عضو حاما: ایران فرصت تاریخی تبدیل شدن به دالان انرژی را از دست داد

کد خبر: ۱۷۴۹۴۵
تاریخ انتشار: ۲۲ دی ۱۳۹۶ - ۱۹:۲۹

یک عضو حزب اراده ملت معتقد است ایران به خاطر یک غفلت تاریخی نتوانست در کنار حساسیت ژئواستراتژیک خویش با استفاده از فرصت تاریخی به دالان انرژی بین دو کانون نفت وگاز منطقه تبدیل شود.

به گزارش صدای ایران بیوک ملایی استاد دانشگاه و عضو ارشد حزب اراده ملت ایران در گفتگو با صدای زنجان عنوان داشت: 

برجام یا همان برنامه جامع اقدام مشترک و ورود آن به قاموس » برجام « مهدی سهرابی- حدود 2 سال و نیم از تولد واژه سیاسی کشور می گذرد و در این مدت برجام و متولیان آن فرازوفرود های بسیاری را از سر گذرانده اند تا برجام همان برجام بماند.


41 سال پیش وقتی موضوع برنامه دست یابی ایران به انرژی صلح آمیز هسته ای مطرح شد، حسن روحانی که آن ایام ردای دبیری شورای عالی امنیت ملی را بر تن داشت پای در میدان مذاکره با کشورهایی که به دیده تردید به فعالیت هسته ای کشورمان می نگریستند، گذاشت و از قضا این مذاکرات 42 سال بعد وقتی روحانی ردای ریاست جمهوری را بر تن کرد و هفتمین رئیس جمهوری کشور لقب گرفت، به سرانجام رسید.


برجام پس از تولد سه دیدگاه را پیش روی خود می دید. دیدگاه سیاهی که آن را به کل رد می کرد و از همان ابتدا شکست خورده می دانست، دیدگاه سفیدی که کلید حل همه مشکلات کشور از 83 سال پیش تا امروز را در دستان آن می دید و دیدگاه خاکستری که اظهار نظر در مورد آن را به روند اجرای برجام و گذشت ایام موکول کرد.


گرچه برجام در 2 سال و نیم گذشته روزهای متفاوتی را پشت سر گذاشته و حرف های خوب و بد بسیاری به گوش در کاخ سفید، » ترامپ « دولتی که بانی آن بوده رسیده اما با انتخابات 41 ماه پیش ایالات متحده آمریکا و حضور روزهای متفوت تری پیش روی خود می بیند چون از یک طرف کسی رئیس جمهوری آمریکاست که حداقل در اظهار نظرهای خود درباره این قرارداد اعتقادی به آن ندارد و از طرفی آمریکا یکی از بازیگران اصلی برجام به شمار می رود.


در این میان سؤال این جاست که آیا برجام همان نسخه نهایی حل مشکلات ما با دنیاست؟ و این که آیا برجام همان برجامی بود که تعریف آن را شنیده بودیم یا این که نتوانستیم از آن بهره برداری لازم را داشته باشیم؟ و سؤال دیگر این که آیا برجام، برجام می ماند یا فرجام دیگری در انتظار آن است؟


عضو شورای هماهنگی اصلاح طلبان استان و استاد دانشگاه برجام را آن نسخه نهایی حلال ،» بیوک ملایی «مشکلات نمی داند اما امکان بدفرجامی آن را رد می کند. او نسخه حلال مشکلات ما با دنیا را تعامل می داند و این که در تعامل با دنیا باید به جای نگاه ایدئولوژیک و احساسی، منافع ملی میدان داری کند و به طریقی خواسته های مان را به منافع ملی دیگر کشورها گره بزنیم تا دیگر در دام تحریم ها گرفتار نشویم.


شرح کامل گفته های ملایی در دفتر صدای زنجان در پی می آید:


** فرصت را به روس ها دادیم
** اعراب ضریب تأثیرگذاری ما را به چالش کشیدند
ابتدا بهتر است اشاره گذرایی به دوران دوقطبی جهان سیاست پیش از انقلاب اسلامی در ایران داشته باشیم. شاید چنین مقدمه ای کمکی برای ترسیم فضای ذهنی روشن درباره چرایی کشیده شدن ایران به راه تقابل با آمریکا و به تبع چگونگی شکل گیری دکترین آمریکا ستیزی کند که فهم درست آن ما را با زمینه تدوین و امضای برجام آشنا می سازد.


بدیهی است ایران بعد از انقلاب با یک تغییر ژئوپلیتیکی اساسی مواجه شد و در نتیجه انقلاب 75 ایران جزیره ثبات برای غرب، از پایگاه منطقه ای آمریکا در حوزه امنیتی شوروی، به پایگاه آمریکا ستیزی در خاورمیانه تغییر نقش داد. رویکرد انقلاب اسلامی با شعار نه شرقی- نه غربی نغمه ناسازی در مقابل ارکستر سمفونی دو ابر قدرت شرق و غرب بود.


