اعتراف عجیب اسماعیل بخشی
مشکل هفت تپه حل و فصل شد اما اسماعیل بخشی که شوق شهرت تازه به دهانش مزه کرده بود، سعی داشت اعتراضات را ولو با تعدادی کم پابرجا نگه دارد و برای تسری آن به سراسر کشور تلاش کند!
مشکل هفت تپه حل و فصل شد اما اسماعیل بخشی که شوق شهرت تازه به دهانش مزه کرده بود، سعی داشت اعتراضات را ولو با تعدادی کم پابرجا نگه دارد و برای تسری آن به سراسر کشور تلاش کند!
به گزارش صدای ایران از فارس، صحبتهای اسماعیل بخشی نیاز به هیچ شرحی ندارد، خود بخشی در صحبتها از همه ابعاد ماجرا و دلایل گرایشش به اقدامات خلاف قانونش در هفت تپه و عواقب و اشتباهاتش سخن میگوید. او که اساساً کارمند شرکت هفت تپه بود و نه کارگر! تبدیل به لیدر اعتراضات کارگران این شرکت شد. هرچند که بسیاری از کارگران هفت تپه که معتقد بودند باید مطالبات آنها به شکلی واقعی، غیر سیاسی و در چارچوب قانون بیان شود تا منحرف نشده و زودتر به نتیجه برسد، اساساً او و شعارهایش که حاصل القائات جریانات کمونیستی بود را قبول نداشتند و به همین دلیل تا زمان حضور بخشی حاضر به شرکت در تجمعات نشدند.
مشکل هفت تپه سرانجام حل و فصل شد، اما بخشی که به قول خودش شوق دیده شدن و شهرت، تازه به دهانش مزه کرده بود، دیگر با شگرد و شیوههایی که از عناصر خارج کشور آموزش دیده بود، سعی داشت اعتراضات را، ولو با تعدادی کم پابرجا نگه دارد و بنا به خطوطی که دریافت کرده بود، بنا داشت برای تسری آن به سراسر کشور تلاش کند! اتفاقی که با واکنش قانون و دستگیری او تمام شد. لذا قسمتی از مصاحبههای بخشی که بدون کم وکاست میخوانید ابعاد این ماجرا را بیشتر توضیح میدهد.
اسماعیل بخشی هستم، فرزند ابراهیم و ساکن دزفول. در سال 90 در شرکت هفت تپه با عنوان کارشناس برداشت مکانیزه نیشکر استخدام شدم و از آذر سال 96 هم به عنوان لیدر اصلی و سخنران هفت تپه مطرح شدم.
از همان زمان با آقای علینجاتی آشنا شدم. ایشان یک دورهای رییس سندیکای هفت تپه بود و تجربه و ارتباطش با بیرون از هفت تپه از همه سندیکاییها بیشتر بود. فرانسه رفته بود و تجربیاتی در این مورد داشت و من به او چسبیده بودم تا فعالیت کارگری را از او یاد بگیرم. ایشان باعث شد تا من ارتباطات زیادی داشته باشم و با فعالین کشور آشنا بشوم. از طریق ایشان با علیرضا عسکری آشنا شدم که ساکن سوئد است و در دهه 80 زمان تاسیس سندیکای واحد تهران و هفت تپه ایشان به هر دو سندیکا سر می زد و به آنها یاد میداد.
تخصص او این است که یک تشکیلات کارگری را چگونه تشکیل بدهند و متشکل بشوند و افراد متشکل چگونه کار بکنند و ابتدا از طریق تلگرام و بعدش اسکایپ حدود دو بار با هم صحبت کردیم و روابط برقرار شد. ایشان بیشتر من را نصیحت میکردند که چگونه حرکت کنم و بین تجمع باشم و زیاد سخنرانی نکنم و زیاد خودم را چهره نکنم و چگونه متشکل رفتار کنم و این درسها را به ما می داد و تا اکنون هم که اینجا هستم تقریبا ارتباط من با ایشان برقرار بود.
ایشان بیشتر در رابطه با تشکل یابی تشکلات کارگری من را راهنمایی می کرد و اینکه اعتصاب چگونه باید باشد و چگونه باید صورت بگیرد. سازمان کارگری و سازمان مخفی و مواردی که ان موقع خودشان داشتند به من یاد می داد و با او از طریق آقای علی نجاتی آشنا شدم. از طریق علی نجاتی با افراد دیگری هم در سطح کشور آشنا شدم. سفری با ایشان داشتم به تهران و در آنجا با افرادی آشنا شدم و بعد به شمال رفتیم و در آنجا هم با افرادی آشنا شدم.
