گفت‌وگو با نوازنده گيتار كلاسيك، به بهانه اجراي اخيرش در تهران

لیلی افشار: به ايران كه مي‌آيم محتاط‌تر مي‌شوم

کد خبر: ۱۹۸۵۲
تاریخ انتشار: ۰۲ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۶:۱۱

ليلي افشار كه از 10 سالگي نوازندگي گيتار كلاسيك را آغاز كرد و در نوجواني عازم امريكا شد، اواسط تابستان امسال در سن 55 سالگي به ايران آمد تا بار ديگر در صحنه‌هاي وطن، موسيقي اجرا كند و با برگزاري مستر كلاس‌هايش براي نوازندگان اين ساز قدمي مهم بردارد. اين نوازنده گيتار كه به عنوان نخستين زن دنيا موفق شد مدرك دكتري در رشته نوازندگي گيتار را دريافت كند هم‌اكنون در دانشگاه ممفيس امريكا در كرسي استادي گيتار، بخش مربوط به اين ساز را در مقاطع ليسانس، فوق‌ليسانس و دكتري مديريت مي‌كند. ليلي افشار كه از سال 2001 به‌طور مداوم در ايران حضور داشته و به‌تازگي كتاب دومش نيز به چاپ رسيده از وضعيت موسيقي در ايران و نوع برخورد مسوولان فرهنگي با هنرمندان گلايه‌هاي بسيار دارد و معتقد است مسوولان بايد بدانند كه در ايران كمتر كسي مي‌تواند مثل او ساز بزند و تكنيك‌هاي نوازندگي گيتار را بهبود ببخشد. اما بايد ديد اين گله و شكايت‌ها تا چه اندازه در پيشبرد اهداف او براي بالابردن سطح علمي نسل جوان نوازندگان گيتار در ايران، تاثيرگذار است. در گفت‌وگوي زير او علاوه بر بررسي قطعاتي كه در كنسرت اخيرش اجرا كرده، خاطرات دوران كودكي و چگونگي علاقه‌مندي‌اش به گيتار كلاسيك را نيز مرور مي‌كند...


شما از سال 2001 تقريبا هر سال به ايران آمده و برنامه اجرا كرده‌ايد. در كنسرت اخيرتان چه قطعاتي را انتخاب و اجرا كرديد؟و انتخاب اين قطعات بر چه اساسي بوده است؟

من سعي كردم در اجراي اخيرم برنامه متنوعي داشته باشم به همين دليل تعدادي از قطعات ايراني و آذري كه خودم براي گيتار تنظيم كردم را اجرا كردم چون به نظر من اين قطعات در سرتا سر دنيا كمتر شناخته شده‌اند و من مي‌توانم با گيتار اين قطعات را در گوشه و كنار دنيا در صحنه‌هاي جهاني اجرا كنم. علاوه بر اينها من قطعات اسپانيايي، ايتاليايي و آثار باخ براي ويولنسل را با تنظيم‌هاي خودم با انگشت‌گذاري‌هاي جالب و جديد نيز اجرا كردم كه نگاهي نو به دنياي موسيقي باخ روي گيتار بود. ضمنا قطعاتي از موسيقي امريكاي جنوبي را هم اجرا و سعي كردم اجراي متنوعي داشته باشم. من هر سال كه به ايران مي‌آيم، سعي مي‌كنم چند قطعه جديد با تنظيم‌ جديد به مخاطبانم عرضه كنم تا همواره برنامه‌ جالبي براي ايرانيان داشته باشم. به نظر من تماشاگران موسيقي ايراني در طول سال‌هاي گذشته در زمينه موسيقي (به‌خصوص گيتارنوازي) خيلي فهميده‌تر شده‌اند. علاقه كه همچنان وجود دارد و از قبل هم بود ولي فكر مي‌كنم در طول اين 13 سال كه به ايران مي‌آيم شنوندگان من پخته‌تر شده‌اند. البته من هم در طول اين سال‌ها دو كتاب گيتار نوشته‌ام، سي‌دي منتشر كرده‌ام، كلاس برگزار كرده‌ام و كنسرت گذاشته‌ام بنابراين ديگر مخاطبان خاص خودم را دارم كه هر سال به تماشاي كنسر‌ت‌هاي من مي‌آيند. اما به نظر من در زمينه گيتارنوازي و رپرتوار گيتار همه‌چيز بسيار پيشرفت كرده است. مردم ديگر در طول اجرا ساكت مي‌نشينند و به قطعات گوش مي‌كنند. تنها چيزي كه مرا آزار مي‌داد اين بود كه پنهاني از اجراي من فيلم مي‌گرفتند. اين كار اصلا درست نيست! چون تمركز من به هم مي‌ريزد و مجبور مي‌شوم از بالاي صحنه مچ‌شان را بگيرم.

