کد خبر: ۲۱۵۵
۲۶ / ۱۱ / ۱۳۹۲
(تصاویر) پدیده "سگ دعوا" در مشهد
بعدازظهر سگی
جمعی دورهشان کردند و مدام تشویقشان میکنند. آنطورکه از ظاهرشان پیداست، میل چندانی برای جنگ ندارند. اما نمیشود؛ تمام این جمعیت برای تماشای جنگ و دعوا آمدهاند. بنابراین نیاز است کسی آنها را برانگیزد. دستی بر پهلویشان میکوبد و با جملاتی ترغیبشان میکند.
انگار که در رودربایستی گیر کرده باشند. از یکسو وفادارند و باید به حرف ارباب خود گوش کنند. کسی که به آنها آب و غذا میدهد و صاحبشان است. ازسوی دیگر کسی که در مقابلشان قرار گرفته، همنوعشان است؛ کسی که با او هیچ مشکلی ندارند و انگار واقعا درک نمیکنند چرا باید «پاچه» او را بگیرند!
سرانجام فشار ارباب بر نوعدوستیشان غالب میشود؛ بالاخره سگاند و به همین خاطر هم ما انسانها لقب وفادار بهشان دادهایم! به حکم وفاداری، پوزهاش را سمت حریف میبرد و به حکم خوی پرخاشگرش، از دمدستترین نقطهای را که گیرش میآید، گاز میگیرد. سگ مقابل به تلافی برمیخیزد. کمکم جنگ میانشان جدی میشود...
زندگی سگی!
جمعیت هیجانزده خیز برمیدارند. هریک از افراد به طرفداری از سگی که حیثیت و گاهی هم زندگیاش را روی آن شرط بسته، میپردازد. در این میدان سگی، هستند افرادی که حیثیت و سرمایه و زندگیشان را پای سگها میگذارند. بدینترتیب گاهی اعتبار و زندگی انسانها به پیروزی و شکست سگها گره میخورد.
برپایه اخبار، مبلغ شرطبندیها در این میدان از چندینهزارتومان شروع میشود و به چندینمیلیون ختم میشود. گاهی هم برخی گوسفندانشان را فدای سگهای میدان میکنند. آنها چندین گوسفند را قمار قدرت سگ موردنظرشان میکنند.
هرچه خونینتر، هیجانانگیزتر!
هرچه دعوا خونینتر شود، لذتش برای انسانها بیشتر میشود. وقتی حیوانی گردن حیوان دیگر را میگیرد، این انسانها چنان نیمخیز میکنند که گویی در حال تماشای مسابقه جام جهانی ایران و آرژانتین هستند و «مسی» دارد بهسمت دروازه ایران حمله میکند. وای بر زمانی که خونی ریخته شود؛ در این هنگام هیجان به زمانی میماند که گلی به ثمر رسیده است!
دو صاحب سگ هم که بعد از میداندار (داور مسابقه) از هر شخصِ دیگری به میدان مبارزه نزدیکترند، با تلاش بسیار سعی در موفقیت سگ خود دارند .صاحبان سگها با فریادهای خود آنها را برای ادامه جنگ تشویق میکنند.
پیروز میدان کیست؟
در برخی کشورها، جنگ سگها تا کشتهشدن یکی از آنها ادامه پیدا میکند اما در این میدان، «سگ دعوا» تا زمانیکه یکی از سگها دیگری را خاک کند و قدرت خود را در گازگرفتن گوش و گردن به همگان نشان دهد، ادامه پیدا میکند؛ بعداز این است که درنهایت صاحبان سگها آنها را زخمی و خونین از «رینگ» خارج میکنند.
طرفداران یک سگ ناراحت میشوند و طرفداران سگ دیگر خوشحال. صاحب سگ پیروز هم چنان با افتخار سرش را بالا میگیرد که گویی مدالی جهانی کسب کرده!
آنچه در اینجا اهمیت ندارد خود سگ است و اینکه چه بر سر او میآید. مرسوم است که سگها قبل از آنکه آسیبی جدی به هم بزنند، از یکدیگر جدا میشوند اما خونیشدن سروصورت و گاهی لَنگشدنشان، حداقل صدمات وارده به سگها در این دو هفته حضور ما بود.
دِربی هم مانع برگزاری «سگدعوا» نشد!
کمتر کسی در محدوده توس بود که از «سگدعوا» و مکان آن خبر نداشته باشد. نشانیهای دقیق آنها ما را یک ساعت زودتر به میدان مسابقه رساند. ساعت یک ظهر است که تکیه داده به دیوار تاریخی شهر توس به انتظار مینشینیم.