روس ها به دلایلی چون دامنه دینی و فرهنگی ایران در آسیای میانه و قفقاز و نیز بحران های درونی خویش، از فردای انقلاب با اتخاذ سیاست مراوده، نفوذ نرم و بلند مدتی را برای مهار ایران در پیش گرفتند. ولی آمریکا به دلیل نقش منفی تاریخی در تاریخ معاصر ایران، به ویژه دخالت در کودتای 23 مرداد 82 و نیز دفاع تمام قد از حکومت پهلوی و نیز پس از فروپاشی شوروی در راستای تحقق کدخدائی خویش برای دهکده جهانی در فقدان رقیب، در پی اعمال هژمونی خویش جهت مهار ایران یا سرنگونی حکومت آن برآمد.


پیگیری دکترین نظم نوین جهانی با تأکید بر تک قطبی گری از سوی نئوکان های آمریکا، تنور روحیه چپ زدگی در ایران را روزبه روز داغ تر و عرصه تقابل بین دو کشور را هر روز فراخ تر کرد.


آمریکا برای مدیریت قدرت های نوظهوری چون چین، هند و روسیه در پی مدیریت سوخت های فسیلی آسیای میانه و خلیج فارس بود و ایران که پس از تجزیه شوروی و زاده شدن 47 جمهوری مستقل از دل این امپراطوری از جایگاه حاشیه ای در خاورمیانه به نقطه کانونی آن تبدیل شده بود، می توانست با داشتن شرایط جغرافیایی مناسب برای ترانزیت سوخت آسیای میانه، از طریق لوله های نفت شمال- جنوب و نیز تبدیل شدن به خط ترانزیت کالا بین هند، پاکستان و کشورهای آسیای جنوب شرقی و چین و ممالک واقع در آسیانه میانه امنیت و درآمدهای اقتصادی پایداری را با استفاده از این شرایط خاص تاریخی برای خویش دست وپا کند.


تقویت گرایش های افراطی چپ گرایی در کنار غفلت استراتژیست های وطنیِ تبدیل ایران به ضربه گیر فشارهای آمریکا در برابر روس، این فرصت تاریخی را به روس ها داد. آن ها از این اشتباه ما استفاده کردند با احداث خطوط ترانزیت گاز کشورهای آسیای میانه از خاک خود ضریب وابستگی آن کشورها و نیز اروپا را به خود افزایش دادند و در کنار درآمدهای سرشار از راه ترانزیت نفت و گاز، ضریب امنیت خویش را نیز ارتقا دادند و با لباس رفاقت گوی منفعت را در عرصه رقابت پنهان با ایران از ما ربودند.


ایران به خاطر یک غفلت تاریخی نتوانست در کنار حساسیت ژئواستراتژیک خویش با استفاده از فرصت تاریخی به دالان انرژی بین دو کانون نفت وگاز منطقه تبدیل شود )یعنی کانال ارتباطی بین منابع نفتی حوزه خزر و خلیج فارس(، و کشورهای حوزه خلیج فارس نیز در این شرایط با احداث خطوط انتقال گاز در مناطق دور از دسترس ایران ضریب تأثیرگذاری ایران بر بازار انرژی منطقه و جهان را به چالش کشیدند.


حال تأثیر ایران و قدرت بازیگری او در بازار نفت و گاز دنیا کاهش یافته بود و آمریکا در این وضعیت می توانست این بار با هزینه اندکی و بدون نگرانی از تبعات اقتصادی و بحران های نفتی حاصل از چالش با ایران، از طریق لشگرکشی ها و حضور مستقیم در خلیج فارس و اقیانوس هند، با سیاست تحریک و تقویت حکومت هایی که با ایران زاویه داشتند )مثل عراق و عربستان و ...(، از طریق حضور در خاک همسایگان ایران و محاصره غیرمستقیم، به دنبال تضعیف کشور، تغییر رویکرد سیاسی نظام و در نهایت مهار ایران و انقلاب باشد.


در طی چندین دهه چالش در روابط ایران و آمریکا، مسائلی چون اختلاف در رویکردهای منطقه ای، بحث حقوق بشر، اختلاف در تعریف تروریسم، بحث انرژی هسته ای، تقابل ایران و اسرائیل و در نهایت اتهام تلاش ایران برای دستیابی به سلاح اتمی پرونده تقابل و ستیز ایران و آمریکا را قطورتر کرد.


** انرژی هسته ای فقط یک پرونده بود
** اختلاف ها به 83 سال پیش برمی گردد
دو کشور دیر زمانی است چندین پرونده مورد اختلاف دارند و در چندین عرصه اهداف و منافع ما با اهداف و منافع آمریکا تقابل و یا اصطکاک دارد. در خصوص سیاست منطقه ای، ایران از سوی آمریکا متهم است که در پی گسترش هژمونی خود در منطقه حساس خاورمیانه است و به دنبال صدور قرائتی از انقلاب اسلامی به کشورهای منطقه و بسط تفکر ضداسرائیلی و آمریکائی در منطقه و به قول غربی ها، ایجاد و تقویت هلال شیعی از منطقه مزارشریف افغانستان تا بلندی های جولان و تسلط بر سنگرهای کلیدی خاورمیانه هم چون تنگه هرمز، باب المندب و کانال سوئز از طریق تحریک و تقویت طرفداران خود در یمن، غزه و سواحل مدیترانه.


