اصغرزاده: اصلاحطلبان نیاز به پوست اندای فوری دارند
پوزیسیون خارج از کشور این را القا میکند که اصلاحطلبی دچار انسداد شده است و دولت روحانی دولت ضعیفی است.
رابطه دولت- ملت بر پایه دموکراسی است؛ رابطهای که در آن نهادهای حاکمیتی و مردم توسط حلقه ای به نام دولت به یکدیگر متصل می شوند.
به گزارش صدای ایران، اما بسیاری معتقدند که این رابطه سالهاست حال خوشی ندارد و حجم اختلافات در میان سران و از سویی کمرنگ شدن ارتباط مسئولان با جامعه مدنی و مردم باعث به وجود آمدن اعتراضاتی در کشور شده است. اینکه عدهای در شهرهای مختلف نسبت به مسائل صنفی، معیشتی و اجتماعی خود اعتراض میکنند و پاسخی دریافت نمیکنند باعث به وجودآمدن اعتراضی بزرگتر می شود. بنا برآنچه برخی از فعالان سیاسی مانند ابراهیم اصغر زاده میگویند، اعتراضات دی ماه میتواند شروعی برای ارتباط دوباره مسئولان و مردم باشد. اما چرا شخصی مانند حسن روحانی که از ابتدای انقلاب تا کنون با بیشترین تعداد رای توانسته به ریاست جمهوری برسد نتوانسته این رابطه را بهبود ببخشد؟ در آستانه یکسالگی دولت دوازدهم به سراغ ابراهیم اصغرزاده دبیرکل انجمن اسلامی مهندسین رفتیم تا از او دلیل وجود این شکاف و بایدها و نبایدهای دولت پنج ساله را بدانيم. اصغرزاده معتقد است روحانی باید وضعیت دولت را از این احساس ضعفی که به جامعه القا میشود خارج کند تا تندروها نتوانند بیش از این به دولت بتازند و باعث شوند که عمر دولت دوازدهم به انتها نرسد و جوانمرگ شود. بخشی از این گفتوگو در ادامه میآید.
آقای اصغر زاده، پیشازاین گفتوگوها، اصلاحطلبان مدتی است موضوع «گفتوگوی» ملی را مطرح میکنند و بهموجب این موضوع گفتوگوی همه گروهها بر سر منافع ملی را خواستارند. به نظر شما چقدر با توجه به فضایی که در ذهن از وضعیت فعلی جامعه دارید این گفتوگوها ضرورت دارد؟
ما با دو نوع اصلاحطلب روبهرو هستیم. اصلاحطلبان واقعی و اصلاحطلبان پفکی و بروکرات که کارشان توجیه شرایط موجود و ضعفها از طریق شعارهای اصلاحطلبانه است. اول باید این نکته را باز کنم که اصلاحطلبان باید پیش از هر چیز بتوانند با مردم گفتوگو کنند و راه این گفتوگو با مردم هم از پل دولت میگذرد. حلقه واسط بین دولت و مردم در حقیقت سیاستها و برنامههای دولت است. دولت وقتی مسائل حقوق شهروندی را طراحی میکند این گفتوگو صورت میگیرد. اما الان این ارتباط قطعشده است. یعنی الان مردم فکر میکنند که اگر یک پلیس با خشونت با یک خانم برخورد کند جایزه میگیرد. غیبت دولت باعث میشود که نیروهای خودسر فعال شوند. چند سال پیش قرار بود چند نفر از وزرا در دولت ماجرای اسیدپاشی را پیگیری کنند اما هنوز دولت گزارش این را نداده که چه اتفاقی افتاده است. در ظاهر ماجرا گفته میشود که ما اعتراضها را قبول داریم اما اینکه بایدگفتوگویی بین دولت حکومت و مردم شکل بگیردرا به این مفهوم قبول ندارند؛میگویندمامنبری هستیم.یعنی مقامات چون اغلبشان روحانی هستندمیگویند ما روی منبر مینشینیم ومیگوییم که چه چیزی مصلحت است، چه چیزی به نفع جامعه است، معنی حاکمیت ملی چیست؟منافع ملی چیست و شما باید آن را گوش کنید. به این مفهوم که دولت هم از مردم یاد بگیرد. این فرآیند دچار انسداد است. اما اتفاقی که میافتد این است که نهادها و جوامع مدنی و بهخصوص اصلاحطلبها مهمترین نقش را دارند. این نقش بهصورت یک کاتالیزور است.درواقع اصلاحطلبها بهجای اینکه وقت خودشان را صرف گفتوگو با اصولگراها کرده و سعی کنند به جامعه القا کنند که ما و اصولگراها برادران ناتنی هستیم و پدر و مادرهایمانیکی هستند و از یک منشأ میآییم و پشت درهای بسته گفتوگوی ملی بین ما وجود دارد، باید بیایند گفتوگویشان را با جامعه شروع کنند.آنهم به خاطر اینکه در سال 98 جامعه ما آبستن حوادث است.گفتوگو کردن اصلاحطلبها با جامعه کارگری، معلمها، طبقات تهیدست شهری، حاشیهنشینها و... به این معناست که شایستگی وصلاحیت سخنگویی با آنها را بهدست بیاورند.چیزی که الان وجود ندارد.
