اختصاصی صدای ایران/ "میرشایمر" تحلیل کرد؛

چرا بحران اکراین ناشی از اشتباه غرب است؟

پرفسور جان میرشایمر استاد برجسته سیاست بین‌الملل دانشگاه شیکاگو در آخرین مقاله خود در مجله فارن افرز به بررسی تحولات اوکراین پرداخته است. میرشایمر بر این باور است که رفتار روسیه در قبال تحولات اوکراین نتیجه مستقیم نگاه نادرست و سیاست‌های ناصواب غرب بخصوص آمریکا در دو دهه اخیر است.
کد خبر: ۱۹۹۹۱
تاریخ انتشار: ۰۳ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۲:۲۲
صدای ایران؛ مهرداد نوری*- پرفسور جان میرشایمر استاد برجسته سیاست بین‌الملل دانشگاه  شیکاگو در آخرین مقاله خود  در مجله فارن افرز  به بررسی تحولات اوکراین پرداخته است. میرشایمر بر این باور است که رفتار روسیه در قبال تحولات اوکراین نتیجه مستقیم نگاه نادرست و سیاست‌های ناصواب غرب بخصوص آمریکا در دو دهه اخیر است.

به‌عبارتی‌ دیگر مجموعه غرب  و به‌ویژه آمریکا  منطق رئالیستی  کنش ورزی  روسیه را  در سیاست بین‌الملل را  به‌درستی درک نکرده‌اند. بنابراین امریکا و هم‌پیمانانش چاره‌ای جز تغییر نگاه نسبت  به بحران اوکراین و درک حساسیت‌های روسیه ندارند.

ازنظر  میرشایمر اگر  بر اساس عقلانیت غالب در غرب به  بحران اوکراین بنگریم این بحران نتیجه تهاجم روسیه به اوکراین است، و پوتین به‌عنوان رییس‌جمهور روسیه در امتداد آمال و آرزوها خود به دنبال بازیابی مرزهای روسیه تزاری است.



طبق این نگاه پس از اوکراین نوبت به کشورهای اروپای شرقی خواهد رسید و متعاقباً خلع قدرت رییس‌جمهور سابق اوکراین، یانوکویج تنها بهانهای برای کشورگشایی روسیه به سبک قرن نوزدهم است. از منظر وی این نگاه اساساً اشتباه است زیرا ایالات‌متحده و غرب مسئول مستقیم این بحران هستند.

ریشه اصلی این بحران را باید در سیاست گسترش به شرق ناتو جستجو کرد که این خود بخشی از  استراتژی کلان ایالات‌متحده آمریکا یعنی خارج کردن اوکراین از  دایره نفوذ و قدرت روسیه و الحاق آن به مجموعه غرب است. افزون بر این سیاست‌ها، باید به گسترش  اتحادیه اروپا به سمت شرق و حمایت از جنبش‌های دموکراسی خواهانه (انقلاب نارنجی در سال 2004) را نیز اضافه نمود.

 از اواسط  دهه 1990رهبران روسیه سرسختانه مخالفت خود را با گسترش به شرق اعلام کرده‌اند و درسالهای اخیر به‌کرات اعلام کرده‌اند که به‌هیچ‌عنوان اجازه نخواهند داد که کشور استراتژیک  وهمسایه خود  به سنگری برای کشورهای غربی تبدیل شود.

بنابراین آستانه تحمل پوتین زمانی لبریز شد که رییس جمهوری که طی فرایندی دموکراتیک انتخاب‌شده بود در پی کودتایی از قدرت کنار گذاشته شد. غرب با وارد  شدن به حیات خلوت روسیه  و تهدید منافع استراتژیک روسیه پوتین را وادار به واکنش کرد.  روسیه در پاسخ به این اتفاق شبه‌جزیره کریمه را تصرف نمود.

شاید با این منطق که بی‌ثبات کردن  اوکراین از تبدیل‌شدن  آن به پایگاهی برای ناتو جلوگیری  خواهد کرد. نداشتن درکی درست از سیاست بین‌الملل،  اروپا و امریکا را به شدت از این رفتار روسیه غافلگیر کرد.

آمریکایی‌ها بر این باورند که منطق رئالیسم دیگر وقعی با جهان قرن بیست و یکم ندارد و اروپا را می‌توان را بر اساس اصول لیبرالیسم  همچون  قوانین، وابستگی متقابل و دموکراسی در دست خود داشت. اما این طرح در مورد اوکراین به شکست انجامید.