عرصه دوم چالش ایران و آمریکا، بحث سیاست ایران در لبنان و تسلیح و تقویت نیروهای شیعه جنوب لبنان، حضور معنوی یا مستشاری در عراق و سوریه و نیز سیاست های ایران در نوار غزه و کرانه باختری رود اردن و ارتباط با نیروهای فلسطینی است. در این میان می توان به حمایت معنوی از انقلاب بحرین و ارتباط با انصاراله یمن نیزاشاره کرد.


اتهام نقض حقوق بشر در داخل، اتخاذ سیاست تهدید و تحدید در برابر منتقدان و مخالفان داخلی و عدم انتخابات آزاد و نادیده گرفته شدن حقوق اقلیت ها و ... یکی دیگر از نقاط اصطکاک ایران با غرب به ویژه با آمریکاست. البته مایع تأسف است که در این فقره برخی برخوردهای تنگ نظرانه و یک سویه با دگراندیشان داخلی به منزله آتش تهیه رایگانی است که برخی دوستان غافل در اختیار مراجع بین المللی، محافل حقوق بشری و آمریکا قرار می دهند.


آمریکا برخی از جریان های مرتبط با ایران را متهم به ترور می کند درحالی که ایران این جریان ها را به صورت مستشاری، تکنولوژیکی، ایدئولوژیکی و گاهی مالی مورد حمایت قرار می دهد. مثلاً، از دید آمریکا انصاراله، حزب اله و حماس تروریست اند اما ایران این جریان ها را جزئی از جبهه مقاومت می داند و حمایت می کند و این هم نقطه تلاقی سوم بین ایران و آمریکا محسوب می شود.


بخشی از جناح افراطی در ایران بهانه هایی به دست آمریکا می دهد و با نادیده گرفتن حقوق مصرح در قانون به قشری در جامعه جفا می کند، آمریکا نیز با استفاده از این اشتباه خودی ها، با ابزار دفاع از حقوق بشر شرایطی فراهم می سازد که در قالب گزارش های حقوق بشری سازمان ملل، ایران ناقض حقوق بشر و حقوق اقلیت ها معرفی می شود.


همه این موارد به نوعی به چالش طلبیدن آمریکا از سوی ایران تلقی می شود و ایران با ارتباط با برخی تشکیلات، جریان ها و گروه های مورد اتهام از سوی آمریکا، به نوعی مزاحم آرامشی است که در این کشورها و کل منطقه خاورمیانه توسط ایران و به زیان آمریکا به چالش کشیده شده است.


** یک پرونده چهار برگی
** شیطنت های آمریکا به خاطر پرونده های قدیمی ست نه انرژی هسته ای پس از این مقدمه طولانی، می توان گفت قبل از برجام، ایران و آمریکا پرونده ای چهاربرگه داشتند. این پرونده حاوی مسئله انرژی هسته ای، سیاست های ایران در منطقه، تفاوت قرائت ایران و آمریکا از تروریسم و موضوع حقوق بشر در ایران می شود.


اگر می خواستیم این پرونده ها را با آمریکا ببندیم، باید به زمینه های ایجاد این پرونده ها توجه می کردیم. مشکل ما با آمریکا منحصر به مشکل پرونده هسته ای نیست. چون اگر ایران در پروژه های هسته ای تا آن جا پیش برود که بتواند غنی سازی بالایی انجام دهد و به فرض بمب اتم هم بسازد، 411 سال بعد هم در این زمینه به گَرد آمریکا نمی رسد و توان تهدید آن را به عنوان ابرقدرت هسته ای ندارد. در نتیجه مسلح شدن ما به تجهیزات هسته ای نمی تواند خطری برای آمریکا باشد. لذا آمریکا پرونده هسته ای را مبنایی قرار داده بود تا سه برگِ دیگرِ پرونده اختلافی را از طریق طرح مذاکره حل کند و طرح پرونده هسته ای و اتهام ساخت سلاح در راستای کشاندن ایران به ذیل بند 5 منشور سازمان ملل و تحت فشار قرار دادن ایران بود.


در واقع اگر ما کل پرونده های اختلافی را البته نه به صورت مجزا، با آمریکا می بستیم، پرونده انرژی هسته ای هم به خودی خود بسته می شد. زمانی که پرونده هسته ای ایران مطرح شد، پرونده هسته ای عربستان و کره جنوبی نیز هم زمان با ایران برملا شد اما آژانس انرژی هسته ای تنها برروی ایران تمرکز کرد و این پرونده به خاطر بی تدبیری های دولت وقت به شورای امنیت رفت و ذیل منشور هفت این شورا قرار گرفت. در حالی که به پرونده هسته ای عربستان و کره جنوبی اعتنایی نشد. چون آن ها فاقد زمینه های چالشی دیگر با آمریکا بودند و نیز هم گرا با او.


پرونده هسته ای بهانه ای برای آمریکا بود تا سه پرونده دیگر را باز کند و مورد بحث قرار دهد و درصورت امکان به نقطه ای با ایران برسد که هم ما منافع آمریکا را در منطقه به رسمیت بشناسیم و هم آمریکا منافع مارا به رسمیت بشناسد.


