فیاض زاهد:

احمدی‌نژاد قد مدیریت در کشور را سوزاند

وضعیت تیم آقای محمود احمدی‌نژاد و نقشی که در آن سال داشتند دراین راستا بسیار تاثیرگذار بود.
کد خبر: ۱۷۱۰۱۲
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۴
 اصلاح‌طلبان از ابتدای انقلاب همواره به کنشگری سیاسی پرداخته‌اند. چه آن زمان که بانام جریان چپ اسلامی و خط امام به فعالیت می‌پرداختند و چه زمانی در میانه‌های دهه ۷۰ با جبهه دوم خرداد و جریان اصلاحات فعالیت کردند در فکر منافع ملی و پیشرفت و توسعه کشور بودند. گرچه در طول این مسیر ۴۰‌ساله در برخی مقاطع سوء تفاهم‌هایی پدید آمد اما این مساله موجب نشد تا آنها رسالت خود را به‌عنوان جریانی که همواره صدای مردم بوده‌اند و مطالبات آنها را پی گرفته‌اند از یاد ببرند. از این‌رو درروزهای اخیر کسانی مطرح کرده‌اند که اصلاح‌طلبان باید با برخی نهادها و گروه‌های سیاسی حتی گروه‌های تندرو مذاکره کنند که ‌این مورد با برخی موضعگیری‌ها روبه‌رو شد. البته‌ این حقیقت انکارناپذیر است که اگر اصلاح‌طلبان بخواهند در صحنه سیاسی کشور کنش مستقل و تاثیرگذار سیاسی داشته باشند، باید بتوانند با برخی ارکان موثر گفت‌وگو کنند و اعتماد تضعیف شده را به‌خود جلب کنند تا بتوانند به فعالیت مستمر خود ادامه دهند. از سوی دیگر برخی معتقدند که دولت مورد حمایت اصلاح‌طلبان باید بر وعده‌های خود به مردم پایبند باشد و در تحقق مطالبات مردم بکوشد، گرچه روحانی در راستای پاسخگویی به ملت حتما باید این مورد را لحاظ کند تا بتواند پس از دوره ۸‌ساله نیز به حضور فعال خود در عرصه سیاست ادامه دهد. برای بررسی ارتباط اصلاح‌طلبان و کنشگری فعال آنها در جامعه و مسائل پیشاروی جامعه  با فیاض زاهد فعال سیاسی اصلاح‌طلب گفت‌وگو شده که درادامه می‌خوانید.