بعد از علیرضا عسکری، گروهی که با آن آشنا شدم و تا امروز هم کار میکردیم گروه گام بود. با گروه گام در تیرماه من سفری داشتم به تهران و اولین بار این گروه را ما در آنجا ملاقات کردیم و آشنایی اولیه آنجا بود، ولی بعدش از طریق فضای مجازی ارتباطاتمان بیشتر شد. ابتدا قرار بود من از رسانه آنها استفاده کنم یعنی عکسها، فیلمها و مصاحبه ها، یا سخنرانی هایی که میکنم را برای آنها بفرستم، تا آنها هم منتشر کنند.
این گروه یکی از گروه های ضدنظام بود، ولی خودشان را به اسم یک نشریه کارگری معرفی کرده بودند. همین طور که جلوتر آمدیم ارتباطات بیشتر شد و نقشها بیشتر شد و گروه گام تبدیل شد به واسطه بین کارگران هفت تپه و فولاد و میخواستند این اعتصابات را به هم بچسبانند و مداوم ادامه بدهند.
در مرداد در اعتصابی که هفت تپه و فولاد با هم داشتند، به خوزستان آمدند البته به هفت تپه نیامدند و کامل اعتصاب فولاد را در اهواز گروه ملی پوشش داده بودند. به دزفول آمدند و جلسه ای با بنده داشتند و قرار شد ارتباط بین بنده و میثم آل مهدی لیدر گروه ملی برقرار کنند و علاوه بر این در اعتصابات و کانال های تلگرامی از هم حمایت کنیم و از هم نام ببریم و بحث شورایی که من مطرح کرده بودم و بعد آل مهدی مطرح کرده بود در گروه ملی اینها کار کنند و بروند با آل مهدی صحبت کنند و تشریح کنند و یادش بدهند که شورا چیست.
این صحبتها که شده بود در مرداد 97 یعنی اعتصاب آن زمان، که این گروه به خوزستان آمده بودند و قرار شد پیوسته و هم زمان اعتصابات هفت تپه و گروه ملی را پوشش دهند. جلسه دومی که من با این گروه داشتم در مهر 97 در تهران بود ؛ آن زمان برنامه می چیدند که اگر اعتصاب شود چه کار کنند و فولادی ها چه کار کنند و هفت تپه ای ها چه کار کنند و چگونه به نفع هم شعار بدهند و اعتراضات را دو گروه ادامه بدهند و سعی کنند هر دو گروه همزمان اعتصاب کنند. ولی اینها در کل اصرار داشتند که هر دو گروه همواره با هم اعتصاب کنند. یعنی هم اعتراض در اهواز و هم در شوش .
باز قرار شد در نشریه خودشان بر روی طرحهایی که برای پوششهای بهتر اعتصابات داشتند و حرفهای ما کار بکنند. وقتی تصاویر ما به دستشان میرسید روی تصاویر کار بکنند و پخش بکنند و مرتب هم در حین پوشش اعتصابات مصاحبه های کوتاه و بلند انجام دهند و روزانه به شدت به اعتصابی که در اهواز و هفت تپه صورت گرفته بود بپردازند. این مهر 97 و جلسه ای بود که در منزل یکی از افراد گروه ضد نظام گام گرفته شده بود و به این نتایج رسیدیم. کاری که قرار شد اینها انجام بدهند این بود که روی بحث شورای کارگری که ما مطرح کرده بودیم تا میتوانند کار کنند. خودشان گفتند قصد ما این است که هر مجتمع کارگری که برویم این را پیشنهاد بدهیم. مورد بعدی مصاحبه هایی بود که با نشریه گام کرده بودم، در مورد بحث شورا بود و در مرداد انجام شده بود.
چون بحث شورا را کرده بودم و خیلی رسانه ها به این موضوع می پرداختند اعم از داخل و خارج ،ولی 2 تا مصاحبه در رابطه با اعتراضاتمون و شورای کارگری و چگونگی تشکیلش و اینکه چه کار میخواهد بکند با 2 تا روزنامه نگار کردم که یکی در آمریکا یک دانشجوی ایرانی با من مصاحبه کرد و در آمریکا چاپ شد و دومی یک خانم بود در آلمان و در یک روزنامه که ادعا می کردند کارگری است در آلمان منتشر کردند.