باتوجهبه همزمانی مسابقه این هفته با دربی بزرگ پایتخت، کمکم داشتیم از برگزاری مسابقه ناامید میشدیم اما دربی هم نتوانست مانعاز برگزاری این مسابقه هیجانانگیز(!) شود و رفتهرفته به تعداد علاقهمندان افزوده شد. ساعت2 با ورود داور و میداندار مسابقه معروف به «رضاغربت» شرایط برای شروع مسابقه آماده شد.
رضاغربت در مسیل رودخانهای که سالها پیش خشک شده با چوب دستی خطی میکشد. حاضران میدانند باید پشت این خط دایرهوار به تماشای دعوای سگها بنشینند. ما هم به تقلید از آنها به تماشا مینشینیم. ابتدا چند سگ تازهکار به دعوا میپردازند. از صحبتهای حاضران متوجه میشویم این دعوای اولیه برای گرمکردن میدان و آمادهشدن این سگهای آماتور با جَو مسابقات است. با ورود سگهای بزرگ و قوی در ماشینهای مخصوص اوضاع رفتهرفته از حالت آماتوربودن خارج میشود و رنگ حرفهای به خود میگیرد.
بهرسم معمول این مسابقات، دو سگ توسط صاحبانشان با قلاده به میدان آورده میشوند، سپس آزاد میشوند. صاحبان سگها با بازکردن قلادههای آنها و حرکات دستی که به پهلوی سگ میزنند و صداهای خاص، سگ را ترغیببه دعوا با سگ مقابل میکنند. با تلاشهای رضاغربت سرانجام جنگ سر میگیرد. دوسگ به جان هم میافتند و هرکدام از آنها سعی میکند تعادل دیگری را برهم بزند.
در نهایت 14مسابقه و جنگ بین سگها درمیگیرد که حاصلش سود عدهای معدود و ضرر جمعی فراگیر و خونینشدن گوش و گردن و دست و پای چندین سگ است.
پیوند نژاد افغانی و توسی!
سر بزرگ، گردن کوتاه و کلفت، گوشهای بریده، پوزه کوتاه و نیشهای قوی ازجمله خصوصیاتی است که سگبازان به ان توجه دارند. وقتی سگی با این خصوصیات به میدان میآید نگاهها و توجه بسیاری را به خود جلب میکند.
یکی از سگشناسان سرشناس میدان که نظراتش را به دیگران منتقل میکند، با برشمردن ویژگیهای یادشده میگوید: «این ویژگیها بیشتر در سگهای افغان یافت میشود اما بهتازگی در منطقه توس هم سگهایی پرورش یافتهاند که خوب دعوا میکنند.» وی با تاکیدبر بومیبودن عملیات نژادسازی میگوید: «با ترکیب نژاد افغانی و توسی، سگهای جنگجویی پرورش یافتهاند که آینده درخشانی دارند.»
فصل مبارزه
سگشناسان، فصل مبارزه و دعوای سگها را پاییز و زمستان میدانند و میگویند: «در بهار سگها بیحالند و میل چندانی به مبارزه ندارند. فصل مبارزه آنها پاییز و زمستان است. بههمین دلیل هم ما در این فصلها هر جمعه برای تماشای جنگ سگها جمع میشویم.»
فروش «ساندویج گرم»، «کبوتر» و«سگ» از دیگر نتایج این جمعهای هفتگی است که در حاشیه برگزاری سگ دعوا مشاهده میشود.
دفن فرهنگ پهلوانی!
انگار وقتی خوی حیوانی بالا میزند، دیگر کاری به فرهنگ و تمدن ندارد! کاری ندارد شما توسی هستید و فرهنگی غنی دارید، یا روسی هستید و جنگجویانی دلاور بودهاید یا کابلی هستید و رستمها داشتهاید! وقتی خوی حیوانی بالا میزند، دیگر سرزمین فردوسی و داستایوفسکی و رستم نمیشناسد! انگارنهانگار که اینجا خاک بزرگانی چون فردوسی بوده است؛ کسی که سی سال رنج برد تا فرهنگ پهلوانی را به زبان شیرین مادریاش زنده کند. حال این همسایگانش، فرهنگ پهلوانی را همراه خودش به خاک سپردهاند و برای لذت خودشان سگها را به جان هم میاندازند.
