روایت همسر حبیب از مجوزی که بعد از مرگ او صادر شد
همسر حبیب محبیان است که بیش از چهلسال با این خواننده محبوب، زندگی کرده هنوز از رفتن حبیب داغ بر دل دارد.
روزنامه شهروند نوشت: همسر حبیب محبیان است که بیش از چهلسال با این خواننده محبوب، زندگی کرده هنوز از رفتن حبیب داغ بر دل دارد. وقتی حرف میزد، هنوز صدایش میلرزید، اما حالا بیش از اندازه به یک موضوع اعتراض دارد آن هم مجوزی است که وزارت ارشاد برای یکی از خوانندهها به خاطر همراهی با صدای حبیب منتشر کرده است.
به گزارش صدای ایران، همسر حبیب محبیان در بخشی از این گفتوگو درباره بازگشت حبیب به ایران گفت:
سخت نبود؟ منظورم وقتی به ایران آمدید؟
چرا بود. ما سیسال ایران نبودیم و در این سی سال، عملا جا پای محکمی نداشتیم. ما یک بار آن آغاز انقلاب همه چیز را فروختیم و به آمریکا رفتیم و عملا زندگی را از صفر آغاز کردیم و این بار هم برعکس از آمریکا به ایران آمدیم و باید همه چیز را از صفر آغاز میکردیم، به همین دلیل، عملا ادامه حضورمان در تهران امکان نداشت. به همین دلیل وقتی عدهای پیدا شدند و قول دادند که در ازای کار، هزینههای زندگی را پرداخت میکنند، پذیرفتیم و به چابکسر آمدیم. متاسفانه آن قول و قرار به سرانجام نرسید و به صورت مستقل خودمان ادامه دادیم.
به نظر میرسد فردی که شما تمایلی ندارید از او صحبت کنید، آقای رحیم مشایی باشد که آن زمان موقعیت ویژهای دردولت داشت.
به روح حبیب در این موضوع کاملا آنچه هست را میگویم، این آدمی که به ما قول داد، آقای رحیم مشایی نبود.
پس آنچه در اخبار منتشر شده، شایعه بود؟
نه شایعه هم نبود.
یعنی چه توضیح بیشتری میدهید؟
آن آدمی که قول داده بود، مدعی ارتباطاتی بود و اتکا داشت بر حسب آشنایی و رابطههایی که دارند، میتوانند مجوزهای لازم را بگیرند. برخی موارد هست که من تازه میشنوم. در آن زمان خواسته شده بود به حبیب مجوز بدهند. برنامهای به نام امضا از تلویزیون پخش میشد که من در آن برنامه این موضوع را شنیدم. آدمهایی بودند که نمیخواهم نام ببرم، اما میخواستند سرمایهگذری کنند. آنها میگفتند اگر ١٠سال هم موضوع طول بکشد، ما تمام هزینهها را میدهیم و پای کار میایستیم تا به نتیجه برسد، اما متاسفانه حتی یکسال هم سر قولشان نماندند. آن هم به چه شکلی فقط هزینه ویلایی که در اختیارمان قرار دادند را تقبل کردند. مابقی هزینهها هم برعهده خودمان بود. خلاصه اینکه دولت به ما هیچ قولی نداد و حتی وقتی در آن برنامه از وزیر ارشاد آن زمان در برنامه تلویزیونی امضا پرسیدند که شما مشکلاتی با آقای احمدینژد داشتید و او درباره این مشکلات توضیح میداد، گفت که آقایی از خوانندگان از لسآنجلس آمده بود و میخواستند ما برای برنامه او مجوز بدهیم که ما این کار را نکردیم. به همین دلیل تاکید میکنم دولت در این وسط نقشی نداشت، چند نفر اهل رامسر بودند که گمان میکردند با ارتباطاتی که دارند، میتوانند مجوز بگیرند، بعد هم که تلاش کردند، دیدند کاری از دستشان برنمیآید و آن برنامهها که تصور میشد میشود برنامه اجرا کرد و پولهای آنچنانی به دست آورد، محقق نشد، همه چیز را رها کردند. تهران که بودیم این گروه تلاش داشتند ما به جایی غیر از تهران برویم، چون گمانشان این بود که حبیب ممکن است در تهران موقعیتهای دیگری گیر بیاورد و آدمهای دیگر او را پیدا کنند. اما شدیم از اینجا مانده و از آنجا رانده، چون خودتان میدانید که ما همه چیز را در آمریکا رها کردیم و به ایران آمدیم. من هر چه به حبیب میگفتم، او میگفت نه اینبار فرق دارد و اینها کارشان را انجام میدهند.