یعنی شما میگویید اگر قرار است گفتوگوی ملی همشکل بگیرد باید با مردم باشد؟
بله درست است. اصلاحطلبها اگر با مردم گفتوگو کنند بر وزن آنها در حکومت اضافه میشود.اگر غیرازاین باشد کسی آنها را تحویل نمیگیرد. هر چه هم که اصلاحطلبها به اصولگراها بگویند که بیاییدوبنشینید باماگفتوگو کنیدحکومت میگوید شما کی هستید. من اگر بخواهم گفتوگو کنم از طریق نهادهای خودم این کار را میکنم. بنابراین راه احیا و بازسازی اصلاحطلبها این است که پوستاندازی داشته باشند و این پوستاندازی خیلی فوری باید اتفاق بیفتد.
البته جنس این اصلاحات باید از جنس اصلاحطلبانه باشد نه اصلاحطلبی بروکراتیک.یعنی اگر به دنبال اصلاحات امنیتی باشند و روی امنیت مردم تکیه کنندو به همه گروههای فرهنگی یا اجتماعی بگویند که مملکت ما نسبت به دیگر کشورهای منطقه امن است، هیچ دستاوردی نخواهند داشت. اما اگر بتوانند بايد در قالب گفتوگو فضایی را ایجاد کنند که حرف مردم دیده شود. 20 سال پیش اصلاحطلبها گفتند ایران برای ایرانیان اما حالا سپنتا نیکنام نمیتواند وارد شورای شهر یزد شود و اصلاحطلبها و دولت آقای روحانی قادر نیستند از حقوق یک شهروند دفاع کنند.
حال روزنامهنگار و کنشگر سیاسی نیز در جایگاه خود، و بقیه مسائلی که ما از صبح تا شب با آنها برخورد میکنیم و احساس میکنیم که آنها نوعی کینه و نفرت را بازتولید میکنند. بخش مهمی از این گفتوگو با مردم این است که صدای اقشار مختلف مردم انعکاس داده شود.این درست است که دموکراسی برای کشور ما اولویت داردو عدالت را نیز باید از کانال دموکراسی دید اما واقعیت قضیه این است که زندگی مردم باید دیده شود. طبیعتا بخشهای مهمی از جامعه نوعی حس تبعیض دارند.مثلا مرکز و پیرامون حقوقشان دیده نمیشود.اقلیتهای دینی و شیعه یا گروههای مختلف اجتماعی. از سوی دیگر طبقات ثروتمند و طبقات مرفه. اکنون دولت آقای روحانی بهجای اینکه به فکر تودههای مردم باشد یا منافع کارگران را تامین کند به فکر اصلاح قانون کار هستند آنهم ازاینجهت که چهکار کنیم تا سرمایهدارها دارای امنیت باشند. طبیعتا سرمایهداری در کشور باید دارای امنیت باشد. اما چرا باید هزینه آن را کارگر بدهد؟
در ماههای گذشته و فروردین مراکز فرهنگی و حوزهها و سازمان صداوسیما حجمی از بودجه را به خود اختصاص دادند. مگر قرار نبود دولت آقای روحانی جلوی این مسائل را بگیرد؟
تلگرام بهاندازه کافی توانسته بود در میان 40 میلیون ایرانی اعتماد و اعتبار کافی را پیدا کند و این حس را نسبت به رسانههای جمعی ایران یا نهادهای عمومی ندارند.حتی گاهی اوقات نشان داد مردم ایران بهجای اینکه سرچهارراهها و در میدان و در مجالس گفتوگو و فامیلی صحبت کنند به تلگرام رجوع کردهاند. به خاطر اینکه احساس میکنند محیط مجازی به آنها این آزادی را میدهد و فضای مجازی برای آنها تبدیل به فضای حقیقی شده است. این نشان میدهد که بالاخره ما نتوانستهایم فضای فرهنگی کشور را طوری ایجاد کنیم که جامعه در آن احساس آزادی کند. بهجای اینکه گفتوگو در فضای حقیقی جامعه شکل بگیرد به داخل تلگرام منتقلشده است. بههرحال این فضا که باعث اعتماد عمومی شده است بدترین رفتارها با آن انجامگرفته. فکر میکنند با بستن و محدود کردن آن میتوانند این فضا را در هم بشکنند.
