آمریکا از خاورمیانه می رود؟
کارایی سیاست خارجی آتی ایالات متحده متکی به این است که ما چگونه با چین، هند، روسیه، اتحادیه اروپا و دیگر دولتملتهای مهم دنیا تعامل داشته باشیم، نه این که چگونه با خاورمیانه کنار بیاییم.
« کارایی سیاست خارجی آتی ایالات متحده متکی به این است که ما چگونه با چین، هند، روسیه، اتحادیه اروپا و دیگر دولتملتهای مهم دنیا تعامل داشته باشیم، نه این که چگونه با خاورمیانه کنار بیاییم.»
به گزارش صدای ایران از ایسنا، جورج سی، رئیس مرکز مطالعات امنیت ملی در دانشگاه آستین تگزاس و رئیس "اتحاد تگزاس-اسرائیل" در پایگاه آمریکایی نشنال اینترست به بیان نظرات شخصیاش درباره خاورمیانه و موضع آمریکا در قبال آن پرداخته و نوشته است: «یکی از نکات جالب در مورد راهبرد کلان و بازی بزرگ این است که خبرگان کار چگونه به آرامی در این زمینه تغییرات استراتژیک ماتریال را در زمان رخ دادن آنها میبینند. یک مثال جالب این است که وینستون چرچیل یکه و تنها در دوره رکود اقتصادی بریتانیا در برابر ظهور آدولف هیتلر ایستاد. گرچه او سالها توسط "کارشناسان" و قانونگذاران در مجلس عوام مورد تمسخر قرار میگرفت.
امروز در خاورمیانه، ایالات متحده با یک تغییر استراتژیک ماتریال مواجه است؛ چیزی که باید با تمامی منابع متناسب به طور کامل روی آن سرمایهگذاری کند. نتیجه این است که محور سیاست باید به سمت تمرکز اساسی روی دیپلماسی ابرقدرت بودن چرخش کند، نه جنگهای کوچک، بدونفکر و بیپایان در خاورمیانه که به قیمت گرفتن جان بسیاری از مردم آمریکا و خشکاندن منابع این کشور تمام شود.
تغییردهنده بازی چیست که تقریبا هیچکس به طور کامل آن را نشناخته و نفهمیده است؟ نفت و گاز شل آمریکا. آمریکا دیگر به نفت و گاز خاورمیانه نیازی ندارد. چه تأمین داخلی و چه تأمینکنندگان دیگر در خارج از خاورمیانه، منابع سوخت فسیلی فراوانی را برای تامین نیازهای انرژی ما فراهم میکنند.
دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا اولین سیگنال را سه هفته پیش نشان داد؛ زمانی که گفت چین، هند، ژاپن و دیگران باید از ترانزیت در تنگه هرمز حفاظت کنند، نه فقط ایالات متحده؛ چرا که ما دیگر به نفت و گاز اوپک نیازی نداریم.
ایالات متحده از سال ۱۹۷۹ تا به حال دو منفعت اصلی استراتژیک در خاورمیانه داشت: اول انرژی و دوم مهار ایران/حمایت از اسرائیل. با توجه به حذف علاقه اولیه ما به طور دائمی، صفحه شطرنج ژئوپلیتیک در خاورمیانه دگرگون شده است و دست جهانی آمریکا تقویت شده است - ما حقیقتا به لحاظ انرژی مستقل هستیم و به کشورهای "استبدادی" برای تامین انرژی متکی نیستیم. بنابراین آنچه به عنوان مرکز منافع آمریکا باقی میماند، ثبات منطقهای است. خوشبختانه ثبات، یک نگرانی فقط برای آمریکا نیست. اسرائیل، عربستان، اردن، مصر، امارات و شمار بسیاری از دیگر کشورها همین نگرانی ما را دارند.
