مصائب دختر بودن در جامعه امروز ما
امروز در تقویم کشورمان روز دختران است. امروز میخواهم زبان آنهایی باشم که همه عمر زبان را کوتاه کردند که حرف نزنند، که ساکت باشند، که بلند نخندند، که وقتی شاد هستند فریاد نکشند، که همیشه در پستوها بمانند و به قولی هیس ... ساکت باشند.
آنهایی که قبل از به دنیا آمدنشان پدر و مادرشان هزار دکتر و متخصص زنان و ژنتیک را واسطه کردند و ماهها رژیم غذایی عجیب و غریب رعایت کردند که بچهشان پسر باشد.
آنهایی که قبل از اینکه نتیجه سونوگرافی جنسیتشان را معلوم کند که دختر هستند پدر و مادرشان توی اتاق خوابی که آماده کرده بودند به جای عروسک ماشین گذاشتند و سیسمونی آبی خریدند، به هوای اینکه بچه پسر باشد و اما باز دختر شد.
بعد که به دنیا آمدند خیلیها به کنایه به مادر نوزاد گفتند: "دختر به دنیا آورده؟ پس کی نسل مرد را ادامه دهد؟" بعد بزرگ شد و شیرین زبانی کرد و خودش را در دل همه جا کرد، لباسهای رنگی تنش کردند، موهایش را دم اسبی بستند و به خیابان بردند. وقتی بغل مادرش بود کسی که پشت سر مادرش راه میرفت محکم لپش را کشید و گریهاش بلند شد و پدر گفت: "خانم بچه را ساکت کن صدای دختر که نباید در خیابان بپیچد".
بعد مهدکودک رفت و پسر بچهها موهایش را کشیدند و میان وعدهاش را چون زور بیشتری داشتند از او گرفتند و مربی هیچ دخالتی نکرد.
مدرسه که رفت همیشه آرامتر از پسرها بود، کلاس را روی سرش نمیگذاشت، معلم از دستش گریه نمیافتاد. تا اینکه کلاس سوم رسید و برایش جشن تکلیف گرفتند، از این روز باید یاد میگرفت مواظب باشد کسی چپ نگاهش نکند، کسی مزاحمش نشود، کسی توی خیابان بد نگاهش نکند، چون داشت بزرگ میشد.
این دلهرهها را فقط دخترها حس کردهاند، دلهره طولانی منتظر ایستادن برای تاکسی، دلهره بوق زدن هزار ماشین غیرمسافرکش، دلهره مردها و پسرهایی که عبور میکنند و حس میکنند اگر تیکهای به دختر بیاندازند نشان مرد بودن و پسر بودنشان است.
این دختر بود که کم کم باید در خانه میماند، جلوی پدر و برادرش بلند نمیخندید، حق نداشت مثل پسرها با دوستانش پارک برود، حق نداشت وقتی غروب میشود تنها بیرون بماند.
درس خواند و دفترچه انتخاب رشته کنکور که آمد ظرفیت پسرها بعضی از جاها بیشتر بود، شهر دیگری هم نمیتوانست برود چون خوابگاه نداشت، اصلا مگر میشود دختر تنها به شهر دیگری برود؟
بمان خانه تا مرد مناسب پیدا شود و سرخانه و زندگیات بروی. رفت و همه امیدش این بود مادر شود و بهشت را زیر پایش بگذارند.
این هنوز روزگار بسیاری از دخترهاست، هنوز خیلی از دخترها در پستوهای مدرن خانهها میمانند چون فکر میکنند تقدیر این است، چون فکر میکنند دختر باید این باشد.
میگویند زنان وضعیت خوبی دارند، در عرصههای علمی و اجتماعی و ورزشی حضور دارند، آری دخترانی هستند که به مسابقات ورزشی میروند، دخترانی هستند که با روسری و مقنعه کاراته و ووشو بازی میکنند و مدال می آورند، دخترانی هستند که ساز میزنند و فرش میبافند، اما دخترانی هم هستند که روزشان را تنها کنار گله به چوپانی سپری میکنند و شب باید به مطبخ بروند و شام آماده کنند.
دخترانی هستند که درحصار سنت افراطی و غلط محصورند و حتی نمیدانند امروز روز آنهاست.