بسیار مطرح شده که اصلاح‌طلبان برای حضور حداکثری در فرایندهایی مثل انتخابات باید با برخی از نهادها و یا جریان مقابل مذاکره کنند. این مساله را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
اگر به کلیت شرایط اصلاح‌طلبی بنگریم متوجه می‌شویم که اصلاح‌طلبی میان دو نیروی کشنده به سمت شرایط بهتر و نیروی بسنده برای حفظ شرایط موجود در نوسان است. معمولا اصلاح‌طلب‌ها باید در حکومت مستقر هم جای پا داشته باشند و هم در آرمان‌ها و مطالبات جدیدی که در میان گروه‌های پیش‌روی جامعه مطرح می‌شود، بتوانند جایگاهی داشته باشند تا این مطالبات را نمایندگی کنند. در غیر این صورت اگر از ساختارها بیرون بروند از اصلاح‌طلبی به سمت تندروی سوق پیدا می‌کنند. از سوی دیگر اگر آنها بخواهند در هر حال با شرایط موجود راضی بوده و به حداقل تغییرات تن دهند به نیروهایی خنثی و بی‌اثر تبدیل شده و نیروی حامی و اجتماعی خود را از دست می‌دهند. این کلیت یک تئوری است و اگر جریان اصلاح‌طلب می‌خواهد درون ساختار نظام فعالیت کند، نمی‌تواند از چارچوب‌ها، قانون اساسی و کلیت نظام سیاسی عبور کند. البته اصلاح‌طلبان نباید هر امر غیرمرتبطی را پذیرا باشند. احزاب، گروه‌ها و چهره‌‌های ملی باید به کنشگری فعال روی آورند تا بتوانند به دستاورد‌های مورد نظر خود برسند. این نوعی بند بازی حساس و دقیق است که آنها همواره باید خواسته‌های نیروهای اجتماعی حامی خود را نمایندگی کنند و به چانه‌زنی برای خواسته‌های آنها بپردازند. اگر به سطحی بالاتر برویم آنچه کنش‌های سیاسی اصلاح‌طلبی را در ایران معنا می‌کند واقعیت‌های پنهان توان و اعتبار اجتماعی آنها در صحنه سیاسی است. مثلا پس از مسائلی که در سال 88 به‌وجود آمد اصلاح‌طلبان نشان دادند که دارای پتانسیل مردمی و بازتابی از مطالبات اجتماعی هستند و در این راستا توانستند خود را بازسازسی کنند. از این‌رو در چند سال اخیر در انتخابات مختلف شاهدیم که آنها با حداقل امکان هم پیروز انتخابات می‌شوند. از این طرف اصلاح‌طلبان در آن سال در مواردی دچار خطای راهبردی شدند. اولا نسبت به میزان قدرت و اثر بحشی خود دچار اغراق شده و از سوی دیگر توازن لازم را برای کنش سیاسی به‌درستی ارزیابی نکردند که متاسفانه موجب ایجاد صدماتی گردید. اصلاح‌طلبان پس از آن تلاش کردند با رهبری بزرگان اصلاحات این خلأ را تا حدی پر کنند که اوج آن اقدام به رأی دادن در دماوند بود. گرچه گذشت زمان نشان داد که آن تصمیم تا چه حد استراتژیک و درست بود. اگر قرار است که اصلاح‌طلبان در ساخت قدرت سیاسی ورود پیدا کنند این مساله مربوط به نهادهای متعدد است و نهادهای سیاسی عالی که پازل‌های سیاست و استراتژی‌های نظام سیاسی را طراحی می‌کنند در این زمینه تعیین‌کننده خواهند بود. پس ماجرا فراتر از این است که در ظاهر به‌نظر می‌رسد. از طرف دیگر در ادامه وقایع آن سال نوعی روابط دوفاکتو به‌وجود آمد. بدین جهت که اصلاح‌طلبان در تعامل با نظام استراتژی‌های خود را تغییر دادند. نظام نیز تعامل جدیدی با اصلاح‌طلبان طرح کرد و در مجموع به بازسازی روابط کوشش شد. در اینجا نوع کنش و رفتار با برخی نهادها ذیل این دو سطر قرار می‌گیرد. به‌نظر من گفت‌وگو‌ها بسیار مطلوب خواهد بود و باید سطوح بالاتر و نهادها مختلفی که سیاسی‌تر و اثر گذار‌تر هستند را در بر گیرد.

به نظر شما شرایط سیاسی کشور چگونه پیش رفت که اصلاح‌طلبان به عرصه سیاسی بازگشتند؟
وضعیت تیم آقای محمود احمدی‌نژاد و نقشی که در آن سال داشتند دراین راستا بسیار تاثیرگذار بود. بالاخره او و اطرافیانش یک طرف ماجرا بودند. او تلاش کرد از بزرگان برای تثبیت موقعیت و کسب امتیازات برای خود هزینه کند. گرچه گذشت زمان امروز صحت ادعاها و نظرات درست اصلاح‌طلبان در شناخت احمدی‌نژاد را مطرح کرده است. امروز جناح اصولگرا خسارت بسیار سنگینی را بابت او متحمل شده و این موجب شده که نهادهای نظارتی حتی برای کنترل جریان پوپولیستی احمدی‌نژاد که مقداری رفتارها و کنش‌های سیاسی خود را عطف به نقطه صفر سیاسی دارد، بخواهند بالانس ایجاد کنند. طبیعتا در این بالانس اصولگرایان با دوپینگ و حمایت‌های خاص هستند، جریان انحرافی نیز نامی است که خود اصولگرایان به احمدی‌نژاد دادند، پس طبیعتا این دو نمی‌توانند صحنه سیاسی کشور را متوازن کنند. جریان سومی که باید صحنه سیاسی را بالانس کند اصلاح‌طلبان هستند. به‌نظر من در این سطح توافقی نانوشته درحال شکل‌گیری است که اصلاح‌طلبان بخواهند توازن قوا و قدرت را میان جریانات و گروه‌های سیاسی ایجاد کنند. توافق نانوشته‌ای صورت می‌گیرد که آنها به‌عنوان نیرویی که بالاترین حمایت اجتماعی را دارند، در صحنه سیاسی حفظ شوند.