از طریق علی نجاتی وقتی با علیرضا عسکری آشنا شدم ایشان تفکر کمونیستی و کارگری داشت و اندیشه های ضدنظام داشت و با توجه به سابقه ای که در تشکیل سندیکاها داشت گروه سندیکای هفت تپه – واحد را تشکیل داد. یعنی سندیکای هفت تپه خودمان و سندیکای واحد اتوبوس رانی تهران شامل اعضای گروه تلگرامی که من و علی نجاتی و رضا شهابی عضو هیئت مدیره سندیکای واحد تهران و حسن سعیدی عضو هیئت مدیره سندیکای تهران و فردی به نام فرید که در کانادا زندگی می کرد و خود علیرضا در این گروه مرتب صحبت درباره سندیکاها و تشکلات مستقل و چگونگی تشکیل وظایفشون و کارگران و اعتصاب دسته جمعی و مطالبه گری جمعی و... مطرح می شد.
این گروه را علیرضا عسکری تشکیل داد و تفکرات کمونیستی و کارگری داشت و ضد نظام بود. فرد دیگری که از طریق علی نجاتی شماره من را گرفته بود و رابطه برقرار کرد و در سوئد بود بهزاد سهرابی بود که از طریق علی نجاتی مطلب میفرستاد و او هم تفکر کمونیستی داشت و مخالف نظام بود و در خارج از کشور زندگی می کرد.
فرد دیگری که از طریق خانم قلیان با او ارتباط برقرار کردم مهران جنگلی بود . او در تیر و مرداد 97 از طریق این خانم با من مرتبط شد و قصد نوشتن مقاله درباره هفت تپه را داشت. در آن زمان فکر نمیکردیم که مسیرمان اشتباه است و با هر کسی ارتباط برقرار میکردیم و دوست داشتیم همه از هفت تپه بگویند و معروفتر بشویم و اسممان را بیاورند.
مهران جنگلی 2 مقاله درباره هفت تپه نوشت و برای هر کدام با من ارتباط می گرفت و درباره اعتصابات و چرایی آن و بخش خصوصی که چرا بد است و مخالفش هستیم و جغرافیای هفت تپه اطلاعات می گرفت. البته اولش در رابطه با انتخابات بود که ما در هفت تپه برگزار کرده بودیم و شکل انتخابات و شکل شورا که میخواست مطلب بنویسد و در آن میخواست به کارگران رهنمود بدهد چگونه اعتصاب کنید و سازمان دهی کنید و چگونه کمیته مخفی تشکیل دهید. اطلاعات را بیشتر از من و خانم قلیان از هفت تپه میگرفت مثلاً تعداد کارگران و اینکه کارشان چیست و چرا اعتصاب میکنیم. او هم در خارج کشور بود و منش او کمونیستی بود و مخالف نظام بود .
گروه گام هم همگی افکار کمونیستی داشتند و مخالف نظام بودند و هدف کارگری نداشتند و میخواستند از نام من استفاده کنند و متاسفانه ما هم راهشان را رفتیم و هر کاری خواستند انجام دادیم و اصلا کارگری نبود و به کارگر وصل نبودند و یک محفل 4 تا 5 نفره بوند و میگفتند فعالیت کارگری میکنیم. ولی تفکر کمونیستی داشتند و مخالف نظام بودند و با آنها چندین جلسه درباره اعتصابات داشتیم و چگونگی رسانه ای کردن آن.
آنها از افرادی مثل من و میثم آل مهدی که در کارگرها بودیم و مورد اعتمادشان بودیم میخواستند استفاده کنند تا ما سر و صدا کنیم و اعتصاب کنیم و این اعتصابات بهم بپیوندد و در سراسر کشور آن را سراسری کنند و اغتشاش و براندازی کنند در نهایت این تفکرشان بود.
بحث شورایی که ما شروع کردیم در ابتدا ساده در ذهنمان بود که مجمع نمایندگان انتخاب کنیم و انتخابات آزادی انجام دادیم و بعد من کلمه شورا را به کار بردم و باز تحت تاثیر فضای مجازی و افراد و گام و افراد خارج و داخل کشور و بیشتر هم نگاه های کمونیستی ، چون بیشتر برای ما مطلب مینوشتند و در ذهن من انداختند که نام شورای کارگری را مطرح کنم و القای ذهنی کمونیستهای کارگری بود که من شعار شورای مستقل کارگری را دادم. هدفم قدرت گرفتن شورا بود تا دخالتش در امور بیشتر شود .
