خلافت چگونه به تاريخ بازگشت؟
اميرپرويز پويان در ابتکار نوشت:
داعش خلافت خود را از سوريه تا نزديک مرز ايران به پا کرده و بعد از عربستان و ايران بر روي بزرگترين مساحت خاورميانه حکومت ميکند، خلافت شام نشان داد که مرز بين کشورهاي اين منطقه تا چه حد انتزاعي ست و به جز توافق بين استعمارگران چيز ديگري عامل تکه تکه شدن اين بخش از کره زمين نيست.
در فاصله استقلال اين کشورها و عضويت در سازمان ملل، تا بهار عربي چيزي به جز مذهب و نژاد، براي تبديل اين قبيلههاي محصور در يک مرز بينالمللي، به ملت، وجود نداشته، هر بار که حکومت مرکزي اين کشورها در تحميل قدرت بي چون و چرايش به مشکل خورد، شورش قبايل اتفاق افتاد: جنگ شيعيان عراق با حزب بعث بعد از جنگ اول خليج فارس، جنگ داخلي لبنان و اعتراضات در بحرين و عربستان همه از شکاف مذهبي بيرون آمدند، اعضاي هيچ دسته،حرکت يا اعتراضي در اين کشورها عامل اتحاد ديگري به جز مذهب و نژاد نداشته اند، درمورد عراق بعد از نابودي حکومت مرکزي و روي کار آمدن معترضان، شکافهاي مذهبي و نژادي عامل اتحاد اين کشورفرض شدند.
تشکيل مناطق سه گانه شيعه و سني و کرد در دل يک ليبرال دموکراسي از نوع عراقي قرار نبود دنبال جايگزين ديگري به جاي پيش فرضهاي موجود، براي تشکيل ملتي به نام ملت عراق باشد. استبداد در عراق و سوريه ورفاه ناشي از حجم پول در خليح فارس کمک کرد تا ملتي به نام ملت عراق، سوريه و يا عربستان شکل نگيرد، منافع مشترک در مذهب و نژاد محدود مانده، گروه حاکم بي هيچ تعارفي ازهم قبيلهها حمايت ميکند، قبيله هم براي حفظ حکومت تمام تلاشش را ميکند:حمايت سنيها از صدام و داعش، جنگيدن علويها براي اسد و تبعيضهاي آشکار در عربستان و بحرين.
انقلابيون مصر بدون از بين بردن ساختارهاي کهنه، پيروزيشان را جشن گرفتند و خيلي طول نکشيد تا صاحب فرعون جديدي شوند. انقلابي که تمام ساختارهاي قبلي و چهارچوبهاي نژادي، زباني و مذهبي را از بين نبرد، سيستم کنار زده شده را بازتوليد خواهد کرد. اعتراضات سوريه تبديل به جنگ داخلي شد. دموکراسي عراقي به بزرگترين جنگ مذهبي چند قرن گذشته منجر شد. اين فرجامها به دليل آماده نبودن زمينههاي ظهور دموکراسي در اين کشورها يا کمبود نهادهاي مدني نبود؛ تصور قالبي از فضاي دموکرات، و پياده کردن الگوهاي امتحان شده در غرب،جنبشهاي رهايي بخش خاورميانه را سردرگم کرده، رسيدن به روياي صندوقهاي راي آزاد دست آوردي نداشت و دموکراسي با خود ناامني را به عراق و افغانستان آورد. شکل واقع بينانه سياست و نزديکترين راه به قدرت در خاورميانه شکلي است که داعش پي گرفت، مگر اين سيستم چقدر با پادشاهي عربستان يا قطر يا صدام حسين فرق دارد؟ تنها ميزان توحش بالاتر است. در جنگ بين مذاهب، بنيادگراها قويترين نيروهاي درگير هستند و صحنه ي نبرد اين نيروها امکان سازمان دهي نيروهاي پيش رو را ازبين ميبرد، نيروهايي که دربرابر اين جنگ ارتجاعي مقاومت ميکنند هيچ پشتيباني به جز خودشان ندارند. جاي خالي احزابي که زير پرچم مذهب يا نژاد شکل نگرفته باشند توسط نيروي سوم منحرفي به نام داعش پر شد.