جریانی در ایران به دنبال حل همه برگ های پرونده اختلافات بود، اما جریان دیگری نیز با پرونده های مورد اختلاف به صورت گزینشی برخورد می کرد تا این که بخشی از نظام موفق شد نگرشی را پیش ببرد که تنها در چارچوب پرونده هسته ای با آمریکا به توافق برسیم.


از اول معلوم بود که اگر مذاکرات ایران با آمریکا منحصر به پرونده هسته ای باشد، این مذاکره پروژه ای ناتمام و کار سیاسی ابتر محسوب می شود و این مطلوب جریانی بود که به پرونده اختلافات ایران و آمریکا نگاه گزینشی و متجزّی داشت. لذا نتیجه چنین نگرش و توافقی جز این نمی توانست باشد. اگر ما توافق را در دایره پرونده 7 تاکنون از مفاد مصرح آن عدول نکرده اند و + هسته ای رصد کنیم، هیچ یک از طرفین مذاکره یعنی ایران و 4 اختلافات، تحریم ها و شیطنت های جدید آمریکا ریشه در سه برگ دیگر پرونده اختلافی ما با واشگتن دارد و این همه شیطنت ها و اذیت ها با بحث سیاست منطقه ای ایران، حمایت ایران از حزب لله و حماس، پرونده موشکی ایران و حقوق بشر مرتبط است.


** دولت برای پرونده های دیگر دنبال برجام های دیگری بود
** قدرت نفوذ یعنی وسعت قدرت سیاسی و اقتصادی
وقتی آمریکا به بهانه های مختلف پرونده های متعددی علیه ایران می گشاید، مشخص است که این کار بازی کردن در زمین های دیگر است نه در عرصه انرژی هسته ای، در حالی که دولت می خواست با برجام های دیگر، سایر موضوعات اختلافی با آمریکا را حل و فصل کند ولی برخی توقع داشتند با توافق در پرونده هسته ای سایر اختلافات با غرب هم کنار گذاشته شود.


منطق سیاست خارجی ما نباید، منتج از تفکّر دیجیتالی صفر و صد باشد. نباید در تنظیم مناسبات با دیگر کشور به وادی جزمیّت افتاد. ما باید بدانیم هیچ کشوری دوست و دشمن ثابت ندارد. آن که ثبات دارد منافع ملی یک ملت است و از طرفی هیچ منفعت ملی، قرارداد سیاسی و ارتباط اقتصادی با کشوری پابرجا نمی ماند مگر اینکه منافع ملی و سیاسی خودمان را به منافع اقتصادی طرف مقابل گره بزنیم. در غیر این صورت این منفعت و روابط، مقطعی و ناپایدار خواهد بود.


اگر از فردای پیروزی انقلاب، مکانیزمی را تعریف می کردیم که منافع آمریکا در منطقه با منافع ما گره می خورد و آمریکا به خاطر منافع خود مجبور بود منافع ما را هم حفظ کند، حتماً برجام و هر قرارداد دیگری واجد پایداری می شد. اما وقتی پرونده های لاینحل بین دو کشور مانع برقراری رابطه ای است مبتنی بر حراست از منافع متقابل دو کشور، هیچ تضمینی برای پایداری قراردادهای موضوعی و موضعی وجود ندارد. و هیچ قرارداد موردی نمی تواند حلال همه مشکلات موجود در روابط ایران و آمریکا باشد و برجام نیز از این قاعده مستثنی نیست.


در سیستم بین المللی چیزی به نام حق و باطل وجود ندارد. میزان حق شما تابعی از ضریب نفوذ شما در حوزه های مختلف است. هر قدر نفوذ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و معنوی شما وسیع باشد، دایره حق و حوزه عمل شما نیز وسیع تر خواهد بود. از طرفی آمریکا دارای یک هژمونی جهانی و چند بعدی است و هژمونی ایران قابل قیاس با قدرت آمریکا نیست. لذا در یک شرایط نابرابر تنها کشوری می تواند از حقوق حقه خویش دفاع کند که با آگاهی عمیق از موازین بین المللی و معرفت دقیق از دکترین رقیب و دشمن خویش با تکیه بر یک پارادایم واقع گرایانه ضمن پرهیز از چالش های غیر ضرور در پی تداوم رشد، توسعه و گسترش عرصه نفوذ و توانایی خود در تمامی حوزه ها به شکل پایدار باشد.


اگر می خواهیم از زیر چتر هژمونی آمریکا خاج شویم باید تدابیر کاملاً سنجیده و برنامه های درازمدتی داشته باشیم و مهم ترین بخش این تدابیر باید گسستن بندهای وابستگی از نظر اقتصادی، علمی، صنعتی و پزشکی به آمریکا و دیگر کشورها باشد. وقتی بعد از 11 سال فروش نفتمان به دست انداز می افتد و با تهدید تحریم روبه رو می شود، اندام اقتصادمان به تب ولرز می افتد، به این معنی است که از مبانی اصلی استقلال غفلت کرده ایم. ما در برابر ابرقدرتی سینه سپر کرده ایم که برای مقابله با آن اصول اولیه مقاومت و خوداتکایی یعنی استقلال اقتصادی جدی نگرفته ایم.