بدین شکل شرکت ها خودگران بشوند و اعتصابات گسترده تر و سراسری بشود. من در ذهن کارگران هفت تپه می انداختم که ما شورای مستقل کارگری هستیم و حق دخالت در همه امور را داریم و یک قدرت زیادی به آن داده بودیم تا همه چیز هفت تپه را در دست بگیریم. و باعث شده بود افرادی که تفکرات کمونیستی داشتند روزانه درباره ما مطلب بنویسند و برای ما بفرستند و ما شورا را شاخ و برگ می دادیم بر اساس مطالبی که از آنها دریافت میکردم و در واقع دوست هم داشتم و لذت بخش بود چون خودم بحث شورا را مطرح کرده بودم و البته اشتباه کردم.
بعد به شعار شورا رسیدیم و تبلیغ کردنش و گروه گام به شدت دنبال می کرد و به فولادی ها و دیگران می گفت و بقیه طیفهای کمونیستی و مخالف نظام مطلب مینوشتند که این تز آقای بخشی را بگیرید و انجام بدین. خودم هم تحت تاثیر این افکار بودم و جوی بود که در فضای مجازی مشهور شده بودم و دوست داشتم این شورا مطرح شود.
گروه گام اصرار داشت بنده را به لیدرهای گروه ملی اهواز وصل کند و در مرداد 97 که به خوزستان و دزفول آمده بودند ساعت 10 شب من را ملاقات کردند و گفتند با میثم آل مهدی ارتباط برقرار کنم تا اعتصاباتمان هماهنگ باشد و به حمایت هم شعار بدهیم و همدیگر را راهنمایی کنیم و بهش بحث شورا را یاد بده که شماره من را به آل مهدی دادند که از هم حمایت کنیم. تماس اول آشنایی بود و گزارش اعتصابات رو دادیم در تماسهای بعدی اصرار داشتند من حتما به اهواز بروم هم گروه گام و هم آل مهدی تا با تعدادی از لیدرهای گروه ملی دیدار کنم و موضوع گفتگو هم شورا بود. تا بگویم چگونه نماینده انتخاب کنید و شورایی اداره کنید و همه جا را در اختیار بگیرید.
البته هدف اتحاد و هماهنگی بیشتر بین هفت تپه و فولاد در اعتصابات بود. در اعتصاب آبان گروه ملی و هفت تپه همزمان شد و میثم آل مهدی با من تماس گرفت و او و گروه گام که البته چون وسط اعتصاب بودیم خواستند که هفت تپه ای ها از اسماعیل بخشی بخواهند که با گروه ملی بروند جلوی استانداری که قرار شد در اعتصابات از هم یاد کنیم و به نفع هم شعار بدهیم. فولادی ها شعارهایی دادند و من در یک سخنرانی گفتم فولادی ها از ما حمایت کردند و ما هم باید از آنها حمایت کنیم واولین شعار را هم خودم دادم که «فولادی با غیرت تشکر تشکر» که دیگر شروع شد و به نفع هم شعار می دادیم. شعارها را هم کارگران پیدا می کردند و چند شعار دادیم که خط قرمزها را شکستیم که نباید میکردیم چون توهین آمیز بود.
گروه های دیگه ای در فضای مجازی و افراد دیگه ای در فضای مجازی به ما نزدیک تر می شدند و صحبت هایی با ما می کردند و جلساتی مجازی با من می گرفتند، سناریوهایی می چیدند که مثلاً من چی بگم چی نگم. به هر حال کارشون رو می دونستند و من هم به دنبال همین نام و اسم و اینا که دیده بشم و تصویرم پخش بشود، تلاش می کردم همان حرف ها را که این گروه ها و و این افرادی که در رسانه ها در خارج از کشور می گفتند و مطلب راجع بهش می نوشتند، من مطالب اینها را می خواندم و می دانستم که سخنرانی بعدیام چه باید باشد که باز خوراک خبری داشته باشد و متاسفانه در بعضی جاها دانسته و ندانسته سناریوهای آنها را من پیش بردم و چیزی شد که نباید می شد.