وقتي در ايران كنسرت مي‌گذاريد، قطعات اجرايي‌تان را بر چه اساسي انتخاب مي‌كنيد؟ و آيا تفاوتي بين اجراي شما در ايران با اجراي شما مثلا در امريكا وجود دارد؟

نه هيچ تفاوتي ندارد من همان برنامه‌يي را كه در كشورهاي مختلف اجرا مي‌كنم، در ايران هم اجرا مي‌كنم اما در ايران فقط سعي مي‌كنم اگر يك قطعه خيلي مدرن را انتخاب مي‌كنم كل برنامه را براساس آن قطعه، مدرن اجرا نكنم چرا كه مخاطبانم خسته مي‌شوند. به همين دليل سعي مي‌كنم در كنار چنين قطعاتي از قطعات محلي و... كه ساده‌تر هستند و درك پيچيده‌يي نمي‌خواهند، استفاده كنم. در اصل اگر مي‌خواهم يك قطعه جديد اجرا كنم با ملاحظه زياد و در جاي مناسبي از برنامه آن را اجرا مي‌كنم كه مخاطبانم شوكه نشوند.

يعني سعي مي‌كنيد كم‌كم ذايقه مردم را با آن سبك از موسيقي آشنا كنيد...


بله، در همه اين سال‌ها هم همين كار را كردم. يك موزيسين بايد بداند كه برنامه را چطور تنظيم كند.

شما در طول همه اين سال‌ها معمولا يا نوازندگي كرده‌ايد يا كار تنظيم آثار مختلف را برعهده داشته‌ايد. فكر نمي‌كنيد زمان اين رسيده باشد كه ليلي افشار آهنگسازي كند؟

اتفاقا در كارهايي كه تنظيم مي‌كنم (خصوصا اين اواخر كه بيشتر از قبل شده است و خيلي هم لذت مي‌برم) آهنگسازي هم انجام مي‌دهم. به اين مفهوم كه پياده كردن يك قطعه محلي روي گيتار كار بسيار سختي است چون فقط با يك ملودي محلي روبه‌رو هستيد اما براي اينكه بخواهيد اين قطعه محلي را روي گيتار پياده كنيد به ذوق و هوش آهنگسازي نياز داريد. بنابراين من نه‌تنها اين قطعه را روي گيتار پياده مي‌كنم بلكه هارموني و تكنيك‌هاي مختلفي روي آن مي‌گذارم كه به قطعه‌يي براي گيتار تبديل شود. اين كار به نوعي آهنگسازي است و تنها چيزي كه من ننوشته‌ام ملودي اصلي است و آهنگسازي روي ملودي فولكور و محلي محسوب مي‌شود. البته اميدوارم روزي هم يك قطعه كامل بنويسم. اما در اين قطعات هم در اصل آهنگساز من هستم چون فقط تنظيم نيست.

در مورد موسيقي ايراني صحبت كرديد... شما چند سالي است كه نگاه ويژه‌يي به موسيقي ايراني داريد. موسيقي ايراني فواصل خاص خود را دارد كه اجراي اين فواصل روي‌سازي مثل گيتار چندان گوش‌نواز نيست. شما چطور اين فواصل و ربع پرده‌ها را روي گيتار پياده كرده‌ايد و فكر مي‌كنيد اجراي قطعات ايراني با يك ساز غربي كار درستي باشد؟

من يك زماني به دسته گيتار ربع پرده اضافه كردم. آقاي رضا والي (آهنگساز) دو قطعه برايم نوشت كه به ربع پرده نياز داشت، يكي در دستگاه نوا و يكي ديگر در كردبيات. براي اجراي اين دو قطعه من مجبور شدم 13 فرت كوچك روي گيتار اضافه كنم كه نقش ربع پرده‌ها را ايفا كنند و بتوانيم اين قطعات را بزنيم. به نظر من موسيقي، موسيقي است و فرقي نمي‌كند كه با چه ‌سازي اجرا شود. اين حرف‌ها كه مي‌گويند نبايد فلان كار را كرد اصلا نمي‌فهمم. من دارم با تكنيك كلاسيك قطعات ايراني را روي گيتار اجرا مي‌كنم و خيلي هم زيبا مي‌شوند. من اصلا به اين چيزها عقيده ندارم هرچه كه بتواند صداي قشنگي بدهد و هر ملودي‌اي كه بتواند از ساز شنيده شود زيباست.