** اگر جانشینی برای برجام دارند چرا قبلاً اعلام نکردند؟
** هیچ دینی ما را مکلف به نابودی نکرده است
مخالفان برجام باید به این سؤال پاسخ دهند که اگر دولت یازدهم وارد مذاکرات برجام نمی شد و تحریم ها ادامه
می یافت و سازمان ملل دستور حمله به ایران صادر می کرد، در مقابل چنین چالش ها چه برنامه ای داشتند و اگر در
آستین آن ها بدیل عملی برای برجام بود، چرا آن را پیش از به فرجام رسیدن برجام رو نکردند؟


وقتی در مورد یک عملکرد و دکترین سیاسی قصد قضاوت داریم، حتماً باید منافع، مضرات، تبعات وجودی و تبعات
چه جانشین مقبولی برای آن داشتند و دارند؟ » نه « عدمی آن را درنظر بگیریم. آن هایی که می گویند برجام
دولت روحانی قصد داشت پس از برجام، برجام های بعدی را هم به نتیجه برساند و همه پرونده های مورد اختلاف با
دنیا را ببندد. طبعاً اگر اختلافات با آمریکا حل و فصل می شد به تبع آن بسیاری از مشکلات ما با نظام بین الملل نیز از
میان برداشته می شد. بی شک اغلب چالش های بین المللی ما ریشه در اختلافات ما با کدخدای دهکده جهانی یعنی
آمریکا دارد. ماندن در ذیل بند هفت منشور سازمان ملل و دادن بهانه به دست قدرت های استعماری برای دخالت
در کشورمان و به خطر افتادن منافع و منابع ملی با هیچ عقل و منطقی سازگار نبوده و نیست. هیچ دینی ما را مکلف
نکرده که وارد گردونه ای شویم که خروجی آن محو منافع ملی و نابودی کشور است.


برخی دچار این منطق افراطی اند که فکر می کنند ارتباط با آمریکا یعنی عدول از اصول انقلابی و چنین افرادی خود
را در یک دو قطبی موهوم انقلابی گری و ستیزه جویی اسیر کرده اند. بی شک جوهره انقلابی گری، در ستیزه جویی و
اصالت بخشیدن به نفی دیگران نیست، بلکه انقلابی بودن را باید مترادف با پایبندی به ارزش های دینی و انقلابی،
تحقق بخشیدن به شعارهای اول انقلاب، از بین بردن فاصله طبقاتی، از بین بردن استبداد و داشتن اقتصاد
قدرت مند دانست. زمانی می توانیم ادعای انقلابی بودن و انقلابی ماندن کنیم که طراز زندگی ایرانی انقلابی،
الهام بخش دیگر ملل باشد وگرنه دشمنی کردن، شعاردادن و ژست انقلابی گرفتن به معنی انقلابی بودن نیست.
انقلابی ماندن مهم است و این میسر نمی شود مگر اینکه زیرساخت ها را درست کنیم و چشم انداز رشد، پیشرفت و
توسعه را چنان بر روی ریل پراتیک بیاندازیم که هر روزمان بهتر از دیروز باشد و به بیان دیگر فرهنگ، اقتصاد،
توسعه علمی و فضای مادی و معنوی جامعه ایرانی و ضریب خیر و حقیقت و زیبائی همیشه روند رو به پیش داشته
باشد و ملت ما احساس کنند هر روز نسبت به دیروز یک گام رو به توسعه هستند.


** چرا به هیئت ایرانی برجام انگ وطن فروشی زدیم؟
** برجام یک پیروزی ملی بود
وقتی در یک عرصه دیپلماسی و گفت وگو، طرف مقابل ما کشوری بیگانه و یا دشمن است، همه آحاد ملت باید سعی
کنند همه داشته های خودرا بسیج کنند و در جهت تقویت تیم مذاکره کننده بکوشند و مهم ترین اولویت آن ها
عقب راندن دشمن در عرصه دیپلماسی باشد. تا منافع ملی خود را حفظ کنند.


همیشه عرصه تقابل کشورها نظامی نیست. گاهی عرصه جنگ، سیاسی است و یا حقوقی. برجام نیز جنگ حقوقی
7 و کشور ایران که + بین دو قطب سیاسی بود. قطبی که می خواهد قدرت بی رقیب در تمامی عرصه ها باشد، یعنی 4
می خواهد بر بخشی از حقوق طبیعی خویش یعنی استفاده صلح آمیز از انرژی هسته دست یابد. متأسفانه بودند
کسانی که درست در گرماگرم این جنگ حقوقی، به جای مشورت دادن به هیئت دیپلماتیک کشور، زیر پای آن ها و
دلشان را خالی می کردند و شعار می دادند و به هیئت ایرانی انگ وطن فروشی می زدند.