سخنرانی هایی هم در این اعتصابات انجام دادم که تندروی کردم و خط قرمزها را رعایت نکردم و در نهایت باعث شد اعتراضات صنفی ما از خطش خارج شود و الان به جای اینکه من در کنار خانواده ام باشم اینجا هستم و اشتباه کردم و بسیار متاسفم و ای کاش در ارتباط گیری ام با افراد فقط ، فقط و فقط به فکر کارگران هفت تپه بودم نه مسائل غیرصنفی و فرا هفت تپه ای.
به گزارش صدای ایران از فارس، صحبتهای اسماعیل بخشی نیاز به هیچ شرحی ندارد، خود بخشی در صحبتها از همه ابعاد ماجرا و دلایل گرایشش به اقدامات خلاف قانونش در هفت تپه و عواقب و اشتباهاتش سخن میگوید. او که اساساً کارمند شرکت هفت تپه بود و نه کارگر! تبدیل به لیدر اعتراضات کارگران این شرکت شد. هرچند که بسیاری از کارگران هفت تپه که معتقد بودند باید مطالبات آنها به شکلی واقعی، غیر سیاسی و در چارچوب قانون بیان شود تا منحرف نشده و زودتر به نتیجه برسد، اساساً او و شعارهایش که حاصل القائات جریانات کمونیستی بود را قبول نداشتند و به همین دلیل تا زمان حضور بخشی حاضر به شرکت در تجمعات نشدند.
مشکل هفت تپه سرانجام حل و فصل شد، اما بخشی که به قول خودش شوق دیده شدن و شهرت، تازه به دهانش مزه کرده بود، دیگر با شگرد و شیوههایی که از عناصر خارج کشور آموزش دیده بود، سعی داشت اعتراضات را، ولو با تعدادی کم پابرجا نگه دارد و بنا به خطوطی که دریافت کرده بود، بنا داشت برای تسری آن به سراسر کشور تلاش کند! اتفاقی که با واکنش قانون و دستگیری او تمام شد. لذا قسمتی از مصاحبههای بخشی که بدون کم وکاست میخوانید ابعاد این ماجرا را بیشتر توضیح میدهد.
اسماعیل بخشی هستم، فرزند ابراهیم و ساکن دزفول. در سال 90 در شرکت هفت تپه با عنوان کارشناس برداشت مکانیزه نیشکر استخدام شدم و از آذر سال 96 هم به عنوان لیدر اصلی و سخنران هفت تپه مطرح شدم.
از همان زمان با آقای علینجاتی آشنا شدم. ایشان یک دورهای رییس سندیکای هفت تپه بود و تجربه و ارتباطش با بیرون از هفت تپه از همه سندیکاییها بیشتر بود. فرانسه رفته بود و تجربیاتی در این مورد داشت و من به او چسبیده بودم تا فعالیت کارگری را از او یاد بگیرم. ایشان باعث شد تا من ارتباطات زیادی داشته باشم و با فعالین کشور آشنا بشوم. از طریق ایشان با علیرضا عسکری آشنا شدم که ساکن سوئد است و در دهه 80 زمان تاسیس سندیکای واحد تهران و هفت تپه ایشان به هر دو سندیکا سر می زد و به آنها یاد میداد.
تخصص او این است که یک تشکیلات کارگری را چگونه تشکیل بدهند و متشکل بشوند و افراد متشکل چگونه کار بکنند و ابتدا از طریق تلگرام و بعدش اسکایپ حدود دو بار با هم صحبت کردیم و روابط برقرار شد. ایشان بیشتر من را نصیحت میکردند که چگونه حرکت کنم و بین تجمع باشم و زیاد سخنرانی نکنم و زیاد خودم را چهره نکنم و چگونه متشکل رفتار کنم و این درسها را به ما می داد و تا اکنون هم که اینجا هستم تقریبا ارتباط من با ایشان برقرار بود.
ایشان بیشتر در رابطه با تشکل یابی تشکلات کارگری من را راهنمایی می کرد و اینکه اعتصاب چگونه باید باشد و چگونه باید صورت بگیرد. سازمان کارگری و سازمان مخفی و مواردی که ان موقع خودشان داشتند به من یاد می داد و با او از طریق آقای علی نجاتی آشنا شدم. از طریق علی نجاتی با افراد دیگری هم در سطح کشور آشنا شدم. سفری با ایشان داشتم به تهران و در آنجا با افرادی آشنا شدم و بعد به شمال رفتیم و در آنجا هم با افرادی آشنا شدم.