همه اینها را یک جامعه شناس میگوید که معتقد است حضور زنان و دختران در جامعه تنها پوسته موضوع است و هنوز بسیاری از دختران خصوصا در شهرهای کوچک و مناطق روستایی محدودند.
علیرضا قاسمی دلیلش را هم سنت اشتباه مردسالاری میداند که گاهی خود دختران به آن دامن میزنند و فکر میکنند باید همینطور باشد.
وی افسردگی، عدم اعتماد به نفس و بیتفاوتی را از پیامدهای محدود شدن دختران میداند.
به گفته این استاد دانشگاه، حتی در گاهی موارد امکانات هم برای دختران نسبت به پسران محدودتر است. آری محدودتر است تا زمانی که دختران حق استفاده از خیلی امکانات ورزشی را ندارند، تا زمانی که خیلی از رشتهها دانشجوی دختر نمیپذیرد.
آری خودکشی پیامد محدودیت دختران است، یک روز که به بیمارستان سر بزنی میبینی دختر و یا زنان جوانی که مدام زیر شست و شوی معده بالا میآورند، یا آنهایی که از شدت سوختگی فریاد میزنند "چرا نجاتم دادید؟"
و از همه بدتر که گاهی این محدودیتهایی که اعمال میشود را به دین خدا نسبت می دهند، که خدا گفته این طور، که خدا گفته زن آن طور.
یک کارشناس مسائل مذهبی اما میگوید دین خدا نگفته دختران محدود باشد.
حجتالاسلام یادآوری میکند: اگرچه زن و مرد از نظر فیزیولوژیک و برخی موارد متفاوتند، اما در سایر موارد تبعیضی بین آنها وجود ندارد.
وی ادامه میدهد: البته برخی مواردی که دین به دختران تاکید کرده را نباید محدودیت به حساب آورد، بلکه برای حفظ سلامت خود آنهاست.
پس دین هم نگفته، هیچ کس نگفته. دختر فقط مادر آینده نیست، دختر فقط خواهر نیست، دختر هم انسان است درست عین پسرها. چرا عکس دخترها را در اعلامیه ترحیم نمیآورید؟ چرا مجبورند در خانه بمانند؟ تمام کنید این وضعیت را، ما دیگر نمیخواهیم در پستوها بمانیم.
آنهایی که قبل از به دنیا آمدنشان پدر و مادرشان هزار دکتر و متخصص زنان و ژنتیک را واسطه کردند و ماهها رژیم غذایی عجیب و غریب رعایت کردند که بچهشان پسر باشد.
آنهایی که قبل از اینکه نتیجه سونوگرافی جنسیتشان را معلوم کند که دختر هستند پدر و مادرشان توی اتاق خوابی که آماده کرده بودند به جای عروسک ماشین گذاشتند و سیسمونی آبی خریدند، به هوای اینکه بچه پسر باشد و اما باز دختر شد.
بعد که به دنیا آمدند خیلیها به کنایه به مادر نوزاد گفتند: "دختر به دنیا آورده؟ پس کی نسل مرد را ادامه دهد؟" بعد بزرگ شد و شیرین زبانی کرد و خودش را در دل همه جا کرد، لباسهای رنگی تنش کردند، موهایش را دم اسبی بستند و به خیابان بردند. وقتی بغل مادرش بود کسی که پشت سر مادرش راه میرفت محکم لپش را کشید و گریهاش بلند شد و پدر گفت: "خانم بچه را ساکت کن صدای دختر که نباید در خیابان بپیچد".
بعد مهدکودک رفت و پسر بچهها موهایش را کشیدند و میان وعدهاش را چون زور بیشتری داشتند از او گرفتند و مربی هیچ دخالتی نکرد.
مدرسه که رفت همیشه آرامتر از پسرها بود، کلاس را روی سرش نمیگذاشت، معلم از دستش گریه نمیافتاد. تا اینکه کلاس سوم رسید و برایش جشن تکلیف گرفتند، از این روز باید یاد میگرفت مواظب باشد کسی چپ نگاهش نکند، کسی مزاحمش نشود، کسی توی خیابان بد نگاهش نکند، چون داشت بزرگ میشد.
