روايت استاد حسن زادخيل، سازنده سازهای ايرانی

روزگاري كه ساز را با دل می‌ساختند

کد خبر: ۱۸۰۰۱
تاریخ انتشار: ۱۹ مرداد ۱۳۹۳ - ۲۱:۲۰

استادحسن زادخيل يكي از سازندگان لوازم و آلات موسيقي ايراني است كه كارش را در حد عالي و ممتاز مي‌دانند. استاد زادخيل كه در فروردين 1324 در تهران متولد شد از همان زمان كودكي به سبب علاقه به هنر سازسازي وارد كارگاه اداره فرهنگ و هنر شد و نزد اساتيدي چون دكتر آراكليان و ابراهيم قنبري مهر به فراگيري ساخت ساز پرداخت. هنر ساز‌سازي از جمله فنوني است كه در سال‌هاي اخير مورد بي‌مهري زيادي قرار گرفته است. نه نوازندگان از سازندگان سازهاي خود صحبتي به ميان مي‌آورند و نه مسوولان فرهنگي هنري كشور – خصوصا خانه موسيقي- اين قشر از هنرمندان را تحت حمايت‌هاي خود قرار مي‌دهند چنان كه دو سال پيش هيات‌مديره كانون ساز‌سازان خانه موسيقي بعد از 12 سال فعاليت به حالت تعليق درآمد. اين در حالي است كه پيش از انقلاب در برهه‌هاي مختلف، اداره فرهنگ و هنر وقت و مركز حفظ و اشاعه موسيقي به هنر ساز‌سازي و حمايت از بزرگان اين رشته بسيار اهميت مي‌دادند. استاد زادخيل در گفت‌وگوي پيش رو از خاطرات خود از وزارت فرهنگ و هنر و مركز حفظ و اشاعه و اساتيدي كه در آن زمان فعاليت مي‌كردند، مي‌پردازد.

شما از سنين پايين در كارگاه ساز‌سازي استاد قنبري مهر فعاليت خود را آغاز كرديد. چطور شد كه در كودكي به هنر ساز‌سازي علاقه‌مند شديد؟

من نزديك به 10 سال داشتم كه وارد اين كار شدم. در آن زمان اداره فرهنگ و هنر وقت، اساتيدي را در زمينه‌هاي مختلف فني و هنري استخدام مي‌كرد و هنرجويان و شاگردان مي‌توانستند به مدت دو سال زيرنظر آنها دوره ببينند و شروع به كار كنند. من هم از همان سال 1334 فعاليت خود را در كارگاه ساز‌سازي اداره فرهنگ و هنر با آموزش‌هاي دكتر آراكليان و ابراهيم قنبري مهر آغاز كردم. در آن زمان مرحوم آراكليان به عنوان استاد موسيقي و ويولن‌سازي بر كار آقاي ابراهيم قنبري مهر نظارت داشت ضمن اينكه آقاي قنبري مهر چند ويولن ساخته بودند كه استاد صبا آنها را تاييد كرده بود. بنابراين من كار خود را در اين كارگاه شروع كردم و تا سال‌ها ادامه دادم. در طول اين مدت افراد زيادي به كارگاه ساز‌سازي اداره فرهنگ و هنر پيوستند اما اغلب بعد از گذشت مدت زمان كوتاهي از ادامه كار منصرف مي‌شدند. من نزديك به 13 سال كار خود را در اين كارگاه ادامه دادم و تصور مي‌كنم دليل عمده‌اش بي‌علاقگي به درس خواندن بود.

اما تا آنجا كه مي‌دانم خانواده شما هم اهل موسيقي بودند، شايد اين هم دليل كشش شما به هنر ساز‌سازي بوده...

در هر صورت اين يك مساله روحي و دروني بود و من ناخودآگاه پذيراي اين هنر بودم. پدر من همان‌طور كه اشاره كرديد آواز مي‌خواند، دف و ني مي‌نواخت و حتي كمانچه هم مي‌زد. شايد اين اثر خانواده روي من بود كه باعث شد اين كار را رها نكنم. به هر حال من كار خود را در اين كارگاه با ويولن‌سازي آغاز كردم اما به مرور زمان اساتيد مختلفي به كارگاه رفت و آمد داشتند و ما را با ساخت سازهاي گوناگون ايراني آشنا مي‌كردند. از اين ميان مي‌توانم به مرحوم نريمان كه در زمينه ساخت عود، قانون، سه‌تار و تنبور خبره بود يا حسين ملك و آقاي شاهرخ (كه من تار‌سازي را از او ياد گرفتم) اشاره كنم. البته آقاي قنبري مهر نيز در كار خود ديد بسيار وسيعي داشت و واقعا استاد بود.