بعد از علیرضا عسکری، گروهی که با آن آشنا شدم و تا امروز هم کار میکردیم گروه گام بود. با گروه گام در تیرماه من سفری داشتم به تهران و اولین بار این گروه را ما در آنجا ملاقات کردیم و آشنایی اولیه آنجا بود، ولی بعدش از طریق فضای مجازی ارتباطاتمان بیشتر شد. ابتدا قرار بود من از رسانه آنها استفاده کنم یعنی عکسها، فیلمها و مصاحبه ها، یا سخنرانی هایی که میکنم را برای آنها بفرستم، تا آنها هم منتشر کنند.
این گروه یکی از گروه های ضدنظام بود، ولی خودشان را به اسم یک نشریه کارگری معرفی کرده بودند. همین طور که جلوتر آمدیم ارتباطات بیشتر شد و نقشها بیشتر شد و گروه گام تبدیل شد به واسطه بین کارگران هفت تپه و فولاد و میخواستند این اعتصابات را به هم بچسبانند و مداوم ادامه بدهند.
در مرداد در اعتصابی که هفت تپه و فولاد با هم داشتند، به خوزستان آمدند البته به هفت تپه نیامدند و کامل اعتصاب فولاد را در اهواز گروه ملی پوشش داده بودند. به دزفول آمدند و جلسه ای با بنده داشتند و قرار شد ارتباط بین بنده و میثم آل مهدی لیدر گروه ملی برقرار کنند و علاوه بر این در اعتصابات و کانال های تلگرامی از هم حمایت کنیم و از هم نام ببریم و بحث شورایی که من مطرح کرده بودم و بعد آل مهدی مطرح کرده بود در گروه ملی اینها کار کنند و بروند با آل مهدی صحبت کنند و تشریح کنند و یادش بدهند که شورا چیست.
این صحبتها که شده بود در مرداد 97 یعنی اعتصاب آن زمان، که این گروه به خوزستان آمده بودند و قرار شد پیوسته و هم زمان اعتصابات هفت تپه و گروه ملی را پوشش دهند. جلسه دومی که من با این گروه داشتم در مهر 97 در تهران بود ؛ آن زمان برنامه می چیدند که اگر اعتصاب شود چه کار کنند و فولادی ها چه کار کنند و هفت تپه ای ها چه کار کنند و چگونه به نفع هم شعار بدهند و اعتراضات را دو گروه ادامه بدهند و سعی کنند هر دو گروه همزمان اعتصاب کنند. ولی اینها در کل اصرار داشتند که هر دو گروه همواره با هم اعتصاب کنند. یعنی هم اعتراض در اهواز و هم در شوش .
باز قرار شد در نشریه خودشان بر روی طرحهایی که برای پوششهای بهتر اعتصابات داشتند و حرفهای ما کار بکنند. وقتی تصاویر ما به دستشان میرسید روی تصاویر کار بکنند و پخش بکنند و مرتب هم در حین پوشش اعتصابات مصاحبه های کوتاه و بلند انجام دهند و روزانه به شدت به اعتصابی که در اهواز و هفت تپه صورت گرفته بود بپردازند. این مهر 97 و جلسه ای بود که در منزل یکی از افراد گروه ضد نظام گام گرفته شده بود و به این نتایج رسیدیم. کاری که قرار شد اینها انجام بدهند این بود که روی بحث شورای کارگری که ما مطرح کرده بودیم تا میتوانند کار کنند. خودشان گفتند قصد ما این است که هر مجتمع کارگری که برویم این را پیشنهاد بدهیم. مورد بعدی مصاحبه هایی بود که با نشریه گام کرده بودم، در مورد بحث شورا بود و در مرداد انجام شده بود.
چون بحث شورا را کرده بودم و خیلی رسانه ها به این موضوع می پرداختند اعم از داخل و خارج ،ولی 2 تا مصاحبه در رابطه با اعتراضاتمون و شورای کارگری و چگونگی تشکیلش و اینکه چه کار میخواهد بکند با 2 تا روزنامه نگار کردم که یکی در آمریکا یک دانشجوی ایرانی با من مصاحبه کرد و در آمریکا چاپ شد و دومی یک خانم بود در آلمان و در یک روزنامه که ادعا می کردند کارگری است در آلمان منتشر کردند.