البته بیانیه دولت مغایر با صحبت شما بود. یکجور ناتوانی در تصمیم دولت در آن دیده میشود. این را چطور میبینید؟
این اتفاقا بدتر است. مثل این است که آقای روحانی آمده و گفته که وزرای من روزه سکوت گرفتهاند. خب این خیلی بد است. مردم میگویند دولتی که این را میفهمد چرا مقاومت نمیکند؟ چرا برنامهای برای خودش ندارد.شما به موردی به نام اعتماد عمومی اشاره کردید. همزمانی این عدم اعتماد مردم و فعال شدن دولتهای در سایه و فشارهای جدید به دولت همه اینها همزمان باهم دارد اتفاق میافتد. الان همهچیز دستبهدست هم داده تا اعتماد به اصلاحطلبان بهنوعیبشکند.
این نکتهای است که قابل تامل است. اپوزیسیون خارج از کشور این را القا میکند که اصلاحطلبی دچار انسداد شده است و دولت روحانی دولت ضعیفی است و باید به سراغ براندازی رفت. تندروهای داخلی نیز حرفشان این است که اصلاحطلبی ناتوان است و دستش در دست براندازهای خارجی است و دولت روحانی هم دولت وادادهای است. قبول دارم که چنین فضایی ایجاد میشود و بنابراین بعید نیست که بخشی از این اعتراضات توسط نیروهای تندرو دامن زده شود و بعدازانتخابات سال گذشته که الان در سالگرد آن هستیم و یک سال گذشته و 24 میلیون دولت روحانی روی آورده است، طبیعتا اگر دولت روحانی زمینگیر شود تندروهای داخلی برنده بازی خواهند بود. یعنی بهجای اینکه از داخل صندوق رای پیروز بیرون بیایند در طول یک سال القا کردهاند که دولت زمینگیر شده است. این میتواند توهم باشد. به این دلیل که غیرقابلپیشبینی نبود. همه ما پیشبینی میکردیم که چنین اتفاقی میافتد.من درمصاحبهای که 8 ماه پیش با ایلنا داشتم گفتم اگر تصور مردم تصور غارت و قربانی شدن باشد شورش میکنند. یعنی اگر تصورشان این باشد که دولت در مقابل اقتصاد سایه، دولت سایه یا اقتصاد پنهان زور لازم را ندارد اسکلههای قاچاق یا اتفاقهایی که در بازار پنهان میافتد مردم را ناامید میکند. ناامیدی از سمت دولت را مهم نیست چه کسی نقشه آن را میکشد، در مشهد یا در جای دیگری راه افتاده است؛ مهم این است که دولت این وظیفه را دارد که بتواند این موضوع را پیشبینی کند.وقتی در ایام عید نوروز که بازار راکد است قادر نیست که پیشبینی کندچه بر سر ارز میآید ودارایی عمومی مردم هرروز آب میشود، مهم نیست که چه کسی این کار را میکند؛مهم این است که مردم دولت را انتخاب کردهاند تا جلوی این را بگیرد.دولت علیالظاهر بهغیراز قضیه برجام که البته باید آن را حفظ کند، باید در مسائل داخلی هم با این امکانات و کارشناسهایی که دارد دست پیش را داشته باشد. همینالان كه آقای ترامپ از برجام خارج شده ،خروج او از برجام ما رادرموقعیت دوراهی قرار داده که بمانیم یا برویم. میخواهیم اروپا را حفظ کنیم یا نه. همه اینها وقتی استیصال ما را نشان بدهد مثل همین میشود که در سوریه ما داریم هزینه میکنیم ودرنهایت روسیه سودآن رامیبرد.سود راهبردی را او میبرد که پای میز مذاکره مینشیند. ما از آن سودی نمیبریم و خود را به روسها می سپریم. وقتی اسرايیل دارد نیروهای ما را در سوریه میزند ما بهرغم اینهمه شعاری که دادیم سکوت میکنیم. این طبیعی است که برای مردم این ابهام پیش میآید که این ناشی از ناتوانی است؟ جمهوری اسلامی همیشه ادعا میکرد که من قدرت منطقه هستم که هست. واقعا هم ایران قدرت منطقهای است و دارد حوزههای نفوذ را طی میکند. اما چرا ناتوان از این است که بهسرعت و قاطعانه تصمیم بگیرد. تزلزل در تصمیمگیری باعث ناامیدی بیشتر مردم شده و همین باعث نوعی بیاعتمادی میشود. اینکه هرروز میتواند یک بحرانی ایجاد شود. چرا من باید آینده خودم را به این تزلزل و وضعیت موجود گره بزنم.پس بروم املاک و دارایی خودم را تبدیل به ارزکنم، بچهام را به خارج از کشور بفرستم. متاسفانه این موج مهاجرت به خارج از کشور که دامن خود مسئولان را هم گرفته است به سمت روسیه و چین هم نیست، یعنی آقایان بچههایشان را به اروپا میفرستند. هیچکسی حاضر نیست بچهاش رابه کرهشمالی بفرستدتاآنجا دکترا بگیرد.