چنین رویکردی در مقابل برجام نهایت کج سلیقگی است. این موضوع برمی گردد به این که جریان های سیاسی ما
به آن پختگی کامل نرسیده اند تا بدانند وقتی مسئله ای با منافع ملی گره می خورد، نباید آن مسئله ابزاری برای
تخریب جناح رقیب قرار گیرد.


عدم توسعه یافتگی در سپهر سیاسی ما، گریبان گیر برخی جریان های سیاسی است. به عنوان مثال اگر موضوع
گفت وگوی برجام را هیئتی از جناح مقابل پیگیری می کرد آیا باز هم این همه داد و فریاد بلند می شد؟ مگر در زمان
ریاست جمهوری سابق پیگیر این گفت وگو نبودیم؟ ولی طرف مقابل پاپیش نگذاشت طرف غربی فکر می کرد
دولت های نهم و دهم فاقد توان دیپلماسی و پشتوانه مردمی لازم برای ورود به مذاکره و بسامان رساندن آن
است.


این نهایت کج سلیقگی است که بگوئیم موفقیت روحانی در برجام، تنها موفقیت اصلاح طلبان یا اعتدالیون است.
درحالی که برجام یک پیروزی ملی بود. در سایه این توافق ایران از ذیل منشور هفت سازمان ملل خارج شد، ایران
رسما به باشگاه کشورهای هسته ای پیوست، غنی سازی درکشورمان به رسمیت شناخته شد. ساخت و راه اندازی
سانتریفیوژهای نسل جدید حق ایران شمرده شد و بالاتر از همه توطئه تحمیل یک جنگ از سوی سازمان علیه
کشورمان نقش برآب شد و ... دیگر تبعات مثبت این قرارداد که باید در فرازی دیگر به آن پرداخته شود.


اگرچه دولت روحانی ابتکار مدیریت و اجرای این پروژه را داشت اما این توافق نتیجه طبیعی یک نوع اقتضای
تاریخی و یک نوع اجماع در داخل نظام بود که اجازه داد تا دولت آقای روحانی و جناحی که طرف دار اوست دست
به این اقدام مهم بزند. وقتی پس از حدود 11 سال نظام به دوران تثبیت رسیده است، زمانی که خطری به عنوان
تهدیدهای کشور مارا تهدید نمی کند، در مقطعی از زمان که نظام سلطه در پی تغییر نظام ایران نیست، مذاکره
آمریکا و دیگر قدرت های بزرگ دنیا با ایران و صحّه حقوقی سازمان ملل بر این مذاکره، به پشت سر گذاشته شدن
بحران مشروعیت بین المللی و پروژه تغییر نام از سوی قدرت های سلطه جوست.


پس زمان، زمانی است که باید با نظام بین الملل به سازوکاربرقراری مناسبات منطقی برسیم تا در چارچوب یک
روابط منطقی مبتنی بر منافع ملی، ارتباطاتی بدون تنش و پایدار با دیگر کشورها داشته باشیم.


** هیچ ملتی با نزاع به هدف خود نرسیده است
** برای بقا باید با دنیا تعامل عقلانی داشته باشیم
هیچ ملت و تمدنی با نزاع و درگیری نمی تواند به اهداف خود برسد و امروزه تمام کشورهای دارای قدرت نظامی
درجه یک، با قدرت نظامی عریان شان هیچ پروژه ای را پیش نمی برند. امروزه کشوری پیشرفته و موفق است که
منویات خود را در قالب پروژه های معنوی و عقلانی و تبلیغات فرهنگی و به معنای قدرت نرم پیش می برد.
ما برای بقای خویش و تأثیر گذاری بر جامعه جهانی ناگزیر از یک تعامل عقلانی با نظام بین الملل هستیم. تعاملی
که بر پایه صدور فرهنگ، فکر و ارزش های مان باشد و در کنار آن به تقویت اقتصاد، تکنولوژی و منافع ملی مان فکر
کنیم. روسیه ای که امروز در برخی مسائل درکنار ماست و عراقی که از پی یک جنگ و پس از سقوط صدام در صف
دوستان مان قرار گرفته است، تا ابد جزو دوستان ما نخواهند ماند. لذا باید محور ایجاد و تداوم اتحادها و ارتباطات
خود را با دیگر کشورها تنها بر اساس منافع ملی خود تعریف کنیم.


اگر این اصل را رعایت نکنیم، روابط ما با دیگر کشورها مانند روابط مان با گروه های فلسطینی شاهد فراز و فرود
بیش تر با بازدهی کم تر خواهد بود. چون نتوانسته ایم سرنوشت سیاسی و منافع آن ها را به منافع و روابط خودمان
گره بزنیم، زمانی که پول می دهیم با ما خوبند و زمانی که کشورهایی چون ترکیه یا عربستان پول بیش تری به
آن ها می دهد، به سمت آن ها سوق می یابند. چون ما نتوانستیم مکانیزمی تعریف کنیم تا منافع آن ها و ما باهم گره
بخورد و مجبور شوند این رابطه را حفظ کنند. ما باید به مسائل مقطعی سیاسی نگاه استراتژیک داشته باشیم و
نباید استراتژی ما به جای منافع ملی تنها بر پایه های ایدئولوژی استوار باشد.