از طریق علی نجاتی وقتی با علیرضا عسکری آشنا شدم ایشان تفکر کمونیستی و کارگری داشت و اندیشه های ضدنظام داشت و با توجه به سابقه ای که در تشکیل سندیکاها داشت گروه سندیکای هفت تپه – واحد را تشکیل داد. یعنی سندیکای هفت تپه خودمان و سندیکای واحد اتوبوس رانی تهران شامل اعضای گروه تلگرامی که من و علی نجاتی و رضا شهابی عضو هیئت مدیره سندیکای واحد تهران و حسن سعیدی عضو هیئت مدیره سندیکای تهران و فردی به نام فرید که در کانادا زندگی می کرد و خود علیرضا در این گروه مرتب صحبت درباره سندیکاها و تشکلات مستقل و چگونگی تشکیل وظایفشون و کارگران و اعتصاب دسته جمعی و مطالبه گری جمعی و... مطرح می شد.
این گروه را علیرضا عسکری تشکیل داد و تفکرات کمونیستی و کارگری داشت و ضد نظام بود. فرد دیگری که از طریق علی نجاتی شماره من را گرفته بود و رابطه برقرار کرد و در سوئد بود بهزاد سهرابی بود که از طریق علی نجاتی مطلب میفرستاد و او هم تفکر کمونیستی داشت و مخالف نظام بود و در خارج از کشور زندگی می کرد.
فرد دیگری که از طریق خانم قلیان با او ارتباط برقرار کردم مهران جنگلی بود . او در تیر و مرداد 97 از طریق این خانم با من مرتبط شد و قصد نوشتن مقاله درباره هفت تپه را داشت. در آن زمان فکر نمیکردیم که مسیرمان اشتباه است و با هر کسی ارتباط برقرار میکردیم و دوست داشتیم همه از هفت تپه بگویند و معروفتر بشویم و اسممان را بیاورند.
مهران جنگلی 2 مقاله درباره هفت تپه نوشت و برای هر کدام با من ارتباط می گرفت و درباره اعتصابات و چرایی آن و بخش خصوصی که چرا بد است و مخالفش هستیم و جغرافیای هفت تپه اطلاعات می گرفت. البته اولش در رابطه با انتخابات بود که ما در هفت تپه برگزار کرده بودیم و شکل انتخابات و شکل شورا که میخواست مطلب بنویسد و در آن میخواست به کارگران رهنمود بدهد چگونه اعتصاب کنید و سازمان دهی کنید و چگونه کمیته مخفی تشکیل دهید. اطلاعات را بیشتر از من و خانم قلیان از هفت تپه میگرفت مثلاً تعداد کارگران و اینکه کارشان چیست و چرا اعتصاب میکنیم. او هم در خارج کشور بود و منش او کمونیستی بود و مخالف نظام بود .
گروه گام هم همگی افکار کمونیستی داشتند و مخالف نظام بودند و هدف کارگری نداشتند و میخواستند از نام من استفاده کنند و متاسفانه ما هم راهشان را رفتیم و هر کاری خواستند انجام دادیم و اصلا کارگری نبود و به کارگر وصل نبودند و یک محفل 4 تا 5 نفره بوند و میگفتند فعالیت کارگری میکنیم. ولی تفکر کمونیستی داشتند و مخالف نظام بودند و با آنها چندین جلسه درباره اعتصابات داشتیم و چگونگی رسانه ای کردن آن.
آنها از افرادی مثل من و میثم آل مهدی که در کارگرها بودیم و مورد اعتمادشان بودیم میخواستند استفاده کنند تا ما سر و صدا کنیم و اعتصاب کنیم و این اعتصابات بهم بپیوندد و در سراسر کشور آن را سراسری کنند و اغتشاش و براندازی کنند در نهایت این تفکرشان بود.
بحث شورایی که ما شروع کردیم در ابتدا ساده در ذهنمان بود که مجمع نمایندگان انتخاب کنیم و انتخابات آزادی انجام دادیم و بعد من کلمه شورا را به کار بردم و باز تحت تاثیر فضای مجازی و افراد و گام و افراد خارج و داخل کشور و بیشتر هم نگاه های کمونیستی ، چون بیشتر برای ما مطلب مینوشتند و در ذهن من انداختند که نام شورای کارگری را مطرح کنم و القای ذهنی کمونیستهای کارگری بود که من شعار شورای مستقل کارگری را دادم. هدفم قدرت گرفتن شورا بود تا دخالتش در امور بیشتر شود .
