همه چیز درباره سال اول ترامپ
در ارزیابی عملکرد یکساله ترامپ بسیاری عملکرد او را با توجه به تحقق وعدههای انتخاباتی میسنجند. برخی نیز به جنبهای خاص از عملکرد او مثل سیاست خارجی، اقتصاد و … توجه میکنند
به گزارش صدای ایران، اندیشکده مطالعات حاکمیت و سیاست گذاری در گزارشی به قلم مرتضی شکری نوشت:
با گذشت یک سال از زمامداری دونالد ترامپ در کاخ سفید، این روزها گزارشهایی از عملکرد یکساله او در محافل رسانهای و آکادمیک ارائه میشود. موضوعی که بهطورمعمول در پایان سال اول حکومتداری رؤسای جمهور آمریکا انجام میشود. در ارزیابی عملکرد یکساله ترامپ بسیاری عملکرد او را با توجه به تحقق وعدههای انتخاباتی میسنجند. برخی نیز به جنبهای خاص از عملکرد او مثل سیاست خارجی، اقتصاد و … توجه میکنند. بااینحال، در ایران موضوع عملکرد یکساله رؤسای جمهوری آمریکا تنها در حد اخبار و گزارشهای چندصفحهای ارائه میشود که اغلب نمیتواند معیار مناسبی برای شناسایی و ارزیابی محسوب شود. در همین راستا گروه مطالعات بینالملل اندیشکده مطالعات حاکمیت و سیاستگذاری بهمنظور رفع محدودیتهای مزبور و ارزیابی مناسب از عملکرد دونالد ترامپ، گزارشی جامع از عملکرد یکساله او در حوزه داخلی و خارجی منتشر کرده است تا بتواند دورنمای روشنی از اقدامات ایالاتمتحده در سالهای آتی ارائه کند.
گزارش حاضر از سه بخش کلی تشکیل شده است. در بخش اول به عوامل و چگونگی انتخاب دونالد ترامپ بهعنوان رئیسجمهور پرداخته شده است. اهمیت این موضوع ازآنجهت است که موجب تعجب و شگفتی بسیاری از کارشناسان شد. اینکه چگونه در این انتخابات شخصی خارج از نظام سیاسی به ریاست جمهوری رسید درحالیکه پیشازاین هیچ تجربهٔ کار سیاسی و دولتی نداشت و کمپین انتخاباتی او مستقیماً در تقابل با وضعیت سیاسی موجود بود، مسئلهای است که در متون فارسی کمتر به آن اشاره شده است. در بررسی عوامل پیروزی ترامپ به چند عامل اشاره شده است. اولین عامل پیروزی ترامپ را باید در حمایت گسترده سفیدپوستان طبقه کارگر جستجو کرد که اغلب توسط سیاستمداران نادیده گرفته میشوند و از تأثیرگذاری آنها غفلت میشود. عامل دوم در پیروزی ترامپ، وضعیت اقتصادی موجود در آمریکا در زمان انتخابات بود. ترامپ با استفاده از شرایط نامناسب اقتصادی آمریکا و به چالش کشیدن آن از طریق شعارهایی در مورد رشد اقتصادی و افزایش اشتغال، رأی بسیاری از بدنه پایین جامعه را به خود جلب کند. عامل سوم برخورداری از تیم رسانهای قویتر در مقایسه با رقیب بود. آنها با شناسایی پتانسیل شبکههای اجتماعی مثل توییتر در تغییر نتایج انتخابات، بهخوبی توانستند از رسانهها بهتر از رقیب دموکرات بهره ببرند. شعار احیای عظمت آمریکا برای بسیاری از مردم آمریکا که احساس میکردند در وضعیت نامناسبی هستند شعاری جذاب بود که توانست بخش زیادی از بدنه جامعه آمریکا را مجذوب خود کند.
در بخش دوم عملکرد دستگاه حکومتی ترامپ در دو حوزه داخلی و خارجی ارزیابی و تحلیل شده است. در حوزه داخلی دونالد ترامپ در مقایسه با دیگر رؤسای جمهور آمریکا در پایان سال اول کاری از پایینترین میزان محبوبیت برخوردار است. بااینحال بسیاری عملکرد او را در حوزه اقتصاد تا حدودی موفق میدانند. اظهارات او در حمایت از رشد اقتصادی سبب شده تا ارزش سهام ایالاتمتحده در سال اول ریاست جمهوری پیشرفت قابلتوجهی داشته باشد. او در یک سال گذشته توانسته است میزان نرخ بیکاری را اندکی کاهش دهد و رشد تولید ناخالص داخلی آمریکا را در پایان سال ۲۰۱۷ به میزان ۲٫۳ درصد برساند که در مقایسه سالهای گذشته روند رو به رشدی داشته است. بااینحال درزمینهٔ کسری تجاری، ترامپ عملکرد ناموفقی داشته است. میزان کسری تجاری دولت او در پایان سال ۲۰۱۷ به میزان ۵۵۸ میلیارد دلار اعلام شده است که بیشترین میزان کسری تجاری آمریکا از سال ۲۰۰۸ تاکنون بوده است.
علاوه بر این، ترامپ در راستای تحقق وعدههای خود در ایام انتخابات، مجموعهای از قوانین آمریکا را به عقب بازگرداند که میتوان آن را بزرگترین تحول قانونی در تاریخ آمریکا توصیف کرد. لغو قانون بیمه درمانی اوباما موسوم به «اوباما کر[۱]»، لغو مقررات اعلام شده توسط آژانس حفاظت محیطزیست و وزارت کشور، برداشتن ممنوعیتهای مربوط به استخراج زغالسنگ که در دولت اوباما وضع شده بود و ازسرگیری اکتشافات نفتی، تغییر قوانین مؤثر بر فعالیتهای بخش بانکداری و لغو قانون «داکا[۲]» ازجمله اقدامات بیسابقه او در این یک سال محسوب میشود.
در حوزه سیاست خارجی، ترامپ رویکرد «اول آمریکا» را پیش از هر چیز، مدنظر قرار داده است. ترامپ با پیگیری، اصولی چون ناسیونالیسم اقتصادی، یکجانبهگرایی، دستیابی به صلح از طریق اعمال قدرت، افزایش نفوذ آمریکا در جهان از طریق بازتعریف روابط با قدرتهای بزرگ، تغییراتی اساسی در سیاست خارجی آمریکا به وجود آورده است. سختگیری و اعمال محدودیت برای ورود مهاجران به خاک آمریکا، خروج از موافقتنامه پاریس، سازمان یونسکو، لغو قانون داکا، کاهش روابط با کوبا، مشروط کردن حمایت از متحدان اروپایی در سازمان ناتو، ازجمله اقدامات جنجالبرانگیز او در یک سال گذشته محسوب میشود که میتوان همه آنها را در راستای رویکرد اول آمریکای او مورد تحلیل قرار داد.
در ارتباط با ایران که موضوع بخش سوم گزارش است، ترامپ با احیای گفتمان ایران هراسی، تلاش زیادی را برای مهار ایران در حوزههای مختلف انجام داده است. اگرچه در نگاه اول به نظر میرسد که سیاستهای ترامپ در قبال ایران از همان زمان کارزار انتخاباتی شکل گرفته بود، اما واقعیت این است دونالد ترامپ تا زمان اعلام راهبرد جدید خود علیه ایران در ماه اکتبر راهبرد مدونی در قبال ایران نداشت و عمده اقدامات او در ارتباط با ایران به انتقاد از موافقتنامه برجام و تلاش محدود کردن فعالیتهای موشکی جمهوری اسلامی ایران محدود میشد. بااینحال، با توجه به متون «استراتژی جدید علیه ایران» و سند «راهبرد امنیت ملی»، میتوان سیاستهای دونالد ترامپ در قبال ایران را در چند محور ذیل خلاصه کرد: اولین محور احیای گفتمان ایران هراسی است که درنتیجه موافقتنامه هستهای (برجام) به میزان قابلتوجهی به حاشیه رفته بود. دونالد ترامپ که از زمان رقابتهای انتخاباتی بر تهدید ناشی از جانب ایران تأکید داشت و اصلیترین مخالف توافق هستهای بود، در یک سال گذشته به شیوههای مختلف تلاش کرده است تا با احیای سیاست ایران هراسی این بار به شکلی جدیتر و هدفمندتر آن را دنبال کند. در این راستا او در یک سال گذشته با بزرگنمایی تهدیدات ناشی از توافق هستهای (برجام)، در تلاش برای مشروط کردن این توافق برآمده است.
دولت ترامپ معتقد است ایران با برجام توانسته نفوذی گستردهتر از گذشته کسب کرده و بسیار قدرتمندتر و آزادتر از گذشته به فعالیتهای ایذایی علیه منافع آمریکا اقدام کند. او با آگاهی از چالشهای موجود بر سر راه لغو برجام، با همکاری کنگره به تاکتیک «نقض روح برجام» توسل جسته و سیاست مهار ایران را فراتر از سازوکار برجام جستجو کرده است. ترامپ بهموازات سیاست ایران ستیزی و مشروط کردن توافق هستهای، با تمرکز بر توان موشکی و تضعیف ظرفیتهای بالقوه و بالفعل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سیاست مقابله با نفوذ منطقهای ایران را در پیش گرفته است. در قالب این راهبرد، او توانست با همکاری کنگره در مردادماه ۱۳۹۶ قانون «مبارزه با دشمنان ایالاتمتحده آمریکا از طریق تحریمها[۳]» موسوم به قانون کاتسا را به تصویب برساند. مقامات دستگاه سیاست خارجی ترامپ معتقدند با تشدید تحریمها و درنتیجه کاهش و محدودسازی منابع مالی ایران، میتوانند مانع مهمی بر سر راه اقدامات بهاصطلاح بیثبات کننده آن در منطقه و حمایت از گروههایی نظیر حزبالله و انصار الله ایجاد نمایند.
درنهایت اینکه، ترامپ با در پیش گرفتن راهبرد «احاله مسئولیت» در تلاش است با تشکیل ائتلافی از کشورهای منطقه، آنها را جهت کنترل و مهار ایران به کار گیرد. به همین منظور در تلاش است اتحاد خود با متحدان سنتی و شرکای منطقهای و توازن قدرت را در منطقه احیا کند. موضوعی که در سند راهبرد امنیت ملی نیز به آن بهصراحت اشاره شده است. راهبرد ائتلاف منطقهای علیه ایران در دو جبهه همزمان پیگیری میشود. جبهه اول ائتلاف کشورهای عربی به رهبری عربستان علیه ایران و جبهه دوم تشکیل ائتلاف کشورهای عربی با اسرائیل علیه ایران است که در ماههای اخیر جدیتر از گذشته پیگیری میشود.
گزارش در انتها با پرداختن به مهمترین افراد تأثیرگذار در سیاست تهاجمی ترامپ علیه ایران و ارائه پیشنهادهای سیاستی، امیدوار است که ضمن آشنایی با افراد کلیدی سیاست خارجی ترامپ و وضعیت عملکرد دستگاه حکومتی دونالد ترامپ در یک سال گذشته، دورنمای روشنی از اقدامات او در قبال ایران ارائه کند.
مقدمه
سال ۲۰۱۷ یکی از شگفتآورترین و درعینحال جنجالبرانگیزترین سالهای حیات سیاسی ایالاتمتحده آمریکا بود. غیرمنتظره بودن انتخاب دونالد ترامپ از سوی مردم آمریکا بهعنوان ریاست جمهوری و بیتجربگی سیاسی او از همان ابتدا خبر از رفتارهای عجیب و جنجالآفرین او در دستگاه حکومتی آمریکا میداد. توییتهای بحثبرانگیز، اتهام اذیت و آزار جنسی وی در سالهای پیش از ریاست جمهوری از سوی برخی افراد، نظرات ناخوشایند در مورد ناسیونالیستهای سفیدپوست، تصمیمات شخصی در مورد افراد کابینه، دخالت در تحقیقات جنایی و ارتباط چندین عضو از کمپین انتخاباتی او با روسیه، همگی از مسائل جنجالآفرین سال اول ریاست جمهوری دونالد ترامپ محسوب میشوند. علاوه بر این، مواضع تهاجمی دونالد ترامپ نسبت به پارهای مسائل بینالمللی چون موافقتنامهها و نهادها و سازمانهای بینالمللی نیز موجب شگفتیهای زیادی در یک سال گذشته بوده است. همین مسئله، تحلیل سیاستهای او را در ابعاد داخلی و خارجی با پیچیدگیهای خاصی روبرو کرده است.
ژانویه ۲۰۱۷ دونالد ترامپ در حالی سوگند ریاست جمهوری را ادا کرد که اقتصاد آمریکا از یکسو دارای نشانههای از بهبود بود و از سوی دیگر آمریکا میبایست در مورد حل بسیاری از تنشهای بینالمللی تصمیمات مهمی میگرفت. در چنین بستری ترامپ با شعار اول آمریکا کار خویش را آغاز کرد. گزارش حاضر پس از نگاهی کلی به چگونگی انتخاب دونالد ترامپ بهعنوان ریاست جمهوری، به عملکرد یکساله او در دو حوزه داخلی و خارجی خواهد پرداخت.
بخش اول: نگاهی بر انتخابات ریاست جمهوری
انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ در ایالاتمتحده از جهاتی جالبتوجه بود. در این انتخابات شخصی از خارج از نظام سیاسی به ریاست جمهوری رسید که پیشازاین هیچ تجربهٔ کار سیاسی و دولتی نداشت و کمپین انتخاباتی او مستقیماً در تقابل با وضعیت سیاسی موجود بود. پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ آمریکا در حالی اتفاق افتاد که بیشتر نظرسنجیها و تحلیلهای قبل از انتخابات، خانم کلینتون را پیروز رقابتها پیشبینی میکردند. سؤال اینجاست که چگونه دونالد ترامپ باوجود پیشبینی نظرسنجیها مبنی بر پیروزی هیلاری کلینتون، توانست به کاخ سفید راه یابد؟ برای پاسخگویی به این سؤال میتوان به چند عامل ذیل اشاره کرد.