ما با دو نوع اصلاحطلب روبهرو هستیم. اصلاحطلبان واقعی و اصلاحطلبان پفکی و بروکرات که کارشان توجیه شرایط موجود و ضعفها از طریق شعارهای اصلاحطلبانه است. اول باید این نکته را باز کنم که اصلاحطلبان باید پیش از هر چیز بتوانند با مردم گفتوگو کنند و راه این گفتوگو با مردم هم از پل دولت میگذرد. حلقه واسط بین دولت و مردم در حقیقت سیاستها و برنامههای دولت است. دولت وقتی مسائل حقوق شهروندی را طراحی میکند این گفتوگو صورت میگیرد. اما الان این ارتباط قطعشده است. یعنی الان مردم فکر میکنند که اگر یک پلیس با خشونت با یک خانم برخورد کند جایزه میگیرد. غیبت دولت باعث میشود که نیروهای خودسر فعال شوند. چند سال پیش قرار بود چند نفر از وزرا در دولت ماجرای اسیدپاشی را پیگیری کنند اما هنوز دولت گزارش این را نداده که چه اتفاقی افتاده است. در ظاهر ماجرا گفته میشود که ما اعتراضها را قبول داریم اما اینکه بایدگفتوگویی بین دولت حکومت و مردم شکل بگیردرا به این مفهوم قبول ندارند؛میگویندمامنبری هستیم.یعنی مقامات چون اغلبشان روحانی هستندمیگویند ما روی منبر مینشینیم ومیگوییم که چه چیزی مصلحت است، چه چیزی به نفع جامعه است، معنی حاکمیت ملی چیست؟منافع ملی چیست و شما باید آن را گوش کنید. به این مفهوم که دولت هم از مردم یاد بگیرد. این فرآیند دچار انسداد است. اما اتفاقی که میافتد این است که نهادها و جوامع مدنی و بهخصوص اصلاحطلبها مهمترین نقش را دارند. این نقش بهصورت یک کاتالیزور است.درواقع اصلاحطلبها بهجای اینکه وقت خودشان را صرف گفتوگو با اصولگراها کرده و سعی کنند به جامعه القا کنند که ما و اصولگراها برادران ناتنی هستیم و پدر و مادرهایمانیکی هستند و از یک منشأ میآییم و پشت درهای بسته گفتوگوی ملی بین ما وجود دارد، باید بیایند گفتوگویشان را با جامعه شروع کنند.آنهم به خاطر اینکه در سال 98 جامعه ما آبستن حوادث است.گفتوگو کردن اصلاحطلبها با جامعه کارگری، معلمها، طبقات تهیدست شهری، حاشیهنشینها و... به این معناست که شایستگی وصلاحیت سخنگویی با آنها را بهدست بیاورند.چیزی که الان وجود ندارد.
یعنی شما میگویید اگر قرار است گفتوگوی ملی همشکل بگیرد باید با مردم باشد؟
بله درست است. اصلاحطلبها اگر با مردم گفتوگو کنند بر وزن آنها در حکومت اضافه میشود.اگر غیرازاین باشد کسی آنها را تحویل نمیگیرد. هر چه هم که اصلاحطلبها به اصولگراها بگویند که بیاییدوبنشینید باماگفتوگو کنیدحکومت میگوید شما کی هستید. من اگر بخواهم گفتوگو کنم از طریق نهادهای خودم این کار را میکنم. بنابراین راه احیا و بازسازی اصلاحطلبها این است که پوستاندازی داشته باشند و این پوستاندازی خیلی فوری باید اتفاق بیفتد.