آقاي رمضان شاهرخ كه خودشان مغازه ساز‌سازي داشتند...

بله، اما اداره فرهنگ و هنر قصد داشت اين اساتيد را جذب كند تا همه از هنر و حرفه آنها بهره‌مند شوند. رمضان شاهرخ هفته‌يي دو بار نيز در هنرستان موسيقي ملي تعمير ابتدايي ساز (تعويض سيم، خرك و...) را به هنرجويان آموزش مي‌داد اما وقتي به اداره فرهنگ و هنر آمد كار خود را در هنرستان موسيقي ملي محدودتر كرد. به هر حال ما در ابتدا فقط ويولن مي‌ساختيم چون نه ابراهيم قنبري مهر و نه دكتر آراكليان هيچ كدام در مورد سازهاي ديگر اطلاعي نداشتند. بعد از دو، سه سال كه اساتيد مختلف ساز‌سازي و نوازندگان سازهاي گوناگون به كارگاه رفت و آمد داشتند ما از آنها مشورت گرفتيم و ساخت سازهاي ايراني و حتي بادي را در اين كارگاه آغاز كرديم. در كارگاه اداره فرهنگ و هنر همه با هم تعامل و همفكري داشتند و همين باعث مي‌شد كارها به‌خوبي پيش برود. استاد ابوالحسن صبا، حسين صنعتي، منصور بهرامي و مرحوم زنگنه به اين كارگاه سر مي‌زدند و به ما مشورت مي‌دادند. ابوالحسن‌خان‌صبا هم كه استاد آقاي ابراهيم قنبري مهر بود توضيحات ابتدايي ويولن‌سازي را تا‌حدودي به من داد. يك بار هم يادم مي‌آيد كه حسين دهلوي پيشنهاد ساخت سنتوري را به من داد كه از قسمت پشت خرك سيم‌هاي زرد آن براي پوشش گستره صوتي بيشتر استفاده كنيم. معمولا سنتورهاي قديمي بين 14-12 خرك داشتند اما آقاي دهلوي مي‌خواست با اين ايده نه تنها گستره صوتي بالايي را پوشش دهد بلكه اندازه ساز را هم در حد استانداردش حفظ كند. به هر حال ما در كارگاه فرهنگ و هنر براساس اين ايده، سنتور كروماتيك را ساختيم اما متاسفانه اين كار پيگيري نشد و ادامه نيافت.

شما اشاره كرديد در طول اين سال‌ها افراد زيادي براي كار در كارگاه ساخت ساز اداره فرهنگ و هنر شروع به فعاليت كردند اما ادامه ندادند. دليل قطع اين همكاري‌ها چه بود؟

اگر كسي به ساخت ساز علاقه‌مند بود اين كار را رها نمي‌كرد و تا انتها ادامه مي‌داد اما اكثر كساني كه به كارگاه فرهنگ و هنر مي‌آمدند كساني بودند كه به اين فن به عنوان يك شغل نگاه مي‌كردند. تنها كسي كه 13 سال كار خود را ادامه داد من بودم. به هر حال بعد از فوت آقاي آراكليان، ابراهيم قنبري مهر مسوول كارگاه شد و من تحت نظر او كارم را ادامه دادم.

زماني كه در اين كارگاه فعاليت مي‌كرديد اداره فرهنگ و هنر، به نسل قبل و قديم سازندگان ساز نيز توجه يا سعي مي‌كرد آنها را به اين كارگاه جذب كند؟كساني مثل آقاي عشقي و...