اگر طالبان يا داعش در يک انتخابات آزاد پيروز شوند همانطور که حزب ناسيونال سوسياليست در آلمان قبل از جنگ جهاني دوم پيروز شد، ايراد از دموکراسي خواهد بود يا شکل سياست منحرفي که با مديريت غرب در خاورميانه پيگيري شده؟ اين که عده اي شورشي در عراق حکومت به پا کرده اند تصور واقع گرايانه اي نيست. هنوز هم عده زيادي از مردم افغانستان طالبان ضد فئوداليسم را به کت و شلوار پوشهاي کاخ رياست جمهوري کابل ترجيح ميدهند.
به جز منافع همسايهها در هر يک از کشورهاي اين منطقه و تضاد منافع قدرتها و ارتشيهاي سرسخت، که هر کدام مانعي بزرگ بر سر راه خلق يک فضاي دموکرات هستند، مانع مهمتري وجود دارد: مبارزات در اين کشورها نه براي تحقق يک حقيقت، نه براي نابودي ساختارهاي مستبد، که مبارزه يک يا چند قبيله عليه قبيله حاکم است. در عراق احزابي که توانايي جذب راي از تمام مردم عراق داشتند، کنار زده شدند، اعتراض در سوريه به جنگ مذاهب تبديل شد و اسطوره خلافت - از دل روياي جهاني با حکومتهاي ليبرال دموکرات که در کنار هم در صلح و دوستي زندگي و تجارت ميکنند- سر بيرون آورد ودوباره وارد تاريخ شد ( همان کاري که صهيونيستها در فلسطين انجام دادند) و معلوم نيست تا کي ادامه خواهد يافت و چند هزار نفر ديگر قرباني اين رخنه خواهند شد. کرد و سني و علوي با سيستم اسدها يکپارچه مانده بود، گروههاي قومي عراق را حزب بعث درکنار هم نگه داشت و با ازدست رفتن قدرت اين نيروهاي حاکم، تمام پتانسيلها آزاد شدند.
سيستم تقسيم مناصب در عراق قرار بود باعث وحدت شود، اما تعيين رئيس جمهور کرد،نخست وزير شيعه و رئيس مجلس سني با سيستمي شبيه لبنان، قبول کردن اختلافات و جنبه رسمي دادن به آنهاست. ترکيب ليبرال دموکراسي با سيستم قبيله اي سوراخهاي لازم را براي بيرون زدن داعش ايجاد کرد. شکست انقلاب سوريه و کنار زده شدن نيروهاي دموکرات در اين کشور زمينه را براي ظهور القاعده ي ارتقا ژنتيکي يافته ي: داعش- که بر خلاف ارتدکسهاي اين جريان به خلافت در يک کشور اعتقاد دارد و جهان وطن نيست - آماده کرد، براي مردمي که داعش را دشمن دشمنانشان ميدانند همين ويژگي براي بيعت با خليفه کافي ست.
ناسيوناليستهاي خاورميانه که روياي استقلال دارند و نقشههاي فرضي خود را به ديوار ميزنند حالا سر راهشان نيرويي را ميبينند که توانايي جذب هم نژادهايشان را دارد، و قابليت تکه تکه شدن دوباره اين کشورهاي هنوز تشکيل نشده را پيش از تشکيل شدن به رخ ميکشد. جاي نيروي سوم حقيقي خالي است: نيرويي که شکافهاي صوري را از عرصه سياست حذف کند و براي ايجاد فضاي دموکرات مبارزه کند. خاورميانه جزو معدود جاهاي دنياست که هنوز امکان ظهور اين نيروي سوم در آن وجود دارد.