بدین شکل شرکت ها خودگران بشوند و اعتصابات گسترده تر و سراسری بشود. من در ذهن کارگران هفت تپه می انداختم که ما شورای مستقل کارگری هستیم و حق دخالت در همه امور را داریم و یک قدرت زیادی به آن داده بودیم تا همه چیز هفت تپه را در دست بگیریم. و باعث شده بود افرادی که تفکرات کمونیستی داشتند روزانه درباره ما مطلب بنویسند و برای ما بفرستند و ما شورا را شاخ و برگ می دادیم بر اساس مطالبی که از آنها دریافت میکردم و در واقع دوست هم داشتم و لذت بخش بود چون خودم بحث شورا را مطرح کرده بودم و البته اشتباه کردم.
بعد به شعار شورا رسیدیم و تبلیغ کردنش و گروه گام به شدت دنبال می کرد و به فولادی ها و دیگران می گفت و بقیه طیفهای کمونیستی و مخالف نظام مطلب مینوشتند که این تز آقای بخشی را بگیرید و انجام بدین. خودم هم تحت تاثیر این افکار بودم و جوی بود که در فضای مجازی مشهور شده بودم و دوست داشتم این شورا مطرح شود.
گروه گام اصرار داشت بنده را به لیدرهای گروه ملی اهواز وصل کند و در مرداد 97 که به خوزستان و دزفول آمده بودند ساعت 10 شب من را ملاقات کردند و گفتند با میثم آل مهدی ارتباط برقرار کنم تا اعتصاباتمان هماهنگ باشد و به حمایت هم شعار بدهیم و همدیگر را راهنمایی کنیم و بهش بحث شورا را یاد بده که شماره من را به آل مهدی دادند که از هم حمایت کنیم. تماس اول آشنایی بود و گزارش اعتصابات رو دادیم در تماسهای بعدی اصرار داشتند من حتما به اهواز بروم هم گروه گام و هم آل مهدی تا با تعدادی از لیدرهای گروه ملی دیدار کنم و موضوع گفتگو هم شورا بود. تا بگویم چگونه نماینده انتخاب کنید و شورایی اداره کنید و همه جا را در اختیار بگیرید.
البته هدف اتحاد و هماهنگی بیشتر بین هفت تپه و فولاد در اعتصابات بود. در اعتصاب آبان گروه ملی و هفت تپه همزمان شد و میثم آل مهدی با من تماس گرفت و او و گروه گام که البته چون وسط اعتصاب بودیم خواستند که هفت تپه ای ها از اسماعیل بخشی بخواهند که با گروه ملی بروند جلوی استانداری که قرار شد در اعتصابات از هم یاد کنیم و به نفع هم شعار بدهیم. فولادی ها شعارهایی دادند و من در یک سخنرانی گفتم فولادی ها از ما حمایت کردند و ما هم باید از آنها حمایت کنیم واولین شعار را هم خودم دادم که «فولادی با غیرت تشکر تشکر» که دیگر شروع شد و به نفع هم شعار می دادیم. شعارها را هم کارگران پیدا می کردند و چند شعار دادیم که خط قرمزها را شکستیم که نباید میکردیم چون توهین آمیز بود.
گروه های دیگه ای در فضای مجازی و افراد دیگه ای در فضای مجازی به ما نزدیک تر می شدند و صحبت هایی با ما می کردند و جلساتی مجازی با من می گرفتند، سناریوهایی می چیدند که مثلاً من چی بگم چی نگم. به هر حال کارشون رو می دونستند و من هم به دنبال همین نام و اسم و اینا که دیده بشم و تصویرم پخش بشود، تلاش می کردم همان حرف ها را که این گروه ها و و این افرادی که در رسانه ها در خارج از کشور می گفتند و مطلب راجع بهش می نوشتند، من مطالب اینها را می خواندم و می دانستم که سخنرانی بعدیام چه باید باشد که باز خوراک خبری داشته باشد و متاسفانه در بعضی جاها دانسته و ندانسته سناریوهای آنها را من پیش بردم و چیزی شد که نباید می شد.
سخنرانی هایی هم در این اعتصابات انجام دادم که تندروی کردم و خط قرمزها را رعایت نکردم و در نهایت باعث شد اعتراضات صنفی ما از خطش خارج شود و الان به جای اینکه من در کنار خانواده ام باشم اینجا هستم و اشتباه کردم و بسیار متاسفم و ای کاش در ارتباط گیری ام با افراد فقط ، فقط و فقط به فکر کارگران هفت تپه بودم نه مسائل غیرصنفی و فرا هفت تپه ای.
گزارش خطا
آخرین اخبار