سه ماه است طلاق گرفتم و دادگاه حضانت تنها پسرم را به شوهر سابقم واگذار کرده است، اما در حالی که طبق همین رای دادگاه من باید روزهای پنج شنبه و جمعه پسرم را ملاقات کنم ولی اکنون ۱ ماه است که جواد مرا از دیدن فرزندم محروم کرده است و نمی گذارد حتی برای چند ساعت جگرگوشه ام را در آغوش بگیرم.
کد خبر: ۱۹۹۷۷۷
تاریخ انتشار: ۲۱ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۶:۲۲
زن جوان ۲۸ ساله از زندگی سخت خود با جواد هوسران می گوید.

به گزارش صدای ایران از رکنا، سه ماه است طلاق گرفتم و دادگاه حضانت تنها پسرم را به شوهر سابقم واگذار کرده است، اما در حالی که طبق همین رای دادگاه من باید روزهای پنج شنبه و جمعه پسرم را ملاقات کنم ولی اکنون ۱ ماه است که جواد مرا از دیدن فرزندم محروم کرده است و نمی گذارد حتی برای چند ساعت جگرگوشه ام را در آغوش بگیرم.

زن جوان در حالی که با گفتن این جملات اشک هایش سرازیر شده بود به بیان ماجرای ازدواجش پرداخت و ادامه داد: فرزند دوم یک خانواده ۶ نفره هستم و پدرم با کارگری مخارج زندگی مان را تامین می کرد. به تحصیل علاقه ای نداشتم و به همین خاطر بعد از گرفتن دیپلم در فروشگاه یکی از دوستان پدرم که مردی متدین بود کار می کردم. مدتی بعد از آن که خواهر بزرگ ترم ازدواج کرد آرام آرام زمزمه های ازدواج من نیز در خانواده به گوش می رسید به طوری که به اولین خواستگارم پاسخ مثبت دادم. جواد از بستگان یکی از همسایگان مان و اهل شهرهای جنوبی کشور بود. با آن که بیشتر از ۸ سال با یکدیگر اختلاف سنی داشتیم اما پدر و مادرم خیلی زود به او اعتماد کردند و بدین ترتیب من به عقد جواد درآمدم. 
۲ ماه اول زندگی، خود را خوشبخت ترین فرد روی زمین می دانستم اما خیلی زود متوجه شدم که جواد قبلا ازدواج کرده و یک کودک خردسال نیز دارد و تنها چند ماه از طلاق او می گذرد. این موضوع آن قدر مرا عذاب می داد که بالاخره با ترفندهای خاصی آدرس محل سکونت همسر اول جواد را پیدا کردم و به سراغش رفتم. «منیژه» علت جدایی از جواد را دروغ گویی، هوس بازی و شراب خواری او عنوان کرد و گفت: تا صاحب فرزند نشدی از او طلاق بگیر، اما حرف های منیژه را چندان جدی نگرفتم و به زندگی مشترکم ادامه دادم. این در حالی بود که جواد اصرار داشت من در بیرون از منزل کار کنم تا کمک خرج خانواده باشم.

ولی پس از مدتی زمزمه های روابط پنهانی جواد با زنان غریبه در میان بستگانم پیچید به طوری که شوخی های آن ها تلنگری به من زد و روزی سرزده از سر کار به منزلم رفتم. آن روز همسرم و ۲ زن غریبه در اتاق بودند که با سر و صدای من او مرا کتک زد و تا شب زندانی کرد. پس از گذشت ۵ سال در حالی که دختر ۲ ساله ای نیز داشتم به ناچار از او طلاق گرفتم چرا که او نمی توانست از هوس بازی هایش دست بردارد با این وجود او مرا از دیدن دخترم محروم کرده است!
پربیننده ترین ها