شمخانی و رضایی بعد از شهادت پدرم جرأت نمیکردند با امام ملاقات کنند/ آقا و آقازادهام اما سوءاستفاده نکردهام
پسر دوم چهارمین شهید محراب در گفتگو با خبرآنلاین مصادیق بیشتری را از مبارزات مشترک پدرش با آیات مدنی، صدوقی و دستغیب با رژیم شاه تعریف کرد. از جمله اقدامات مبارزاتی آنها معرفی امام به عنوان مرجع تلقید اعلم و جا انداختن این مسئله در جامعه و امضای نامهای بود که سال 57 در عزل شاه به نگارش درآمد.
پسر شهید آیت الله اشرفی اصفهانی از گلایه خانواده های شهدای محراب نسبت به بی توجهی مسئولان بنیاد شهید و صدا و سیما در تشریح نقش شهدای محراب در پیروزی و تثبیت انقلاب اسلامی برای نسل جوان سخن گفت و اعلام کرد: ما در نامه ای مشترک تقاضای دیدار با رهبر معظم انقلاب را برای دفتر ایشان ارسال کردیم تا خدمت رهبر معظم انقلاب برسیم، درد دل کنیم، ایشان رهنمودی کنند و بر اثر این رهنمود آقایان مقداری روششان را تغییر دهند.
مشروح گفت و گو با حجت الاسلام محمد اشرفی اصفهانی را در ادامه بخوانید.
****
23 مهر، سی و پنجمین سالگرد شهادت آیت الله اشرفی اصفهانی است، در ابتدای کلام مقداری درباره شهدای محراب بفرمایید و اینکه چه نقشی در تقویت نهضت امام خمینی و پیروزی انقلاب اسلامی داشتند؟
امام خمینی (ره) درباره شهادت پدرم فرمودند «منافقین کسی را از ما گرفتند که آزارش به موری نرسیده بود. این شهید عزیز محراب از آن شخصیت هایی بود که اینجانب یکی از ارادتمندان این شخص والا مقام بوده و هستم. ایشان را قریب شصت سال میشناختم. او از مصادیق بارز رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه بود و رفتن او ثلمه بر اسلام وارد کرد و جامعه روحانیت را سوگوار نمود.» مقام معظم رهبری نیز فرمودند «آیت الله اشرفی اصفهانی یکی از شخصیت های کم نظیر انقلاب اسلامی ایران بودند».
در سی و پنج سالی که از شهادت ایشان می گذرد، بزرگانی از مراجع تقلید دار فانی را وداع گفتند اما امروز خبری از آنها نیست اما شهدا شمع محفل جامعه و نجات دهنده انسان ها هستند. عالمی که 80 سال عمر کرد با جایگاه و خدماتی که داشت نماد زهد، ورع و تقوا بود، زیارت عاشورای روزانه و زیارت جامعه اش تعطیل نمی شد. ساده زیستی اش زبانزد عام و خاص بود.
علما می بینند حیثیتشان زیر سئوال می رود و مورد اتهام قرار می گیرند یا آنکه نمی توانند انتظارات عمومی را اجابت کنند، کنار می روند چون پیش خود می گویند «وقتی نمی توانیم مشکلی را حل کنیم، چرا زیر بار مسئولیت برویم. کنار می رویم تا حداقل انتظار مردم از ما کمتر باشد».
یک ماه قبل از شهادت پدرم امام مطلع شدند که خانه ایشان در کرمانشاه به لحاظ تأمین امنیت مناسب نیست. در ملاقاتی که پدرم با امام داشتند امام فرمودند «خانه ای که شما در آن سکونت دارید مناسب شما نیست و من به سپاه دستور دادم خانه شما را عوض کنند و خانه ای وسیع و امن در اختیار شما بگذارند. هر کسی هم حرفی زد بگویید خمینی گفت» و دو مرتبه نیز دستشان را به سینه زدند. شهید محراب آیت الله اشرفی اصفهانی خیلی احتیاط داشت. بعد از شهادت آیت الله صدوقی همه ذهن ها متوجه ایشان شده بود و عوام و خواص می گفتند بعد از آیت الله صدوقی، ایشان هدف ترور منافقین است. آن ایام برخی شخصیت های سپاه از طرف امام آمدند و دست خط امام را نشان پدرم دادند که امام نوشتند «اگر اتفاقی برای آیت الله اشرفی اصفهانی بیفتد کل سپاه را مسئول می دانم». بنابراین خیلی مراقبت ها از پدرم شدید شد، حفاظت ایشان جزء حفاظت های رده اول قرار گرفت. 12 نفر از پاسداران مسئول حفاظت ایشان شدند. ماشین ایشان را عوض کردند. اما پدرم میگفتند که «این تغییرات فایده ندارد، منافقین دست از سر ما بر نمی دارند و من آماده شهادت هستم و امیدوارم چهارمین شهید محراب باشم» و همین طور هم شد.