۱- اولین عامل مربوط به خطای نظرسنجیها است. گفته میشود که نظرسنجیهای ملی درواقع کاملاً دقیق بوده است. اما در سطح ایالتی، خطای نظرسنجیها بزرگ و قابلملاحظه است. نظرسنجیهای انجامشده در سطح ملی پیشبینی میکرد که کلینتون با اختلاف سهدرصدی از ترامپ در رأی مردمی پیش خواهد افتاد و این پیشبینی تقریباً درست از آب درآمد و نهایتاً کلینتون با اختلاف دو درصد از ترامپ در رأی مردمی جلو افتاد. اما، نظرسنجیهای ایالتی نشاندهندهٔ رقابتی شدید و با نتیجهٔ نامشخص بودند و میزان حمایت از ترامپ را در ایالتهای میانهٔ غربی و شمالی دستکم گرفتند.
دو دلیل عمده در خطای نظرسنجیهای ایالتی انتخابات سال ۲۰۱۶ نقش داشته است. اول تغییر عقیدهٔ رأیدهندگان به فاصله کوتاه قبل از انتخابات بود و دلیل دوم این است که در بسیاری از نظرسنجیها تعداد رأیدهندگان با تحصیلات دانشگاهی که حامی کلینتون در ایالتهای کلیدی بودند، بیشتر از تعداد افراد با تحصیلات پایینتر بود و تدبیری برای تعدیل حضور بیشازحد آنها در نظرسنجیها اندیشیده نشده بود. به این معنا که بسیاری از نظرسنجیها تعداد رأیدهندگان با تحصیلات بالا را خیلی بیشتر از میزان واقعی تخمین زدند و تأثیر آنها درنتیجهٔ نهایی را بیشازحد دست بالا گرفتند. در سال ۲۰۱۶، ارتباط معناداری بین تحصیلات و انتخاب رئیسجمهور در ایالتهای کلیدی وجود داشت. رأیدهندگان با تحصیلات بالاتر بیشتر تمایل داشتند به کلینتون رأی بدهند. بهعلاوه، تحقیقات نشان میدهد که افراد تحصیلکرده در مقایسه با افرادی که تحصیلات کمی دارند، بیشتر تمایل دارند در نظرسنجیها شرکت کنند. بسیاری از نظرسنجیها بهویژه در سطح ایالتی، به این موضوع بیتوجه بودند و به همین دلیل در نتایج آنها میزان حمایت از کلینتون بیش از میزان واقعی تخمین زده شده بود.
۲- دومین عامل پیروزی ترامپ را باید در حمایت گسترده سفیدپوستان طبقه کارگر جستجو کرد که اغلب توسط سیاستمداران نادیده گرفته میشوند و از تأثیرگذاری آنها غفلت میشود. با توجه به سنت موجود، کارگران سفید پوست همواره از دموکراتها حمایت میکردند. لذا پیشبینی میشد که این بار نیز آراء خود را به نفع خانم کلینتون به صندوق بریزند. این پیشبینیها با توجه به سنت حاکم بر رقابتهای انتخاباتی در سالهای اخیر کاملاً منطقی به نظر میرسید. و لذا این طور تفسیر میشد که دموکراتها رأی زیادی از دست نخواهند داد، بهویژه وقتی که یک نامزد سفیدپوست مثل خانم کلینتون جایگزین اوباما شده بود. نظرسنجیها نشان میداد که رئیسجمهور اوباما در سال ۲۰۱۲ علی رغم عملکرد به مراتب ضعیفش در بین سفیدپوستان، از بسیاری از نامزدهای دموکرات ریاست جمهوری در طول تاریخ بهتر عمل کرده بود. آن نظرسنجیها نشان میداد که تعداد رأیدهندگان سفید پوست بدون مدرک دانشگاهی، تنها یک سوم بدنهٔ رأیدهندگان است و لذا این طور تفسیر میشد که دموکراتها رأی زیادی از دست نخواهند داد، بهویژه وقتی که یک نامزد سفیدپوست مثل خانم کلینتون جایگزین اوباما شده بود. اما واقعیت تلخ برای دموکراتها این بود که آنها بیش از آنچه تصور میکردند به آرای سفیدپوستان طبقهٔ کارگر نیاز داشتند. علی رغم اهمیت رأیدهندگان سفیدپوست طبقهٔ کارگر برای دموکراتها، در سال ۲۰۱۲ نظرسنجیها اساساً اهمیت و وزن رأیدهندگان سفیدپوست طبقهٔ کارگر را در پیروزی دموکراتها دستکم گرفته بودند و تعداد رأیدهندگان با تحصیلات بالا و غیرسفید پوست را دست بالا گرفته بودند. درنتیجه بسیاری از تحلیلهای پس از انتخابات ۲۰۱۲ تعداد رأیدهندگان سفیدپوست طبقهٔ کارگر با سن بالای ۴۵ سال را حدود ۱۰ میلیون تخمین زدند.
توجه ترامپ و سرمایه گذاری او بر روی این افراد و مخاطب قرار دادن آنها در سخنرانیهای انتخاباتیاش، و تأکیدش مبنی بر اینکه او از دنیای سیاست به دور است و سیاستمدار نیست، یکی از دلایل اصلی پیروزی او در این انتخابات بود. او موفق شد خود را به مردم عادی آمریکا و گروههایی که نادیده گرفته میشدند، بهعنوان رقیب سیاست مداران واشنگتنی فاسد و ناجی مردم معرفی کند. او از فشارهای اقتصادی و اجتماعی تحمیل شده بر این دسته در دهههای اخیر حرف میزد و به آنها وعده میداد که آمریکای خارج شده از مسیر اصلی را به مسیر اصلی باز میگرداند و عظمت از دست رفته را به آن برمی گرداند.
۳- عامل مهم سوم در پیروزی ترامپ، وضعیت اقتصادی موجود در آمریکا در زمان انتخابات بود. بر کسی پوشیده نیست که وضعیت اقتصادی موجود و هویت حزبی در بسیاری از انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا اهمیت دارند. نامزدها به این امر واقفاند، مشاوران و دانشمندان علوم سیاسی از این موضوع استفاده میکنند، و رأیدهندگان نیز از این موضوع اطلاع دارند. در زمانی که وضعیت اقتصادی رو به بهبود است و شاهد رشد اقتصادی هستیم، حزبی که بر سر کار است معمولاً در انتخابات بعدی نیز پیروز میشود. و در زمانهایی که وضعیت اقتصادی موجب نارضایتی مردم شده و اوضاع مناسب نیست، حزب رقیب به پیروزی نزدیکتر است. در مورد هویت حزبی نیز به همین صورت و حتی سادهتر است. افراد هر حزب به نامزد حزب خودشان تمایل بیشتری دارند، حتی در زمانی که نامزد غیرمعمولی مثل ترامپ نامزد حزب باشد.
بهعنوان نمونهٔ تاریخی، در سال ۱۹۸۴، در بحبوحهٔ خروج آمریکا از رکود و تورم، با توجه به وضعیت اقتصادی پیشبینی میشد که ریگان با اختلاف زیادی پیروز میدان رقابتها میشود. به همین شیوه، نظرسنجیهای متعددی با استفاده از این رویکرد در سال ۲۰۰۸ شکست سختی را به دلیل بحران مالی برای حزب جمهوری خواه در کاخ سفید پیشبینی کردند. در سالهای دیگر، پیشبینیها به این شدت متمایل به یک سمت مشخص نیست و بسته به عوامل متعددی که در مدلهای پیشبینی استفاده میشود، پیشبینی مختلفی اتفاق می افتد. مثلاً در سال ۲۰۱۲، با اینکه وضعیت اقتصادی رشد خیلی بالایی نداشت و به آرامی در حال رشد بود، اوباما و حزب دموکرات موفق شدند، مجدداً پیروز شوند. در سال ۲۰۱۶ نیز، با توجه به اینکه وضعیت اقتصادی رو به بهبود بود و شاهد رشد اقتصادی با شیب ملایم بودیم، رقابت خیلی نزدیکی پیشبینی میشد، رقابتی که در آن هر یک از دو حزب احتمال پیروزی داشت.
۴- عامل چهارم در پیروزی ترامپ، نقش رسانه بود. دونالد ترامپ بر خلاف هیلاری کلینتون از تیم رسانهای قویتری برخوردار بود. حضور فرد برجستهای چون «کلی آن کانوِی[۴]» مشاور ارشد و مدیر کمپین دونالد ترامپ که تجربه غنی در حوزه رسانه و نظرسنجی دارد، نقش زیادی در پیروزی ترامپ در انتخابات ایفا کرد. آنها با شناسایی پتانسیل شبکههای اجتماعی مثل توییتر در تغییر نتایج انتخابات، بهخوبی توانستند از رسانهها بهتر از رقیب دموکرات بهره ببرند. ترامپ در ایام انتخابات از شبکهٔ احتماعی توییتر برای حمله به رسانههای خبری و مخالفانش استفاده کرد و توانست با صحبت کردن مستقیم از طریق توییتر، پوشش غیر واقعی رویدادها توسط رسانههای خبری را کنار بگذارد. علاوه بر این، تبلیغات خانم کلینتون چیزی به جز تخریب ترامپ نداشت. بیش از ¾ محتوای تبلیغات کلینتون و نیمی از محتوای تبلیغات ترامپ در مورد ویژگیهای شخصیتی و روحی طرف مقابل بود. تنها ۹ درصد از محتوای پیامهای کلینتون ارتباطی با اقتصاد و اشتغال داشت. اما در عوض، ۳۴ درصد از پیامهای ترامپ روی اقتصاد، اشتغال، مالیات و تجارت تمرکز داشت.
هیلاری کلینتون در حوزهٔ تعداد پیامهای تبلیغاتی و تعداد دفعات پخش آنها از رادیو و تلویزیون به مراتب بیشتر از ترامپ هزینه کرد. تعداد کل پیامهای انگلیسی زبان ترامپ ۲۷ عدد بود و تعداد کل دفعات پخش آنها ۸۵۳۰۸ بود. اما کلینتون ۵۵ پیام تلویزیونی داشت که ۲۸۴۵۸۰ بار در ایالتهای مختلف پخش شد. اما آنچه حائز اهمیت است این است که تنها ۸ درصد از محتوای پیامهای کلینتون به موضوع اقتصاد مربوط بود و بیش از ۷۵ درصد مربوط به ویژگیهای شخصیتی ترامپ بود. درحالیکه تمرکز ترامپ در پیامهای بسیار اندکش در مقایسه با کلینتون روی اقتصاد بود و ۳۴ درصد از محتوای پیامها اقتصادی بود.
ترامپ در پیامهای خود از دو آمریکا صحبت میکند و مردم را به دو گروه تقسیم میکند: «ما» در مقابل «آنها». او در تمام سخنرانیهای انتخاباتی این تقسیم بندی را تکرار و بر آن تأکید میکند. او بر ایجاد میلیونها شغل برای مردم آمریکا تأکید میکند و وعده میدهد شغلهایی که به خارج از مرزهای آمریکا منتقل شده را به آمریکا برگرداند. این موضوع به در ایالتهایی مانند ویسکانسین، میشیگان و پنسیلوانیا که به صورت سنتی صنعتی بودند و بخش زیادی از شغلهای صنعتی را از دست دادند اهمیت مییابد.
اهمیت پیامهای انتخابی هر یک از نامزدها وقتی پر رنگتر میشود که تغییرات جمعیتی در این برهه از زمان در آمریکا را در نظر بگیریم، تأثیر ریاست جمهوری اوباما بهعنوان اولین رئیسجمهور سیاه پوست را لحاظ کنیم و تقسیم بندی مردم به دو حزب جمهوری خواه و دموکرات را نیز در نظر بگیریم، به عبارتی جنوب آمریکا دیگر همچون سابق به صورت یکدست دموکرات نیست و گروههای خاصی از مردم بهویژه سفیدپوستان بدون تحصیلات دانشگاهی با تغییر حزب سیاسی خود تأثیر عمیقی بر نتیجهٔ انتخابات داشتند. نگرشهای نژادی این دسته از مردم که شاهد هشت سال ریاست جمهوری یک سیاهپوست از حزب دموکرات بودند، تغییر کرد و در این انتخابات به فردی از حزب مخالف رأی دادند. دونالد ترامپ با استفاده از تأکید بر اختلافات نژادی و وضعیت اسف بار زندگی سفیدپوستان بدون مدرک دانشگاهی، رأی آنها را از آن خود کرد.
بخش دوم: عملکرد یکساله دونالد ترامپ
دونالد ترامپ در ژانویه ۲۰۱۷ در حالی بهعنوان چهل و پنجمین رئیسجمهور آمریکا سوگند یاد کرد که ازیک سو اقتصاد آمریکا نشانههایی از بهبود را دارا بود و از سویی دیگر آمریکا میبایست در مورد حل بسیاری از تنشهای بین المللی که خود در ایجاد آنها بی تأثیر نبود تصمیمات قاطعانهای میگرفت. او طی مراسمی که از ۱۷ تا ۲۱ ژانویه در «واشنگتن دی سی» برگزار شد در سخنرانی مراسم تحلیف خود با این شعار که «ما عظمت را به آمریکا بازخواهیم گرداند[۵]» کار خود را آغاز کرد. حالا با گذشت یک سال از ریاست جمهوری دونالد ترامپ، ارزیابی عملکرد یک ساله او در راستای تحقق شعارهای انتخاباتی مورد توجه برخی نهادها و رسانهها قرار گرفته است.