مثلا كيوان ساكت با تار، موتزارت اجرا مي‌كند. من از كار او لذت مي‌برم چرا كه يك نگاه تازه به اين ساز داشته. چرا كه نه؟ چرا ما بايد آنقدر خودمان را بسته كنيم؟ بياييم موسيقي غربي را هم روي تار بزنيم. چه اشكالي دارد؟ اگر بتوانيم خوب اجرا كنيم، چرا نكنيم؟ اين كار به مهارت ويژه‌يي نياز دارد. در اصل نوازنده بايد نابغه باشد تا بتواند اين كار را انجام دهد. اين طور نگاه‌ها به موسيقي به نظر من بيخود است. موسيقي، موسيقي است و روي هر‌سازي هرچه بتواني خوب اجرا كني عالي است. هيچ قانوني وجود ندارد.

شما سال‌هاست به عنوان يك نوازنده گيتار به ايران مي‌آييد و اجرا داريد اگر بخواهيم امسال را با سال 2001 كه شما به ايران آمديد مقايسه كنيم، در مجموع آيا مشكل خاصي براي دريافت مجوز كنسرت و... داشتيد؟

مدير برنامه‌ام گفت كه امسال مجوز را خيلي آسان‌تر صادر كردند و براي نخستين بار دوندگي نداشت. خب، اين خيلي خوب بود چون سال‌هاي قبل دوندگي زيادي داشت اما من يك مقدار از برگزاري كنسرت ناراحت بودم چون مسوولان به نظر من آن‌طور كه بايد و شايد در اين خصوص عمل نكرده‌اند. مثلا هميشه بايد يك نفر پشت صحنه باشد كه صحنه را كارگرداني و راهنمايي كند اما هيچ كس نبود. در فرهنگسراي نياوران اين براي من خيلي عذاب‌آور بود كه وقتي خودم 20 دقيقه بعد از وقت موعود روي صحنه رفتم، باز هم پنج دقيقه روي صحنه نشستم و منتظر ماندم تا مردم سر جايشان بنشينند، اين اصلا درست نيست. غير از آن يك عكاس مدام از برنامه عكس مي‌گرفت. اجراي رسيتال گيتار بايد ساكت باشد و حتي كوچك‌ترين صداها آزاردهنده‌اند. بنابراين صداي شاتر دوربين عكاس هم بسيار آزار مي‌داد كسي هم به من نگفته بود قرار است در سالن عكاسي كنند. بالاخره من هم اعتراض كردم. اين مسائل نوازنده را عذاب مي‌دهد. اين چيزها را هم مسوولان و هم مردم بايد رعايت كنند چون مسائلي است كه خارج از كشور اتفاق نمي‌افتد. آنجا مردم همه‌چيز را رعايت مي‌كنند اما اينجا درست برعكس است.

شما نخستين زني هستيد كه در كل دنيا مدرك دكتراي نوازندگي گيتار كلاسيك را دريافت كرد. چرا هرگز به اين فكر نيفتاده‌ايد كه يك سال كه در ايران حضور داشتيد با يكي از اركسترهاي ايران به عنوان سوليست برنامه اجرا كنيد؟


من آرزوي اين كار را دارم هر سال هم مي‌گويم كه دلم مي‌خواهد كنسرتو «آران خوئز» را در ايران با اركستر اجرا كنم. اين‌بار هم مي‌گويم اگر اركستر درست و حسابي باشد من آماده‌ام اين كار را اجرا كنم. هميشه از كودكي آرزويم اين بود كه «آران خوئز (رودريگوئز) » را با اركستر در تالار وحدت اجرا كنم. حتي نامه نوشته‌ام و درخواست داده‌ام اما تا به حال اتفاقي نيفتاده است. خيلي دلم مي‌خواهد در فستيوال فجر اين قطعه را اجرا كنم. پيش‌تر دو بار براي اين فستيوال من را دعوت كردند اما خيلي خسته شدم چون به محض ورودم به ايران مرا فرستادند به بوشهر و فردا هم برگشتيم تهران. اصلا ملاحظه نكردند مسوولان!

