راهبردهای دموکرات ها برای فتح کنگره
از شروع هزاره سوم، دنیا پدیدههای عجیبی دیده است که در مسند قدرت نشستهاند؛ برلوسکنی در ایتالیا، سارکوزی در فرانسه و حالا ترامپ در ایالات متحده؛ اگرچه پیش از این افراد نیز در کشورهای توسعهخواه یا حتی کشورهای توسعهنخواه نیز پدیدههای مشابه عنان قدرت را به دست گرفتهاند و مشخصه بارز آنها نوعی پوپولیسم نمایشی بوده است؛ با این وجود ترامپ یک مورد کاملا متفاوت به شمار میرود.
انتشار مقالهای از جانب یک نویسنده گمنام در نیویورکتایمز، جدیدترین جنجال علیه دونالد ترامپ است؛ با این تفاوت که نویسنده ناشناس مقاله، خود را بخشی از بدنه اجرایی دولت ترامپ معرفی کرده است؛ البته جنجال فقط به اعتراض نویسنده گمنام محدود نمیشود، بلکه او خود را بخشی از یک مقاومت اعتراضی نسبت به تخریب وجهه درونی و بینالمللی آمریکا و سیاستهای جمهوریخواهان معرفی میکند که شیوه رهبری ترامپ را حقیر و ناکارگر و او را تهدیدی برای دموکراسی توصیف کرده است.
اما سوال اصلی این است که انتشار این مقاله چه معنا و پیامدهایی دارد.
جعبه سیاه ترامپ
اما سوال اصلی این است که انتشار این مقاله چه معنا و پیامدهایی دارد.
جعبه سیاه ترامپ
از شروع هزاره سوم، دنیا پدیدههای عجیبی دیده است که در مسند قدرت نشستهاند؛ برلوسکنی در ایتالیا، سارکوزی در فرانسه و حالا ترامپ در ایالات متحده؛ اگرچه پیش از این افراد نیز در کشورهای توسعهخواه یا حتی کشورهای توسعهنخواه نیز پدیدههای مشابه عنان قدرت را به دست گرفتهاند و مشخصه بارز آنها نوعی پوپولیسم نمایشی بوده است؛ با این وجود ترامپ یک مورد کاملا متفاوت به شمار میرود.
از منظر خصوصیات روانی، نویسنده مجله آتلانتیک بر این باور است که دونالد ترامپ، یک هیولای فرانکشتاین متشکل از بدترین ویژگیهای روسایجمهور گذشته در آمریکاست: خشم اندرو جکسون؛ بیتفاوتی میلارد فیلورم؛ بیکفایتی و نادانی جیمز بوکانان؛ خودخواهی تئودور روزولت؛ پارانویای ریچارد نیکسون، بیتفاوتی به قانون و ناسازگاری منعطف بیل کلینتون. در ابتدای تصدی پست ریاستجمهوری توسط ترامپ، بسیاری از تحلیلگران روی شخصیت تاجرمسلک او تاکید داشتند و بر مبنای آن، سیاستورزی ترامپ در داخل و خارج را بر اساس رویکرد تجاری او تحلیل و پیشبینی میکردند. حتی برخی از تحلیلگران سیاسی با اتکای مدلهای تحلیلی خود روی این مشخصه فردی ترامپ، تهدیدهای او را معتبر برنمیشمردند اما فهرست بلندبالای خروج از پروتکل پاریس، جنگ تجاری، دیوارکشی مرز مکزیک، خروج از برجام، حمله نظامی به سوریه، گفتوگوی مستقیم با اون و... نشان داد که ساختن بنای تحلیل سیاسی با سنگ مشخصات فردی نمیتواند کمک زیادی به پیشبینی و تحلیل سیاسی کند و لازم است تا هر رخدادی یا هر پدیده فردی در بافتار خود موشکافی شود. اعتراف مایکل کوهن، وکیل سابق دونالد ترامپ به دستکم هشت فقره جرم از قبیل جرائم مالی در ستاد انتخاباتی ترامپ و حقالسکوت به دو تن از بازیگران فیلمهای غیراخلاقی به خاطر روابط نامشروع در کنار تخلفهای انتخاباتی در ستاد ترامپ در زمان کارزار انتخاباتی ریاستجمهوری، بخشی از مواردی است که امکان یا حتی میل به استیضاح ترامپ را بر سر زبانها انداخت. اما منطق پدیدههای سیاسی ایجاب میکند که قضاوتها و تحلیلها فقط بر اساس رویه ظاهری متکی نباشد و درباره خود بدیهیات نیز تردید و شک، مبنای تحلیل شود.
بازی امضای بینام
نخستین سوال این است که چرا باید یک منصبدار معترض به سیاستهای ترامپ، کاری کند که ترامپ به دادستان کل دستور دهد تا هویت نویسنده گمنام مقاله منتشرشده در نیویورکتایمز را هویدا کند؟ افشای یک گروه معترض به ترامپ در بدنه اجرایی دولت او برای خود نویسنده یا برای ترامپ یا برای آمریکا چه پیامدی دارد؟ برای حزب جمهوریخواه، حزب دموکرات، افکار عمومی آمریکاییها یا حتی بازیگران بینالمللی چه علامتهایی ارسال میکند؟
اگر نویسنده یک بازی علامتدهی را آغاز کرده است، به چه کسی یا چه گروهی علامت میدهد و چه علامتی؟ آیا واقعا نویسنده یک منصبداری دولتی است یا یک طراح مکانیزم که از طرف جمهوریخواهان، دموکراتها یا حتی گروههای دیگر این مقاله را نوشته است؟ اگر چنین نویسندهای وجود خارجی داشته باشد، آیا به معنای استراتژی ماهی قرمز توسط اوست تا افکار عمومی را از چیزی یا جریانی منحرف کند؟
میتوان این بازی را از آخر هم خواند تا بتوان به سرنخهای روشنتری رسید. پیش از انتشار مقاله نویسنده گمنام، باب وودوارد، روزنامهنگار در کتاب خود از وجود یک گروه ضدترامپ در کاخ سفید سخن به میان آورد که ترامپ را فردی بدون صلاحیت قلمداد و از اجرای برخی از دستورات ترامپ خودداری میکنند.