براساس نظر سنجی به عمل آمده از سوی موسسه گالوپ او از پایینترین میزان محبوبیت در مقایسه با دیگر رؤسای جمهور آمریکا در پایان سال اول کاری برخوردار است. بر اساس این نظر سنجی، میزان محبوبیت دونالد ترامپ در دسامبر ۲۰۱۷، ۳۵ درصد بوده است که در تاریخ ریاست جمهوری آمریکا پایینترین حد بوده است. پیشازاین رونالد ریگان پایینترین میزان محبوبیت را با ۴۹ درصد در اختیار داشت. در مقابل جورج بوش با ۸۶ درصد بیشترین میزان محبوبیت را در بین جامعه آمریکا در اختیار داشت (Kirby,2017). درحالیکه آمار و نظرسنجیها حکایت از آن دارند که وی نامحبوبترین رئیسجمهور آمریکا در پایان سال نخست رئیسجمهوری بوده است، برخی کارشناسان عملکرد رئیسجمهوری آمریکا را در حوزه داخلی تاحدودی موفق میدانند.
دونالد ترامپ با وعده «تقدم آمریکا[۶]» در مراسم تحلیف ریاست جمهوری شرکت کرد. شعاری که مبنای رویکرد او در حوزه سیاست داخلی و خارجی بود. در راستای تحقق بخشیدن به شعار مزبور، حقایق، هنجارها، اخلاق و سنتها برای او هیچ اهمیتی نداشت. نادیده گرفتن قوانین و موافقتنامه های بین المللی پیشین، مخالفت با روند جهانی سازی، تنش با برخی کشورها ازجمله کره شمالی، خروج از سازمانها و موافقتنامهها و… همگی در راستای تحقق بخشیدن به شعار مزبور بوده است. بااینحال، بهمنظور قضاوتی درست از میزان موفقیت ترامپ در یک سال گذشته، عملکرد او را میتوان در دو حوزه سیاست داخلی و خارجی مورد بررسی قرار داد.
حوزه سیاست داخلی
عملکرد دونالد ترامپ در حوزه سیاست داخلی را میتوان با توجه به شعارهای («دوباره عظمت را به آمریکا بر میگردانیم» و «تقدم آمریکا») او از یک طرف و ویژگیهای شخصیتی مثل عملگرایی اقتصادی و بیتجربگی او در عرصه سیاسی تحلیل کرد. در ذیل به مهمترین شاخصهای کارنامه دونالد ترامپ در حوزهٔ سیاست داخلی میپردازیم.
۱-۱ اقتصاد
دونالد ترامپ، در مراسم افتتاحیه ریاست جمهوری خود در کاخ سفید اعلام کرد «حمایت گرایی به رفاه و قدرت بزرگ منجر خواهد شد». این جمله درون مایه سیاستهای اقتصادی ترامپ در یک سال گذشته است. حمایت گرایی دونالد ترامپ در راستای همان شعار احیای عظمت آمریکا است که در ایام کارزار انتخاباتی به کار برده میشد. در این رویکرد حمایت از صنایع داخلی و اشتغال زایی مرکز توجه سیاستهای او در حوزه اقتصاد است. ترامپ در ایام کارزار انتخاباتی تأکید کرده بود که تعرفه زیادی بر کالاهای وارداتی بهویژه کالاهای وارد شده از چین اعمال خواهد کرد و نیز در راستای افزایش انگیزه تولید داخلی، مالیات بر شرکتهای بزرگ داخلی را به میزان زیادی کاهش خواهد داد. حال با توجه به رویکرد حمایت گرایی اقتصادی، به مهمترین دستاوردهای اقتصادی ترامپ در یک سال گذشته میپردازیم.
در حوزه بازار سهام، اظهارات او در حمایت از رشد اقتصادی سبب شده تا ارزش سهام ایالاتمتحده در سال اول ریاست جمهوری ترامپ پیشرفت قابلتوجهی داشته است. بر اساس شاخص میانگین صنعتی داو جونز[۷] میزان رشد بازار سهام ایالاتمتحده رشد قابلتوجهی داشته است. براساس یافته منتشر شده از سوی گروه سرمایه گذاری بسپوک[۸]، شاخص داوجونز ترامپ در سال اول حدود ۲۳ درصد است.
نمودار شماره ۱- شاخص داوجونز در دوره ترامپ
منبع: (Independent, 2017)
این رقم در تاریخ ریاست جمهوری جمهوری خواهان در آمریکا از سال ۱۹۰۰ به بعد بیسابقه بوده است. از این منظر میتوان گفت ترامپ کارنامه موفقی داشته است. تنها جورج واکر بوش بوده است که توانسته است رقمی ۲۲٫۰۵ درصد را به ثبت برساند. نمودار شماره ۲ بهخوبی این موضوع را نشان میدهد.
نمودار شماره ۲: شاخص داوجونز به درصد- جمهوری خواهان از سال ۱۹۰۰ تا ۲۰۱۷ در پایان سال اول
منبع: (Independent, 2017)
بازار کار قوی، بهبود سود شرکتها و دادههای اقتصادی قوی در برخی از شاخصها، ازجمله عوامل افزایش قیمت سهام آمریکا در سال ۲۰۱۷ بودهاند. حمایت ترامپ از رشد اقتصادی نه تنها بازار بورس ایالاتمتحده بلکه بازار بورس کشورهای اروپایی را نیز متأثر ساخته است. به گونهای که سیاستهای او سبب شده تا ارزش سهام در اکثر بازارهای سهام اروپا روندی صعودی داشته باشد.
اگرچه رشد قیمت داوجونز ترامپ در میان جمهوری خواهان مقام اول را دارد، اما او بهطور کلی از این حیث در مقام چهارم کل رؤسای جمهوری آمریکا قرار دارد. سه رئیسجمهور دموکرات، فرانکلین روزولت، باراک اوباما و لیندون جانسون، عملکردی قویتر در طول مدت مشابه داشتهاند (Marketwatch,2017).
همچنین شاخص «۵۰۰[۹] S&P» نسبت به سال ۲۰۱۶، به میزان ۲۰٫۴ درصد افزایش داشته است. (نمودار شماره ۳)
نمودار شماره ۳- شاخص سهام ۵۰۰S&D در پایان سال اول رئیسجمهوری ترامپ
درزمینهٔ اشتغال و بیکاری، ترامپ توانسته است بهطور متوسط ۱۷۴،۰۰۰ در ماه فرصت شغلی ایجاد کند. اگرچه این مقدار به نسبت سال قبل اندکی کمتر (۱۸۷،۰۰۰ در هر ماه) بوده است (Economic Research.a,2017). اما نرخ بیکاری از ۴٫۹% در ماه ژانویه ۲۰۱۷ به ۴٫۱% در نوامبر ۲۰۱۷ رسیده است (Jones ,۲۰۱۷).
نمودار شماره ۴- نرخ بیکاری ایالاتمتحده تا پایان سال ۲۰۱۷
درزمینه رشد اقتصادی نیز، ترامپ کارنامه به نسبت موفقی داشته است. رشد تولید ناخالص داخلی آمریکا در پایان سال ۲۰۱۷ به میزان ۲٫۳ درصد بوده است که در مقایسه با میزان ۲ درصد در سال ۲۰۱۵ و ۱٫۹ درصد در سال ۲۰۱۶ روند رو به رشدی داشته است (Jones ,۲۰۱۷).
نمودار شماره ۵- روند رشد تولید ناخالص داخلی ایالاتمتحده در سال ۲۰۱۷
درزمینهٔ موازنه تجاری، عملکرد ترامپ به نسبت سالهای گذشته موفقیت آمیز نبوده است. موازنه تجاری آمریکا در چند دهه اخیر همواره منفی بوده است. کسری تجاری در سال ۲۰۱۵ بالغ بر ۵۰۰ میلیارد دلار و در سال ۲۰۱۶ حدود ۵۰۵ میلیارد دلار بود. این رقم در پایان سال ۲۰۱۷، به میزان ۵۵۸ میلیارد دلار اعلام شده است که بیشترین میزان کسری تجاری آمریکا از سال ۲۰۰۸ تاکنون بوده است.. بیشترین میزان کسری در رابطه تجاری با چین است.
نمودار شماره ۶- موازنه تجاری آمریکا- سالهای ۲۰۱۷-۲۰۰۸- به دلار
در حوزه انرژی نیز ساخت خط لوله کیستون باعث ایجاد ۴۲ هزار شغل شد. ضمن اینکه اقدامات وی موجب شد تا منابع نفتی آمریکا ۱٫۲ میلیارد بشکه افزایش یابد. ترامپ صنعت انرژی آمریکا را در آستانه شکوفایی قرار داد.
بهطور کلی درزمینهٔ عملکرد اقتصادی ترامپ باید گفت، در حالیکه بسیاری عملکرد او را به دلیل بی برنامگی مورد انتقاد قرار میدهند، آمارها حاکی از موفقیت نسبی او در برخی حوزهها است. نرخ رشد اقتصادی مثبت، رشد اشتغال، رشد شاخص سهام از شاخصههای موفقیت نسبی او در یک سال گذشته است. بااینحال ترامپ در حوزه تراز تجاری، بیشترین کاهش تراز تجاری را در ده سال اخیر داشته است.
۲-۱ -تغییرات گسترده در قوانین
یکی از دیگر از اقدامات قابل توجه دونالد ترامپ را میتوان بازگشت به قوانین گذشته دانست. ترامپ در راستای تحقق وعدههای خود در ایام انتخابات، مجموعهای از قوانین آمریکا را به عقب بازگرداند که میتوان آن را بزرگترین تحول قانونی در تاریخ آمریکا توصیف کرد. لغو قانون بیمه درمانی اوباما موسوم به «اوباما کر[۱۰]»، لغو مقررات اعلام شده توسط آژانس حفاظت محیطزیست و وزارت کشور، دو نهاد بزرگی که فعالیت و قوانین آنها بهویژه بر فعالیتهای بخش املاک تأثیر قابلتوجهی دارد، تغییر قوانین مؤثر بر فعالیتهای بخش بانکداری و لغو قانون «داکا[۱۱]» ازجمله اقدامات بی سابقه او در این یک سال محسوب میشود. برداشتن ممنوعیتهای مربوط به استخراج زغالسنگ که در دولت اوباما وضع شده بود و ازسرگیری اکتشافات نفتی مثل حفاریهای دریایی در بخشهایی از قطب شمال، اقیانوس آرام و اقیانوس اطلس نیز یکی دیگر از اقدامات ترامپ بود که پیشازاین وعده آن را داده بود. بر این اساس دولت او ممنوعیتهایی که در زمان اوباما برای استخراج معادن زغالسنگ وضع شده بود را لغو کرد. درنهایت تصویب لایحه مالیاتی ازجمله تحولاتی است که دوران ریاست جمهوری او را با رؤسای پیشین جمهور متمایز میکند. علاوه براین، رئیسجمهوری آمریکا در یک سال گذشته بیش از ۷۰ لایحه را به قانون تبدیل کرد که بسیاری از آنها تأثیر مثبتی بر خط مشیهای آمریکا نداشتند.
۳-۱- ریزش حلقه یاران اولیه و اختلاف با جمهوری خواهان
یکی دیگر از پدیده قابل توجه در دولت دونالد ترامپ، موج اخراج یا استعفای افراد از کاخ سفید است. از زمان روی کار آمدن دونالد ترامپ بهعنوان رییس جمهور آمریکا موج بیسابقهای از اخراج شدنها در کاخ سفید راه افتاده است. بعد از گذشت یک سال از شروع ریاست جمهوری دونالد ترامپ بسیاری از حلقهٔ مشاوران تراز اول او اخراج شده و یا خود کناره گیری کردهاند. اولین فرد اخراج شده از حلقه نزدیکان ترامپ، «سالی ییتس»[۱۲]، وزیر موقت دادگستری بود که منتقد مواضع نژادپرستانه و سیاستهای ضد مهاجرتی ترامپ بود. او در زمان اعلام دستور ترامپ برای تعلیق ورود مهاجران هفت کشور اسلامی به ایالاتمتحده، از وکلای دولتی آمریکا خواست تا از این فرمان دفاع نکنند. درنتیجه این مخالفت صریح، وزیر موقت دادگستری، تنها ۱۰ روز پس از تصدی پست از مقامش برکنار شد.
با استعفای مایکل فلین[۱۳] مشاور امنیت ملی کاخ سفید در ۱۳ فوریه که به دنبال افشای تماسهایش با مقامات روسی قبل از مراسم تحلیف رئیسجمهور رخ داد، موضوع تغییر در حلقه یاران اولیه ترامپ و اختلاف با جمهوری خواهان شکل دیگری به خود گرفت. فلین در جریان مبارزات انتخاباتی از حامیان سفت و سخت دونالد ترامپ و از متحدان نزدیک او بود. چند روز پس از استعفای فلین، کریگ دیر[۱۴]، رئیس امور کشورهای نیمکره غربی در شورای امنیت ملی آمریکا نیز به دلیل انتقاد از رئیسجمهور از کار کنار گذاشته شد.
یک ماه پس از این تحولات، پریت بهارارا[۱۵] دادستان فدرال نیویورک آمریکا که از سال ۲۰۰۹ در این مسند قرار داشت به دلیل مخالفت با کنار گذاشتن تمام دادستانهای منصوب دولت اوباما، از سمت خود بهعنوان دادستان منتهن توسط دولت ترامپ عزل شد.
برکناری غیرمنتظره جیمز کومی[۱۶] رئیس اف بی آی در ماه می یکی از مهمترین تغییرات در دستگاه سیاسی ترامپ بود. اگرچه رئیسجمهور دلیل این تصمیم را به رفتارهای کومی در تحقیقات از هیلاری کلینتون نسبت داد اما اندکی بعد در سخنانی دیگر اظهار داشت تحقیقات کومی درباره دخالت روسیه در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ آمریکا علت عزل وی از مقامش بود.