پس دولت وعده نداد؟
اگر دولت وعده میداد که برخی محدودیتها به وجود نمیآمد. لپتاپ و تلفن و اینها را نمیگرفتند. آن زمان حبیب کمی هم سرخورده شده بود و میگفت میخواهم برگردم آمریکا، حتی میگفت میخواهم به صورت غیرقانونی بیایم و وقتی پشت تلفن این حرفها را میزد به من میگفت ممکن است تلفنت شنود شود. آخر ما را ترسانده بودند و ما هم که از این کشور دور بودیم، باور میکردیم. بعد که میآیی به این کشور میفهمی آنطور هم که میگفتند؛ نیست و کسی وقت اضافه ندارد که بخواهد دنبال این و آن راه بیفتد.
همسر حبیب محبیان در بخش دیگری از مصاحبه گفت: حبیب حاضر بود با یک سیبزمینی روزگار بگذراند، اما کسی از اوضاعش مطلع نباشد. او بسیار علو طبع داشت. طوری هم حرف میزد که من بهعنوان همسرش گاهی فکر میکردم نکند گنجی چیزی دارد. کسانی که او را از نزدیک میشناختند، میدانستند و این علو طبع او را کاملا حس میکردند، به همین دلیل هم بود که خودش هیچ وقت به ارشاد نرفت، چون میترسید کسی با او بلند حرف بزند.
حالا من نمیدانم ارشاد چطور این مجوز را صادر کرده است و مثالش خیلی واضح و شفاف است. فرض کنید کسی از دنیا میرود، او ١٠ تومان اگر داشته باشد، مگر نباید همه ورثه بروند و امضا بدهند برایش! من نمیدانم ارشاد با چه قانونی و با چه استدلالی این مجوز را صادر کرده است. شوهر من رفته ولی ما که هنوز هستیم. من همه زندگیام، همه امیدم حبیب بوده که رفته است. من چشم طمع مالی به این قطعهای که مجوز دادند، ندارم اما ارشاد نباید مجوز صادر میکرد.
الان این مجوزی که صادر شده است از شماها (شما و محمد) هیچ اجازهای نگرفتهاند؟
اصلا ما خبر نداشتیم.
البته طبیعی است که تمام حقوق قانونی، مادی و معنوی این اثر به ورثه میرسیده، درباره هیچکدام از این موضوعات با شما صحبت نشده است؟
خیر، به هیچعنوان. من نمیدانم با چه چیزی این مجوز صادر شده است، حتی به همان اثر هم پایبند نمانده و صدای حبیب را با آهنگی که خودش خوانده ترکیب کرده است. این اهانت است به حبیب. اگر قرار بود مجوز بدهند، باید تا زمانی که خودش بود میدادند، وقتی او رفته حتی به من هم نباید مجوز بدهند.
و تازه اگر هم مجوزی صادر میشود، باید تمام حقوق مادی و معنویاش رعایت شود.
بله، دقیقا. تازه آن هم نه به فردی که گلوله آخر را به حبیب شلیک کرد. حبیب این اواخر مانند نخ ساییدهشده بود. این اواخر مدتی تمام آنچه مربوط به ما بود، بر دوش محمد بود. خدا خیرش دهد، دعای خیر پدر و مادر همراهش بود.
ماجرای شلیک تیر آخر چیست؟
تقریبا یکماه مانده به مرگ حبیب، محمد تماس گرفت و گفت نگذار پدر سراغ اینترنت برود، چون آن آقا نشسته و پشتسر پدر حرفهایی زده که اگر بشنود، بههممیریزد، چون حبیب شکننده شده بود. من هم همین را به حبیب گفتم که مبادا نگاه کنی. متاسفانه یکی از آشنایان از تهران تماس گرفت و ماجرا را گفت. حبیب میگفت من نمیخواهم بشنوم و او باز داشت توضیح میداد. متاسفانه از این به بعد بود که دیگر او ساکت ساکت شده بود و ... حالا ارشاد به همین آدم مجوز کار با صدای حبیب را داده است.
حبیب آنطور که شنیدم قطعات مذهبی هم اجرا کرده است؟
بله، آن زمان که آمریکا بودیم، رفت لبنان و در شهر بیروت برای شهدا خواند. یک قطعه برای امام علی (ع) و یک قطعه هم برای امام حسین(ع) قبل از انقلاب خوانده است
قطعه «نفسم گرفت از این شهر در این حصار بکشن/ در این حصار جادویی انتظار بشکن» هم ظاهرا برای امام زمان(عج) است؟
بله، همینطور است. حبیب آدم مذهبیای بود. او یکی از افتخاراتش این بود که پسرش مکبر مسجد در لسآنجلس بود و اذان میگوید، اگر سراغ مسلم را بگیرد من میگویم او بود.