این دلهرهها را فقط دخترها حس کردهاند، دلهره طولانی منتظر ایستادن برای تاکسی، دلهره بوق زدن هزار ماشین غیرمسافرکش، دلهره مردها و پسرهایی که عبور میکنند و حس میکنند اگر تیکهای به دختر بیاندازند نشان مرد بودن و پسر بودنشان است.
این دختر بود که کم کم باید در خانه میماند، جلوی پدر و برادرش بلند نمیخندید، حق نداشت مثل پسرها با دوستانش پارک برود، حق نداشت وقتی غروب میشود تنها بیرون بماند.
درس خواند و دفترچه انتخاب رشته کنکور که آمد ظرفیت پسرها بعضی از جاها بیشتر بود، شهر دیگری هم نمیتوانست برود چون خوابگاه نداشت، اصلا مگر میشود دختر تنها به شهر دیگری برود؟
بمان خانه تا مرد مناسب پیدا شود و سرخانه و زندگیات بروی. رفت و همه امیدش این بود مادر شود و بهشت را زیر پایش بگذارند.
این هنوز روزگار بسیاری از دخترهاست، هنوز خیلی از دخترها در پستوهای مدرن خانهها میمانند چون فکر میکنند تقدیر این است، چون فکر میکنند دختر باید این باشد.
میگویند زنان وضعیت خوبی دارند، در عرصههای علمی و اجتماعی و ورزشی حضور دارند، آری دخترانی هستند که به مسابقات ورزشی میروند، دخترانی هستند که با روسری و مقنعه کاراته و ووشو بازی میکنند و مدال می آورند، دخترانی هستند که ساز میزنند و فرش میبافند، اما دخترانی هم هستند که روزشان را تنها کنار گله به چوپانی سپری میکنند و شب باید به مطبخ بروند و شام آماده کنند.
دخترانی هستند که درحصار سنت افراطی و غلط محصورند و حتی نمیدانند امروز روز آنهاست.
همه اینها را یک جامعه شناس میگوید که معتقد است حضور زنان و دختران در جامعه تنها پوسته موضوع است و هنوز بسیاری از دختران خصوصا در شهرهای کوچک و مناطق روستایی محدودند.
علیرضا قاسمی دلیلش را هم سنت اشتباه مردسالاری میداند که گاهی خود دختران به آن دامن میزنند و فکر میکنند باید همینطور باشد.
وی افسردگی، عدم اعتماد به نفس و بیتفاوتی را از پیامدهای محدود شدن دختران میداند.
به گفته این استاد دانشگاه، حتی در گاهی موارد امکانات هم برای دختران نسبت به پسران محدودتر است. آری محدودتر است تا زمانی که دختران حق استفاده از خیلی امکانات ورزشی را ندارند، تا زمانی که خیلی از رشتهها دانشجوی دختر نمیپذیرد.
آری خودکشی پیامد محدودیت دختران است، یک روز که به بیمارستان سر بزنی میبینی دختر و یا زنان جوانی که مدام زیر شست و شوی معده بالا میآورند، یا آنهایی که از شدت سوختگی فریاد میزنند "چرا نجاتم دادید؟"
و از همه بدتر که گاهی این محدودیتهایی که اعمال میشود را به دین خدا نسبت می دهند، که خدا گفته این طور، که خدا گفته زن آن طور.
یک کارشناس مسائل مذهبی اما میگوید دین خدا نگفته دختران محدود باشد.
حجتالاسلام یادآوری میکند: اگرچه زن و مرد از نظر فیزیولوژیک و برخی موارد متفاوتند، اما در سایر موارد تبعیضی بین آنها وجود ندارد.
وی ادامه میدهد: البته برخی مواردی که دین به دختران تاکید کرده را نباید محدودیت به حساب آورد، بلکه برای حفظ سلامت خود آنهاست.
پس دین هم نگفته، هیچ کس نگفته. دختر فقط مادر آینده نیست، دختر فقط خواهر نیست، دختر هم انسان است درست عین پسرها. چرا عکس دخترها را در اعلامیه ترحیم نمیآورید؟ چرا مجبورند در خانه بمانند؟ تمام کنید این وضعیت را، ما دیگر نمیخواهیم در پستوها بمانیم.
منبع: ایسنا
گزارش خطا
آخرین اخبار