شاید مهمترین تغییر در دستگاه حکومتی ترامپ را بتوان در اخراج استیو بنن[۱۷] استراتژیست ارشد دونالد ترامپ دید. بنن که نقش مهمی در پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری داشت از اواخر ژانویه سال جاری میلادی بهعنوان «راهبردست ارشد کاخ سفید» و «مشاور ارشد رئیسجمهور ایالاتمتحده آمریکا» منصوب شده بود. در چند ماه خدمت در کاخ سفید، بنن بارها با دیگر افراد دولتی مانند مک مستر (مشاور امنیت ملی) و دیگر مشاوران دونالد ترامپ مانند جرد کوشنر (داماد رئیسجمهور) دچار اختلاف شدید شد و سرانجام در ۱۸ آوت ۲۰۱۷ از سوی دونالد ترامپ از هر دو سمت سیاسی خود اخراج شد.
اخراج افرادی شاخصی چون مایکل فلین، مشاور امنیت ملی کاخ سفید، استیو بنن راهبردست ارشد کاخ سفید، جیمز کومی رئیس اف بی آی و پریت بهارارا از دادستانهای عالیرتبه آمریکا، همگی نشان دهنده عدم ثبات سیاسی در دستگاه حکومتی ترامپ است.
علاوه بر تغییرات در حلقه افراد دستگاه حکومتی، در یک سال گذشته دونالد ترامپ از سوی جمهوری خواهان به شدت مورد انتقاد واقع شده است. خط مشی و سخنان ترامپ در یک سال گذشته موجب ناراحتی و اعتراض برخی از جمهوریخواهان شده است به گونهای که برخی سیاستمداران این حزب نسبت به ادامه فعالیت ترامپ ابراز تردید میکنند. حاشیههای ترامپ از همان ایام کارزار انتخاباتی و سخنان و سیاستهای جنجالی او باعث شده بود که بسیاری از اعضای برجسته حزب جمهوری خواه همچون پل رایان، میت رامنی، مارکو روبیو، تد کروز و حتی جورج بوش پدر و پسر هم با نامزدی وی در انتخابات مخالفت کنند.
برخی از سیاستهای دونالد ترامپ ازجمله نوع واکنش به وقایع شارلوتزویل و رفتار نژادپرستان، لغو قانون اوباما کر، با واکنش منفی جمهوری خواهان روبرو شده است. نمایندگان جمهوریخواه از آنچه که فقدان نظم و روش هرج و مرج گونه شیوه رهبری ترامپ یاد میکنند خسته و آزرده خاطر هستند و بعضی از آنها نسبت به قبل با صراحت بیشتری از وی انتقاد میکنند. تندترین انتقادات از سوی باب کورکر رئیس کمیته روابط خارجی سنا مطرح شده است که معتقد است سیاستهای ترامپ آمریکا را به سوی جنگ جهانی سوم میکشاند (New York times, 2017).
اختلافات ترامپ با جمهوری خواهان در ماههای اخیر به حدی بالا گرفته است که بسیاری از جمهوری خواهان ازجمله جف فلیک سناتور جمهوری خواه هشدار دادهاند که اگر ترامپ رویه کنونی را اادامه دهد ممکن است آنها فرد دیگری را برای انتخابات سال ۲۰۲۰ معرفی کنند.
حوزه سیاست خارجی؛ مبانی، اصول و محورها
سیاست خارجی دونالد ترامپ، موضوعی است که به بحث بسیار چالش برانگیز در مورد او تبدیل شده است. اکثر تحلیلگران، به عدم وجود خط مشی ثابت در حوزه سیاست خارجی وی و فقدان وجود مشاوران زبده این حوزه در کنار او نظر دارند. اظهارات تند و انتقادی ترامپ نسبت به سیاستخارجی دولتهای پیشین از یک سو و طرح دیدگاههای خاص و خارج از عرف او در مورد ساختارهای موجود در نظام بینالملل، باعث شده نتوان اصول و مبانی مشخصی را برای سیاست خارجی او قائل شد. بااینحال، واکاوی جهت گیری سیاست خارجی ترامپ و شعار انتخاباتی «عظمت آمریکا را برگردانیم[۱۸]» و نیز رویکرد «تقدم آمریکا[۱۹]» ی او حاوی نوعی مبانی و اصول خاصی است که ریشه در ایدههای تاریخی دارد.
دونالد ترامپ از جناح سنتی حزب جمهوریخواه موسوم به «جناح محافظهکار» است که به جریان پروتستانی- اونجلیکیِ راست افراطی[۲۰] آمریکا تعلق دارد. این جریان بر عوامل داخلی تأثیرگذار بر سیاست خارجی آمریکا تأکید دارد و معتقد به بازگشت آمریکا به دوران عظمت گذشته و استثناگرایی آمریکایی است. ایده احیای عظمت آمریکای او در نسبتی مشخص با ایده «قرن آمریکایی» قرار میگیرد که در آستانهٔ جنگ جهانی دوم و از دل مجادلات دوران ویلسون بیرون آمد. مقالهٔ هنری لوس با عنوان «قرن آمریکایی» که به سال ۱۹۴۱ در مجلهٔ لایف منتشر شد، سرآغاز نظریهپردازی این ایده به مثابهٔ دکترین سیاست خارجی است. لوس با زبانی تهییج کننده آیندهٔ آمریکا در عرصهٔ جهانی را با گسترش فعالانهٔ ارزشهای بنیادین آمریکایی در سراسر جهان پیوند زد (Luce,1941:65). از آن زمان این ایده با سیاست و فرهنگ آمریکایی از نیمهٔ قرن گذشته تا کنون عجین شده است.
با پذیرش گفتمان «قرن آمریکایی»، ایالاتمتحده به ابرقدرت بلامنازع جهانی در اواخر نیمهٔ دوم قرن بیستم بدل شد و ایدهٔ رهبری جهانی آمریکا، در مرکز سیاستگذاریهای کلان تمامی دولتهای گذشتهٔ این کشور، فارغ از اختلافات جناحی، باقی ماند و به بنیان مشروعیت بخشی برای توسعهطلبی و مداخلهگراییهای نظامی، سیاسی و اقتصادی ایالاتمتحده بدل شد. رؤسای جمهور آمریکا ایده قرن آمریکایی را از طریق رویکرد چندجانبه گرایی و انترناسیونالیسم لیبرال پیگیری میکردند. حال آنکه ترامپ یکجانبهگرایی را برای تحقق این ایده برگزیده است. برگزیدن شعار «تقدم آمریکا» از همان روز اول کاری و بی اعتمادی کامل ترامپ به تجارت آزاد و سازمانها و پیمانهای کلیدی برای پروژهٔ جهانیسازی، در کنار تأکید مفرط بر تولید داخلی و اقتصاد ملی حاکی از راهبرد او برای تحقق ایده عظمت آمریکایی است.
در سند راهبرد امنیت ملی نیز در راستای احیای عظمت آمریکا، بر افزایش تواناییهای نظامی آمریکا تأکید شده است. در این سند بر احیا و گسترش استفاده از تسلیحات هستهای-نظامی و افزایش تکروی های بین المللی بر اساس منافع ملی واشنگتن تأکید شده است (NSS,2017).
دکترین «احیای عظمت آمریکا» ی ترامپ رفتار سیاست خارجی او را در یک سال گذشته شکل داده است که میتوان آنها را به اصول و محورهای ذیل تقسیم کرد.
۱-۲- اصول سیاست خارجی ترامپ
در چارچوب دکترین «احیای عظمت آمریکا»، اصول و محورهایی در سیاست خارجی آمریکا تعریف میشود که راهنمای سیاست خارجی این کشور در یک سال گذشته بوده است. منظور از اصول آن دسته راهبردهایی است که بر اساس ارزشهای خاص تعیین شدهاند و راهنمای رفتار سیاست خارجی قرار میگیرند. درواقع اصول شالوده و پایههای بنیادین خط مشی و جهت گیری دیپلماسی هر کشوری را تعیین میکند و راهنمای مجریان و سیاستگذاران دستگاه سیاست خارجی آن کشور هستند.
حمایت گرایی[۲۱] (ناسیونالیسم اقتصادی):
رکن اول سیاست خارجی ترامپ را میتوان در شعار «تقدم آمریکا» ی او جست که در ایام کارزار انتخاباتی بر آن تأکید میکرد. این شعار ترامپ اگرچه یاد آور دیدگاه انزواگرایان پیش از جنگ جهانی دوم است اما باید توجه داشت که او یک انزواگرا نیست بلکه خواستار تعدیل در مناسبات نظام جهانی است که به زعم او در تضاد با منافع آمریکا شکل گرفته است. ترامپ بهمنظور حصول اطمینان از اینکه آمریکا در صدر کشورهای جهان بهعنوان تنها ابرقدرت نظامی باشد خواستار افزایش بودجه دفاعی آمریکا شد. او به تجارت آزاد و سازمانها و پیمانهای کلیدی برای پروژهٔ جهانیسازی کاملاً بی اعتماد است و به همین دلیل به اتخاذ راهبرد جهانی شدن در ساختار موجود آمریکا اعتراض میکند. زلمای خلیلزاد در این باره معتقد است ترامپ جهانی شدن را بیشتر از منظر اقتصاد بین الملل مورد انتقاد قرار میدهد. برخلاف تمامی رؤسای جمهور آمریکا که همواره معتقد بودهاند تجارت آزاد یک بازی برد- برد است و موجب افزایش امنیت جهانی و تأمین منافع آمریکا در داخل و خارج خواهد شد، دیدگاه «تقدم آمریکا» ی ترامپ، بازی را برد- باخت دانسته و مبتنی بر گرایش ملیگرایانه است. ترامپ بر این باور است که ایالاتمتحده سادهلوحانه تجارت آزاد را دنبال میکند و این روند، سودهای بادآوردهای را نصیب دیگر کشورها میکند (Khalilzad,2016). برپایهٔ چنین دیدگاهی، ترامپ معتقد است بیشتر توافقنامههای تجاری با ایجاد شغل برای کشورهای دیگری چون چین و مکزیک و به کارگیری کارگران ارزان این کشورها، اقتصاد آمریکا را نابود کرده و بر روی زندگی کارگران و طبقه متوسط آمریکا تأثیر منفی داشتهاند. ترامپ معتقد است که نتایج این نوع سیاستها، ادامه روند کند رشد اقتصادی، بدهیهای کلان و درنهایت تضعیف قدرت اقتصادی آمریکا خواهد بود. برهمین اساس است که دونالد ترامپ بر اولویت دادن به منافع اقتصادی ایالاتمتحده، تأکید میکند.
برخی از رفتارهای سیاست خارجی ترامپ در یک سال گذشته حمایت گرایی ملی او را بهخوبی نشان میدهد. برای مثال خروج ترامپ از پیمان مشارکت ترانس پاسفیک[۲۲] که یک پیمان تجاری بود بر اساس این انگاره بود که پیمان مذکور باعث از بین رفتن شغلهای زیادی در آمریکا میشد. دونالد ترامپ همچنین در توجیه خروج از توافقنامه پاریس در ماه ژوئن طی سخنرانی خود اعلام میکند که توافقنامه آب و هوایی پاریس به ضرر آمریکا و به نفع کشورهای دیگر است و موجب بیکار شدن کارگران آمریکایی، دستمزد پایینتر، تعطیلی کارخانهها و کاهش زیاد تولید اقتصادی در آمریکا میشود. او در ادامه اضافه میکند باقی ماندن در این توافق تا سال ۲۰۲۵ موجب از دست دادن ۷/۲ میلیون شغل و هم چنین تحمیل ضرر ۳ تریلیون دلاری در بخش تولید ناخالص داخلی و از دست دادن ۵/۶ میلیون شغل صنعتی میشود (Washington Post,2017).
دستیابی به صلح از طریق اعمال قدرت[۲۳]
اصل دوم در سیاست خارجی ترامپ، تضمین صلح از طریق اعمال قدرت است. دونالد ترامپ در یک سال گذشته به این اصل بارها بهعنوان یکی از ارکان سیاست خارجی خود اشاره کرده است. او در مهرماه گذشته در اندیشکده هریتیج با شمردن چالشهایی که کشورش با آن روبرو است، گفت: «مانند رونالد ریگان به صلح از طریق قدرت اعتقاد دارم». او در این سخنرانی با اشاره به افزایش بودجه دفاعی آمریکا تأکید کرد افزایش بودجه دفاعی در راستای تعقیب هدفی است که دونالد ریگان آن را صلح از طریق قدرت مینامید (washingtonexaminer, 2017).
به نظر میرسد اصل «دستیابی به صلح از طریق اعمال قدرت» ترامپ، مبتنی بر رویکردی رئالیستی باشد. به این معنا که او رویکردی را در سیاست خارجی در پیش گرفته که اساس آن بر محور، اعمال قدرت در صحنه بین المللی برای رسیدن به اهداف مورد نظر دولت جدید آمریکا استوار است. این مسئله را میتوان به معنای نظامی شدن سیاست خارجی آمریکا تعبیر کرد. حمله موشکی به سوریه و نیز صف آرایی نظامی آمریکا در قبال کره شمالی بهخوبی گویای رویکرد نظامی گری و سخت افزاری او در قبال مسائل مسائل بینالمللی است.
در سند راهبرد امنیت ملی ترامپ که مهمترین سند بالادستی محسوب میشود، بهصراحت به اصل مزبور اشاره شده است. بر اساس مفاد این سند، برای مقابله با تهدیدات پیش روی آمریکا و متحدان اش باید تواناییهای آمریکا در حوزههای ذیل تقویت شود: نظامی، هستهای، هوافضا، سایبری، اطلاعاتی، صنایع نظامی (NSS,2017).