در گذشتهای نهچندان دور، این مکان هر جمعه آوردگاه پهلوانان بود. مردم از نقاط دور و نزدیک گرد هم جمع میشدند و پهلوانانشان را تشویق میکردند. بهجای قمار هر کسی قند یا گوسفندی را به پهلوان هدیه میداد. از آن سو پهلوان هم فقط یک قهرمان نبود بلکه یک الگو بود. مردم قبولش داشتند و به همین خاطر وظایف سنگینی بر دوشش میگذاشتند. پهلوان باید در محله دور میزد و از نیازمندان دستگیری میکرد. نهاینکه خودش کمک کند بلکه او از مردم میخواست به فلانی کمک کنید و مردم هم به واسطه حرف او کمک میکردند. هر کجا هم که نیاز به زور بازویش بود، کم نمیگذاشت.
اما اکنون با برچیدهشدن چنان آوردگاههای انسانی، عرصه برای جولان میدانهای حیوانی باز شده است! برای هیچ و پوچ حیوانها را به جان هم میاندازیم و از تماشایش لذت میبریم!
وقتی خلاف علنی میشود!
«سگدعوا» یا یک معضل است یا نیست! اما هرچه باشد تقریباً در همهجای دنیا مخالفان خود را دارد؛ براساس قانون «حمایت از حقوق حیوانات» این کار غیرقانونی است .
در ایران نیز «سگدعوا» همانند «خروسبازی» کاری ممنوع و غیرقانونی است. باوجوداین کمترین اخباری درخصوص برخورد و دستگیری این افراد شنیده میشود.
افراد بهراحتی و بدون حضور مامور گرد هم جمع میشوند؛ حیوانات همانند ورزشکاران حرفهای برای روز مبارزه تربیت میشوند و شرطبندیها بهصورت علنی برای نتیجه بازی انجام میگیرد.
کمترین جرمی که در این ماجرا رخ می دهد، قماربازی و شرطبندی است. گرچه این جرایم در جای خود بسیار بزرگ و نابخشودنی است، در سگدعوا، اینها کمترین بزه هستند. قتل، سرقت، نزاعهای گروهی و در کنار اینها ناهنجاریهایی که ازطریق سگدعوا به جامعه وارد میشود، کافی است تا عزمی جدی برای برخورد با این پدیده زشت صورت گیرد.
منبع: شهرآرا
جمعی دورهشان کردند و مدام تشویقشان میکنند. آنطورکه از ظاهرشان پیداست، میل چندانی برای جنگ ندارند. اما نمیشود؛ تمام این جمعیت برای تماشای جنگ و دعوا آمدهاند. بنابراین نیاز است کسی آنها را برانگیزد. دستی بر پهلویشان میکوبد و با جملاتی ترغیبشان میکند.
انگار که در رودربایستی گیر کرده باشند. از یکسو وفادارند و باید به حرف ارباب خود گوش کنند. کسی که به آنها آب و غذا میدهد و صاحبشان است. ازسوی دیگر کسی که در مقابلشان قرار گرفته، همنوعشان است؛ کسی که با او هیچ مشکلی ندارند و انگار واقعا درک نمیکنند چرا باید «پاچه» او را بگیرند!
سرانجام فشار ارباب بر نوعدوستیشان غالب میشود؛ بالاخره سگاند و به همین خاطر هم ما انسانها لقب وفادار بهشان دادهایم! به حکم وفاداری، پوزهاش را سمت حریف میبرد و به حکم خوی پرخاشگرش، از دمدستترین نقطهای را که گیرش میآید، گاز میگیرد. سگ مقابل به تلافی برمیخیزد. کمکم جنگ میانشان جدی میشود...
زندگی سگی!
جمعیت هیجانزده خیز برمیدارند. هریک از افراد به طرفداری از سگی که حیثیت و گاهی هم زندگیاش را روی آن شرط بسته، میپردازد. در این میدان سگی، هستند افرادی که حیثیت و سرمایه و زندگیشان را پای سگها میگذارند. بدینترتیب گاهی اعتبار و زندگی انسانها به پیروزی و شکست سگها گره میخورد.
برپایه اخبار، مبلغ شرطبندیها در این میدان از چندینهزارتومان شروع میشود و به چندینمیلیون ختم میشود. گاهی هم برخی گوسفندانشان را فدای سگهای میدان میکنند. آنها چندین گوسفند را قمار قدرت سگ موردنظرشان میکنند.
هرچه خونینتر، هیجانانگیزتر!