متاسفانه خير، اما اغلب كساني هم كه به كارگاه مي‌آمدند از بهترين سازندگان ساز در آن دوره بودند. كساني مثل ناظمي، رمضان شاهرخ، عباس صنعت و... اما در اين ميان مجموع معلومات آقاي قنبري مهر خصوصا در زمينه ساخت ويولن از همه ما بالاتر بود. ما ويولن‌هاي ساخت خارج زياد ديده بوديم، حتي ويولن يهودا منوهين براي تعمير به ايران آمد اما به جرات مي‌توانم بگويم ويولن‌هاي ساخت استاد قنبري مهر با اين ويولن‌ها برابري مي‌كرد.

شما اشاره كرديد كه ويولن يهودا منوهين براي تعمير به ايران آمد. در اين كارگاه بخشي بود كه سازهاي قديمي را براي تعمير و مرمت بياورند؟

خير، چون كار ما در كل ساخت سازهاي نو بود و اصلا تعمير سازهاي قديمي باب نبود. اگر هم ويولن يا ساز ديگري را براي تعمير به كارگاه مي‌آوردند آقاي قنبري مهر به صورت شخصي در منزل‌شان آنها را تعمير مي‌كرد. مثل ويولن آقايان ياحقي، بديعي، تجويدي و...

آقاي زادخيل شما تا سال 1347 در كارگاه ساخت ساز اداره فرهنگ و هنر فعاليت كرديد اما از سال 47 وارد مركز حفظ و اشاعه موسيقي شديد. دليل كناره‌گيري شما از اداره فرهنگ و هنر كه البته در آن سال‌ها به وزارتخانه تبديل شده بود، چه بود؟

روند ساز‌سازي ما به همان منوال ادامه داشت تا زماني كه وزارت فرهنگ و هنر تشكيل شد. اين وزارتخانه به هنر توجه نشان مي‌داد اما بيشتر كميت برايش مهم بود تا كيفيت. مثلا مشخص مي‌كردند كه هر نفر بايد روزي چهار ساز بسازد. از طرف ديگر زمان سربازي من فرا‌رسيده بود و دگرگوني‌هاي اداره فرهنگ و هنر كه تبديل به وزارتخانه شده بود، باعث مي‌شد از آنجا كناره‌گيري كنم. به هر حال من معتقد بودم ساخت ساز يك هنر و عشق است و ما نمي‌توانستيم انبوه‌سازي كنيم، علاوه بر اين كساني هم كه در وزارتخانه باقي ماندند خيلي زود پشيمان شدند. من در آن دوران از طرف آقاي قنبري مهر به داريوش صفوت معرفي شدم تا سنتور ياد بگيرم. آقاي صفوت بعد از مدتي به فرانسه رفتند و در آنجا دكتراي خود را گرفتند اما وقتي برگشتند به من گفتند من اساسنامه‌يي را براي تشكيل يك مركز احياي موسيقي ايراني نوشته‌ام و مي‌خواهم كارگاه ساز‌سازي آن را تو راه‌اندازي كني. من به فرمايش دكتر صفوت از 1347 كارگاه ساز‌سازي مركز حفظ و اشاعه موسيقي را راه‌اندازي كردم و شروع كرد به تهيه وسايل و ابزار كار براي اين كارگاه.

