راز قاتل شدن نجفی
جنایت در هر صورتی جنایت است و هیچ کس حق ندارد حق حیاترا که مهمترین حق است از کسی سلب کند. اما نمیتوان از کوران «اما» و «اگر»هایی که از ذهن میگذرد در امان بود و گوشهای ایستاد و...
جنایت در هر صورتی جنایت است و هیچ کس حق ندارد حق حیاترا که مهمترین حق است از کسی سلب کند. اما نمیتوان از کوران «اما» و «اگر»هایی که از ذهن میگذرد در امان بود و گوشهای ایستاد و...
به گزارش صدای ایران روزنامه اعتماد نوشت: ساکت به فروافتادن یک انسان نگریست؛ حتی اگر آن انسان در مقام دشمن ما باشد. جبران خلیل جبران خیلی خوب این نکته را در «پیامبر و دیوانه» آورده است؛
«آنگاه که یکی از شما از پا میافتد افتادنش زنهاری است از برای آنها که از پشت سر میآیند تا پایشان به سنگ نگیرد. و نیز زنهاری است از برای آنها که از پیش رفتهاند و با آن که تیزروتر و استوارتر بودهاند سنگ را از سر راه برنداشتهاند.»
قصه بسیاری از جنایتها بنمایه و بستری مشابه داشته و دارند. از علل و انگیزهها که بگذریم میبینیم که «تنهایی» چقدر در رقم خوردن آن رویداد تلخ نقش داشته است. بالاخره وقتی دوستی، همراهی، رفیقی، همکاری، قومی یا خویشاوندی در نزدیکی ما باشد که بتوانیم با او مشورت کنیم همان طور که توصیه بسیار هم شده است و همان طور که دو فکر بهتر از یک فکر عمل میکنند راهکار بهتری میتوانیم برای یک مشکل بیابیم. چه بسیار اخاذیها که در سایه سکوت و پنهانکاری و ترس از برملا شدن راه به مشورت نبرده و همین شده که «اخاذ» به مقصود خود رسیده است اما درست همانجا که فرد از مرز ترس میگذرد و درباره موضوع مشورت میگیرد و از نیروهای متخصص کمک میخواهد اوضاع دگرگون میشود. پرسش مهمی که این 4 روز برجستهتر از هر پرسشی پیش رویمان قرار گرفته است این است؛ آیا «محمدعلی نجفی» هم تنها مانده بود؟
شاید براساس ظواهر و نشانههای نخست این پرونده بگویید او خود را در معرض خدشه به آبرویش میدید و برای همین هم سعی کرده خودش به تنهایی مشکلش را حل کرده یا در نهایت دست به این اقدام زده است. فرض کنیم همین وضعیت بر قصهای که امروز «محمدعلی نجفی» را متهم به جنایت کرده حاکم باشد. آیا او فردی عادی و غریبه در جامعه ما بوده است؟ همه ما در همان حالت بهت و شوک پستها و مسوولیتهای او را بارها مرور کردهایم. او در دولت رجایی و میرحسین موسوی وزیر بوده است یعنی از همان اوایل پیروزی انقلاب اسلامی و در بحبوحه جنگ تحمیلی. در دولت مرحوم هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی نیز وزیر بوده است. سادهترین تصور این است که به سبب کار در سطح وزارت او دوستانی در وزارت اطلاعات و سایر نهادهای موثر پیدا کرده باشد. اگر این فرض را هم از نظر دور کنیم چنین شخصی که علاوه بر وزارت در شورای شهر تهران و شهرداری تهران کار کرده و سالها عضو حزب کارگزاران سازندگی بوده است هیچ دوست سیاستمداری نداشته است؟ آیا باید بپذیریم که سیاستمداران دوست و رفیق نیستند؟ پرسش دقیقا اینجاست که دوستان آقای نجفی در فاصلهای که او مجبور به استعفا از شهرداری تهران شد و بعد شاهد مطرح شدن ماجرای همسر دوم او بودند یک روز او را به یک چای تلخ دعوت کردند تا از او بپرسند حالش چطور است؟ هیچکس از او نپرسید آیا کاری از دست من برنمیآید؟ «قتل» مذموم است و حتی در مواردی که انسان در دفاع از خود و ناموس یا عرض خود دست به جنایت میبرد احوال خوشی برای آدمی باقی نمیماند. بحث این نوشته قضاوت قتل نیست. بحث، بحث رفاقت است. آیا تکتک ما هم مثل دوستان آقای نجفی یا خود او هستیم؟ آیا ما هم ممکن است آرام و ساکت بنشینیم و فروافتادن دوستانمان را یا حتی دشمنانمان را نظاره کنیم؟ از هشتم خرداد تا به الان فقط به یک نکته میاندیشم. هشتم خرداد 98 نقطه عطف بزرگی در زندگی اجتماعی ما و زنگ خطری بزرگ بوده است. بنشینیم و بررسی کنیم ببینیم چقدر رفیق هستیم و نگذاریم رفقایمان زمین بخورند و ما تماشاگرشان باشیم.