 این بحران ثابت کرد که (real politik) همچنان در قرن بیست و یکم  مطرح است و کشورهایی که به آن بی‌توجه هستند به‌شدت متضرر خواهند شد. در این میان  رهبران کشورهایی اروپایی در تلاش برای  جذب اوکراین به جبهه غرب دچار اشتباهی بزرگ شده‌اند که در صورت عدم‌تغییر، می تواند عواقب وحشتناک‌تری  نیز ممکن  است در پی داشته باشد.

پس از پایان جنگ سرد، رهبران روسیه با موجودیت ناتو در اروپا مخالفتی نکردند زیرا بر این باور بودند که ناتو حتی در حفظ صلح در آلمان متحد مؤثر است، ولی در رابطه با  سیاست گسترش ناتو به شرق همواره مخالفت  خود را اعلام کرده اند. 

درعین‌حال فاز اول گسترش در سال 1999( چک، لهستان، مجارستان) و دومین فاز نیز در سال 2004(لتونی، رومانی، اسلوونی، اسلواکی، استونی) اتفاق افتاد. در آن سال‌ها روسیه مخالفت خود را بیان نمود ولی توان عملی برای مقابله با گسترش ناتو را  به دلیل ضعف‌های ساختاری دارا نبود. کشورهای غربی در راستای  گسترش حوزه نفوذ خود  در اروپای شرقی  در سال 2008 در اجلاس بخارست  بررسی عضویت گرجستان و اوکراین را در دستور کار خود قراردادند.

دولت وقت آمریکا نیز  به‌شدت از این  تصمیم حمایت کرد  ولی  در مقابل کشورهای آلمان و فرانسه به دلیل اینکه این تصمیم می‌تواند دشمنی روسیه را برانگیزد با عضویت این دو کشور مخالفت کردند. اما در پایان اجلاس به‌طور رسمی اعلام شد که این دو کشور به‌زودی به ناتو خواهند پیوست.

الکساندر گرشکو، فرستاده روسیه در سازمان ملل، در همان زمان عضویت اوکراین و گرجستان را  در ناتو غیرقابل‌پذیرش خواند  و اظهار نمود در صورت عضویت این دو کشور صلح و امنیت در کل اروپا به خطر خواهد افتاد.

پوتین نیز در گفتگو با جورج بوش رییس‌جمهور آمریکا عضویت این دو کشور را تهدیدی مستقیم علیه امنیت ملی روسیه عنوان کرد. و درواقع حمله نظامی روسیه به گرجستان در سال 2008 هرگونه شک و تردیدی را نسبت به اهتمام پوتین در جلوگیری از عضویت  اوکراین و گرجستان به ناتو را از بین برد.

میخائیل ساکاشوویلی رییس‌جمهور گرجستان در سال 2008 به دنبال الحاق مجدد دو منطقه جدایی‌طلب آبخازیا و اوستای جنوبی برآمد. اما پوتین خواستار گرجستانی ضعیف و چندپاره  و بدون عضویت در ناتو بود.

پس از شروع جنگ میان دولت گرجستان و جدایی‌طلبان اوستایی، نیروهای در جهت حمایت از جدایی‌طلبان وارد جنگ شدند و کنترل آبخازیا و اوستیای را بد ست آوردند. مسکو به‌روشنی پیام خود را اعلام کرده بودند و باوجوداین هشدار ناتو همچنان در پی هدف خود یعنی عضویت گرجستان و اوکراین بود. و گسترش ناتو همچنان ادامه یافت تا اینکه در سال 2009 آلبانی و کرواسی نیز به عضویت ناتو درآمدند.

از سویی دیگر،سیاست‌های  اقتصادی  اتحادیه اروپا در راستای حمایت از اقتصادهای کشورهای اروپای شرقی به‌خصوص اوکراین را  باید مزید بر این علت دانست. سیاست‌هایی که همواره روسیه آن را تهدیدی برای منافع خود می‌دانسته. در فوریه سال گذشته ( 2013 ) سرگئی لاوروف  وزیر امور خارجه روسیه، اتحادیه اروپا  را به ایجاد " منطقه حوزه نفوذ " در اروپای شرقی متهم کرد. در کنار این‌ها باید به برنامه‌های گسترش دموکراسی  در کشورهای اروپای شرقی اشاره کرد. 