ترامپ در این رابطه و در سخنرانی خود در مراسم رونمایی از سند راهبردی جدید آمریکا نیز اظهار داشت: آمریکا با جهانی بسیار خطرناک مواجه شده است که سرشار از تهدیدات و خطرات بالقوه برای امنیت این کشور و متحدانش است…. ما از این پس، همیشه و همه جا کشورمان را در اولویت قرار خواهیم داد. ما بودجه دفاعی خود رابه ۷۰۰ میلیارد دلار افزایش دادیم تا به نیازهای ارتش خودمان پاسخ دهیم (whitehouse, 2017).
افزایش نفوذ آمریکا در جهان از طریق بازتعریف روابط با چین و روسیه
رئیسجمهوری آمریکا ادعا کرد که راهبرد نوین ما افزایش نفوذ آمریکا در جهان است، اما باید قبل از آن خودمان را تقویت کنیم. وقتی قدرت و ثروتمان زیاد شد، دیگران خود به دنبال ما میآیند. قصد اعمال زور نداریم و ارزشهایمان را تبلیغ میکنیم. ترامپ در سخنرانی که به دنبال انتشار سند راهبرد امنیت ملی ایراد کرد، مهمترین مانع افزایش نفوذ آمریکا در جهان را چین و روسیه توصیف کرد و تأکید کرد این دو کشور در جستوجوی به چالش کشیدن نفوذ، ارزشها و ثروت آمریکا هستند. در سند راهبرد امنیت ملی نیز آمده است: ««رقابت قدرتهای بزرگ- پس از یک قرن فراموشی- دوباره برگشته است.» روسیه و چین «قدرت، نفوذ و منافع آمریکا را به چالش میکشند و در تلاش هستند امنیت و رفاه آمریکا را فرسایش دهند» (NSS,2017).
در رابطه با چین، ترامپ در تلاش بوده تا با تشکیل محور ایندو پاسیفیک[۲۴] با قدرت یابی چین مقابله کند. اگرچه سیاست تقابل با چین در سالهای گذشته وجود داشته و در دوران اوباما در چارچوب موافقنامه هایی مثل ترانس پاسیفیک پیگیری میشد، اما ترامپ سیاست سرسختانهتری برای مهار چین اتخاذ کرده است. او در جریان رقابتهای انتخاباتی ضمن اشاره به سرقت فرصتهای شغلی آمریکاییها، از رویکردهای تجاری چین بشدت انتقاد کرده و پکن را مسوول بسیاری از چالشهای امنیتی شرق آسیا دانسته بود. تحت تأثیر چنین نگرشی، ترامپ تنها به فاصله سه روز از آغاز رسمی ریاست جمهوری طی فرمانی دستور به خروج آمریکا از معاهده ترانس پاسیفیک را داد که معتقد بود یک پیمان یک توافقنامه تجاری فاجعه بار برای آمریکا است. او معتقد است که به جای توافقنامههای چند جانبه تجاری، توافقنامههای دوجانبه با شرکای تجاری آمریکا در آن سوی اقیانوس آرام و اقیانوس اطلس امضا خواهد کرد که به گفته وی، حفظ مشاغل را در داخل آمریکا تضمین کند. در ادامه با استقرار سامانه سپر موشکی در تایوان و گفتگوی تلفنی ۳۰ ژانویه با رئیسجمهوری این کشور در خصوص ائتلاف علیه پکن و تحریک مناطق جدایی طلب تبت و سین کیانگ در چین و …؛ راهبرد مهار چین را اتخاذ کرده است.
ترامپ چین را به خاطر آنچه مسوولیت ناپذیری برای مهار پیونگ یانگ خوانده، مورد انتقاد قرار داده است. از دید ترامپ، چین آنچنان که باید با تحریمهای بین المللی علیه کره شمالی همراهی نداشته است. در چنین شرایطی ترامپ برای مهار چین در صدد است با تشکیل محور ایندو-پاسیفیک به مقابله با چین بپردازد. مهمترین ابزار این راهبرد، همکاریهای نظامی با هند و ژاپن در اقیانوس هند و همکاریهای سیاسی برای حفظ هنجارهای بینالمللی برای آزادی کشتیرانی و نیز فشار سیاسی بر چین است. رزمایش مشترک آمریکا و هند به همراه ژاپن در خلیج بنگال در تیرماه گذشته از سوی تحلیلگران نظامی بهعنوان تلاشی برای نمایش قدرت در برابر چین و پاکستان تفسیر شده است.
گفته میشود که دونالد ترامپ قصد دارد تا به تقویت موضع هندوستان در برابر طرح اقتصادی چین تحتعنوان «یک کمربند، یک جاده[۲۵]» بپردازد. رکس تیلرسون، وزیرخارجه امریکا پیش از شروع سفر منطقهای خود به خاورمیانه و سپس به شرق آسیا استراتژی امریکا در خصوص هند را ارائه کرد. او در سخنان خود تاکید کرد که ایالاتمتحده یک شریک قابل اعتماد برای هند در مقابل اقدامات تحریک آمیز چین است (The Diplomat,2017). نکته قابل توجه اینکه در سند راهبرد امنیت ملی ترامپ نیز از واژه ایندو پاسفیک استفاده شده که در آن تأکید شده ایالاتمتحده برای مقابله با تهدیداتی که در چشم انداز ایندو پاسفیک وجود دارد مقابله خواهد کرد (NSS, 2017). آشکارا پیوند زدن محیط امنیتی ژاپن، هند و امریکا را با هدف توازنسازی در برابر چین پیگیری میکند. موضوعی که از سوی تحلیل گران و راهبردست های چینی بهعنوان یک طبقه بندی جدید ژئوپلتیک معرفی شد.
در رابطه با روسیه، برخلاف چین آنچه که برای آمریکا تهدید تلقی میشود نه رقابت اقتصادی بلکه توانایی اطلاعاتی و سایبری این کشور است. ترامپ در سخنرانی خود در باره راهبرد امنیت ملی تأکید میکند: «روسیه از اطلاعات خود برای حملات سایبری و تغییر افکارعمومی سایر کشورها استفاده میکند. تلاش روسیه در این زمینه نماد فعالیتهای بزدلانه اطلاعاتی است. همچنین در این زمینه کاربران غیرواقعی اینترنتی پیدا میشوند». ترامپ در عین برشمردن دو کشور روسیه و چین بهعنوان رقیب، تأکید میکند که با این دو و سایر کشورها روابط نزدیک در راستای منافع خود برقرار خواهد کرد (NSS,2017).
نگاهی به رفتار سیاست خارجی ترامپ در قبال روسیه در یک سال گذشته نشان میدهد که او از یک طرف نمیتواند قدرت و توانایی روسیه را در مدیریت بحرانهای بین المللی نادیده بگیرد، و بنابراین خواستار همکاری با آن است. اما از سویی دیگر به راحتی حاضر به پذیرش تک تازی روسیه در حوزه نظامی و اطلاعاتی نخواهد بود. به همین منظور سیاست پر فرازو نشیبی در پیش گرفته است. او از یکسو بر عدم دشمنی با روسیه و ضرورت یافتن زمینههای مشترک براساس تهدیدات و منافع مشترک تأکید میکند (مانند حمایت از حضور نظامی روسیه در سوریه جهت مبارزه با تروریسم) و از سویی دیگر در یک سال گذشته جنگ دیپلماتیک بسیار جدی و بی سابقهای بین مسکو و واشنگتن آغاز کرده است (مانند کاهش روابط دیپلماتیک دو کشور در ماههای اخیر).
بنابراین ترامپ با پذیرش دو قدرت اقتصادی و اطلاعاتی چین و روسیه در راستای افزایش نفوذ جهانی آمریکا و مقابله با دو رقیب اصلی چین و روسیه که مهمترین مانع برای نفوذ جهانی ایالاتمتحده محسوب میشوند، راهبردی ترکیبی مبتنی بر انتقاد و همکاری گزینشی برای افزایش نفوذ آمریکا در جهان بر گزیده است.
یکجانبهگرایی
یکجانبهگرایی دیگر اصل سیاست خارجی ترامپ در یک سال گذشته بوده است. دونالد ترامپ تلاش دارد تا شکل جدیدی از یکجانبهگرایی امنیتی و اقتصادی را در حوزههای مختلف جهانی پیگیری کند. مواضع دولت دونالد ترامپ در قبال سازمان ملل، بحران کره شمالی و یا توافق اتمی ایران و همچنین خروج از موافقتنامه زیستمحیطی پاریس براساس سازوکارهای مبتنی بر یکجانبهگرایی شکل گرفته است.
خطوط یکجانبهگرایی ترامپ را بیش از هر چیزی میتوان در ارتباط با اتحادیه اروپا و روابط ترانس آتلانتیک یافت که در یک سال گذشته با چالشهای مختلفی روبرو بوده است. اصرار ترامپ بر لغو بسیاری از توافقنامههای بین المللی ازجمله برجام و توافقنامه پاریس، همچنین خروج از سازمان یونسکو ازجمله مؤلفههای یکجانبهگرایی آمریکا در قبال اروپا محسوب میشود. ترامپ پیش از آن در سخنرانیهای انتخاباتی خود، موضوع حمایت آمریکا از کشورهای اروپای شرقی عضو پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) را بهطور کامل زیر سؤال برد و اعلام کرد در صورتی که این کشورها برای دفاع از خود اقدامات بیشتری را انجام ندهند آمریکا برای دفاع از آنها اقدامی انجام نخواهد داد. برهمین اساس در سند راهبرد امنیت ملی نیز بر خلاف اسناد قبلی، نامی از متحدان سنتی آمریکا و نهادهایی مانند ناتو برده نشده است.
علاوه بر این، وی تقریباً در مورد تمامی نهادها و سازمانهای بین المللی ازجمله سازمان تجارت جهانی، سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و سازمان ملل متحد رویکرد تجدید نظر طلبانه ای را در پیش گرفته است. اتخاذ چنین رویکردهایی از سوی دولت آمریکا باعث واکنشهای منفی از سوی کشورهای اروپایی شده است. آخرین مصداق از یکجانبهگرایی ترامپ را میتوان در مسئله به رسمیت شناختن قدس بهعنوان پایتخت اسرائیل یافت که با واکنش جهانی روبرو شد.
۲-۲- محورها و اقدامات عملی ترامپ در عرصه سیاست خارجی
در چارچوب دکترین «احیای عظمت آمریکا» و اصول چهارگانه بالا، محورهای سیاست خارجی ترامپ را میتوان به شکل زیر برشمرد.
مخالفت با ابتکارات اوباما در سیاست خارجی
یکی از محورهای سیاست خارجی دونالد ترامپ، تغییر در ابتکاراتی است که باراک اوباما در سیاست خارجی ایالاتمتحده به وجود آورده بود. تغییر در سیاست خارجی آمریکا نسبت به کشورهایی که به واشنگتن اعتمادی ندارند ازجمله جمهوری اسلامی ایران و نیز برخی کشورهای آمریکای لاتین مثل کوبا، از مهمترین ابتکارارت اوباما در سالهای پایانی ریاست جمهوری بود.
بهبود روابط با کوبا یکی از اقدامات ابتکاری اوباما در طی نیم قرن گذشته بود، که با روی کار آمدن دونالد ترامپ کاملاً لغو شد. او روابط با کوبا را به میزان زیادی کاهش داد. ه موجب دستورالعملهای اعلام شده از سوی دولت ترامپ، ایالاتمتحده محدودیتهای سفر به کوبا و تجارت با این کشور را بدون قطع روابط دیپلماتیک، دوباره بازگرداند. در سپتامبر ۲۰۱۷، تعداد کارکنان سفارت آمریکا در هاوانا تا نصف کاهش پیدا کرد.
از دیگر محورهای چرخش در سیاست خارجی ترامپ، انتقاد او به سیاست ترویج دموکراسی است که اگرچه از از زمان ریگان تقریباً همه رؤسای اشاعه دموکراسی و رعایت حقوق بشر در جهان را همواره بهعنوان یک راهبرد در اسناد راهبرد امنیت ملی گنجاندهاند، اما در دوران اوباما این سیاست اهمیتی فزاینده یافته بود. اوباما بر خلاف رؤسای جمهور پیشین که بر خاورمیانه بیش از دیگر مناطق توجه داشتند، بر گسترش دموکراسی در دیگر مناطق ازجمله آفریقا و نیز آمریکای لاتین مثل کوبا تأکید میکرد. دونالد ترامپ در مورد ترویج دموکراسی به شدت سیاستهای آمریکا در حوزه تغییر رژیم و دولت – ملتسازی را مورد انتقاد قرار میدهد. وی معتقد است که سیاستهای آمریکا در عراق، مصر، لیبی و سوریه ثبات آمریکا و اولویتهای آن در حوزه مبارزه با تروریسم را تضعیف کرده است. ترامپ به موضوعات مهمی میپردازد که باید روی آنها بحث و بررسی کرد. بر همین اساس است که در راهبرد امنیت ملی خود نیز حرفی از اشاعه دموکراسی به میان نیاورده است.
در مورد کره شمالی سیاست شکست خورده “صبر راهبردی” را در قبال آن رها کرد. در عوض، از طریق تحریمهای دیپلماتیک و اقتصادی سیاست فشار را بر این کشور افزایش داد. در طول یک سال گذشته، شورای امنیت سازمان ملل متحد به اتفاق آراء سه قطعنامه تحریم شدیدی را در تاریخ به تصویب رساند، ازجمله ممنوعیت صادرات کره شمالی از قبیل زغالسنگ، آهن، غذاهای دریایی و منسوجات. در عین حال ایالاتمتحده از متحدین و شرکای خود خواست تا فشار یک جانبه را علیه کره شمالی اعمال کنند تا این کشور را مجبور به تغییر رفتار کند. ایالاتمتحده توانسته از این طریق تقریباً ۹۰ درصد از درآمد صادرات کره شمالی را، که بیشتر آن برای تأمین هزینههای غیرقانونی سلاحها مورد استفاده قرار میگیرد کاهش دهد (ForeignPolicy, 2017).