در حالی که اسرائیل باید همچنان یک متحد اصلی آمریکا باقی بماند، باید این مساله را هم بپذیریم که اسرائیل امروز دولتی مستقل، ثروتمند و قدرتمند است که قدرتی هستهای است و عامل تاثیرگذاری در عرصه جهانی محسوب میشود نه یک قربانی بیپناه و سرکوب شده از سوی کشورهای عربی. در حالی که تعهد ما به اسرائیل همچنان باید قاطع و بیتغییر بماند، نیاز داریم که اجازه دهیم اسرائیل موضع جهانی قدرتمندتری به خود بگیرد، به عنوان یک عامل مستقل دوست و نه به عنوان کسی که به میزان زیادی در هر موضوع امنیتی یا مالی به "برادر بزرگترش" وابسته است.
اکثر آمریکاییها اطلاع ندارند که از ۱۹۸۵ تا به امروز، سرانه تولید ناخالص داخلی اسرائیل از ۷۰۰۰ دلار به ازای هر اسرائیلی به بیش از ۴۱ هزار دلار رسیده است و با استخراج نفت در بحث انرژی مستقل شده است. بنابراین خارج از بحث کمک خارجی مرتبط با خرید نظامی اسرائیل از ایالات متحده، آنها به کمک مالی هنگفت ما نیازی ندارند. تغییر شکل اسرائیل در چند دهه گذشته از ملتی سوسیالیست، چپ و کشاورزی به جامعهای تماما کاپیتالیستی امری است که هم باید مورد تقدیر قرار گیرد و هم در ارزیابیهای آمریکا درباره تعهداتش به اسرائیل نباید مورد غفلت واقع شود.
در رابطه با ایران - نومحافظهکاران میگویند که ما هرگز نمیتوانیم از خاورمیانه بِبُریم و باید همچنان به قربانی کردن هزاران آمریکایی و صرف تریلیونها دلار آمریکاییها در جنگهای خاورمیانه برای مقابله با تهدید ایران ادامه دهیم. تا حدودی حق با آنهاست - پایگاههای نظامی آمریکا در خاورمیانه باید باقی بمانند و ما باید سیاستی شامل فشار و بازدارندگی را در مقابل ایرانیان در پیش بگیریم. گفته میشود که موضع ما در تقابل با ایران از زمانی که انقلاب اسلامی در چهل سال پیش در این کشور شکل گرفت، تغییری نکرده است. این در حالی است که باید گفت موضع ما با جنگ بیمعنی علیه عراق بدتر شده و وزن منطقهای را به سمت ایران سوق داده است. یک دهه پس از آن جنگ عراق هنوز در حال سپری کردن دوره ریکاوری است. قطعا تهدید هستهای ایران باید جدی در نظر گرفته شود و شاید نیازمند یک اقدام پیشگیرانه نظامی هماهنگ شده و شاید در برخی نقاط با هماهنگی متحدانمان در منطقه است. با این حال باید در نظر گرفت که بعد از قربانی کردن جان هزاران آمریکایی و هدر دادن پولها برای حفظ امنیت اجتماعی و اختصاص مبالغ زیادی برای برنامههای درمانی میتوان گفت وضعیت ما در منطقه نسبت به آنچه در گذشته بودهایم، بدتر شده است. باید فکر نویی کرد؛ کاری که باید زودتر از اینها انجام میشد.
یک چرخش منطقی و خردمندانه در سیاست آمریکا، با توجه به استقلال انرژی ما از اوپک، باید شامل این موارد زیر باشد:
اول، تشکیل ناتوی خاورمیانهای با حضور عربستان، مصر، اردن و امارات به عنوان رهبران مرکزی و با اسرائیل به عنوان یک عضو غیر رسمی. اجازه دهید اینها در عرصه جهانی رشد کنند و مسوولیت اصلی حفظ ثبات در منطقه خودشان را با کمک آمریکا بر عهده بگیرند.
دوم، حمایت امنیت ملی آمریکا از اسرائیل را حفظ کنید اما تمرکز ما در روابط دوجانبه از نگرانی امنیتی به تجارت اقتصادی و توسعه روابط تجاری میان دو طرف تغییر کند. اسرائیل وضعیت قدرتمندی برای دفاع از خود دارد. ما به سرمایهگذاری بیشتر اسرائیل در آمریکا نیاز داریم و سرمایهگذاری بیشتر آمریکا در اسرائیل.