داعش خلافت خود را از سوريه تا نزديک مرز ايران به پا کرده و بعد از عربستان و ايران بر روي بزرگترين مساحت خاورميانه حکومت ميکند، خلافت شام نشان داد که مرز بين کشورهاي اين منطقه تا چه حد انتزاعي ست و به جز توافق بين استعمارگران چيز ديگري عامل تکه تکه شدن اين بخش از کره زمين نيست.
در فاصله استقلال اين کشورها و عضويت در سازمان ملل، تا بهار عربي چيزي به جز مذهب و نژاد، براي تبديل اين قبيلههاي محصور در يک مرز بينالمللي، به ملت، وجود نداشته، هر بار که حکومت مرکزي اين کشورها در تحميل قدرت بي چون و چرايش به مشکل خورد، شورش قبايل اتفاق افتاد: جنگ شيعيان عراق با حزب بعث بعد از جنگ اول خليج فارس، جنگ داخلي لبنان و اعتراضات در بحرين و عربستان همه از شکاف مذهبي بيرون آمدند، اعضاي هيچ دسته،حرکت يا اعتراضي در اين کشورها عامل اتحاد ديگري به جز مذهب و نژاد نداشته اند، درمورد عراق بعد از نابودي حکومت مرکزي و روي کار آمدن معترضان، شکافهاي مذهبي و نژادي عامل اتحاد اين کشورفرض شدند.
تشکيل مناطق سه گانه شيعه و سني و کرد در دل يک ليبرال دموکراسي از نوع عراقي قرار نبود دنبال جايگزين ديگري به جاي پيش فرضهاي موجود، براي تشکيل ملتي به نام ملت عراق باشد. استبداد در عراق و سوريه ورفاه ناشي از حجم پول در خليح فارس کمک کرد تا ملتي به نام ملت عراق، سوريه و يا عربستان شکل نگيرد، منافع مشترک در مذهب و نژاد محدود مانده، گروه حاکم بي هيچ تعارفي ازهم قبيلهها حمايت ميکند، قبيله هم براي حفظ حکومت تمام تلاشش را ميکند:حمايت سنيها از صدام و داعش، جنگيدن علويها براي اسد و تبعيضهاي آشکار در عربستان و بحرين.
انقلابيون مصر بدون از بين بردن ساختارهاي کهنه، پيروزيشان را جشن گرفتند و خيلي طول نکشيد تا صاحب فرعون جديدي شوند. انقلابي که تمام ساختارهاي قبلي و چهارچوبهاي نژادي، زباني و مذهبي را از بين نبرد، سيستم کنار زده شده را بازتوليد خواهد کرد. اعتراضات سوريه تبديل به جنگ داخلي شد. دموکراسي عراقي به بزرگترين جنگ مذهبي چند قرن گذشته منجر شد. اين فرجامها به دليل آماده نبودن زمينههاي ظهور دموکراسي در اين کشورها يا کمبود نهادهاي مدني نبود؛ تصور قالبي از فضاي دموکرات، و پياده کردن الگوهاي امتحان شده در غرب،جنبشهاي رهايي بخش خاورميانه را سردرگم کرده، رسيدن به روياي صندوقهاي راي آزاد دست آوردي نداشت و دموکراسي با خود ناامني را به عراق و افغانستان آورد. شکل واقع بينانه سياست و نزديکترين راه به قدرت در خاورميانه شکلي است که داعش پي گرفت، مگر اين سيستم چقدر با پادشاهي عربستان يا قطر يا صدام حسين فرق دارد؟ تنها ميزان توحش بالاتر است. در جنگ بين مذاهب، بنيادگراها قويترين نيروهاي درگير هستند و صحنه ي نبرد اين نيروها امکان سازمان دهي نيروهاي پيش رو را ازبين ميبرد، نيروهايي که دربرابر اين جنگ ارتجاعي مقاومت ميکنند هيچ پشتيباني به جز خودشان ندارند. جاي خالي احزابي که زير پرچم مذهب يا نژاد شکل نگرفته باشند توسط نيروي سوم منحرفي به نام داعش پر شد.