مشروط کردن حمایت از متحدان سنتی آمریکا
یکی دیگر از مهمترین محورهای سیاست خارجی ترامپ در نخستین سال ریاست جمهوری او، مشروط کردن تداوم حمایت آمریکا از متحدان سنتی خود در نقاط مختلف جهان بود. ترامپ از همان دوران رقابتهای انتخاباتی رویکردی منفی در قبال اتحادهای نظامی آمریکا داشت و معتقد بود که این اتحادها برای آمریکا هزینه ساز هستند. از دید او، متحدانی که آمریکا برای تأمین امنیت آنها میلیونها دلار هزینه میکند، پول و سرمایه خود را صرف مسائل دیگر میکنند. او معتقد بود که آمریکا دیگر نمیتواند و نباید این هزینهها را پرداخت کند. بنابراین، در یک سال گذشته با مشروط کردن تداوم حمایت آمریکا از این کشورها، آنها را به نوعی وادار به پرداخت سهم بیشتر از هزینههای دفاعی یا پرداخت این هزینهها به آمریکا به طرق دیگر کرده است.
مهمترین مصداق در این زمینه، رویکرد ترامپ به متحدان اروپایی آمریکا در قالب سازمان ناتو بود. ترامپ در نطقهای انتخاباتی خود هرگونه حضور و حمایت آمریکا از متحدان خود در ناتو را در صورتی که مورد حمله قرار بگیرند مشروط به پرداختن تعهدات آنان به آمریکا دانست. این نخستین بار بود که یک نامزد ریاست جمهوری در آمریکا حمایت از کشورهای اروپایی را این گونه «مشروط» به پرداخت هزینهها از سوی آنان میکرد (The New York Times,2017). پس از ریاست جمهوری، ترامپ نشان داد که در این راه عزم جدی و قاطع دارد. او در نشست ماه می سال گذشته سران ناتو، بار دیگر مواضع خود را در این زمینه تکرار و ضمن انتقاد از اینکه کشورهای عضو ناتو تعهدات خود را پرداخت نمیکنند، گفت: «۲۳ کشور از ۲۸ عضو هنوز آن چیزی را که باید پرداخت کنند، نمیپردازند و این برای مردم و مالیات دهندگان آمریکایی منصفانه نیست» (New York Times, 2017). او اعلام کرد که حتی پرداخت ۲ درصد از تولید ناخالص داخلی توسط کشورهای عضو که ناتو آن را سیاستگذاری کرده است نیز در صورت تحقق کافی نیست و برای مواجهه بهتر و مناسبتر با تهدیداتی مانند روسیه و تروریسم، کشورهای عضو باید هزینه بیشتری در این زمینه پرداخت کنند.
اما این رویکرد مشروطسازی حمایت از متحدان، صرفاً محدود به اروپا نبود. در طی یک سال گذشته، ترامپ سعی کرده است حمایت سیاسی و امنیتی از عربستان بهویژه در جریان انتقال قدرت به محمد بن سلمان را مشروط و به نوعی هزینههای آن را از این کشور اخذ کند. او در ماه می سال گذشته ضمن سفر به عربستان یک قرارداد ۱۱۰ میلیارد دلاری فروش تسلیحات به این کشور را منعقد کرد که حدود یک ملیون فرصت شغلی جدید در آمریکا ایجاد میکند. ترامپ همچنین در جریان طرح تصمیم عربستان برای عرضه سهام شرکت آرامکو در بازار بورس نیز با یک توییت هشدارگونه از عربستان خواست که سهام شرکت نفت خود را در بازار بورس نیویورک عرضه کند: «بسیار سپاسگزار خواهم بود که عربستان واگذاری عمومی سهام شرکت آرامکو را در بازار مبادلات سهام نیویورک انجام دهد. این برای آمریکا بسیار مهم است».
این سیاست مشروط سازی حمایت از متحدان و اعمال فشار بر آنها، درباره پاکستان به شدت و جدیت بیشتری صورت گرفته است. در طول سی سال گذشته، پاکستان همواره متحد آمریکا بوده و دوطرف روابط نزدیکی با یکدیگر داشتهاند. بااینحال، در دوره اوباما انتقاداتی راجع به حمایت پاکستان از طالبان و شبکه حقانی مطرح بود که تا حدودی باعث بروز سردی در روابط دوطرف شد. در دولت ترامپ این مسئله بسیار پررنگ شده تا جایی که ترامپ تداوم حمایت و روابط گسترده آمریکا با پاکستان را منوط به تغییر این سیاست از سوی پاکستان کرده است. وزارت دفاع آمریکا در راهبرد خود برای افغانستان که در ماه ژوئن سال گذشته منتشر شد، از حمایت برخی عناصر دولت پاکستان از طالبان و شبکه حقانی و فعالیت آزادانه این دو گروه در داخل پاکستان خبر داد (Department of Defence, 2017: 18). مک مستر مشاور امنیت ملی ترامپ، در اوایل ماه آگوست سال گذشته در دیدار با مقامات پاکستانی ضمن هشدار به پاکستان در این زمینه، اعلام کرد که ترامپ خواستار تغییر این سیاست متناقض از سوی پاکستان است. چند هفته بعد، ترامپ در سخنرانی خود در تاریخ ۲۲ آگوست ۲۰۱۷ درباره راهبرد خود در افغانستان و جنوب آسیا به شدت از این سیاست پاکستان انتقاد کرد و ضمن اعلام اینکه آمریکا دیگر نمیتواند درباره این رفتار پاکستان سکوت کند، از این کشور خواست که فوراً رفتار خود را تغییر دهد (Trump, August 21, 2017). او همچنین در نخستین توئیت خود در سال ۲۰۱۸، نوشت: «در ۱۵ سال گذشته، آمریکا با حماقت تمام ۳۳ میلیارد کمک مالی در اختیار پاکستان قرار داده است و چیزی جز دروغ، حیله و احمق فرض کردن رهبران آمریکا (از سوی پاکستان) دریافت نکرده است». چند روز بعد، آمریکا اعلام کرد که کمک مالی ۳/۱ میلیارد دلاری خود به پاکستان را تعلیق خواهد کرد.
خروج از موافقتنامه ها یا سازمانهای بین المللی
محور دیگر سیاست خارجی ترامپ در سال اول ریاست جمهوری، خروج یکجانبه از سازمانها و یا توافقنامههای بین المللی است. اینکه آمریکا از توافقات بین المللی مهم یا سازمانهای بین المللی خارج میشود امری بی سابقه نیست. ایالاتمتحده در دهههای پیشین و سالهای گذشته از سازمانها و نهادهای مختلفی خارج شده است. اما آنچه شگفت انگیز است، خروج متوالی و یا تهدید به خروج از موافقتنامه ها و سازمانهای بین المللی در سطح گسترده است که امری بی سابقه در تاریخ مدرن آمریکا محسوب میشود. خروج از پیمان تجاری اقیانوس آرام، توافقنامه پاریس و سازمان یونسکو ازجمله اقدامات یک سال اخیر دونالد ترامپ بوده است که با واکنشهای گستردهای مواجه شده است. بهطوریکه کارل بیلت[۲۶] نخست وزیر سابق سوئد و رئیس شورای روابط خارجی اروپا در وصف ترامپ از «بزرگترین پیمان شکن[۲۷]» یاد کرد. هم چنین ریچارد هاس رئیس سابق شورای روابط خارجی آمریکا از پدیده یا الگویی به نام «عقب نشینی ترامپ[۲۸]» نام برده است (Times of Israel,2017).
ترامپ بر خلاف رؤسای جمهور قبلی آمریکا که بر چند جانبه گرایی و حضور فعال آمریکا در نهادهای بین المللی و گسترش فعالانهٔ ارزشهای بنیادین آمریکایی در سراسر جهان تأکید داشتند، سیاست یکجانبهگرایی آمریکا را برگزیده است. او معتقد است بسیاری از موافقتنامه های بین المللی بهطور ناعادلانه و علیه منافع آمریکا تنظیم شده است بنابراین باید مفاد آنها تجدید نظر شود. علاوه براین، او بر این باور است که نقش آمریکا در تأمین بودجه بسیاری از سازمانهای بین المللی غیر عادلانه است. بنابراین بقای حضور در این سازمانها زیانهای قابلتوجهی برای آمریکا به دنبال خواهد داشت. ترامپ نیز با در پیش گرفتن دکترین خروج آمریکا از سازمانها و توافقنامههای بین المللی بر این باور است که ادامه حضور در موافقتنامه ها و سازمانهای بین المللی نتیجهای جز ادامه روند کند رشد اقتصادی، بدهیهای کلان و درنهایت تضعیف قدرت اقتصادی آمریکا در پی نخواهد داشت. او بر این باور است که ایالاتمتحده با حضور خود در این سازمانها منابع خود را صرف منافع کم اهمیتتری نسبت به منافع اساسی آن نموده است.
بخش سوم: سیاست ترامپ در قبال ایران
سیاستهای ترامپ در قبال ایران از همان زمان کارزار انتخاباتی شکل گرفته بود. وی از نخستین روزهای استقرار در کاخ سفید دارای کنشهای معناداری در قبال ایران بوده است. انتقاد از سیاستهای باراک اوباما در قبال جمهوری اسلامی و تلاش برای لغو برجام و اعمال محدودیتهای مهاجرتی علیه شهروندان ایرانی، از همان آغاز نمایانگر چهره ضد ایرانی او بود. فراتر از این حمایت آشکار او از اعتراضات مردمی و اقتصادی داخلی کشور در ماه گذشته نشان میدهد که او ضد ایرانیترین رئیسجمهور تاریخ سیاسی ایالاتمتحده محسوب میشود. در سیاست خارجی ترامپ نسبت به ایران چهرههایی جنگ طلب و نظامی وجود دارند که در مقایسه با کابینه اوباما بسیار ایدئولوژیک هستند. ترامپ در سیاست خارجی تهاجمی خود نسبت به ایران از افراد مختلفی در دولت خود بهره میبرد که هرکدام به سهم خود در استراتژی دولت ترامپ نسبت به ایران شریک هستند. افرادی مثل استیو بنن، جف سشنز، مایک پامپئو، نیکی هیلی، مایکل دی اندریا، رکس تیلرسون و دینا پاول، هربرت مکمستر نقشی کلیدی در شکل دهی به سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران در یک سال گذشته داشتهاند که در ادامه بهطور مختصر به مواضع و دیدگاههای آنها در رابطه با ایران اشاره میشود.
استیو بنن: در حلقه اطرافیان ترامپ، سردمدار مخالفان ایران بود. استیو بنن مخالف اصلی موافقتنامه برجام بود. از زمان روی کار آمدن دونالد ترامپ در ژانویه ۲۰۱۷، استیو بنن با سمتهای «استراتژیست ارشد کاخ سفید» و «مشاور ارشد رئیسجمهور ایالاتمتحده آمریکا»، پرنفوذترین فرد بر دونالد ترامپ بودهاست طوری که از او بهعنوان «رئیسجمهور در سایه» بود. بنن سرانجام در ۱۸ آوت ۲۰۱۷ از سوی دونالد ترامپ از هر دو سمت سیاسی خود اخراج شد.
جیمز متیس: ژنرال باسابقه در دوران اوباما است که فرماندهی «ستاد مرکزی فرماندهی» عهده دار بود. متیس معتقد است ایران سرچشمه بیثباتی در منطقه است. او ایران را بالاتر از القاعده و داعش، تهدید کنندهٔ اصلی ثبات خاورمیانه میپندارد و در این باره میگوید: «در نظر من داعش چیزی بیش از بهانهای برای این که ایران به رفتار نادرست خود ادامه دهد، نیست. ایران دشمن داعش نیست. آنها از ناآرامی در منطقه که داعش میآفریند خیلی سود میبرند». به هر روی، گرچه او توافق هستهای را ضعیف میداند، معتقد است هیچ راهی برای عقب نشستن از آن وجود ندارد: «ما باید بپذیریم که توافق ناکاملی برای کنترل تسلیحات داریم. در ثانی، این که آنچه بدان دست یافتهایم یک مکث هستهای است نه یک توقف کامل هستهای» (Washington Examiner, 2017).
رکس تیلرسون: او علیرغم اختلافات عمدهای که با ترامپ دارد، هم چنان از افراد با نفوذ در جهت دهی به سیاست خارجی ترامپ محسوب میشود. درباره ایران رکس تیلرسون اگرچه اصرار بر حفظ برجام دارد اما دیدگاههای مداخله جویانه او در امور داخلی ایران او را بیش از دیگران در سیاست تغییر رژیم مصممتر نشان داده است. او در ماه اکتبر در نشستی در کنگره، حمایت خود را از براندازی در ایران حمایت کرده بود. او در آن نشست گفت که سیاست واشنگتن بر «حمایت از عناصری در داخل ایران» برای انتقال قدرت استوار است (Foreign Affairs, 2017). او اخیراً در جریان اعتراضات داخلی ایران بار دیگر اظهارات خود در حمایت از براندازی در ایران را تکرار کرد و با حمایت از آشوبگران خواستار «انتقال مسالمتآمیز قدرت» در ایران شد.
مایک پامپئو: او از منتقدان سرسخت توافق هستهای ایران و قدرتهای جهانی است. پامپئو در موضع سرسختانه خود علیه ایران، این کشور را حتی خطرناکتر از داعش میپندارد. پامپئو در سخنرانی که در بنیاد «دفاع از دموکراسی» در ۱۹ اکتبر ۲۰۱۷ داشت، جمهوری اسلامی ایران را عامل بیثباتی در منطقه خاورمیانه و تهدیدی برای آمریکا خواند.
فراتر از این، پامپئو در بخش دیگری از سخنان خود به ارتباط میان ایران و القائده اشاره کرد و اعلام کرد سازمان جاسوسی سیا به زودی اسناد جدید درباره حمله به ابوت آباد (حملهای که طی آن اسامه بن لادن، سرکرده القاعده کشته شد)، منتشر خواهد کرد. او هم چنین جمهوری اسلامی را به تبادل دانش و اطلاعات نظامی و هستهای با کره شمالی متهم کرد (Weekly Standard, 2017).