به گزارش صدای ایران روزنامه اعتماد نوشت: ساکت به فروافتادن یک انسان نگریست؛ حتی اگر آن انسان در مقام دشمن ما باشد. جبران خلیل جبران خیلی خوب این نکته را در «پیامبر و دیوانه» آورده است؛
«آنگاه که یکی از شما از پا میافتد افتادنش زنهاری است از برای آنها که از پشت سر میآیند تا پایشان به سنگ نگیرد. و نیز زنهاری است از برای آنها که از پیش رفتهاند و با آن که تیزروتر و استوارتر بودهاند سنگ را از سر راه برنداشتهاند.»
قصه بسیاری از جنایتها بنمایه و بستری مشابه داشته و دارند. از علل و انگیزهها که بگذریم میبینیم که «تنهایی» چقدر در رقم خوردن آن رویداد تلخ نقش داشته است. بالاخره وقتی دوستی، همراهی، رفیقی، همکاری، قومی یا خویشاوندی در نزدیکی ما باشد که بتوانیم با او مشورت کنیم همان طور که توصیه بسیار هم شده است و همان طور که دو فکر بهتر از یک فکر عمل میکنند راهکار بهتری میتوانیم برای یک مشکل بیابیم. چه بسیار اخاذیها که در سایه سکوت و پنهانکاری و ترس از برملا شدن راه به مشورت نبرده و همین شده که «اخاذ» به مقصود خود رسیده است اما درست همانجا که فرد از مرز ترس میگذرد و درباره موضوع مشورت میگیرد و از نیروهای متخصص کمک میخواهد اوضاع دگرگون میشود. پرسش مهمی که این 4 روز برجستهتر از هر پرسشی پیش رویمان قرار گرفته است این است؛ آیا «محمدعلی نجفی» هم تنها مانده بود؟
شاید براساس ظواهر و نشانههای نخست این پرونده بگویید او خود را در معرض خدشه به آبرویش میدید و برای همین هم سعی کرده خودش به تنهایی مشکلش را حل کرده یا در نهایت دست به این اقدام زده است. فرض کنیم همین وضعیت بر قصهای که امروز «محمدعلی نجفی» را متهم به جنایت کرده حاکم باشد. آیا او فردی عادی و غریبه در جامعه ما بوده است؟ همه ما در همان حالت بهت و شوک پستها و مسوولیتهای او را بارها مرور کردهایم. او در دولت رجایی و میرحسین موسوی وزیر بوده است یعنی از همان اوایل پیروزی انقلاب اسلامی و در بحبوحه جنگ تحمیلی. در دولت مرحوم هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی نیز وزیر بوده است. سادهترین تصور این است که به سبب کار در سطح وزارت او دوستانی در وزارت اطلاعات و سایر نهادهای موثر پیدا کرده باشد. اگر این فرض را هم از نظر دور کنیم چنین شخصی که علاوه بر وزارت در شورای شهر تهران و شهرداری تهران کار کرده و سالها عضو حزب کارگزاران سازندگی بوده است هیچ دوست سیاستمداری نداشته است؟ آیا باید بپذیریم که سیاستمداران دوست و رفیق نیستند؟ پرسش دقیقا اینجاست که دوستان آقای نجفی در فاصلهای که او مجبور به استعفا از شهرداری تهران شد و بعد شاهد مطرح شدن ماجرای همسر دوم او بودند یک روز او را به یک چای تلخ دعوت کردند تا از او بپرسند حالش چطور است؟ هیچکس از او نپرسید آیا کاری از دست من برنمیآید؟ «قتل» مذموم است و حتی در مواردی که انسان در دفاع از خود و ناموس یا عرض خود دست به جنایت میبرد احوال خوشی برای آدمی باقی نمیماند. بحث این نوشته قضاوت قتل نیست. بحث، بحث رفاقت است. آیا تکتک ما هم مثل دوستان آقای نجفی یا خود او هستیم؟ آیا ما هم ممکن است آرام و ساکت بنشینیم و فروافتادن دوستانمان را یا حتی دشمنانمان را نظاره کنیم؟ از هشتم خرداد تا به الان فقط به یک نکته میاندیشم. هشتم خرداد 98 نقطه عطف بزرگی در زندگی اجتماعی ما و زنگ خطری بزرگ بوده است. بنشینیم و بررسی کنیم ببینیم چقدر رفیق هستیم و نگذاریم رفقایمان زمین بخورند و ما تماشاگرشان باشیم.
آخرین اخبار