البته جنس این اصلاحات باید از جنس اصلاحطلبانه باشد نه اصلاحطلبی بروکراتیک.یعنی اگر به دنبال اصلاحات امنیتی باشند و روی امنیت مردم تکیه کنندو به همه گروههای فرهنگی یا اجتماعی بگویند که مملکت ما نسبت به دیگر کشورهای منطقه امن است، هیچ دستاوردی نخواهند داشت. اما اگر بتوانند بايد در قالب گفتوگو فضایی را ایجاد کنند که حرف مردم دیده شود. 20 سال پیش اصلاحطلبها گفتند ایران برای ایرانیان اما حالا سپنتا نیکنام نمیتواند وارد شورای شهر یزد شود و اصلاحطلبها و دولت آقای روحانی قادر نیستند از حقوق یک شهروند دفاع کنند.
حال روزنامهنگار و کنشگر سیاسی نیز در جایگاه خود، و بقیه مسائلی که ما از صبح تا شب با آنها برخورد میکنیم و احساس میکنیم که آنها نوعی کینه و نفرت را بازتولید میکنند. بخش مهمی از این گفتوگو با مردم این است که صدای اقشار مختلف مردم انعکاس داده شود.این درست است که دموکراسی برای کشور ما اولویت داردو عدالت را نیز باید از کانال دموکراسی دید اما واقعیت قضیه این است که زندگی مردم باید دیده شود. طبیعتا بخشهای مهمی از جامعه نوعی حس تبعیض دارند.مثلا مرکز و پیرامون حقوقشان دیده نمیشود.اقلیتهای دینی و شیعه یا گروههای مختلف اجتماعی. از سوی دیگر طبقات ثروتمند و طبقات مرفه. اکنون دولت آقای روحانی بهجای اینکه به فکر تودههای مردم باشد یا منافع کارگران را تامین کند به فکر اصلاح قانون کار هستند آنهم ازاینجهت که چهکار کنیم تا سرمایهدارها دارای امنیت باشند. طبیعتا سرمایهداری در کشور باید دارای امنیت باشد. اما چرا باید هزینه آن را کارگر بدهد؟
در ماههای گذشته و فروردین مراکز فرهنگی و حوزهها و سازمان صداوسیما حجمی از بودجه را به خود اختصاص دادند. مگر قرار نبود دولت آقای روحانی جلوی این مسائل را بگیرد؟
تلگرام بهاندازه کافی توانسته بود در میان 40 میلیون ایرانی اعتماد و اعتبار کافی را پیدا کند و این حس را نسبت به رسانههای جمعی ایران یا نهادهای عمومی ندارند.حتی گاهی اوقات نشان داد مردم ایران بهجای اینکه سرچهارراهها و در میدان و در مجالس گفتوگو و فامیلی صحبت کنند به تلگرام رجوع کردهاند. به خاطر اینکه احساس میکنند محیط مجازی به آنها این آزادی را میدهد و فضای مجازی برای آنها تبدیل به فضای حقیقی شده است. این نشان میدهد که بالاخره ما نتوانستهایم فضای فرهنگی کشور را طوری ایجاد کنیم که جامعه در آن احساس آزادی کند. بهجای اینکه گفتوگو در فضای حقیقی جامعه شکل بگیرد به داخل تلگرام منتقلشده است. بههرحال این فضا که باعث اعتماد عمومی شده است بدترین رفتارها با آن انجامگرفته. فکر میکنند با بستن و محدود کردن آن میتوانند این فضا را در هم بشکنند.
البته بیانیه دولت مغایر با صحبت شما بود. یکجور ناتوانی در تصمیم دولت در آن دیده میشود. این را چطور میبینید؟
این اتفاقا بدتر است. مثل این است که آقای روحانی آمده و گفته که وزرای من روزه سکوت گرفتهاند. خب این خیلی بد است. مردم میگویند دولتی که این را میفهمد چرا مقاومت نمیکند؟ چرا برنامهای برای خودش ندارد.شما به موردی به نام اعتماد عمومی اشاره کردید. همزمانی این عدم اعتماد مردم و فعال شدن دولتهای در سایه و فشارهای جدید به دولت همه اینها همزمان باهم دارد اتفاق میافتد. الان همهچیز دستبهدست هم داده تا اعتماد به اصلاحطلبان بهنوعیبشکند.