مایکل دی اندریا[۲۹]: او که به شاهزاده تاریکی و آیت الله مایک یا شوالیه تاریکی معروف است، مهمترین فرد دونالد ترامپ در امور ایران محسوب میشود. او در ژوئن ۲۰۱۷ به تصمیم مایک پامپئو رئیس سیا بهعنوان مدیر جدید اداره عملیاتهای مخفی سیا در امور ایران منصوب شده است. مایک طی یک دهه اخیر ماموریتهای مهمی را در سیا برعهده داشته است که ازجمله مهمترین آنها میتوان به طرحریزی ترور شهید عماد مغنیه از فرماندهان نظامی شناختهشده جنبش مقاومت حزبالله و همچنین ترور اسامه بنلادن سرکرده گروه تروریستی القاعده اشاره کرد. دیآندریا بهعنوان مأمور سیا تاکنون در کشورهای مختلفی ازجمله افغانستان، عراق، پاکستان و مصر حضور داشته است.
نیکی هیلی: شاید مهمترین چهره ضد ایرانی دستگاه دیپلماسی در ماههای اخیر دونالد ترامپ، نیکی هیلی باشد که از سال ۲۰۱۷ بهعنوان سفیر ایالاتمتحده در سازمان ملل متحد مشغول ه فعالیت است. نیکی هیلی اصلیترین مشوق دونالد ترامپ در رویکرد تقابلی اخیر وی با ایران در موضوعات مختلف ازجمله برجام محسوب میشود. تعامل با سازمان ملل و بدنه آن بزرگترین امتیاز او در شکل دهی به سیاستهای ضد ایرانی محسوب میشود. او همواره در موضع گیریهای خود جمهوری اسلامی ایران را تهدید جدی علیه صلح و ثبات جهانی معرفی کرده است. برای مثال او طی سخنرانی که در مؤسسه اینتر پرایز در ماه سپتامبر در مورد ایران داشت به مجموعهای از دروغها، تحریفها و ابهاماتی متوسل شد تا ایران در حال عدول از توافق هستهای و تهدیدی برای جهان جلوه دهد (Huffington Post, 2017). هیلی در ادامه دروغ پردازیهای خود علیه ایران، در ۱۴ دسامبر ۲۰۱۷، با نمایش بقایای موشکی که انصار الله به ریاض، پایتخت عربستان سعودی شلیک کرده بود، جمهوری اسلامی ایران را به نقض تعهدات بینالمللی متهم کرد و این ادعا را مطرح کرد که موشک شلیک شده به ریاض نشان گروه صنعتی شهید باقری را داشته است (New York Magazine,2017). مسئله ای که کمتر از ۴۸ ساعت توسط سخنگوی دبیر کل سازمان ملل رد شد. کار «هیلی» یادآور همان کاری است که «کالین پاول» در برابر سازمان ملل درباره اجماع سازی علیه عراق انجام داد.
هربرت ریموند مک مستر[۳۰]: نفر بعدی، مشاور امنیت ملی ترامپ است که پس از استعفای مایکل فلین از سوی ترامپ منصوب شد. وی از چهرههای برجسته نظامی است که رویکردها و دیدگاههای راه گشایی در عملیاتهای نظامی آمریکا در افغانستان و عراق ارائه کرده است. مک مستر از مخالفان جدی ایران در امور سوریه و عراق است و روسیه را به دلیل حمایت از مواضع ایران مورد انتقاد شدید قرار داده است.
دینا پاول[۳۱]: پاول معاون مشاور امنیت ملی دونالد ترامپ است. او نقشی اساسی در سیاست خارجی سال اول دونالد ترامپ بویژه سیاست خارجی او در منطقه خاورمیانه ایفا کرده است. در خاورمیانه پاول تلاش زیادی برای توافق صلح میان اسرائیل و فلسطینیان به عمل آورده است. پاول همچنین در تهیه راهبرد امنیت ملی، سندی که رویکرد دولت را درزمینهٔ مسائل مربوط به گسترش سلاحهای هستهای و تحولات خاورمیانه شکل میدهد، نقش اساسی ایفا کرده است. خانم پاول با نادیا شادلو، یکی دیگر از چهرههای تأثیرگذار بر سند راهبرد امنیت ملی آمریکا کارمندان رسمی ارتباط نزدیکی دارد که به نظر میرسد نقش زیادی در موفقیت او داشته است. نقش دینا پاول فراتر از مسائل امنیت ملی آمریکا است. گفته میشود که پاول قرار است کاخ سفید را در سال ۲۰۱۸ ترک کند.
جف سشنز[۳۲]: سشنز سناتور ایالت آلاباما که از سوی دونالد ترامپ در ۲۱ مارس ۲۰۱۷ بهعنوان مشاور ریاست جمهوری در امنیت ملی انتخاب شد دیگر چهره ضد ایرانی دستگاه حکومتی ترامپ است. موضع سشنز در رابطه با اسرائیل و ایران با دیگر جمهوریخواهان تفاوتی ندارد. او با توافق هستهای به دلیل تأثیر منفی آن بر امنیت اسرائیل مخالف است. دیدگاه سشنز در مورد ایران را میتوان در اظهار نظرهای او راجع به توافق هستهای دریافت. او در این باره گفته بود «به نظر من این توافق یک اشتباه است و من به آن رأی منفی میدهم. این توافق بیثباتیها را در خاورمیانه افزایش میدهد و حتی منجر به گسترش تسلیحات هستهای در کشورهای مختلف منطقه میگردد».
محورهای سیاست خارجی ترامپ در قبال ایران
اگرچه در نگاه اول به نظر میرسد که سیاستهای ترامپ در قبال ایران از همان زمان کارزار انتخاباتی شکل گرفته بود، اما واقعیت این است دونالد ترامپ تا زمان اعلام راهبرد خود علیه ایران در ماه اکتبر راهبرد مشخصی در قبال ایران نداشت و عمده موضعگیری او در این بازه زمانی به موضوع توافق هستهای برجام و انتقاد از آن خلاصه میشد. راهبرد جدید دونالد ترامپ که پس از رایزنی با تیم امنیت ملی خود و بعد از ۹ ماه بررسی و محاسبه با کنگره منتشر شد، با طرح ادعاهایی علیه ایران ازجمله حمایت لجستیک و مالی از تروریسم و افراطگرایی، حمایت از حکومت بشار اسد علیه مردم سوریه، رویکرد خصمانه مداوم علیه اسرائیل، تهدید پایدار آزادی کشتیرانی بهویژه در خلیج فارس، حملات سایبری علیه آمریکا، اسرائیل و دیگر متحدان و شرکای آمریکا در منطقه، نقض و سوءاستفاده از حقوق بشر و نهایتاً بازداشت شهروندان خارجی ازجمله شهروندان آمریکا با اتهامات جاسوسی، راهبردهای مقابله با ایران را به صورت تلویحی بیان کرده است (A New US Strategy on Iran, 2017). بر اساس سند مزبور و سند راهبرد امنیت ملی که در ماه دسامبر منتشر شد، سیاستهای ترامپ برای مهار ایران را میتوان در چند محور ذیل خلاصه کرد.
احیای گفتمان ایران هراسی
در طی چند دهه اخیر، یکی از مهمترین محورهای سیاست آمریکا در رابطه با جمهوری اسلامی، معرفی ایران بهعنوان تهدیدی برای صلح و امنیت بینالمللی بوده است. در دوره اوباما و متأثر از برنامه هستهای ایران و تلاشهای همه جانبه وی برای ایجاد اجماع جهانی علیه ایران، این تلاشها تشدید شد و آمریکا توانست جامعه بینالمللی را با خود علیه ایران همراه کند. پس از توافق هستهای و رفع نگرانی جامعه بینالمللی در رابطه با ایران، از یک سو پیامدها و اثرات این سیاست کمرنگ شد و همه کشورها برای توسعه روابط با ایران تمایل نشان دادند و از سوی دیگر، دولت اوباما نیز مانند گذشته دلیل و انگیزهای برای تداوم سیاست ایران هراسی نداشت و تلاشها در این زمینه نیز مورد تأیید جامعه بینالمللی نبود. دولت جمهوری اسلامی ایران نیز با در پیش گرفتن یک سیاست تعاملی با بقیه کشورها و سازمانهای بینالمللی تلاش کرد که از یک سو اثرات این سیاست را خنثی و تصورات موجود در رابطه با ایران را تغییر دهد و از سوی دیگر روابط سیاسی و اقتصادی خود را با دیگر کشورها گسترش دهد و در این راه پیشرفتهایی نیز کسب کرد.
اما دونالد ترامپ که از زمان رقابتهای انتخاباتی بر تهدید ناشی از جانب ایران تأکید داشت و اصلیترین مخالف توافق هستهای بود، در یک سال گذشته به طرق مختلف تلاش کرده است تا با احیای سیاست ایران هراسی این بار به شکلی جدیتر و هدفمندتر، ضمن محروم کردن ایران از مزایای توافق هستهای و جلوگیری از عادیشدن روابط سایر کشورها با ایران، زمینه را برای اقدامات مقابلهجویانه خود در رابطه با ایران فراهم کند. در طول این یک سال، دونالد ترامپ و اعضای دولت او چه در قالب سخنرانیهای متعدد و چه طرحها و استراتژیهای تدوین شده تلاش کردهاند تا بهطور دائم تهدید ناشی از جانب ایران را برای دنیا برجسته کنند. بهعنوان مثال، جیمز متیس وزیر دفاع آمریکا در ماه آوریل سال گذشته ضمن دیدار از عربستان در این رابطه گفت:” هرجای منطقه (خاورمیانه) را که نگاه کنید، اگر مشکلی باشد پای ایران در میان است.” چند روز بعد، رکس تیلرسون وزیر خارجه آمریکا نسبت به بیتوجهی جهان به رفتارهای ایران هشدار داد و اعلام کرد که “اگر رهبران جهان مواظب رفتار ایران نباشند، این کشور ممکن است مسیری مشابه کره شمالی را طی کند.” (Express, Apr 20, 2017). سخنان ترامپ در جریان سفر خود به عربستان در ماه می سال گذشته و دیدار با رهبران کشورهای اسلامی نیز یکی از مهمترین مصادیق تلاشهای وی در راستای ایران هراسی بود. او در این سخنرانی که بلافاصله پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران صورت گرفت، ضمن تشبیه جنگ با تروریسم به نبرد بین خیر و شر، ایران را به شعلهور کردن جنگهای فرقهای و حمایت از تروریسم متهم کرد. او خطاب به رهبران کشورهای اسلامی گفت:” ایران حکومتی است که آشکارا از کشتار جمعی سخن میگوید، وعده نابودی اسرائیل را میدهد، شعار مرگ بر آمریکا سر میدهد و خواستار نابودی سران بسیاری از ملتهایی است که در این اتاق حضور دارند.” (Financial Times, May 22, 2017).
علاوه بر موارد مشخص ذکر شده، تأکید دائمی بر نقض توافق هستهای توسط ایران از سوی ترامپ و اعضای دولت او، قراردادن ایران در کنار کره شمالی چه در قالب تحریمهای مختلف و چه بهعنوان یکی از تهدیدات اصلی در سند راهبرد امنیت ملی آمریکا و احیای ادبیات دولت یاغی در رابطه با ایران (NSS, 2017: 25)، قراردادن ایران در لیست کشورهایی که اتباع آنها از سفر به آمریکا منع شدهاند، تکرار دائمی اتهام به ایران درزمینهٔ تلاش برای بیثبات کردن منطقه و حمایت از گروههای تروریستی، بزرگنمایی و تهدید جلوه دادن برنامه موشکی ایران و فشار به اروپاییها در رابطه با ایران همه از مصادیق سیاست ایران هراسی ترامپ در یک سال اخیر هستند.
مشروط کردن پذیرش توافق هستهای
ترامپ در راستای ایران هراسی و مهار آن، در یک سال گذشته با بزرگنمایی تهدیدات ناشی از توافق هستهای (برجام)، در تلاش برای مشروط کردن این توافق برآمده است. ترامپ معتقد است ایران با برجام توانسته نفوذی گستردهتر از گذشته کسب کرده و بسیار قدرتمندتر و آزادتر از گذشته به فعالیتهای ایذایی علیه منافع آمریکا اقدام کند. او در جریان مبارزات انتخاباتی، بیش از هر نامزد دیگر، بهطور متناوب توافقنامه هستهای برجام را محکوم کرد و قول داد که برجام را پاره خواهد کرد. ترامپ به آیپک گفت اولویت من بی اثر کردن معامله فاجعه آمیز با ایران است (Fishel, 2016). هر چند که با توجه به محدویت توانایی اجماع سازی در بین شرکای اروپایی و چین وروسیه مواجه شده است و تاکنون موفق به خروج از این توافقنامه نشده است.
دولت ترامپ با آگاهی از چالشهای موجود بر سر راه لغو برجام، بهمنظور بازنگری در آن با کنگره وارد مذاکره شد. او با توسل جستن به تاکتیک «نقض روح برجام» تلاش کرد سیاست مهار ایران را با تمرکز بر توان موشکی و بازدارندگی ایران و تضعیف ظرفیتهای بالقوه و بالفعل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و تشدید سیاست ایران هراسی (اتهام زنی به ایران در ماجرای شلیک موشک یمنی به فرودگاه ملک خالد ریاض) پیش ببرد. در قالب این راهبرد، او توانست با همکاری کنگره در مردادماه ۱۳۹۶ قانون «مبارزه با دشمنان ایالاتمتحده آمریکا از طریق تحریمها[۳۳]» موسوم به قانون کاتسا را به تصویب رساند. هدف این قانون مقابله با تهدیدات متعارف و غیرمتوازن ایران و سپاه قدس در منطقه خاورمیانه، کنترل برنامه موشکهای بالستیک، اعمال تحریمهای تسلیحاتی علیه جمهوری اسلامی ایران، اعمال تحریمهای مرتبط با تروریسم در رابطه با سپاه پاسداران، اعمال تحریمهای بیشتر در رابطه با اشخاص مسئول در نقض حقوق بشر و… اعلام شد تا از این طریق با تمامی عملیاتهای نظامی و غیرنظامی ایران در منطقه خاورمیانه مقابله نمایند.
