پشت‌پرده بست‌نشینی حمید بقایی

کد خبر: ۱۶۹۵۱۸
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۶ - ۰۸:۵۱
طنز/به بهانه بست نشینی حمید بقایی و رفقایش در حرم حضرت عبدالعظیم(ع)

چون چاره ای ندارم پس بست می نشینم
تا اینکه کم نیارم، پس بست می نشینم
در دادگاه قطعا محکوم می شوم من
از بس که در فشارم، پس بست می نشینم

قانون نمی پذیرم، زیرا که بنده عضوی
از دولت بهارم، پس بست می نشینم
" بی مزد بود و منت هر خدمتی کردم"
کس نیست غمگسارم، پس بست می نشینم

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
بنگر به حال زارم، پس بست می نشینم
"هر چند بردی آبم روی از درت نتابم"
محمود! بی قرارم، پس بست می نشینم

وقفَت نموده ام من جان و دل و سر و تن
چون بنده جان نثارم، پس بست می نشینم
مسواک و حوله ام را، زنبیل قرمزم را
همراه خویش دارم، پس بست می نشینم

تنها نمی توانم، یاران با وفایم
هستند در کنارم، پس بست می نشینم
طاقت نمانده دیگر از این همه هیاهو
در حال انفجارم، پس بست می نشینم

پرونده ها فراوان با صد هزار عنوان
رفته است اعتبارم، پس بست می نشینم
"در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند"
بستند رهگذارم، پس بست می نشینم

یادش بخیر وقتی سکان به دست ما بود
نفرین به روزگارم، پس بست می نشینم
گویند راز پنهان خواهد شد آشکارا
بنده نمی گذارم، پس بست می نشینم

آنقدر می نشینم تا کام من بر آید
از حزب پایدارم، پس بست می نشینم
"یا کام من بر آید یا جان ز تن در آید"
چون چاره ای ندارم پس بست می نشینم

مجید مرسلی
پربیننده ترین ها