هرچه دعوا خونینتر شود، لذتش برای انسانها بیشتر میشود. وقتی حیوانی گردن حیوان دیگر را میگیرد، این انسانها چنان نیمخیز میکنند که گویی در حال تماشای مسابقه جام جهانی ایران و آرژانتین هستند و «مسی» دارد بهسمت دروازه ایران حمله میکند. وای بر زمانی که خونی ریخته شود؛ در این هنگام هیجان به زمانی میماند که گلی به ثمر رسیده است!
دو صاحب سگ هم که بعد از میداندار (داور مسابقه) از هر شخصِ دیگری به میدان مبارزه نزدیکترند، با تلاش بسیار سعی در موفقیت سگ خود دارند .صاحبان سگها با فریادهای خود آنها را برای ادامه جنگ تشویق میکنند.
پیروز میدان کیست؟
در برخی کشورها، جنگ سگها تا کشتهشدن یکی از آنها ادامه پیدا میکند اما در این میدان، «سگ دعوا» تا زمانیکه یکی از سگها دیگری را خاک کند و قدرت خود را در گازگرفتن گوش و گردن به همگان نشان دهد، ادامه پیدا میکند؛ بعداز این است که درنهایت صاحبان سگها آنها را زخمی و خونین از «رینگ» خارج میکنند.
طرفداران یک سگ ناراحت میشوند و طرفداران سگ دیگر خوشحال. صاحب سگ پیروز هم چنان با افتخار سرش را بالا میگیرد که گویی مدالی جهانی کسب کرده!
آنچه در اینجا اهمیت ندارد خود سگ است و اینکه چه بر سر او میآید. مرسوم است که سگها قبل از آنکه آسیبی جدی به هم بزنند، از یکدیگر جدا میشوند اما خونیشدن سروصورت و گاهی لَنگشدنشان، حداقل صدمات وارده به سگها در این دو هفته حضور ما بود.
دِربی هم مانع برگزاری «سگدعوا» نشد!
کمتر کسی در محدوده توس بود که از «سگدعوا» و مکان آن خبر نداشته باشد. نشانیهای دقیق آنها ما را یک ساعت زودتر به میدان مسابقه رساند. ساعت یک ظهر است که تکیه داده به دیوار تاریخی شهر توس به انتظار مینشینیم.
باتوجهبه همزمانی مسابقه این هفته با دربی بزرگ پایتخت، کمکم داشتیم از برگزاری مسابقه ناامید میشدیم اما دربی هم نتوانست مانعاز برگزاری این مسابقه هیجانانگیز(!) شود و رفتهرفته به تعداد علاقهمندان افزوده شد. ساعت2 با ورود داور و میداندار مسابقه معروف به «رضاغربت» شرایط برای شروع مسابقه آماده شد.
رضاغربت در مسیل رودخانهای که سالها پیش خشک شده با چوب دستی خطی میکشد. حاضران میدانند باید پشت این خط دایرهوار به تماشای دعوای سگها بنشینند. ما هم به تقلید از آنها به تماشا مینشینیم. ابتدا چند سگ تازهکار به دعوا میپردازند. از صحبتهای حاضران متوجه میشویم این دعوای اولیه برای گرمکردن میدان و آمادهشدن این سگهای آماتور با جَو مسابقات است. با ورود سگهای بزرگ و قوی در ماشینهای مخصوص اوضاع رفتهرفته از حالت آماتوربودن خارج میشود و رنگ حرفهای به خود میگیرد.
بهرسم معمول این مسابقات، دو سگ توسط صاحبانشان با قلاده به میدان آورده میشوند، سپس آزاد میشوند. صاحبان سگها با بازکردن قلادههای آنها و حرکات دستی که به پهلوی سگ میزنند و صداهای خاص، سگ را ترغیببه دعوا با سگ مقابل میکنند. با تلاشهای رضاغربت سرانجام جنگ سر میگیرد. دوسگ به جان هم میافتند و هرکدام از آنها سعی میکند تعادل دیگری را برهم بزند.
در نهایت 14مسابقه و جنگ بین سگها درمیگیرد که حاصلش سود عدهای معدود و ضرر جمعی فراگیر و خونینشدن گوش و گردن و دست و پای چندین سگ است.
پیوند نژاد افغانی و توسی!
سر بزرگ، گردن کوتاه و کلفت، گوشهای بریده، پوزه کوتاه و نیشهای قوی ازجمله خصوصیاتی است که سگبازان به ان توجه دارند. وقتی سگی با این خصوصیات به میدان میآید نگاهها و توجه بسیاری را به خود جلب میکند.