در دولت اصلاحات شاهد شعار پاسخگویی مسئولان بودیم به‌نظر شما اکنون برای پاسخگویی دولت و سایر نهادها به مردم و توجه به مطالبات مردم باید چه سازوکاری ایجاد شود؟
رئیس‌جمهور بعد از انتخابات به آقای روحانی قبل از انتخابات شباهتی ندارد. فکر می‌کنم پاسخ او ملاحظاتی است که در تبیین جایگاه خود و نوع مناسباتش مطرح می‌کند. البته نباید از یاد ببریم که قدرت آقای روحانی از نیروی اجتماعی می‌آید. او به هیچ‌وجه در میان دلواپسان اصولگرا پایگاه اجتماعی ندارد و فقط در میان اصولگرایان معتدل اعتبار داشت که آنها نیز چه در دوره قبل و در این دوره به او رأی دادند. از این جهت رفتار آقای روحانی در جهت ترمیم وضعیت خود میان اصولگراها به افزایش پایگاه اجتماعی او در میان جریان افراطی کمک نمی‌کند، اما به شدت به هواداران و نیروهایی که به او رأی دادند لطمه‌زده و احساسی از نا امیدی و یاس را ایجاد می‌کند. خطر این مساله از این روست که رئیس‌جمهور برای موفقیت در صحنه کشور به حمایت و همراهی نیروهای اجتماعی نیاز دارد. برای مثال، وزارت صنعت معدن وتجارت 3 ماه گزینه‌های مختلفی را بررسی کرد و به ‌این نتیجه رسید که باید قیمت نان را افزایش دهد و از طرفی نیز آقای روحانی منطقی‌ترین، علمی‌ترین و کم هیاهو‌ترین اظهارات را در مناظره‌های انتخاباتی بیان کرد. بنابراین مردمی که به آقای روحانی رأی دادند به انضباط و بازسازی اقتصادی و سیاسی و اصلاح شاخص‌ها رأی دادند. پس از اینکه آقای روحانی بعد از بسیاری کار کارشناسی در دقیقه 90 دستور به توقف گرانی نان می‌دهد، بدین معنی است که فردا نیز در ارتباط با حامل‌های انرژی فاقد این ریسک و ابتکار عمل برای پیشبرد اصلاحات اقتصادی در ساختار موجود است. تکلیف آقای روحانی در برخی حوزه‌ها با خودش مشخص نیست و این مساله می‌تواند برای او و دولت بعدی که بخواهد از خواستگاه اصلاح‌طلبی بیاید دردسرساز باشد. مردم تمایز روشنی میان اینکه ‌این دولت مورد حمایت اصلاح‌طلبان بوده نه دولت اصلاح‌طلبان قائل نیستند و از ما می‌پرسند که چرا شما تا دیروز در شهر‌های مختلف در حمایت از دولت سخنرانی می‌کردید، اما اکنون می‌گویید که ‌این دولت اصلاح‌طلبان نیست. قدم بعدی در حوزه شفاف شدن حوزه سیاسی نیازمند شفافیت‌نگری در تیم رئیس‌جمهور است. تیم رسانه‌ای رئیس‌جمهور همیشه دارای مشکل بوده و به‌نظر می‌رسد با تغییرات در دفتر آقای رئیس‌جمهور این مشکلات افزایش یافته و از این‌رو درباره چگونگی رفتار حرفه‌ای و سیاسی دفتر رئیس‌جمهور نگرانی‌هایی وجود دارد. به‌نظر می‌رسد که اگر روحانی بخواهد سیاست‌های خود در 8 سال را به دولتی شبیه خود تحویل دهد، باید همه کمک کنیم که‌ این دولت با شفافیت در حوزه اقتصادی و سیاسی به موفقیت دست پیدا کند.