گاهی در زمان جنگ و درگیری نظامی ، نفراتی به عنوان ستون پنجم به طرف مقابل خط و اطلاعات می دهند.


متأسفانه در جریان برجام هم کسانی را می بینیم که پالس هایی به بیرون می دهند و به نوعی به دنبال ضربه زدن به
قدرت مقاومت داخلی هستند. قطعاً این حرکت ها تأثیرمنفی داشتند. وقتی نظام سلطه می ببیند در درون کشور در
خصوص این موضوع وحدت نظر لازم وجود ندارد و بخشی از انرژی درداخل کشور صرف توجیه مخالفت ها می شود
و بفهمند دولتی که امضاکننده پیمان برجام است از درون تحت فشار قرار دارد، به راحتی از خارج تحت فشار قرار
می گیرد و می توانند از چنین دولتی امتیازهای بیش تری بگیرند.


برجام یک پیمان حقوقی است و تفسیر این پیمان نیز یک جدل و جنگ حقوقی است. خواه نا خواه طرفی که در
جهات مختلف و خارج از عرصه حقوق واجد توانایی باشند، می توانند به طرف مقابل فشار آورده و امتیاز بگیرد.
بنابراین قدرت چانه زنی در فاز بهره برداری از برجام و یا هر قراداد بین المللی منوط به این است که دولت طرف
قرارداد در داخل چقدر پشتوانه دارد و وضعیت اقتصادی، نظامی، فرهنگی و رابطه بین دولت و ملت چگونه است. ما
هرچه ضعیف تر باشیم حتی یک قرارداد کاملاً شفاف و غیرقابل تفسیر ممکن است علیه ما تفسیر و عملی شود.
بدیهی است مفاد حقوقی یک پیمان بین المللی امری مفهومی است و تحقق خارجی مفاد آن بستگی به قدرت
پیگیری و حوزه نفوذ طرف قرارداد دارد.


** ترامپ نقش مهره دیوانه را بازی می کند اما آمریکا برجام را کنار نمی گذارد
** دنیا باید احساس کند با آن چالشی نداریم
آمریکا هیچ گاه این اشتباه را نمی کند که برجام را کنار بگذارد اما ترامپ با هوشیاری خاصی نقش مهره دیوانه را
بازی می کند. گاهی ابرقدرت ها وقتی نمی توانند سیاست های خود را به صورت عریان پیش برند، مهره ای به عنوان
مهره دیوانه مطرح می کنند و با آن بازی می کنند. اگر ترامپ پخمه بود نمی توانست آن همه سرمایه را کسب کند و
به ریاست جمهوری آمریکا برسد.


امروز فضای بین المللی دنیا ایجاب می کند که ترامپ به عنوان مرد بدبازی کند و با این کار کره شمالی را محک
می زند، روسیه را تحت فشار قرار می دهد و به دنبال مدیریت شرق آسیا و کنترل سرعت رشد چین و فشار بر ایران
است.
ترامپ با ایجاد یک فاز روانی در سیستم بین الملل نمی خواهد اجازه دهد تا ایران از جنبه های مثبت برجام استفاده
کند و شرکت های خارجی برای سرمایه گذاری و انتقال تکنولوژی های های تک وارد کشور ما شوند. برای اینکه
کشور به شرایط اقتصادی نرمال برسد، به هزار میلیارد تومان نیاز داریم و از آن جایی که چنبن توانایی در داخل
وجود ندارد باید از بیرون سرمایه لازم را جذب کنیم.


زمانی می توانیم در جذب این سرمایه موفق باشیم که نظام بین الملل احساس کند ایران وارد برهه ای از تاریخ شده
که فاقد چالش بانظام بین الملل است درحالی که در زمان دو لت های نهم و دهم گرفتار چالش های هولناک غیرلازم
شدیم. آمریکا بدون این که دست به برجام ببرد، شعار می دهد که آن را قبول ندارد تا بار روانی این رجزخوانی ها با
ایجاد هراس در کشورهای ثالث آنها را از همکاری با ایران باز دارد.


این رجز ها علاوه بر در این که سندی حقوقی به دست ایران نمی دهد تا از آمریکا ادعای خسارتی بکند، همزمان
گرفتاری های زیادی ایجاد می کند و قدرت ادعای خسارت را از ایران می گیرد. آمریکا از نظر حقوقی بهانه ای به
ایران نداده است اما با شعارهای خود فضای روانی را علیه ایران تشدید کرده و نمی گذارد شرکت ها و بانک های
بزرگ در ایران سرمایه گذاری کنند.


با این همه ما از طبعات مثبت برجام استفاده کرده ایم. صادرات نفت زیاد شده و پول آن را می توانیم برگردانیم و با
برخی بانک ها مراوده داریم. منتهی این که با نظام پولی دنیا ارتباط استاندارد و عادی داشته باشیم هنوز مقدور
نشده است و ترامپ با روش خود بدون دادن گزک حقوقی جلوی این کار را گرفته است.