تفاوت‌هاي كارگاه مركز حفظ و اشاعه موسيقي با اداره فرهنگ و هنر چه بود؟

كارگاه مركز حفظ و اشاعه درست برعكس كارگاه اداره فرهنگ و هنر بود و بيشتر سازهايي كه به اين كارگاه فرستاده مي‌شد سازهاي قديمي بود كه روي آنها مطالعه و تحقيق هم مي‌كرديم. به هر حال زماني كه كارگاه را تشكيل دادم تا چهار، پنج سال به‌تنهايي كار مي‌كردم. در شروع كار، ما فقط سنتور مي‌ساختيم اما يك بار خانم افشار كه در راديو تلويزيون كار مي‌كرد آرشه ويولن‌اش را آورد كه برايش مو بندازم. مو انداختن آرشه ويولن كار پيچيده و دشواري است اما من به‌خوبي آن را انجام دادم و همين باعث شد كه از آن زمان نوازندگان اركستر مجلسي راديو- تلويزيون سازهايشان را براي تعمير به كارگاه ما مي‌فرستادند. بنابراين تا مدت‌ها ما در اين كارگاه ويولن، ويولنسل و كنترباس تعمير مي‌كرديم و اين روند ادامه داشت تا وقتي كه كارگاه رسميت پيدا كرد و دكتر صفوت جلوي اين كار را گرفت چون مركز حفظ و اشاعه موسيقي صرفا براي موسيقي ايراني تشكيل شده بود. در همين دوران من از طرف مركز به افغانستان سفر كردم تا با شيوه سنتي ساز‌سازي در اين كشور (خصوصا سازهاي رباب و تنبور) بيشتر آشنا شوم. علاوه بر اين، دكتر صفوت نيز با استاد عشقي صحبت كرده بودند كه ايشان هم به مركز حفظ و اشاعه بپيوندند و تكنيك‌هاي خود را به نسل جوان سازندگان ساز آموزش دهند. اما متاسفانه چون تكنيك‌هاي عشقي قديمي بود نتوانست چيز زيادي به ما ياد دهد، در اصل روشي كه او داشت، را من در افغانستان ديده بودم و با تكنيك‌هاي روز فاصله بسياري داشت.

مركز حفظ و اشاعه موسيقي براي نوازندگان و خوانندگان جوان مجالي بود براي آموزش، تحقيق و مطالعه بيشتر و همين هم باعث شد كه اكثر نوازندگاني كه در گروه‌هاي مختلف اين مركز ساز مي‌زدند، رشد كنند. آيا در مركز به سازندگان ساز هم براي مطالعه، تحقيق و آزمايش به اندازه نوازندگان بها مي‌دادند؟

من تصور مي‌كنم دكتر داريوش صفوت مي‌خواست كه اين اتفاق بيفتد و تا جايي كه برايش مقدور بود سعي مي‌كرد ما را حمايت كند اما از آنجا كه مركز حفظ و اشاعه به نوعي وابسته به دولت بود، دولت گاهي اوقات فعاليت‌هايش را محدود مي‌كرد و جلوي برخي كارها را مي‌گرفت. مثلا ما بودجه‌يي به عنوان «تنخواه‌گردان» داشتيم كه ماهانه 200 تومان بود و با اين بودجه مي‌توانستيم روي سازهاي مختلف تحقيق كنيم. مثلا من مدت‌ها درباره صفحه سنتور و جنس چوب آن (كه مقعر نشود) تحقيق مي‌كردم. به هر حال تا جايي كه امكان داشت سختگيري نمي‌شد اما سال‌هاي آخر- تقريبا از 1355 به بعد- كارگاه ساز‌سازي رها شده بود و به آن بي‌توجهي مي‌شد.

چرا؟

چون آنقدر نوازندگان اركسترهاي مختلف مركز حفظ و اشاعه پيشرفت كرده بود كه ديگر كارگاه به چشم نمي‌آمد. عليزاده، مشكاتيان، لطفي و... همه تبديل به نوازنده‌هاي خوب و جواني شده بودند كه آتيه‌يي روشن پيش رويشان بود. به هر حال سال‌هاي اول تشكيل كارگاه ساز‌سازي در مركز رونق بيشتري داشت و اساتيد زيادي چون هرمزي، فروتن، برومند، كريمي و... به كارگاه سر مي‌زدند. چند باري هم من براي مشورت در مورد قالب‌هاي مختلف تار و سازهاي ديگر با حاج آقا محمد مجرد ايراني صحبت كرده بودم.

بنابراين در مركز حفظ و اشاعه با موزيسين‌هاي قديمي در ارتباط بوديد...

بله. مثل فروتن، هرمزي، برومند و...

شما فكر مي‌كنيد از اين ميان، اطلاعات ساز‌سازي كدام يك از اين اساتيد از منظر صداشناسي و ايرادات ساز بيشتر بود؟