سوم، قدرت ارتش آمریکا در منطقه از طریق پایگاههای ما و حضور دریایی حفظ شود اما باید با انتقال مسئولیت به بازیگران محلی مسئولیتپذیر همراه باشد.
چهارم، مسئولیت بیشتر برای حفظ ثبات در تنگه هرمز به مصرفکنندگان نفت خام اوپک سپرده شود. باز نگه داشتن این گذرگاه نباید مسئولیت فقط آمریکا و حتی مسئولیت اصلی آن باشد.
پنجم، کاهش یا حذف کمک خارجی آمریکا به تمامی دولتملتهایی بجز آنهایی که در ناتوی خاورمیانهای مشارکت دارند و یا دوستان واقعی و دیرین ما در منطقه هستند.
ششم، باید مقاومت بیشتری در مقابل ریخته شدن خون آمریکاییها در سواحل این منطقه به عمل آید. عدم تمایل بیشتری برای ورود نظامی وجود داشته باشد؛ مگر آن که پای منافع امنیتی آمریکا یا تهدیدی جدی در میان باشد. از پول مالیاتدهندگان آمریکایی بیش از پیش محافظت شود.
ما از زمان پایان جنگ سرد بدین سو، در جهانی ابرقدرتمحور نبودهایم و تقریباً فراموش کردهایم چنین جهانی به چه شکل است. از همین رو، ما روی گذار و تحولی خیرهکننده در چارچوب راهبردی خاورمیانه پس از ۳۰ سال اقدام و سیاست بیملاحظه و غیرموثر آمریکا در منطقه چشم بستهایم. کارایی سیاست خارجی آتی ایالات متحده متکی به این است که ما چگونه با چین، هند، روسیه، اتحادیه اروپا و دیگر دولتملتهای مهم دنیا، دقیقاً به ترتیبی که ذکر شد، تعامل داشته باشیم، نه به این که چگونه با خاورمیانه تعامل کنیم. زمان آن فرارسیده که سیاستمداران آمریکایی متوجه شرایط تغییریافته راهبردی شوند که در هر نسل یک بار رخ میدهد و به طور متناسب اقدام به چرخش کنند و فرآیندی را دنبال کنند که جان تعداد بیشماری آمریکایی نجات یابد و اتلاف غیرضروری منابع آمریکایی متوقف شود.»
به گزارش صدای ایران از ایسنا، جورج سی، رئیس مرکز مطالعات امنیت ملی در دانشگاه آستین تگزاس و رئیس "اتحاد تگزاس-اسرائیل" در پایگاه آمریکایی نشنال اینترست به بیان نظرات شخصیاش درباره خاورمیانه و موضع آمریکا در قبال آن پرداخته و نوشته است: «یکی از نکات جالب در مورد راهبرد کلان و بازی بزرگ این است که خبرگان کار چگونه به آرامی در این زمینه تغییرات استراتژیک ماتریال را در زمان رخ دادن آنها میبینند. یک مثال جالب این است که وینستون چرچیل یکه و تنها در دوره رکود اقتصادی بریتانیا در برابر ظهور آدولف هیتلر ایستاد. گرچه او سالها توسط "کارشناسان" و قانونگذاران در مجلس عوام مورد تمسخر قرار میگرفت.
امروز در خاورمیانه، ایالات متحده با یک تغییر استراتژیک ماتریال مواجه است؛ چیزی که باید با تمامی منابع متناسب به طور کامل روی آن سرمایهگذاری کند. نتیجه این است که محور سیاست باید به سمت تمرکز اساسی روی دیپلماسی ابرقدرت بودن چرخش کند، نه جنگهای کوچک، بدونفکر و بیپایان در خاورمیانه که به قیمت گرفتن جان بسیاری از مردم آمریکا و خشکاندن منابع این کشور تمام شود.
تغییردهنده بازی چیست که تقریبا هیچکس به طور کامل آن را نشناخته و نفهمیده است؟ نفت و گاز شل آمریکا. آمریکا دیگر به نفت و گاز خاورمیانه نیازی ندارد. چه تأمین داخلی و چه تأمینکنندگان دیگر در خارج از خاورمیانه، منابع سوخت فسیلی فراوانی را برای تامین نیازهای انرژی ما فراهم میکنند.
دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا اولین سیگنال را سه هفته پیش نشان داد؛ زمانی که گفت چین، هند، ژاپن و دیگران باید از ترانزیت در تنگه هرمز حفاظت کنند، نه فقط ایالات متحده؛ چرا که ما دیگر به نفت و گاز اوپک نیازی نداریم.
ایالات متحده از سال ۱۹۷۹ تا به حال دو منفعت اصلی استراتژیک در خاورمیانه داشت: اول انرژی و دوم مهار ایران/حمایت از اسرائیل. با توجه به حذف علاقه اولیه ما به طور دائمی، صفحه شطرنج ژئوپلیتیک در خاورمیانه دگرگون شده است و دست جهانی آمریکا تقویت شده است - ما حقیقتا به لحاظ انرژی مستقل هستیم و به کشورهای "استبدادی" برای تامین انرژی متکی نیستیم. بنابراین آنچه به عنوان مرکز منافع آمریکا باقی میماند، ثبات منطقهای است. خوشبختانه ثبات، یک نگرانی فقط برای آمریکا نیست. اسرائیل، عربستان، اردن، مصر، امارات و شمار بسیاری از دیگر کشورها همین نگرانی ما را دارند.
در حالی که اسرائیل باید همچنان یک متحد اصلی آمریکا باقی بماند، باید این مساله را هم بپذیریم که اسرائیل امروز دولتی مستقل، ثروتمند و قدرتمند است که قدرتی هستهای است و عامل تاثیرگذاری در عرصه جهانی محسوب میشود نه یک قربانی بیپناه و سرکوب شده از سوی کشورهای عربی. در حالی که تعهد ما به اسرائیل همچنان باید قاطع و بیتغییر بماند، نیاز داریم که اجازه دهیم اسرائیل موضع جهانی قدرتمندتری به خود بگیرد، به عنوان یک عامل مستقل دوست و نه به عنوان کسی که به میزان زیادی در هر موضوع امنیتی یا مالی به "برادر بزرگترش" وابسته است.
اکثر آمریکاییها اطلاع ندارند که از ۱۹۸۵ تا به امروز، سرانه تولید ناخالص داخلی اسرائیل از ۷۰۰۰ دلار به ازای هر اسرائیلی به بیش از ۴۱ هزار دلار رسیده است و با استخراج نفت در بحث انرژی مستقل شده است. بنابراین خارج از بحث کمک خارجی مرتبط با خرید نظامی اسرائیل از ایالات متحده، آنها به کمک مالی هنگفت ما نیازی ندارند. تغییر شکل اسرائیل در چند دهه گذشته از ملتی سوسیالیست، چپ و کشاورزی به جامعهای تماما کاپیتالیستی امری است که هم باید مورد تقدیر قرار گیرد و هم در ارزیابیهای آمریکا درباره تعهداتش به اسرائیل نباید مورد غفلت واقع شود.
در رابطه با ایران - نومحافظهکاران میگویند که ما هرگز نمیتوانیم از خاورمیانه بِبُریم و باید همچنان به قربانی کردن هزاران آمریکایی و صرف تریلیونها دلار آمریکاییها در جنگهای خاورمیانه برای مقابله با تهدید ایران ادامه دهیم. تا حدودی حق با آنهاست - پایگاههای نظامی آمریکا در خاورمیانه باید باقی بمانند و ما باید سیاستی شامل فشار و بازدارندگی را در مقابل ایرانیان در پیش بگیریم. گفته میشود که موضع ما در تقابل با ایران از زمانی که انقلاب اسلامی در چهل سال پیش در این کشور شکل گرفت، تغییری نکرده است. این در حالی است که باید گفت موضع ما با جنگ بیمعنی علیه عراق بدتر شده و وزن منطقهای را به سمت ایران سوق داده است. یک دهه پس از آن جنگ عراق هنوز در حال سپری کردن دوره ریکاوری است. قطعا تهدید هستهای ایران باید جدی در نظر گرفته شود و شاید نیازمند یک اقدام پیشگیرانه نظامی هماهنگ شده و شاید در برخی نقاط با هماهنگی متحدانمان در منطقه است. با این حال باید در نظر گرفت که بعد از قربانی کردن جان هزاران آمریکایی و هدر دادن پولها برای حفظ امنیت اجتماعی و اختصاص مبالغ زیادی برای برنامههای درمانی میتوان گفت وضعیت ما در منطقه نسبت به آنچه در گذشته بودهایم، بدتر شده است. باید فکر نویی کرد؛ کاری که باید زودتر از اینها انجام میشد.