به هر حال در ايران مسائل مختلفي وجود دارد. چرا فرهنگسراي نياوران را براي اجراي كنسرت در نظر گرفتيد؟ فكر مي‌كنيد براي اجرا در سالن‌هاي بزرگ‌تر، تعداد تماشاگران كم باشد؟


مديربرنامه‌هايم گفت فرهنگسراي نياوران بهتر است. چند باري هم خواستم در تالار وحدت اجرا كنم كه متاسفانه روز كنسرت، برنامه را بدون اينكه به من اطلاع دهند، كنسل كردند و فقط چند ساعت قبل از كنسرت يكي از دوستانم تلفني گفت كه كنسرت كنسل شده است. حتي به مديربرنامه‌هايم هم نگفته بودند. مردم و برخي شاگردانم از شهرهاي دور به تهران آمده بودند اما مجبور شدند برگردند. من خيلي ناراحت شدم. شايد به خاطر اين بود كه سالن خيلي پر نشده بود و بليت به اندازه كافي به فروش نرسيده بود.

دو بار در تالار وحدت اين بلا سر من آمده است به همين دليل اين تجربه شد كه دفعه‌هاي بعد كه به ايران آمدم محتاط‌تر عمل كنم. حالا نمي‌دانم با دولت جديد اين اتفاقات كمتر شده است يا نه،

اما به هرحال ترجيح مي‌دهم ريسك نكنم.

شما از 10 سالگي نواختن گيتار را آغاز كرديد و پدرتان شما را به اين كار تشويق مي‌كرد. در دوران كودكي چه موسيقي‌هايي روي شما تاثير گذاشت كه به موسيقي كلاسيك علاقه‌مند شديد و اين مسير را ادامه داديد؟

پدر من مرد بي‌نظيري بود؛ دنياديده، فهميده و عاشق شعر و موسيقي. خودش هم ويولن و پيانو مي‌زد و عاشق خلباني بود چون هواپيمايي ايران را پدربزرگ من (ميرزا رضاخان افشار) در ايران راه‌اندازي كرده بود. در كل پدر من درباره مسائل زيادي اطلاعات داشت. من از كودكي در خانه، موسيقي كلاسيك مي‌شنيدم، مثل باخ و ويوالدي.

در خانه قديم‌مان كه در مركز شهر بود من هر روز صبح با موسيقي كلاسيك از خواب بيدار مي‌شدم چون هر روز صبح پدرم در خانه صفحه موسيقي مي‌گذاشت و صدايش در كل خانه مي‌پيچيد. موسيقي كلاسيك همواره در گوشم بود. يكي از خواهرانم ويولن مي‌زد و يكي هم گيتار پاپ. من اما بر حسب تصادف يك روز صداي گيتار كلاسيك را شنيدم و عاشقش شدم و به پدرم گفتم و ايشان فورا برايم يك گيتار خريد.

گيتار كلاسيك چه كسي را شنيده بوديد؟


يكي از آشنايانم داشت يك درس گيتار را با معلمش تمرين مي‌كرد من به محض شنيدن، شيفته آن شدم تا حدي كه مي‌خواستم گيتار را از دستش بگيرم و خودم بزنم. دويدم خانه و به پدرم گفتم من عاشق گيتارم! همين!

فرداي آن روز يك سبد پايين پله‌ها گذاشته بود با يك گيتار و يك كتاب نت. زندگي من از آن موقع

زير و رو شد بعد هم خودم را در اتاق حبس مي‌كردم و فقط گيتار مي‌زدم. هيچ‌وقت كسي به من نمي‌گفت كه تمرين كن!

در ابتدا يك معلم خصوصي داشتم كه در اركستر مجلسي، «كنترباس» مي‌نواخت. بعد به هنرستان موسيقي رفتم و دوبار در هفته در كلاس‌هاي شبانه هنرستان موسيقي شركت مي‌كردم، در هنرستان‌ استاد من آقاي افراسيابي بود و بعد براي مدت كوتاهي آقاي چيت‌ساز معلمم بود. بعد هم رفتم امريكا. اوايل اقامتم در امريكا نمي‌دانستم مي‌توان نوازندگي گيتار را در دانشگاه ادامه داد و آموخت بنابراين به دانشگاه بوستون رفتم تا تصميم بگيرم چه درسي را بخوانم. گيتارم را هم با خود به امريكا برده بودم چون مي‌دانستم مي‌خواهم نوازندگي اين ساز را ادامه دهم اما در دانشگاه بوستون اصلا رشته‌يي مربوط به نوازندگي گيتار نداشت. پس خيلي زود از آن دانشگاه بيرون آمدم و همين طور در خيابان‌ها مي‌چرخيدم كه ديدم كنسرواتوار بوستون كلاس گيتار دارد. رفتم كنسرواتوار و گفتم مي‌خواهم ثبت نام كنم. گفتند مدرسه دو هفته است كه شروع شده. به هرحال امتحان دادم و قبول شدم اما گفتند بايد خيلي تمرين كنم. از روز بعد من اسباب‌كشي كردم و به خوابگاه كنسرواتوار رفتم. روزي 10 ساعت تمرين مي‌كردم و از بقيه شاگردان جلو زدم. بعد از چهار سال كه ليسانسم را گرفتم دو سال بعد فوق‌ليسانس‌ام را گرفتم.