مرحوم برومند چون نابينا بود از نظر گوش موسيقايي بسيار عالي بود. يادم هست يك بار اساتيد زيادي مثل ركن‌الدين مختاري، ارسلان درگاهي، برومند، هرمزي، فروتن، مشحون، حسن دفتري، دكتر صفوت، كماليان و... در مركز جمع شده بودند و جلسه گذاشته بودند. من هم يك سه تار كه تازه ساخته بودم به آنها نشان دادم. همه گفتند خوش صداست اما آقاي كماليان قسمتي را نشان داد و گفت اگر كمي تراشيده و بم‌تر شود بهتر است. من گفتم همين الان اين كار را مي‌كنم. به كارگاه برگشتم و چند دقيقه بعد بدون اينكه به ساز دست بزنم به جلسه برگشتم. دوباره سه تار را كه كمي هم خاك اره و... رويش ريخته بودم كوك كردم و شروع كردم به نواختن. چند دقيقه‌يي صحبت از اين بود كه صدايش خيلي بهتر شده. بعد از چند روز وقتي برومند را ديدم پرسيدم استاد نظر شما درباره آن سه تار چه بود؟ به من گفت: «تو كه به آن دست نزده بودي، هيچ فرقي با دفعه اولش نداشت.» برومند گوش موسيقايي قوي و تيزي داشت. هركدام از استادان قديم در يك زمينه تبحر داشتند. مثلا استاد عبادي درباره سوراخ‌هاي روي سه تار و كاسه ساز اطلاعات زيادي داشت كه با من در ميان گذاشته بود. استاد جليل شهناز كه حقيقتا چكيده موسيقي ايراني بود درباره سوراخ كناري سه تار (عنف) مي‌گفت كه بهتر است يك سوراخ باشد اما با قطر بيشتر.

شما گفتيد كه مرحوم برومند به لحاظ گوش موسيقايي سرآمد بود. به لحاظ فني كدام‌يك از اين اساتيد در زمينه ساز‌سازي سر رشته داشتند؟

در اين باره مي‌توانم بگويم حاج آقا محمد مجرد ايراني چون اطلاعات زيادي از قديم داشت. من هم چون مي‌خواستم سه تار و سنتور بسازم برايم جالب بود كه بدانم قدما چه كار مي‌كردند. به همين دليل هم به افغانستان سفر كردم. البته ناگفته نماند كه به كشورهاي ديگري مثل تركيه و اتريش هم رفتم تا با صنعت ساز‌سازي در اين كشورها هم آشنا شوم اما روش‌هاي قديمي بيشتر در افغانستان رواج داشتند چون بكر و دست نخورده باقي مانده بود. البته اين بدان معني نيست كه من با متدهاي جديد اين فن مخالف هستم. نه، اما فكر مي‌كنم ساز سنتي را بايد براساس سنت‌هاي خاص خودش ساخت.

بعد از انقلاب مركز حفظ و اشاعه موسيقي به سياق گذشته فعال نبود و اغلب كساني كه در مركز بودند (اعم از شما و نوازندگان) به نوعي مستقل شدند و فرصتي براي جوانان مركز فراهم شد كه هنر خود را شكوفا كنند. طبيعتا اين اتفاق در زمينه ساخت ساز نيز براي شما افتاد. سوالم اين است كه بعد از انقلاب شما فعاليت‌هايتان را چگونه پيش گرفتيد و سعي كرديد در زمينه اين حرفه چه چيزهايي را گسترش دهيد؟

بعد از انقلاب چند سالي به تنهايي ساز مي‌ساختم تا حدود 32 سال پيش كه پسرم علي به صورت جدي ساز‌سازي را با من شروع كرد. ما در طول اين 32 سال با هم تعاملات فكري زيادي داشتيم و روي نقص‌ها و ايرادهاي سازهاي ايراني (خصوصا سه تار و سنتور) بسيار مطالعه و تحقيق كرديم تا اين ايرادات برطرف شود. مدام براي اينكه صداي بهتري از سه تار بگيريم كاسه‌هايش را تغيير داديم و من سعي كردم تمام تجربه‌ها و ايده‌هايي را كه از اساتيد گذشته گرفته بودم به كمك پسرم روي ساز سه تار پياده كنم. ما ترك‌هاي مختلف، صفحه‌ها و جنس‌هاي مختلف را تجربه كرديم و بعد به سراغ رنگ ساز رفتيم. رنگ‌هايي كه ما امروزه به سه تارهايمان مي‌زنيم رنگ‌هايي است كه از آراكليان به عنوان رنگ ويولن ياد گرفته‌ام و ثابت است. اين رنگ‌ها از گياهان مختلف گرفته مي‌شد و چون روغني و شيميايي نيست روي صداي ساز تاثيري ندارد.