به گزارش صدای ایران، همسر حبیب محبیان در بخشی از این گفتوگو درباره بازگشت حبیب به ایران گفت:
سخت نبود؟ منظورم وقتی به ایران آمدید؟
چرا بود. ما سیسال ایران نبودیم و در این سی سال، عملا جا پای محکمی نداشتیم. ما یک بار آن آغاز انقلاب همه چیز را فروختیم و به آمریکا رفتیم و عملا زندگی را از صفر آغاز کردیم و این بار هم برعکس از آمریکا به ایران آمدیم و باید همه چیز را از صفر آغاز میکردیم، به همین دلیل، عملا ادامه حضورمان در تهران امکان نداشت. به همین دلیل وقتی عدهای پیدا شدند و قول دادند که در ازای کار، هزینههای زندگی را پرداخت میکنند، پذیرفتیم و به چابکسر آمدیم. متاسفانه آن قول و قرار به سرانجام نرسید و به صورت مستقل خودمان ادامه دادیم.
به نظر میرسد فردی که شما تمایلی ندارید از او صحبت کنید، آقای رحیم مشایی باشد که آن زمان موقعیت ویژهای دردولت داشت.
به روح حبیب در این موضوع کاملا آنچه هست را میگویم، این آدمی که به ما قول داد، آقای رحیم مشایی نبود.
پس آنچه در اخبار منتشر شده، شایعه بود؟
نه شایعه هم نبود.
یعنی چه توضیح بیشتری میدهید؟
آن آدمی که قول داده بود، مدعی ارتباطاتی بود و اتکا داشت بر حسب آشنایی و رابطههایی که دارند، میتوانند مجوزهای لازم را بگیرند. برخی موارد هست که من تازه میشنوم. در آن زمان خواسته شده بود به حبیب مجوز بدهند. برنامهای به نام امضا از تلویزیون پخش میشد که من در آن برنامه این موضوع را شنیدم. آدمهایی بودند که نمیخواهم نام ببرم، اما میخواستند سرمایهگذری کنند. آنها میگفتند اگر ١٠سال هم موضوع طول بکشد، ما تمام هزینهها را میدهیم و پای کار میایستیم تا به نتیجه برسد، اما متاسفانه حتی یکسال هم سر قولشان نماندند. آن هم به چه شکلی فقط هزینه ویلایی که در اختیارمان قرار دادند را تقبل کردند. مابقی هزینهها هم برعهده خودمان بود. خلاصه اینکه دولت به ما هیچ قولی نداد و حتی وقتی در آن برنامه از وزیر ارشاد آن زمان در برنامه تلویزیونی امضا پرسیدند که شما مشکلاتی با آقای احمدینژد داشتید و او درباره این مشکلات توضیح میداد، گفت که آقایی از خوانندگان از لسآنجلس آمده بود و میخواستند ما برای برنامه او مجوز بدهیم که ما این کار را نکردیم. به همین دلیل تاکید میکنم دولت در این وسط نقشی نداشت، چند نفر اهل رامسر بودند که گمان میکردند با ارتباطاتی که دارند، میتوانند مجوز بگیرند، بعد هم که تلاش کردند، دیدند کاری از دستشان برنمیآید و آن برنامهها که تصور میشد میشود برنامه اجرا کرد و پولهای آنچنانی به دست آورد، محقق نشد، همه چیز را رها کردند. تهران که بودیم این گروه تلاش داشتند ما به جایی غیر از تهران برویم، چون گمانشان این بود که حبیب ممکن است در تهران موقعیتهای دیگری گیر بیاورد و آدمهای دیگر او را پیدا کنند. اما شدیم از اینجا مانده و از آنجا رانده، چون خودتان میدانید که ما همه چیز را در آمریکا رها کردیم و به ایران آمدیم. من هر چه به حبیب میگفتم، او میگفت نه اینبار فرق دارد و اینها کارشان را انجام میدهند.
