تزریق میکنم بدنت را به روح شهر/رئوف دلفی
تزریق میکنم بدنت را به روح شهر
تا آسمان خانه به اندازه سِر شود
باید مرا بغل بکنی سمتِ کشورت
یک روز قبل از اینکه زمین منفجر شود
بانوی عطسه های زمین در زمان ِصفر
بازار قتل هر چه ستاره ست سکه شد
آتش زدند آینه را بشکه های نفت
این غول در چراغ خودش تکه تکه شد
بانوی ورد های پراکنده در اتاق
آغوش باز پنجره ها رنگ ِ غم شدند
صدها کتاب شعر سرودم برای تو
اما تمام فاحشه ها عاشقم شدند
بانوی اکتشاف فراورده های نفت
بانوی واژگانه ی فرهنگِ بی لغت
بانوی پاچه پاره ی ژولیده در اتاق
بانوی سرسپرده به مردان سگ صفت
من فرض میکنم پسری نا خلف شدم
مامای قصه های لبا لب از اقتباس
جریان فکرهای موازی به سمت توست
شیطانِ چشم دوخته بر کوچه از تراس
گردن بزن مرا بنشین بر سریرِ خون
بانوی مو کلاغی ِعفریته های دهر
من سالهاست رقص مریدانه میکنم
با شوهرت میان عزب خانه های شهر
در من حلول کن به سقوط فرشتگان
از کوه طور و مادر موسای عامری
تحریف کن مرا به خداوندی زبور
انجیل از روایت عیسای ناصری
بانوی دم کشیدن ِ شب های استرس
الیاف زمهریرِ فرو رفته در تنور
ای در اتاق گیجِ قرنطینه گم شده
متن پیام دخترِ سیاره های نور
تشکیل پارلمان مگس در زباله و ...
سیگار مرد ِ گم شده در ازدحام سطل
سرگیجه ی عفونت ِروح جنازه و ...
بانوی خوب ِ وسوسه در ارتکاب قتل
آقای سرنوشتِ رقم خورده در کتاب
بانوی کرم خوردگیِ انبه های کال
افسار من به دست خدایان ِ وحشت است
من جبر می کشم که بیافتم به احتمال
یک روز قبل از اینکه زمین منفجر شود
عریان بشو مقابل چشمان هیز من
کاری بکن که فاصله ها جا بجا شوند
بانوی عاشقانه ی معنا گریز ِ من
پ/
خبرهای مرتبط
گزارش خطا
آخرین اخبار