ترامپ در آخرین موضع گیری خود گفته است که برای آخرین بار معافیت ایران از تحریمهای مربوط به برنامه هستهای را امضا میکند تا به کنگره و متحدان آمریکا در گروه ۵+۱ فرصت دهد که «اشکالهای برجام» را رفع کنند.
مقابله با نفوذ منطقهای ایران
دونالد ترامپ و تیم امنیت ملی او بر این باور هستندکه سیاستهای اوباما نه تنها ایران را ضعیف نکرده، بلکه باعث شده که ایران قویتر و با نفوذتر از دوران پیش از اعمال تحریمها در سال ۲۰۰۹ شود. آنها معتقدند ایران طی این مدت توانسته است در سوریه، عراق، یمن و دیگر مناطق نفوذ گستردهای پیدا کند و هم اکنون از بسیاری از تحریمهای بینالمللی فلج کننده پیشین که بر اقتصادش اعمال شده بود و این کشور را از جاه طلبیهای ژئوپلیتیک خود ناامید کرده بود، رهایی یافته است. بر این اساس، ترامپ راهبرد تهاجمیتری در برابر رفتارهای ایران در منطقه در پیش گرفت. جیمز ماتیس وزیر دفاع ترامپ در این باره معتقد است که سازوکارهای ناکافی در موافقتنامه برجام، ما را به سمت رویکردی تهاجمیتر به سوی ایران رهنمون میکند (Maloney, 2017). هدف راهبرد مقابله با نفوذ منطقهای ایران افزایش فشار بر تهران برای مهار برنامه موشکی بالستیکی آن و همچنین مقابله با حمایت ایران از گروههای شبه نظامی در منطقه و نیز برخورد با آنچه جاسوسی سایبری ایران، نامیده میشود است. از دید آمریکا نیات ایران در منطقه، تأمین مسائل مالی و حمایت از تروریسم و بیثبات سازی منطقه، بهویژه عراق، سوریه و یمن است (Reuters,2017).
در سند راهبرد جدید ایالاتمتحده در مورد ایران که در ماه اکتبر منتشر شد، نیز بر «خنثی کردن نفوذ بیثبات کننده دولت ایران و محدود کردن اقدامات تجاوز کارانه آن بهویژه حمایت از تروریسم و ستیزه جویان» تأکید شده است. در این سند هم چنین بیان شده که ایالاتمتحده سعی خواهد کرد تا رژیم ایران و مخصوصاً سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را از تأمین مالی فعالیتهای زیانبار آنها محروم کرده و با فعالیتهای سپاه که ثروت مردم ایران را به زور از آنان میگیرد مقابله کند. درزمینهٔ موشکهای بالستیک نیز سند اعلام کرده که ما با تهدیدهای موشکهای بالیستیک و دیگر تسلیحات نامتقارن علیه ایالاتمتحده و علیه متحدین خودمان مقابله خواهیم کرد (A New US Strategy on Iran,2017).
مقامات آمریکا معتقدند با تشدید تحریمها و درنتیجه کاهش و محدودسازی منابع مالی ایران، میتوانند مانع مهمی بر سر راه اقدامات بهاصطلاح بیثبات کننده آن در منطقه و حمایت از گروههایی نظیر حزبالله و انصار الله ایجاد نمایند. از دید آمریکاییها، خروجی این راهبرد درنهایت موازنه قوا را به نفع آمریکا و متحدان منطقهای آن حفظ خواهد کرد.
در سند راهبرد امنیت ملی ترامپ نیز که در ماه دسامبر منتشر شد، از ایران بهعنوان «دولت یاغی[۳۴]» و رقیب اولیه برای منافع آمریکا در منطقه خاورمیانه نام برده شده است. بنابراین، از آمریکا خواسته اطمینان حاصل کند که خاورمیانه تحت تسلط بازیگران خصم آمریکا ازجمله ایران قرار نگیرد. این سند بر افزایش روابط تجاری آمریکا با کشورهای منطقه خلیج فارس تأکید میکند. سند راهبرد امنیت ملی میتواند نشان دهد که چگونه کارزار فشار ترامپ در سال آینده توسعه خواهد یافت. تلاش او علیه ایران افزایش خواهد یافت.
تقویت ائتلافهای منطقهای علیه ایران
یکی دیگر از محورهای مهار ایران از سوی ترامپ، شکلدادن و تقویت ائتلافهای منطقهای علیه آن است. ترامپ با در پیش گرفتن راهبرد «احاله مسئولیت» در تلاش است بازیگران منطقه را جهت کنترل و مهار ایران به کار گیرد. در سند راهبرد جدید آمریکا در قبال ایران آمده است: «اکنون زمان آن است که تمام جهان به آمریکا بپیوندند و از دولت ایران بخواهند تا به تخریب و پیگیریاش برای کشتن پایان دهد». همچنین تأکید شده است که «آمریکا در این راستا اتحاد خود با متحدان سنتی و شرکای منطقهای و توازن قدرت را در منطقه احیا خواهد کرد» (A New US Strategy on Iran,2017). سند راهبرد جدید با انتقاد از سیاستهای دولت قبلی آمریکا تأکید شده که تمرکز کوتهنظرانه دولت قبل به برنامه هستهای ایران و صرفنظر کردن از دیگر فعالیتهای رژیم، به ایران اجازه داد که نفوذش را به سطحی بالا در منطقه افزایش دهد. نیکی هیلی که نقش زیادی در سیاست خارجی دونالد ترامپ دارد نیز در همین زمینه در ماه دسامبر در سازمان ملل اعلام کرد که آمریکا در نظر دارد یک ائتلاف بین المللی علیه ایران و اقدامات مقامات این کشور ایجاد کند. او در این سخنرانی با تأکید بر این ادعای واهی که موشکی که از یمن به سمت ریاض شلیک شده در ایران ساخته شده است گفت: «شما خواهید دید که ما یک ائتلاف علیه ایران و اقدامات این کشور تشکیل خواهیم داد» (Aljazeera, 2017).
راهبرد ائتلاف منطقهای علیه ایران در دو جبهه همزمان پیگیری میشود. جبهه اول ائتلاف کشورهای عربی به رهبری عربستان علیه ایران است. انتخاب محوریت عربستان سعودی به دلایل مختلفی ازجمله تضادهای هویتی و ایدئولوژیکی با جمهوری اسلامی ایران است. همچنین از آنجاییکه عربستان در چند سال اخیر، بیشترین خطر را از ارتقای منزلت راهبردی ایران در منطقه احساس کرده و با توجه به شکستهای سنگینی که در عراق و سوریه متحمل شده است و همچنین تغییراتی که به لحاظ ساخت داخلی قدرت تجربه نموده است، از سوی ترامپ بهترین ستون محور ائتلاف سازی منطقهای علیه ایران محسوب میشود. به همین دلیل ترامپ علیرغم تبلیغات منفی که در دوران کارزار انتخاباتی علیه عربستان داشت، اولین سفر خارجی خود را به عربستان انجام داد و در سفر خود به عربستان، قرارداد تسلیحاتی به ارزش بیش از ۳۰۰ میلیارد دلار با ریاض امضا کرد.
گام نخست واشنگتن برای آغاز راهبرد جدید منطقهای دولت ترامپ علیه ایران از کشورهای همسایه ایران و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس آغاز شده است. سفر «رکس تیلرسون»، وزیر خارجه آمریکا به عربستان و حضور «حیدر العبادی» نخستوزیر عراق در ریاض و اجلاس سهجانبه آمریکا، عراق و عربستان که نقطه عطفی در شکلگیری محور عربی- آمریکایی محسوب میشود، در این راستا قابل ارزیابی است. هدف مهم نشست سهجانبه، نزدیکی عراق به عربستان و دور کردن آن از ایران است. مکمستر در سخنانی ادعا کرده که تقویت مناسبات عراق با مهمترین رقیب منطقهای ایران، یعنی عربستان سعودی، شیوهای است که واشنگتن برای مقابله با نفوذ ایران در عراق در پیشگرفته است (Thedailybeast,2017).
جبهه دوم ائتلافسازی، تشکیل ائتلاف کشورهای عربی با اسرائیل علیه ایران است. ترامپ با استفاده از جدال قدرت بین عربستان سعودی و ایران و با درنظرگرفتن نگرانیهای رژیم صهیونیستی از افزایش نفوذ ایران در منطقه و حضور در سوریه، در حال پایهگذاری ائتلافی از کشورهای عربی با اسرائیل علیه ایران است. مهمترین مانع در شکل گیری ائتلاف عربی اسرائیلی، مسئله فلسطین است که در ماههای اخیر به نظر میرسد طرفین گامهای جدی برای حل آن برداشتهاند. در همین راستا گفته میشود اسرائیل و عربستان در سپتامبر گذشته طی سفر مخفیانه بن سلمان به تل آویو در چارچوب «ایده پیش به سوی صلح منطقهای» دیدار و گفت و گو کردهاند. موضوعی که کوشنر در نشست سابان در دسامبر گذشته به صورت سربسته به آن اشاره کرد و گفت: «ما میدانیم که چه چیزهایی در طرح وجود دارد. فلسطینیان بحثهایی که با آنها داشتیم را میدانند و اسرائیلیها نیز واقف به بحثهایی هستند که با آنها داشتیم» (New York times, 2017).
روزنامه آمریکایی «وال استریت ژورنال» طی یک گزارش اختصاصی در ماه فوریه سال ۲۰۱۷ اعلام کرد که مقامات کابینه «دونالد ترامپ» برای تشکیل یک ائتلاف نظامی با مقامات چند کشور عربی و اسرائیل در حال گفتگو هستند. هدف از تشکیل این ائتلاف نظامی مقابله با ایران است. این ائتلاف نظامی عربستان سعودی، امارات متحده عربی، مصر و اردن را شامل میشود و احتمال پیوستن چند کشور عربی دیگر به این ائتلاف در آینده نزدیک نیز وجود دارد. اسرائیل نیز نه بهعنوان عضو بلکه بهعنوان پشتیبان اطلاعاتی ائتلاف مشارکت خواهد کرد. (The wall street journal, 2017).
همچنین پس از بروز شوک ناشی از بازداشت سعد حریری نخست وزیر لبنان و وادار کردن وی به خواندن متن استعفا در ریاض از شبکه تلویزیونی العربیه، ژنرال گادی ایزنکوت رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل طی مصاحبهای با روزنامه اینترنتی پادشاهی سعودی ایلاف این مسئله را افشا کرد و گفت اسرائیل آماده مبادله اطلاعات امنیتی با عربستان سعودی برای مقابله با تهران است (Reuters,2017). وی در ماه ژانویه ۲۰۱۸ نیز اعلام کرد اسرائیل به زودی یک عضو در ائتلافی فراگیر متشکل از چند کشور عربی – ازجمله سعودی، بحرین و امارات – خواهد شد.
[۱] – Obamacare
[۲] – Deferred Action for Childhood Arrivals
[۳] – Countering America’s Adversaries Through Sanctions Act
[۴] – Kellyanne Conway
[۵] – Make America Great Again
[۶] – First America
[۷] – میانگین صنعتی داو جونز (Dow Jones Industrial Average) یک شاخص اقتصادی بازار آزاد است که توسط وال استریت ژورنال منتشر و تهیه میشود. این میانگین در تاریخ ۲۶ مه ۱۸۹۶ برای نخستین بار ارائه شد. و شامل فهرستی است از ۳۰ سهام برتر در بازار بورس سهام نیویورک. از این فهرست جهت قیاس در معاملات و خرید و فروش سهام و نیز جهت ارزیابی عملکرد شرکتهای بزرگ استفاده میشود و از این لحاظ با فهرستفرچون ۵۰۰ و اس اند پی ۵۰۰ تفاوت دارد.
[۸] – Bespoke
[۹] – S&P ۵۰۰ مخفف عبارت Standard and Poor’s index فهرستی است از ۵۰۰ سهام برتر در بازار بورس سهام نیویورک و نزدک. از این فهرست جهت قیاس در معاملات و خرید و فروش سهام و نیز جهت ارزیابی عملکرد شرکتهای بزرگ استفاده میشود
[۱۰] – Obamacare
[۱۱] – Deferred Action for Childhood Arrivals
[۱۲] – Sally Yates
[۱۳] – Michael Thomas Flynn
[۱۴] – Craig Deare
[۱۵]– Preet Bharara
[۱۶] – James Brien Comey Jr.
[۱۷] – Stephen Kevin Bannon
[۱۸] – Make America Great Again.
[۱۹] – America First
[۲۰] – راست افراطی، مجموعهای از فرقههای پروتستان در آمریکا است که اصولاً در کلیسای انجیلی ریشه دارند و از اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ وارد سیاست شدند.
[۲۱] -Protectionism
[۲۲] – Trans-Pacific Partnership
[۲۳] – Peace Through Strength
[۲۴] – Indo-Pacific
[۲۵] – One Belt and One Road Initiative
[۲۶] – Carl Bildt.
[۲۷] – Great Dealbreaker.
[۲۸] – withdrawal doctrine
[۲۹] – Michael D’Andrea
[۳۰] – Herbert Raymond McMaster
[۳۱] – Dina Powell
[۳۲] – Jefferson Sessions
[۳۳] – Countering America’s Adversaries Through Sanctions Act
[۳۴] – rogue state
خبرهای مرتبط
گزارش خطا
آخرین اخبار