** بدنه دولت برای بهره گیری از برجام چالاک نبود
** تحلیل منطقی از دست آوردهای برجام به جامعه ارائه نشد
مشکلات در بهره برداری از برجام بسیار بود. نباید همه مشکلات را متوجه طرف مقابل بدانیم چون بدنه دولت نیز
در مواجهه با برجام چابکی و چالاکی لازم را نداشت. کابینه ناهم گون بود و اکثر مدیران در بخش های میانه و
کارشناسی با رأس دولت هماهنگ نیستند و با سیاست های دولت یازدهم هماهنگی ندارند. برخی چالش ها که
تصور می شد دولت در زمان کوتاهی بر آن ها غلبه کند، باقی مانده اند و همین امر سبب تحلیل بخش زیادی از
انرژی دولت شده است. پس از برجام بخشی از دولت مشغول چالش های داخلی شد و نتوانست در زمینه سیاست
خارجی نیروی کارشناسی کشور را پشت روند اجرایی برجام بسیج کند و آن گونه که باید از این درخت میوه های
لازم را بچیند.


انرژی هسته ای حق مسلم « ، وقتی موضوع دست یابی به انرژی هسته ای را به سطح جامعه کشاندیم و فریاد زدیم
این یعنی گره زدن همه چیز یک ملت به این موضوع. حال آن که کشوری مثل پاکستان در همسایگی ما به ،» ماست
انرژی هسته ای که هیچ حتی به بمب هسته ای هم دست یافته است اما هنوز نتوانسته بهره برداری لازم را از آن
داشته باشد.


انرژی هسته ای تنها نسخه پیشرفت و توسعه کشور ما نیست که لازم باشد تنها بر روی آن تمرکز کنیم. این
انرژی تنها یکی از ظرفیت های موجود برای ارتقای فیزیکی کشور است. در رابطه با انرژی هسته ای به گونه ای
سیاست تبلیغاتی در پیش گرفتیم که همه فکر کردند با دست یابی به ان همه مشکلات کشور حل می شود در حالی
که چنین نگرشی واقع بینانه نبود و انرژی هسته ای تنها یکی از چندین حقوق داخلی و خارجی ملت ماست که به آن
رسیده ایم.


دربرجام نیز این فاز احساسی خود را نشان داد و همه فکر کردند به محض بسته شدن پرونده هسته ای، پرونده
همه مشکلات ایران بسته می شود.


به نظرم، بخش تبلیغاتی و رسانه ای دولت در این خصوص به خاطر ندانم کاری و یا سیاسی کاری، در این وادی
گرفتار شد و نتوانست در این فضای احساسی یک تحلیل منطقی از دست آوردهای برجام به جامعه ارائه دهد.
عقب ماندگی پروسه ای تاریخی است که ریشه در اعماق دارد و برای رهایی از آن کارهای زیادی لازم داریم که
مهم ترین آن ها اصلاحات نرم افزاری است. بدون اصلاحات نرم افزاری و فکری – فرهنگی حتی با هزاران برجام در
هزاران زمینه اتفاقی نمی افتد.


ما هیچ گاه بین سه واژه رشد، پیشرفت و توسعه مرزگذاری نکردیم. ممکن است استخراج نفت مان رشد داشته
باشد اما پیشرفت نیست. توسعه وقتی است که بدانیم این نفت برای چه باید استخراج شود و کجا باید هزینه
شود و حق نسل های آینده چه می شود؟ ما هنوز به وادی پیشرفت نیز وارد نشده ایم تا چه رسد به فاز توسعه! و
اکثر مدیران ما رشدمحور هستند تا پیشرفت محور و اگر پیشرفت محور باشند، توسعه محور نیستند. وقتی دولتی در
این کشور بر سر کار بود که می گفت توسعه واژه ای استعماری است، بدانید که کجای کار هستیم.


مشکل کشور ما این است که همه چیز دولتی است، حتی اقتصاد. همه نحله های فکری بر این امر اعتقاد دارند که
اقتصاد باید دست مردم باشد و دولت تنها نقش دماسنج اقتصادی را بازی می کند. 31 میلیون انسان یعنی 31
میلیون فکر و توان اقتصادی و چنین فکر اقتصادی است که می تواند درون زا باشد و روی پای خود بایستد. وقتی
شما همه چیز را به چند مدیر محدود می کنید آن هم مدیرانی که برخی از آن ها واجد رابطه اند نه واجد شرایط و
ظابطه! وقتی جایگاه مدیریت پایگاه نخبگان نیست، بعید است اقتصاد مقاومتی جامه عمل بپوشد.


مفهوم اقتصاد مقاومتی برای من مبهم است. اقتصاد هر کشور علیه کسی و در برابر کسی نیست. بلکه در بند
ارتقای سطح رفاه برای جامعه خود است و پایه های آن برتوسعه همه جانبه و پایدار استوار است. پایه نرم افزاری
مدیریت ما فقیر است. اقتصاد آمریکا و کشورهای توسعه یافته مقاومتی نیست اما اقتصادی زایا و پویاست. اگر
اقتصادمان درون زا و قادر به فتح بازارهای دنیا باشد حتماً در برابر طرح های استثماری بیگانگان مقاومت می کند.

پربیننده ترین ها
آخرین اخبار