اگر طالبان يا داعش در يک انتخابات آزاد پيروز شوند همانطور که حزب ناسيونال سوسياليست در آلمان قبل از جنگ جهاني دوم پيروز شد، ايراد از دموکراسي خواهد بود يا شکل سياست منحرفي که با مديريت غرب در خاورميانه پيگيري شده؟ اين که عده اي شورشي در عراق حکومت به پا کرده اند تصور واقع گرايانه اي نيست. هنوز هم عده زيادي از مردم افغانستان طالبان ضد فئوداليسم را به کت و شلوار پوشهاي کاخ رياست جمهوري کابل ترجيح ميدهند.
به جز منافع همسايهها در هر يک از کشورهاي اين منطقه و تضاد منافع قدرتها و ارتشيهاي سرسخت، که هر کدام مانعي بزرگ بر سر راه خلق يک فضاي دموکرات هستند، مانع مهمتري وجود دارد: مبارزات در اين کشورها نه براي تحقق يک حقيقت، نه براي نابودي ساختارهاي مستبد، که مبارزه يک يا چند قبيله عليه قبيله حاکم است. در عراق احزابي که توانايي جذب راي از تمام مردم عراق داشتند، کنار زده شدند، اعتراض در سوريه به جنگ مذاهب تبديل شد و اسطوره خلافت - از دل روياي جهاني با حکومتهاي ليبرال دموکرات که در کنار هم در صلح و دوستي زندگي و تجارت ميکنند- سر بيرون آورد ودوباره وارد تاريخ شد ( همان کاري که صهيونيستها در فلسطين انجام دادند) و معلوم نيست تا کي ادامه خواهد يافت و چند هزار نفر ديگر قرباني اين رخنه خواهند شد. کرد و سني و علوي با سيستم اسدها يکپارچه مانده بود، گروههاي قومي عراق را حزب بعث درکنار هم نگه داشت و با ازدست رفتن قدرت اين نيروهاي حاکم، تمام پتانسيلها آزاد شدند.
سيستم تقسيم مناصب در عراق قرار بود باعث وحدت شود، اما تعيين رئيس جمهور کرد،نخست وزير شيعه و رئيس مجلس سني با سيستمي شبيه لبنان، قبول کردن اختلافات و جنبه رسمي دادن به آنهاست. ترکيب ليبرال دموکراسي با سيستم قبيله اي سوراخهاي لازم را براي بيرون زدن داعش ايجاد کرد. شکست انقلاب سوريه و کنار زده شدن نيروهاي دموکرات در اين کشور زمينه را براي ظهور القاعده ي ارتقا ژنتيکي يافته ي: داعش- که بر خلاف ارتدکسهاي اين جريان به خلافت در يک کشور اعتقاد دارد و جهان وطن نيست - آماده کرد، براي مردمي که داعش را دشمن دشمنانشان ميدانند همين ويژگي براي بيعت با خليفه کافي ست.
ناسيوناليستهاي خاورميانه که روياي استقلال دارند و نقشههاي فرضي خود را به ديوار ميزنند حالا سر راهشان نيرويي را ميبينند که توانايي جذب هم نژادهايشان را دارد، و قابليت تکه تکه شدن دوباره اين کشورهاي هنوز تشکيل نشده را پيش از تشکيل شدن به رخ ميکشد. جاي نيروي سوم حقيقي خالي است: نيرويي که شکافهاي صوري را از عرصه سياست حذف کند و براي ايجاد فضاي دموکرات مبارزه کند. خاورميانه جزو معدود جاهاي دنياست که هنوز امکان ظهور اين نيروي سوم در آن وجود دارد.
گزارش خطا
آخرین اخبار