ویکتوریا نولند دستیار وزیر امور خارجه آمریکا در امور اروپا نیز در همین رابطه به کمک 5 میلیارد دلاری آمریکا به اوکراین از سال 1991 در راستای برنامه‌های مختلف سیاسی و اقتصادی اشاره کرده است و تنها یک سازمان غیردولتی به تنهایی 60 پروژه  را  در جهت  به‌اصطلاح تقویت جامعه مدنی در اوکراین  پشتیبانی کرده است.

 بنابراین زمانی که روسیه به مهندسی اجتماعی در حال شکل‌گیری در  اوکراین  را مشاهده کردند، بیم آن رفت که روسیه هدف بعدی کشورهای غربی باشد.

درواقع به‌طورکلی سه سیاست گسترش ناتو،  گسترش اتحادیه اروپا و برنامه‌های گسترش دموکراسی تنها نیاز به جرقه  ای کوچک داشت تا اوکراین وارد یک بحران بزرگ بشود. جرقه این بحران زمانی زده شد که یانوکویج  پیشنهاد اقتصادی اتحادیه اروپا را رد کرد و در  مقابل پیشنهاد  15 میلیارد دلاری را پذیرفت. این تصمیم موجب  نارضایتی  و  تظاهرات  ضد دولتی در اوکراین شد که به کشته شدن ده‌ها نفر از معترضین انجامید. و پس از یانوکویج مجبور به ترک اوکراین شد و  دولت در اختیار ملی‌گرایان و گروه‌های نئوفاشیست  قرار گرفت.

آنچه واضح است دولت آمریکا از این کودتا حمایت می‌کند نولاند و سناتور جان مکین در تظاهرات ضد دولتی در کیف شرکت کردند. و سفیر امریکا در اوکراین ،سرنگونی  یانوکویچ  را "روزی تاریخی " خواند.  بدون شک روسیه نیز نقش غرب را در سرنگونی یانوکویچ بسیار پررنگ  ارزیابی می نمود. پوتین نیز از فرصت بدست آمده استفاده و با توجه به اینکه 60 درصد مردم  کریمه روس تبار هستن، این شبه‌جزیره را تصرف نمود.

بررسی بحران
واشنگتن ممکن است از موقعیت روسیه چندان خشنود نباشد ولی باید منطق رفتار روسیه را درک کند  منطق ژئوپولتیک می‌گوید : قدرت‌های بزرگ همواره به تهدیدهای بالقوه در قلمروهای همسایه خود حساس هستند و این‌یک واقعیت است که تهدید بالقوه در نزدیکی مرزهای خود را تحمل نمی‌کنند. البته باید اشاره نمود که ایالات متحده همواره تلاش کرده تا از نگرانی روسیه بکاهد.

به‌عنوان ‌مثال استقرار سپر موشکی در لهستان را منتفی کرد و درعین‌حال هیچ‌گاه نیرو نظامی به کشورهای تازه عضویت یافته ناتو گسیل ننمود. ولی َآنچه  اهمیت دارد این است که روسیه چه برداشتی از "تهدید" دارد. از منظر  روسیه عضویت اوکراین و گرجستان تهدید آشکار امنیت روسیه است.

بسیاری از متفکران و پژوهشگران از  اواسط دهه 1990 مخالف گسترش ناتو به شرق بودند و دلیل آن را  افول  قدرت اقتصادی روسیه می دانستند. بنابراین گسترش ناتو به شرق،  تنها بهانه‌ای لازم برای روسیه  خواهد بود تا مقدمات دخالت این کشور در اروپای شرقی  را فراهم  کند. در مقابل بسیاری متفکران لیبرال خواهان گسترش ناتو به شرق بودند.

آن‌ها بر این باور بودند که  پایان جنگ سرد،  ساحت سیاست بین‌الملل را به‌طور کامل دگرگون کرده  است.  نظم فراملی جایگزین منطق رئالیسم حاکم بر اروپا شده است. ایالات‌متحده آمریکا یک هژمون بی‌ضرر(benign hegemony) است که تهدیدی  برای مسکو محسوب نمی‌شود.