برای نمونه مایکل کوهن، مشاور اقتصادی سابق ترامپ، اسناد مربوط به فسخ یک توافق تجاری با کرهجنوبی را از دید ترامپ پنهان کرده بود تا جنگ تجاری با کرهجنوبی نیز پایهریزی نشود. حتی در هنگام شروع به کار ترامپ نیز مایکل هایدن، مدیر پیشین سیا، احتمال خودداری ارتش آمریکا از برخی از دستورات او را مطرح کرده بود. بنابراین در وجود یک جریان اعتراضی یا مقاومت نسبت به برخی از تصمیمهای غیرمنطقی ترامپ، دستکم از دیدگاه جمهوریخواهان، تردیدی نمیتوان داشت.
اما اعلام وجود چنین گروهی در شرایطی که فشار روی ترامپ به واسطه افتضاحهای اخلاقی و مالی او وجود دارد، چه معنایی میتواند داشته باشد؟ اگر فقط روی قلمرو حاکمیتی داخلی ایالات متحده متمرکز شویم، آیا جمهوریخواهان به دنبال تبریجستن از ترامپ هستند تا برای انتخابات کنگره آمریکا، به واسطه ضعفهای ترامپ، دچار باخت نشوند؟ آیا دموکراتها ترامپ را در گوشه رینگ قرار دادهاند تا با برجستهکردن ضعفهای ترامپ، حداکثر کرسی ممکن در انتخابات پیشروی کنگره را به دست آورند؟ به نظر میرسد که این مقاله از طرف هر گروهی تنظیم شده باشد، یکی از مهمترین اهدافش اثرگذاری روی انتخابات کنگره است چون دموکراتها با فعالیتهای انتخاباتی، خطونشان شدیدی برای ترامپ کشیدهاند و شمشیر استیضاح احتمالی او را از رو بستهاند. نمیتوان چنین مقالهای را یک ماهی قرمز برای انحراف افکار عمومی یا حتی جهانی از رسواییهای ترامپ قلمداد کرد چون به عکس، باعث برجستهشدن آنها شده است.
اگر قلمرو دید را به سطح بینالملل بگسترانیم، این یادداشت در زمانی به نگارش در آمده که ترامپ میخواهد موضوع ایران را در شورای امنیت مطرح کند و طرح این موضوع در چنین زمانی میتواند ترامپ را در موضع ضعف قرار دهد اما اثر چندانی روی کل بازی ندارد چون به واسطه جنگ تجاری آمریکا با اتحادیه اروپا، چین و روسیه، فرصت برای مانور مناسب ایران در این جلسه وجود دارد و نیازی به چنین راهبرد ضعیفی (از نظر بینالمللی) نیست. حتی طرح مساله دخالت روسیه در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در نشست مشترک پوتین و ترامپ در فنلاند نیز موجب نشد تا ترامپ به صورت جدی در موضع ضعف قرار گیرد و تنها باعث بروز اختلافات میان او و برخی از مقامات آمریکایی شده است. بنابراین احتمال طراحی این بازی علامتدهی برای افکار عمومی داخل آمریکا بالاتر است.
فتح کنگره
حتی اگر نویسنده مقاله از درون کاخ سفید بوده باشد نیز مهمترین علامت ارسالی آن، تزریق بیکفایتی ترامپ و مغایرت رفتارها و راهبردهای او با ارزشهای بهاصطلاح آمریکایی در سطح داخلی و بینالمللی است. بهویژه که رفتارهای او در مقام مقایسه با جورج بوش پسر به ارزشهای لیبرالیسم آمریکایی نزدیک نیست. اما از یک زاویه دید دیگر، کامیابی ترامپ بر اساس بزرگنمایی خطاهای امنیتی هیلاری کلینتون نشان داد که در شرایط نزدیکی قدرت دو گروه بازیگر بازی انتخابات در ایالات متحده، انگشتگذاشتن روی ضعفها هم میتواند راهبردی پربازده باشد چون حریف را به موضع دفاع میکشاند و در گوشه رینگ ضعفها و خطاهای حریف است که میتوان نظر بخش حداکثری از رایدهندگان میانی را جلب کرد.
اگرچه نامهایی مانند مایک پنس یا مایک پمپئو به عنوان نویسندگان احتمالی مقاله بدون امضای نیویورکتایمز مطرح شدند، اما طرح این نامها نیز میتواند بخشی از همین مکانیزم علامتدهی در نظر گرفته شود که مخالفت با ترامپ را حتی در میان مقامهای ارشد کاخ سفید نیز نشان میدهد و نشانگر این است که نامزدی نامناسب توسط جمهوریخواهان برای ریاستجمهوری معرفی شد و در انتخابات کنگره باید
تاوان آن را بدهند.
منبع: مثلث آنلاین
خبرهای مرتبط
گزارش خطا
آخرین اخبار