به‌نظر شما چرا در کشور ما نگاه به تحزب‌گرایی تا این حد مذموم و ناپسند است برعکس بسیاری از کشورها که رئیس‌جمهور خود را برخاسته از حزب می‌داند اینجا روسای‌جمهور چندان پروبالی به احزاب نمی‌دهند؟
این مساله یکی از نشانه‌های روشن توسعه‌یافتگی در ایران است که مختص آقای روحانی هم نیست. آقای احمدی‌نژاد نیز از اصولگرایان رأی گرفت اما اذعان داشت که به اصولگرایان بدهی ندارد. اکنون آقای روحانی نیز رأی خود را از اصلاح‌طلبان گرفته، اما برخی از اطرافیان او معتقدند که روحانی چهره‌ای فراجناحی است. در حالی که‌این مساله بیشتر به شوخی شبیه است. همه ‌این مسائل مبتنی بر پایگاه سیاسی روشنی است که در جامعه وجود دارد. به زبان محاوره امروز اصولگرایان و اصلاح‌طلبان رأی می‌آورند و غیر از این طبقه‌بندی دیگری وجود ندارد. اما فقدان فعالیت حزبی، فقدان شفافیت و نظارت مستقل، ناتوانی احزاب و جراید مستقل و بخصوص ضعف در احزاب که بیشتر با جریانات سیاسی طرف هستیم و تا زمانی که در این فضای گرگ و میش جریانی و جبهه‌ای قرار داریم نه حزبی و تمام صحبت‌ها کلی است نمی‌توان نتیجه مطلوب را حاصل کرد. البته اگر نگاهی به مناظرات انتخاباتی بیندازیم آقای روحانی و جهانگیری روشن‌تر از آقای رئیسی و میرسلیم به بیان دیدگاه‌های خود می‌پرداختند. مثلا وقتی آنها گفتند می‌خواهیم یارانه‌ها را 3 برابر کنیم آقای جهانگیری کاملا مستدل گفت که اگر این اتفاق رخ خواهد باید چه تغییراتی در فروش بنزین و نرخ دلار اتفاق بیفتد. با همه‌ اینها فقدان شفافیت در جزئیات وجود دارد که مشخص شود احزاب چه مانیفیستی در سیاست داخلی، خارجی، فرهنگی اقتصادی دارند. مثلا گفته شود که اکنون رشد 5‌درصد داریم که اگر به ما رأی بدهید این نرخ را به مثبت 8درصد می‌رسانیم. متاسفانه‌ این مساله چندان شفاف نیست چون احزاب قدرت چنین سازوکاری را ندارند و فضا نیز برای کمک به احزاب میسر نیست. با این حال سابقه مقام معظم رهبری، شهید بهشتی مرحوم آیت‌ا... هاشمی که ابتدای انقلاب حزب‌جمهوری را تاسیس کردند گویای این مساله است که در جهان جدید نمی‌توان بدون مانیفیست روشن حزبی دولت را اداره کرد، اما برخی از فرجام‌های ناتمام سبب شد که امروز با این شرایط روبه‌رو باشیم که‌ این فقدان توسعه‌یافتگی در ایران را می‌رساند.

با توجه به‌اینکه سن مدیریت در کشور در حال گذر از میانسالی است و پس از گذشت چند دهه از انقلاب هنوز کادرسازی صورت نگرفته و اجازه حضور به جوانان در رده‌های مدیریتی را نمی‌دهیم، این مساله در آینده چه تبعاتی برای کشور و جامعه خواهد داشت؟
در این ارتباط باید به چند نکته اشاره کنیم. اول اینکه، وضعیت خراب این کشور در نتیجه تصمیمات اول انقلاب است. اتفاق از سر اضطرار کار درستی نبود. نکته دیگر اینکه برای اینکه ‌این مشکل را حل کنیم به مدل عوام‌زدگی آقای احمدی‌نژاد رو می‌آوریم. مثلا آقای مهرداد بذرپاش را با هیچ‌سابقه و آشنایی با مدیریت و صنعت در مدیریت شرکت سایپا که یکی از بزرگ‌تری شرکت‌های خودروسازی است قرار دادند که خسارت‌های بسیار بزرگی در این عرصه به کشور وارد شد. در این راستا، امر به بسیاری از این افراد مشتبه شده بود که برای نامزدی ریاست‌جمهوری نیز ثبت‌نام کردند. البته آقای احمدی‌نژاد قد مدیریت در کشور را سوزاند. بدین جهت که بسیاری فکر می‌کردند چطور وقتی افرادی این چنین در کشور پست و مقام دارند ما چرا استاندار یا وزیر نشویم که‌ این رفتاری پوپولیستی بود. از طرف دیگر برخی از بزرگان ما که در دولت آقای روحانی نیز بوده‌اند قصد بازنشستگی نداشتند. از این رو باید در میان اینها تعادل ایجاد کرد. در این راستا می‌شد که بخشنامه یا اجبار شود که 2 تن از معاونان وزرا بین سنین 30 تا 40 سال انتخاب شوند یا یکی از معاونان از بانوان انتخاب شود تا مکانیزم کنترلی تربیت شده‌ای را طراحی می‌کردیم نه ‌اینکه یکی با شعار جوانگرایی منابع کشور را بر باد دهد و دیگری بگوید که من چون به ژنرال‌ها باور دارم عرصه عرض اندام جوانان نیست. مشکل کشور اکنون افراط و تفریط است و اگر بخواهیم در یک جمله‌ ایران را تعریف کنیم بدون تردید باید بگوییم ما کشور افراط و تفریط هستیم. علت آن نیز این است که نقشه ملی توسعه نداریم و نمی‌دانیم در 20 سال آینده قرار است به کجا برسیم. برنامه چهارم توسعه تنظیم شد و زمانی که دولت اصلاحات رفت دولت احمدی‌نژاد اساسا برنامه را کنار گذاشت و 8سال کشور بدون برنامه اداره می‌شد. وحشتناک‌تر از آن او سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی را منحل کرد که پس از 8سال آقای روحانی این سازمان را احیا کرد. خسارت‌های وارده و نیروی انسانی هدر رفته را چه کسی پاسخ می‌دهد؟ اینها نشانه‌های روشن عدم توسعه یافتگی کشور است.