بر این اساس  ایلات متحده و هم‌پیمانانش تلاش نمودند تا به گسترش دموکراسی، ایجاد وابستگی متقابل  و عضویت بیش‌ازپیش کشورهای اروپای شرقی اهتمام ورزند. تا جاییکه هم‌پیمانان اروپایی آمریکا بیش از آمریکا معتقد بودند که ژئوپولتیک در  اروپا دیگر موضوعیت ندارد؛ لذا گفتمان لیبرال در یک دهه اخیر  بر  نگاه های امنیت اروپا تفوق یافت.

 به‌طورکلی دو طرف در دو زمین متفاوت با یکدیگر در حال بازی هستند، پوتین  و همکارانش  بر اساس منطق رئالیسم  در حال کنش ورزی هستند درصورتی‌که در طرف مقابل پیرو  ایدئال‌های لیبرالیسم در سیاست بین‌الملل است. و نتیجه آن بحران بزرگ در اوکراین شده است.

راه برون‌رفت از بحران
کشورهای غربی باید بپذیرند که سیاست خارجی روسیه نتیجه نگرانی‌های  مشروع  امنیتی روسیه  است. اگرچه جان کری به اینکه "تمام گزینه‌های روی میز است "  در رابطه با بحران اوکراین اشاره‌کرده است ولی باید اذعان نمود که ناتو و امریکا آمادگی لازم برای دفاع از اوکراین را ندارند.  غرب تمرکز خود را بر روی فشارهای سیاسی و تحریم‌های اقتصادی معطوف کرده است که این اقدامات نیز اثربخشی لازم را دارا نیست.

تجربه تاریخی-عملی ثابت کرده است که قدرت‌های بزرگ حاضر نیستند از منافع حیاتی استراتژیک خود در مقابل فشارهای اقتصادی سیاسی چشم‌پوشی کنند. بااین‌وجود راهکار عملی برای برون‌رفت از این بحران وجود  دارد. کشورهای غربی باید اساساً نگاه خود را نسبت به اوکراین تغییر دهند. کشورهای غربی و آمریکا باید پروژه غربی سازی  اوکراین را متوقف کنند تا  اوکراین به منطقه‌ای حائل و خنثی  بین ناتو  و روسیه  تبدیل شود.

دقیقاً همچون نقشی که اتریش در زمان جنگ سرد  برخوردار بود. رهبران غربی باید بپذیرند که  مسائل اوکراین به‌شدت برای پوتین اهمیت دارد  و این بدین معنا نیست که دولت آینده اوکراین باید طرفدار روسیه باشد بلکه  غایت نهایی باید تشکیل دولت مستقل ملی بدون وابستگی به هیچ‌کدام از اردو غرب و شرق باشد.

راه‌حل جامع برای برون‌رفت از بحران اوکراین  پایان دادن گسترش ناتو به سمت کشورهای گرجستان و اوکراین  و ارائه برنامه نجات اقتصادی  مورد تأیید اتحادیه اروپا آمریکا و روسیه است.

غرب مهندسی اجتماعی در اوکراین را باید متوقف کند و به حقوق اقلیت روس زبان نیز احترام بگذراند و همچنین  بپذیرد که انقلاب نارنجی دیگر در اوکراین نامحتمل است. برای آمریکا نیز دفاع از اوکراین در  اولویت‌های سیاست خارجی قرار ندارد. پیروی از خط‌مشی فعلی تنها روابط روسیه و آمریکا پیچیده‌تر خواهد کرد. روسیه در افغانستان، مسئله هسته‌ای ایران و در  بحران داخلی با آمریکا همکاری داشته است. و به‌طورقطع به کمک روسیه در مهار چین به‌عنوان  یک قدرت  جهانی نیاز خواهد داشت.

بنابراین ایالات‌متحده و متحدان اروپایی آن در حال حاضر  در رابطه با اوکراین حق انتخاب دارند، می‌توانند سیاست فعلی را ادامه دهند که این خود به بدتر شدن شرایط و دشمنی بیشتر با روسیه  می‌انجامد و در این فرایند اوکراین نیز نابود خواهد شد. سناریوی که هر دو طرف بازنده خواهند بود. یا اینکه تغییر سیاست داده و در جهت ایجاد یک اوکراین خنثی برآیند؛ اوکراینی که از یک سو  تهدیدی برای روسیه نباشد  و از سویی دیگر فرصت بازسازی رابطه مسکو و غرب را ایجاد کند. در سناریو دوم هر دو طرف برنده خواهند بود.


برای خواندن متن به زبان اصلی (اینجا) را کلیک کنید.

*کارشناس مسائل بین الملل



پربیننده ترین ها