بعضي‌ها معتقدند شما رنگ كاسه سه تار را به اين دليل تيره مي‌كنيد كه ترك‌ها روي هم جفت نيستند و مي‌خواهيد بتونه‌ها را بپوشانيد...

نه. اين رنگ تيره به خاطر درخواست مردم است چون نوازنده وقتي ساز را دست مي‌گيرد و مي‌نوازد كمي هم در دستش تكان مي‌دهد. ما به اين دليل كاسه را تيره مي‌كنيم كه نوازنده تمام توجهش به صفحه سه تار و سيم‌ها جلب شود و تمركزش به‌هم نريزد. با اين كار چشم فقط متوجه صفحه مي‌شود و گرنه الان در كارگاه، سازهاي رنگ روشن و قهوه‌يي هم داريم.

در سال‌هاي اخير موزيسين‌هاي زيادي سراغ ساز‌سازي رفته‌اند و ابداعات زيادي در اين زمينه انجام شده است. شما به عنوان يك سازنده كه سال‌ها با اساتيد مختلف كار كرده‌ايد فكر مي‌كنيد تا چه اندازه اين سازها مي‌توانند در موسيقي ما ماندگار باشند؟

بايد ديد هدف از ساخت هر ساز جديد چيست. آيا سازنده يا نوازنده آن وجود دارد تا آن را گسترش دهد؟چه صداي خاصي از ساز مي‌خواهيم كه در طول اين هزاران سال تاريخ موسيقي به آن نرسيده‌ايم؟ من كارم ساز‌سازي سنتي است. ما براي كار چارچوب‌هايي داريم كه براساس الگوهاي قديمي تعيين شده‌اند. مثلا براي ساخت سه‌تار از قالب‌هاي حاج طاهر، سيد جلال، عشقي و... استفاده مي‌كنيم. در مورد سنتور هم بيشتر سنتور آقاي ناظمي و دو نمونه‌يي كه از سنتور حبيب سماعي، كه نزد آقاي كياني است، ايده مي‌گيريم. من طبق اين سازها كار مي‌كنم و اصلا نمي‌خواهم كار كساني را كه ابداعات جديد انجام مي‌دهند زير سوال ببرم اما براساس آن چارچوب‌هايي كه از سازهاي سنتي داريم، نمي‌توانيم بگوييم سازهاي ابداعي جديد ايراني هستند. كشورهاي مختلف سازهاي گوناگوني دارند اما سازهاي كلاسيك هر كشور جزو تاريخ، فرهنگ و تمدن آن كشور به شمار مي‌رود. در مورد سازهاي ابداعي هم بايد بگذاريم زمان بگذرد و بعد قضاوت كنيم.

بعد از انقلاب هنر ساز‌سازي بر‌خلاف گذشته از حمايت‌هاي دولتي و... محروم ماند چنان كه در سال 91 نيز كانون ساز‌سازان خانه موسيقي به حالت تعليق در آمد. خانه موسيقي تا امروز به عنوان حامي اصلي هنرمندان موسيقي چه كمك‌هايي به شما كرده است؟

من چندان به اين مسائل وارد نيستم. بهتر است پسرم كه به اين امور آشناتر است پاسخ اين سوال شما را بدهند.

علي زادخيل: خانه موسيقي در طول سال‌هاي اخير كمكي به ما نكرده است البته من از تعليق هيات‌مديره كانون ساز‌سازان خبر نداشتم اما چيزي كه مي‌خواهم بگويم اين است كه خانه موسيقي تنها از ما يك حق عضويت دريافت كرده كه به‌ازاي آن فقط و فقط من بيمه هستم و پدرم به سبب سن بالا بيمه نشدند. از طرف ديگر چندي پيش براي پيش‌فروش ساختمان‌هايي كه قرار بود به اعضاي خانه موسيقي بدهند مبلغي از ما دريافت كردند كه حالا نه به ما خانه مي‌دهند و نه پول‌مان را پس مي‌دهند. در هر صورت اين مشكلاتي است كه همه سازندگان ساز با آن دست به گريبان هستند.
پربیننده ترین ها
آخرین اخبار