اخیرا مطرح می‌شود که جریان سومی در میانه اصلاح‌طلبان و اصولگرایان به‌وجود خواهد آمد. آقای قالیباف نیز تحرکات بسیاری را صورت داده به نظر شما اساسا جریان سومی می‌تواند شکل بگیرد و شخصیتی مثل قالیباف توان جریانسازی دارد؟
بزرگ‌ترین هنرمندی مردان بزرگ و سیاستمداران زیرک این است که بدانند کی باید از روی صندلی خود برخیزند یا کی دیگر زمان آنها نیست. آقای قالیباف اساسا جایگاه جریان سازی ندارد. او نه‌ این دوره بلکه اگر 10 دوره دیگر نیز وارد کمپین‌های انتخاباتی شود و بخواهد جریان یا حزبی راه‌اندازی کند هیچ‌شانسی برای موفقیبت ندارد. افرادی مثل قالیباف به آقازاده‌های پولداری می‌مانند که پولی از والدین خود می‌گیرند تا خرج کنند. از این رو هر روز یک کارو کاسبی راه می‌اندازند، اما هیچ‌زمانی تاجر خوبی نمی‌شوند. طبیعتا آقای قالیباف هیچ‌گاه شانسی برای کنش سیاسی در جامعه ندارد. صحبت در ارتباط با جریان سوم نیز همان‌طور که در همه جای دنیا به شوخی شبیه است در ایران نیز چنین است. پس از اتمام دوران ریاست‌جمهوری آقای روحانی از جریان اعتدال فقط خاطره‌ای باقی خواهد ماند. در کشور ایران مثل تمام کشورهای دیگر دوجریان شناخته شده وجود دارد که اصلاح‌طلبان و اصولگرایان هستند و بیش از آنها جریانی جواب نخواهد داد.

تحرکات اخیر آقای احمدی‌نژاد را چگونه ارزیابی می‌کنید و به نظر شما او از چه رو به تقابل لفظی با برخی قوا می‌پردازد؟
کنش آقای احمدی‌نژاد برای آینده است. او تحلیلی از آینده‌ ایران دارد که مبتنی برآن تحلیل، مجددا به آرایش سازمان سیاسی خود اقدام می‌کند. تحلیل آقای احمدی‌نژاد این است که اگر با او برخورد شود، به آلترناتیو تبدیل خواهد شد و اگر هم برخورد نشود و اجازه این رفتارها به او داده شود، از این فرصت برای بازسازی سیاسی خود استفاده خواهد کرد. او می‌خواهد از انتظارات و گلایه‌ها از برخی نهادهای نظارتی برای کسب محبوبیت بیشتر خود بهره بگیرد. اصولگرایان با حمایت از احمدی‌نژاد نتوانستند در دولت او چندان میدان‌دار شوند اما هزینه رفتارهای او را پرداخت کردند. اکنون آنها شاهدند که نتیجه حمایت‌های اشتباه و اغراق آمیز آنها، بستن او به آسمان‌ها و استفاده از موضوعات فرازمینی برای توصیف او و هزینه کردن از اعتبار سایر ارکان تنها یک زمین سوخته شد. امروز آقای احمدی‌نژاد و همراهانش بازتاب سخن هگل هستند که می‌گوید، تاریخ دوچهره دارد که یکی چهره جدی و دیگری چهره کمدی است. بنابراین آقای احمدی‌نژاد بیشتر از اینکه یک چهره جدی در عرصه سیاسی کشور محسوب شود، به عنوان چهره دیگر در عرصه سیاست شناخته می‌شود.


پربیننده ترین ها