وقتي مي‌خواستم به ايران برگردم هنوز جنگ ايران و عراق ادامه داشت، پدرم گفت ادامه تحصيل بده و همانجا بمان. بنابراين من در مقطع دكترا شروع به تحصيل كردم و شدم نخستين زن دنيا كه دكتراي گيتارنوازي دارد. پدرم در طول همه اين سال‌ها مرا تشويق مي‌كرد تا پشتكار داشته باشم و به شهرت بين‌المللي برسم.

وقتي شما به عنوان نخستين زني كه مدرك دكتراي نوازندگي گيتار دريافت كرده، شناخته و معرفي شديد واكنش جهاني نسبت به اين قضيه چه بود؟


در ايران اين مساله خيلي مهم بود. من سال 1989 دكتراي خود را در زمينه نوازندگي گيتار گرفتم. يعني تقريبا 26، 27 سال پيش و روز بعد از دريافت مدرك دكترا، كرسي پروفسوري را در دانشگاه ممفيس گرفتم. الان من

26 سال است كه در اين دانشگاه تدريس مي‌كنم. ولي وقتي به ايران آمدم خيلي اين موضوع مهم شد. خودم خيلي به اين قضيه توجهي نمي‌كردم و كارم را مي‌كردم و همين برخورد باعث شد كه براي خودم هم اين مساله جالب شود.

‌ شما در حوزه نشر كتاب موسيقي هم فعاليت داشته‌ايد. موسسه ماهور دو كتاب از شما منتشر كرده است كه شامل قطعاتي براي گيتار كلاسيك است. چقدر از اين كتاب‌ها استقبال شد و اين كتاب‌ها با كتاب‌هاي نتي كه پيش‌تر در ايران وجود داشت، چه تفاوت‌هايي دارد؟

به نظر من اين كتاب‌ها خيلي به نوازندگان گيتار در ايران كمك كردند و من فقط و فقط براي نوازندگان ايراني اين كتاب‌ها را نوشته‌ام. هر بار كه به ايران سفر مي‌كنم و مستر كلاس‌هايم را برگزار مي‌كنم، مي‌بينم كه در شهرهاي مختلف كتاب‌هاي من تدريس مي‌شود. بچه‌هاي خيلي كوچك هم از اين كتاب چند قطعه برايم اجرا كردند چون در اين كتاب قطعاتي را براي بچه‌ها در نظر گرفته‌ام. قطعاتي از متد سوزوكي (كه براي گيتار و ويولن متد معروفي است) در اين كتاب آورده‌ام كه قبلا كسي اين كار را نكرده بود. قطعات ايراني هم در اين دو كتاب وجود دارد. به نظر من اين كتاب‌ها، از كتاب‌هايي كه پيش‌تر در ايران چاپ شده‌اند كامل‌تر هستند و همه‌چيز آنها درست و از روي قاعده است. من بسياري از مكتب‌هاي جديد را هم در اين كتاب آورده‌ام كه اينجا اصولا كسي صحبت آنها را نمي‌كند. هنرجويان گيتار هم بايد با دقت اين كتاب‌ها را بخوانند و به تك‌تك نكات آن توجه كنند. ضمن اينكه در اين كتاب‌ها نكاتي نيز براي معلم‌هاي گيتار كلاسيك وجود دارد كه بسياري از آن نكات را، چون متدهاي روز دنيا هستند، نمي‌دانند. من همه اين متدها را خيلي خوب توضيح داده‌ام و به تمام سوالاتي كه شاگردان در طول اين 13 سال از من پرسيده‌اند پاسخ داده‌ام بنابراين ديگر بهانه‌يي براي كار نكردن، وجود ندارد.