پس دولت وعده نداد؟
اگر دولت وعده میداد که برخی محدودیتها به وجود نمیآمد. لپتاپ و تلفن و اینها را نمیگرفتند. آن زمان حبیب کمی هم سرخورده شده بود و میگفت میخواهم برگردم آمریکا، حتی میگفت میخواهم به صورت غیرقانونی بیایم و وقتی پشت تلفن این حرفها را میزد به من میگفت ممکن است تلفنت شنود شود. آخر ما را ترسانده بودند و ما هم که از این کشور دور بودیم، باور میکردیم. بعد که میآیی به این کشور میفهمی آنطور هم که میگفتند؛ نیست و کسی وقت اضافه ندارد که بخواهد دنبال این و آن راه بیفتد.
همسر حبیب محبیان در بخش دیگری از مصاحبه گفت: حبیب حاضر بود با یک سیبزمینی روزگار بگذراند، اما کسی از اوضاعش مطلع نباشد. او بسیار علو طبع داشت. طوری هم حرف میزد که من بهعنوان همسرش گاهی فکر میکردم نکند گنجی چیزی دارد. کسانی که او را از نزدیک میشناختند، میدانستند و این علو طبع او را کاملا حس میکردند، به همین دلیل هم بود که خودش هیچ وقت به ارشاد نرفت، چون میترسید کسی با او بلند حرف بزند.
حالا من نمیدانم ارشاد چطور این مجوز را صادر کرده است و مثالش خیلی واضح و شفاف است. فرض کنید کسی از دنیا میرود، او ١٠ تومان اگر داشته باشد، مگر نباید همه ورثه بروند و امضا بدهند برایش! من نمیدانم ارشاد با چه قانونی و با چه استدلالی این مجوز را صادر کرده است. شوهر من رفته ولی ما که هنوز هستیم. من همه زندگیام، همه امیدم حبیب بوده که رفته است. من چشم طمع مالی به این قطعهای که مجوز دادند، ندارم اما ارشاد نباید مجوز صادر میکرد.
الان این مجوزی که صادر شده است از شماها (شما و محمد) هیچ اجازهای نگرفتهاند؟
اصلا ما خبر نداشتیم.
البته طبیعی است که تمام حقوق قانونی، مادی و معنوی این اثر به ورثه میرسیده، درباره هیچکدام از این موضوعات با شما صحبت نشده است؟
خیر، به هیچعنوان. من نمیدانم با چه چیزی این مجوز صادر شده است، حتی به همان اثر هم پایبند نمانده و صدای حبیب را با آهنگی که خودش خوانده ترکیب کرده است. این اهانت است به حبیب. اگر قرار بود مجوز بدهند، باید تا زمانی که خودش بود میدادند، وقتی او رفته حتی به من هم نباید مجوز بدهند.
و تازه اگر هم مجوزی صادر میشود، باید تمام حقوق مادی و معنویاش رعایت شود.
بله، دقیقا. تازه آن هم نه به فردی که گلوله آخر را به حبیب شلیک کرد. حبیب این اواخر مانند نخ ساییدهشده بود. این اواخر مدتی تمام آنچه مربوط به ما بود، بر دوش محمد بود. خدا خیرش دهد، دعای خیر پدر و مادر همراهش بود.
ماجرای شلیک تیر آخر چیست؟
تقریبا یکماه مانده به مرگ حبیب، محمد تماس گرفت و گفت نگذار پدر سراغ اینترنت برود، چون آن آقا نشسته و پشتسر پدر حرفهایی زده که اگر بشنود، بههممیریزد، چون حبیب شکننده شده بود. من هم همین را به حبیب گفتم که مبادا نگاه کنی. متاسفانه یکی از آشنایان از تهران تماس گرفت و ماجرا را گفت. حبیب میگفت من نمیخواهم بشنوم و او باز داشت توضیح میداد. متاسفانه از این به بعد بود که دیگر او ساکت ساکت شده بود و ... حالا ارشاد به همین آدم مجوز کار با صدای حبیب را داده است.
حبیب آنطور که شنیدم قطعات مذهبی هم اجرا کرده است؟
بله، آن زمان که آمریکا بودیم، رفت لبنان و در شهر بیروت برای شهدا خواند. یک قطعه برای امام علی (ع) و یک قطعه هم برای امام حسین(ع) قبل از انقلاب خوانده است
قطعه «نفسم گرفت از این شهر در این حصار بکشن/ در این حصار جادویی انتظار بشکن» هم ظاهرا برای امام زمان(عج) است؟
بله، همینطور است. حبیب آدم مذهبیای بود. او یکی از افتخاراتش این بود که پسرش مکبر مسجد در لسآنجلس بود و اذان میگوید، اگر سراغ مسلم را بگیرد من میگویم او بود.
خبرهای مرتبط
گزارش خطا
آخرین اخبار