این نکتهای است که قابل تامل است. اپوزیسیون خارج از کشور این را القا میکند که اصلاحطلبی دچار انسداد شده است و دولت روحانی دولت ضعیفی است و باید به سراغ براندازی رفت. تندروهای داخلی نیز حرفشان این است که اصلاحطلبی ناتوان است و دستش در دست براندازهای خارجی است و دولت روحانی هم دولت وادادهای است. قبول دارم که چنین فضایی ایجاد میشود و بنابراین بعید نیست که بخشی از این اعتراضات توسط نیروهای تندرو دامن زده شود و بعدازانتخابات سال گذشته که الان در سالگرد آن هستیم و یک سال گذشته و 24 میلیون دولت روحانی روی آورده است، طبیعتا اگر دولت روحانی زمینگیر شود تندروهای داخلی برنده بازی خواهند بود. یعنی بهجای اینکه از داخل صندوق رای پیروز بیرون بیایند در طول یک سال القا کردهاند که دولت زمینگیر شده است. این میتواند توهم باشد. به این دلیل که غیرقابلپیشبینی نبود. همه ما پیشبینی میکردیم که چنین اتفاقی میافتد.من درمصاحبهای که 8 ماه پیش با ایلنا داشتم گفتم اگر تصور مردم تصور غارت و قربانی شدن باشد شورش میکنند. یعنی اگر تصورشان این باشد که دولت در مقابل اقتصاد سایه، دولت سایه یا اقتصاد پنهان زور لازم را ندارد اسکلههای قاچاق یا اتفاقهایی که در بازار پنهان میافتد مردم را ناامید میکند. ناامیدی از سمت دولت را مهم نیست چه کسی نقشه آن را میکشد، در مشهد یا در جای دیگری راه افتاده است؛ مهم این است که دولت این وظیفه را دارد که بتواند این موضوع را پیشبینی کند.وقتی در ایام عید نوروز که بازار راکد است قادر نیست که پیشبینی کندچه بر سر ارز میآید ودارایی عمومی مردم هرروز آب میشود، مهم نیست که چه کسی این کار را میکند؛مهم این است که مردم دولت را انتخاب کردهاند تا جلوی این را بگیرد.دولت علیالظاهر بهغیراز قضیه برجام که البته باید آن را حفظ کند، باید در مسائل داخلی هم با این امکانات و کارشناسهایی که دارد دست پیش را داشته باشد. همینالان كه آقای ترامپ از برجام خارج شده ،خروج او از برجام ما رادرموقعیت دوراهی قرار داده که بمانیم یا برویم. میخواهیم اروپا را حفظ کنیم یا نه. همه اینها وقتی استیصال ما را نشان بدهد مثل همین میشود که در سوریه ما داریم هزینه میکنیم ودرنهایت روسیه سودآن رامیبرد.سود راهبردی را او میبرد که پای میز مذاکره مینشیند. ما از آن سودی نمیبریم و خود را به روسها می سپریم. وقتی اسرايیل دارد نیروهای ما را در سوریه میزند ما بهرغم اینهمه شعاری که دادیم سکوت میکنیم. این طبیعی است که برای مردم این ابهام پیش میآید که این ناشی از ناتوانی است؟ جمهوری اسلامی همیشه ادعا میکرد که من قدرت منطقه هستم که هست. واقعا هم ایران قدرت منطقهای است و دارد حوزههای نفوذ را طی میکند. اما چرا ناتوان از این است که بهسرعت و قاطعانه تصمیم بگیرد. تزلزل در تصمیمگیری باعث ناامیدی بیشتر مردم شده و همین باعث نوعی بیاعتمادی میشود. اینکه هرروز میتواند یک بحرانی ایجاد شود. چرا من باید آینده خودم را به این تزلزل و وضعیت موجود گره بزنم.پس بروم املاک و دارایی خودم را تبدیل به ارزکنم، بچهام را به خارج از کشور بفرستم. متاسفانه این موج مهاجرت به خارج از کشور که دامن خود مسئولان را هم گرفته است به سمت روسیه و چین هم نیست، یعنی آقایان بچههایشان را به اروپا میفرستند. هیچکسی حاضر نیست بچهاش رابه کرهشمالی بفرستدتاآنجا دکترا بگیرد.
خبرهای مرتبط
گزارش خطا
آخرین اخبار