‌ شما هر وقت به ايران مي‌آييد كلاس‌هايي را هم براي هنرجويان گيتار برگزار مي‌كنيد. اين‌بار در چه شهرهايي كلاس داشتيد؟


بله. دو روز كامل در تهران در آموزشگاه كيميا مهر كلاس داشتم و 29 مرداد در آ‌موزشگاه پارس يك سمينار تخصصي گيتار درباره تكنيك نوازندگي، بيان موسيقي و دو كتابي كه در ايران منتشر كرده‌ام، داشتم. در اين سفر به كرمانشاه و ساري و تبريز و اصفهان هم رفته‌ام و برنامه و كلاس داشتم.

‌ با توجه به اينكه مدت زمان اين كلاس‌ها كوتاه است، از چه روشي براي آموزش استفاده مي‌كنيد؟ يعني كار شما بيشتر برمبناي رفع اشكال است؟

يك به يك شاگردان برايم ساز مي‌زنند و من اشكالات آنها را برطرف مي‌كنم. يكي از كارهايي كه نوازندگان ايران بايد به آن بسيار توجه داشته باشند «دشيفر» است يعني نت‌خواني. اغلب گيتاريست‌ها در ايران نت را حفظ مي‌كنند و براساس همان اندوخته‌هاي ذهني‌شان ساز مي‌زنند. اما وقتي مي‌گوييم از وسط فلان قطعه بزن نمي‌توانند. اين مساله مثل اين مي‌ماند كه شعر حافظ را حفظ كنيد ولي نتوانيد از روي كتاب بخوانيد. با اين وضعيت سواد موسيقي كامل نيست.

‌‌ اگر سال ديگر هم به ايران آمديد دوست داريد چه كار تازه‌يي انجام دهيد؟

دلم مي‌خواهد شاگردان از روي كتابم بزنند و ببينم كه واقعا اثر مثبتي روي نوازندگان گيتار در ايران گذاشته‌ام. تا حدودي اين اثرگذاري را به واسطه كتاب اولم ديده‌ام اما كتاب دوم به تازگي منتشر شده و بايد ديد كه چطور پيش مي‌رود. چون انگشت‌گذاري‌ها در اين كتاب را با دقت ويژه‌يي انجام داده‌ام. در اصل در اين كتاب‌ها همه قطعات را با دقت خاصي آورده‌ام تا مشكلات نوازندگي در ايران كم شود. اما در زمينه گيتار كلاسيك پارتيتورهاي زيادي وجود دارد كه مي‌توانم تا ابد آنها را در ايران منتشر كنم. خلاصه دلم مي‌خواهد كه نوازندگان گيتار در ايران با كتاب من تمرين و در اين مسير پيشرفت كنند.

مسوولان فرهنگي دولت جديد معمولا مي‌گويند كه قصد دارند از موزيسين‌هاي ايراني خارج از ايران براي فعاليت در كشور، دعوت كنند. اگر از شما هم دعوت به همكاري كنند، چه شرايطي داريد؟


ما در دانشگاه ممفيس يك آهنگساز اهل تركيه داريم كه هر سه ماه يك بار به استانبول مي‌رود و در يكي از دانشگاه‌هاي اين شهر تدريس مي‌كند. به او هم خانه داده‌اند و هم ماشين. حقوقي هم كه مي‌گيرد قابل توجه است و هر سه ماه يك بار هزينه رفت و آمد او را هم پرداخت مي‌كنند. به نظر من بايد با يك هنرمند و كسي كه براي كشور ارزشمند است همين‌طور رفتار شود. من هزينه سفرم به ايران را خودم تامين مي‌كنم چون كسي من را دعوت نمي‌كند. خودم به صورت خودجوش كلاس‌هايم را برگزار مي‌كنم، كنسرت مي‌دهم و... همه اينها اراده خودم بوده و هست. فقط دو بار در فستيوال موسيقي فجر از من دعوت كردند.

اما در طول اين سال‌ها شاگردان زيادي هستند كه به يك معلم خوب نياز دارند.

آقاي ترابي، مدير انجمن موسيقي با من صحبت كردند كه در جشنواره موسيقي جوان داوري كنم، من هم پذيرفتم. شش مرداد به آقاي ترابي زنگ زدم كه پيگيري كنم اما گفتند كه تاريخ جشنواره به 15 مرداد تغيير كرده است من در آن تاريخ در كرمانشاه برنامه داشتم. به نظر من اصلا برنامه‌ريزي در ايران معنايي ندارد.
پربیننده ترین ها