یک چرخش منطقی و خردمندانه در سیاست آمریکا، با توجه به استقلال انرژی ما از اوپک، باید شامل این موارد زیر باشد:
اول، تشکیل ناتوی خاورمیانهای با حضور عربستان، مصر، اردن و امارات به عنوان رهبران مرکزی و با اسرائیل به عنوان یک عضو غیر رسمی. اجازه دهید اینها در عرصه جهانی رشد کنند و مسوولیت اصلی حفظ ثبات در منطقه خودشان را با کمک آمریکا بر عهده بگیرند.
دوم، حمایت امنیت ملی آمریکا از اسرائیل را حفظ کنید اما تمرکز ما در روابط دوجانبه از نگرانی امنیتی به تجارت اقتصادی و توسعه روابط تجاری میان دو طرف تغییر کند. اسرائیل وضعیت قدرتمندی برای دفاع از خود دارد. ما به سرمایهگذاری بیشتر اسرائیل در آمریکا نیاز داریم و سرمایهگذاری بیشتر آمریکا در اسرائیل.
سوم، قدرت ارتش آمریکا در منطقه از طریق پایگاههای ما و حضور دریایی حفظ شود اما باید با انتقال مسئولیت به بازیگران محلی مسئولیتپذیر همراه باشد.
چهارم، مسئولیت بیشتر برای حفظ ثبات در تنگه هرمز به مصرفکنندگان نفت خام اوپک سپرده شود. باز نگه داشتن این گذرگاه نباید مسئولیت فقط آمریکا و حتی مسئولیت اصلی آن باشد.
پنجم، کاهش یا حذف کمک خارجی آمریکا به تمامی دولتملتهایی بجز آنهایی که در ناتوی خاورمیانهای مشارکت دارند و یا دوستان واقعی و دیرین ما در منطقه هستند.
ششم، باید مقاومت بیشتری در مقابل ریخته شدن خون آمریکاییها در سواحل این منطقه به عمل آید. عدم تمایل بیشتری برای ورود نظامی وجود داشته باشد؛ مگر آن که پای منافع امنیتی آمریکا یا تهدیدی جدی در میان باشد. از پول مالیاتدهندگان آمریکایی بیش از پیش محافظت شود.
ما از زمان پایان جنگ سرد بدین سو، در جهانی ابرقدرتمحور نبودهایم و تقریباً فراموش کردهایم چنین جهانی به چه شکل است. از همین رو، ما روی گذار و تحولی خیرهکننده در چارچوب راهبردی خاورمیانه پس از ۳۰ سال اقدام و سیاست بیملاحظه و غیرموثر آمریکا در منطقه چشم بستهایم. کارایی سیاست خارجی آتی ایالات متحده متکی به این است که ما چگونه با چین، هند، روسیه، اتحادیه اروپا و دیگر دولتملتهای مهم دنیا، دقیقاً به ترتیبی که ذکر شد، تعامل داشته باشیم، نه به این که چگونه با خاورمیانه تعامل کنیم. زمان آن فرارسیده که سیاستمداران آمریکایی متوجه شرایط تغییریافته راهبردی شوند که در هر نسل یک بار رخ میدهد و به طور متناسب اقدام به چرخش کنند و فرآیندی را دنبال کنند که جان تعداد بیشماری آمریکایی نجات یابد و اتلاف غیرضروری منابع آمریکایی متوقف شود.»
خبرهای مرتبط
گزارش خطا
آخرین اخبار