزاد، زیر ۵۰ هزار تومان میتوانند توزیع کنند. مشکل دولت این است که نه مولد خوبی است، نه موزع خوبی است. دولت توزیعکننده خوبی هم نیست. نگاه من اصلا سیاسی نیست. آقای بهزاد نبوی در زمان جنگ، موزع بوده است. مسئول بوده است. بنده که سوار موتور میشدم و میرفتم و همه کارم را میکردم، یک کوپن سه لیتری داشتم، هیچ وقت مشکل بنزین نداشتم. با همان سه لیتر بنزین، مشکل من حل میشد. دولت موسوی، شخص آقای بهزاد نبوی، آن آدمها هنوز هم هستند. اینها تجربه خوبی در توزیع دارند. دولت آقای احمدینژاد هم تجربه خوبی در توزیع دارد. اما دولت آقای روحانی در توزیع، اصلا استعداد ندارد و از تجارب بقیه هم استفاده نمیکند.
پس قبول کردید که دولت پنهانی وجود دارد، جریانی که تلاش میکند اختیار کار را از دست دولت دربیاورد.
فرق من با شما این است که شما میگویید دولتی هست که اداره میکند. من میگویم تفکری است که میگوید اگر این دولت نمیتواند، دست کم عده دیگری کار دولت را انجام دهند. این وجود دارد. بااینحال رهبری خیلی از دولت حمایت میکنند. رهبری روی صلاحدیدهای دیگری از دولت حمایت میکنند. در همین ماجرا آقای سعیدیکیا و رئیس ستاد اجرایی امام، گله من را به دفتر رهبری بردند که ضرغامی طوری حرف زده که گویی ما آمدهایم و گفتهایم اختیار کار دولت را به ما بدهید. واقعیت این است که آنها نگفتند بلکه در جلسه خبرگان این موضوع بوده است. رهبری هم خیلی جدی فرموده بودند بههیچوجه؛ فرمانده کار اقتصادی، دولت است. همهچیز دست دولت است. دولت باید مدیریت کند، دولت باید سیاستگذاری کند. دستگاههای دیگر حاکمیتی همه در خدمت دولت باید کار کنند. اصلا نمیشود مسئولیت را از دولت گرفت.
نکته اینجاست که ما با رئیس جمهوری در آمریکا مواجهیم که از همه قراردادهای بینالمللی از جمله برجام خارج شده است. اما در داخل اصولگرایان یا جریانهای انقلابی که از روز اول به انعقاد برجام خرده میگرفتند و آن را خیانتکارانه میدانستند، از روزی هم که ترامپ از آن خارج شد باز هم دولت را زیر سوال بردند و مسئولیت این کار را متوجه روحانی دانستند. البته سنگاندازیهای جدی هم در این راستا دارند. مثلا الان که دولت میخواهد تحریمها را دور بزند، در صدا و سیما گزارشی از مسیر فروش نفت و دور زدن تحریمها پخش میشود که داد وزیر نفت را درمیآورد...
من در رسانه ها بخشی از این گزارش را دیدم و اگر به صورت کامل آن را ببینم بهتر میتوانم قضاوت کنم.
گزارش خطا
رهبری با تشکیل دولت پنهان بارها مخالفت کرده است. اما تندروهای افراطی و اصولگرا نمایان به فرمان رهبری هم توجه نکرده اند و دولت پنهان را تشکیل داده اند و طی این شش سال همیشه به تخریب و تخطئه دولت قانونی و منتخب پرداخته اند.
آخرین اخبار