یکی از سگشناسان سرشناس میدان که نظراتش را به دیگران منتقل میکند، با برشمردن ویژگیهای یادشده میگوید: «این ویژگیها بیشتر در سگهای افغان یافت میشود اما بهتازگی در منطقه توس هم سگهایی پرورش یافتهاند که خوب دعوا میکنند.» وی با تاکیدبر بومیبودن عملیات نژادسازی میگوید: «با ترکیب نژاد افغانی و توسی، سگهای جنگجویی پرورش یافتهاند که آینده درخشانی دارند.»
فصل مبارزه
سگشناسان، فصل مبارزه و دعوای سگها را پاییز و زمستان میدانند و میگویند: «در بهار سگها بیحالند و میل چندانی به مبارزه ندارند. فصل مبارزه آنها پاییز و زمستان است. بههمین دلیل هم ما در این فصلها هر جمعه برای تماشای جنگ سگها جمع میشویم.»
فروش «ساندویج گرم»، «کبوتر» و«سگ» از دیگر نتایج این جمعهای هفتگی است که در حاشیه برگزاری سگ دعوا مشاهده میشود.
دفن فرهنگ پهلوانی!
انگار وقتی خوی حیوانی بالا میزند، دیگر کاری به فرهنگ و تمدن ندارد! کاری ندارد شما توسی هستید و فرهنگی غنی دارید، یا روسی هستید و جنگجویانی دلاور بودهاید یا کابلی هستید و رستمها داشتهاید! وقتی خوی حیوانی بالا میزند، دیگر سرزمین فردوسی و داستایوفسکی و رستم نمیشناسد! انگارنهانگار که اینجا خاک بزرگانی چون فردوسی بوده است؛ کسی که سی سال رنج برد تا فرهنگ پهلوانی را به زبان شیرین مادریاش زنده کند. حال این همسایگانش، فرهنگ پهلوانی را همراه خودش به خاک سپردهاند و برای لذت خودشان سگها را به جان هم میاندازند.
در گذشتهای نهچندان دور، این مکان هر جمعه آوردگاه پهلوانان بود. مردم از نقاط دور و نزدیک گرد هم جمع میشدند و پهلوانانشان را تشویق میکردند. بهجای قمار هر کسی قند یا گوسفندی را به پهلوان هدیه میداد. از آن سو پهلوان هم فقط یک قهرمان نبود بلکه یک الگو بود. مردم قبولش داشتند و به همین خاطر وظایف سنگینی بر دوشش میگذاشتند. پهلوان باید در محله دور میزد و از نیازمندان دستگیری میکرد. نهاینکه خودش کمک کند بلکه او از مردم میخواست به فلانی کمک کنید و مردم هم به واسطه حرف او کمک میکردند. هر کجا هم که نیاز به زور بازویش بود، کم نمیگذاشت.
اما اکنون با برچیدهشدن چنان آوردگاههای انسانی، عرصه برای جولان میدانهای حیوانی باز شده است! برای هیچ و پوچ حیوانها را به جان هم میاندازیم و از تماشایش لذت میبریم!
وقتی خلاف علنی میشود!
«سگدعوا» یا یک معضل است یا نیست! اما هرچه باشد تقریباً در همهجای دنیا مخالفان خود را دارد؛ براساس قانون «حمایت از حقوق حیوانات» این کار غیرقانونی است .
در ایران نیز «سگدعوا» همانند «خروسبازی» کاری ممنوع و غیرقانونی است. باوجوداین کمترین اخباری درخصوص برخورد و دستگیری این افراد شنیده میشود.
افراد بهراحتی و بدون حضور مامور گرد هم جمع میشوند؛ حیوانات همانند ورزشکاران حرفهای برای روز مبارزه تربیت میشوند و شرطبندیها بهصورت علنی برای نتیجه بازی انجام میگیرد.
کمترین جرمی که در این ماجرا رخ می دهد، قماربازی و شرطبندی است. گرچه این جرایم در جای خود بسیار بزرگ و نابخشودنی است، در سگدعوا، اینها کمترین بزه هستند. قتل، سرقت، نزاعهای گروهی و در کنار اینها ناهنجاریهایی که ازطریق سگدعوا به جامعه وارد میشود، کافی است تا عزمی جدی برای برخورد با این پدیده زشت صورت گیرد.
منبع: شهرآرا
نظر شما