اولین شهید محراب آیت الله مدنی امام جمعه تبریز، دومین شهید محراب آیت الله دستغیب امام جمعه شیراز، سومین شهید محراب آیت الله صدوقی امام جمعه یزد و چهارمین شهید محراب آیت الله اشرفی اصفهانی بودند که هر چهار نفر در نمازجمعه به دست منافقین شهید شدند و چون در نماز جمعه به شهادت رسیدند به آنها شهید محراب می گویند. البته پیش از شهدای محراب، آیت الله قاضی طباطبایی امام جمعه تبریز همچون آیت الله مطهری و آیت الله مفتح به دست گروهک فرقان اواسط هفته به شهادت رسیده بودند اما شهید محراب نام نگرفتند. وقتی آیت الله هاشمی رئیس جمهور شد و سفری به تبریز داشت، مردم تبریز خواستند که آیت الله قاضی نیز در جمع شهدای محراب قرار گیرد که آیت الله هاشمی پذیرفت و از آن به بعد در تقویم رسمی کشور از ایشان به عنوان نخستین شهید محراب یاد شد. به همین خاطر خیلی ها از من سئوال می کنند «چرا برخی منابع پدر شما را چهارمین شهید محراب معرفی می کنند و برخی پنجمین شهید محراب»؟ علتش همین است. بعد از شهادت آیت الله قاضی به دست گروهک فرقان، شهید مدنی امام جمعه تبریز شدند که منافقین او را هم در نماز جمعه به شهادت رساندند.
گله ای هم از مسئولان نظام جمهوری اسلامی دارم که توجهی به یاد کردن از شهدای محراب نمی کنند. شهدای محراب از استوانه های نظام و از یاران امام بودند. به همین خاطر هدف ترور منافقین قرار گرفتند. شهدای محراب بودند که وقتی امام در تبعید بود مرجعیت ایشان را در جامعه ایران به عنوان یک مرجع «اعلم» جا انداختند. پدر بزرگوارم در کرمانشاه رسما اعلام می کرد حضرت آیت الله خمینی مرجع اعلم است و تعبیر «لایقاس بهی احد» را برای ایشان به کار می برد. حتی بعضی مراجع پیام فرستادند که «چرا چنین تعبیری را به کار بردید؟» و پدرم پاسخ داده بود که عقیده شخصی من این است. در واقع در آن جو اختناق استبداد رژیم پهلوی که نام بردن از امام ممنوع بود و حتی اگر کسی اشاره ای هم می کرد دستگیر می شد، پدرم، آیت الله دستغیب، آیت الله صدوقی و آیت الله مدنی امام را به عنوان مرجع اعلم معرفی کردند و این مسئله در کل جامعه جا افتاد. سپس جامعه مدرسین آن زمان از این مسئله تبعیت و امام را به عنوان مرجع معرفی کردند.
حالا چرا اسمی از شهدای محراب برده نمی شود؟ چرا صدا و سیما و بنیاد شهید توجهی نمی کنند؟ نمی دانم، حال آنکه امام و رهبری تأکید کردند بزرگانی که در انقلاب و نظام نقش داشتند باید جایگاهشان حفظ شود. هرچه جایگاه شهدای محراب برای مردم تشریح شود به نفع انقلاب و نظام است. نسل هایی که بعد از شهادت شهدای محراب به دنیا آمدند چند درصد شهدای محراب را می شناسند؟ گاهی وقتی از جمع هایی خواستم شهدای محراب را نام ببرند جز یکی دو نفر آنها را نمی شناختند! اگر من به عنوان فرزند شهید محراب دست به کار نشوم و مراسم بزرگداشتی برای ایشان برگزار نکنم، اصلا دستگاه های دولتی مخصوصا صدا و سیما و بنیاد شهید توجهی نمی کنند. به همین دلیل ما هر سال با دلی پرخون از سالروز شهادت این یاران امام می گذریم.
آقازاده ها همه یکسان نیستند. یک آقازاده حاج احمد آقای خمینی بود که بعد از ارتحال حضرت امام (ره) دفاتر ایشان را به دست مراجع داد و دیناری استفاده نکرد. اما برخی سوءاستفاده می کنند. من آقا بودم و آقازاده، اما ذرهای سوءاستفاده نکردم.
اخیرا خانواده های شهدای محراب مدنی، دستغیب، صدوقی و اشرفی اصفهانی نامه درخواست ملاقات با مقام معظم رهبری را تنظیم و به دفتر ایشان ارسال کردند تا خدمت رهبر معظم انقلاب برسیم و درد دل کنیم تا ایشان رهنمودی کنند و باعث شود آقایان مقداری روششان را تغییر دهند. من هر سال بزرگان را به مراسم بزرگداشت شهید محراب دعوت می کنم؛ مرحوم آیت الله هاشمی سه مرتبه در این مراسم ها حضور یافتند و سخنرانی کردند. سال گذشته آقای ناطق نوری آمدند. امسال مراسم بزرگداشتی با سخنرانی آیت الله حاج سیدحسن آقای خمینی چهارشنبه شب 19 مهر در مسجد جامع امیرالمومنین واقع در خیابان مرزداران تهران برگزار شد. در کرمانشاه و اصفهان نیز مراسم های باشکوهی با همکاری دستگاه های اجرایی به مناسبت بزرگداشت سی و پنجمین سالگرد شهادت آیت الله اشرفی اصفهانی برپا می شود.
پدر شما در نشست های علمایی با کدام روحانیون و شخصیت های سیاسی برجسته بیشتر نشست و برخاست داشتند؟
پدر بزرگوارم با شهدای محراب، شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح، بزرگان و مراجع عظام تقلید همچون مرحوم آیت الله بهجت، مرحوم آیت الله منتظری، مرحوم آیت الله مشکینی، مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی، آیت الله صافی گلپایگانی، آیت الله مکارم و آیت الله شبیری زنجانی ارتباط تنگاتنگ داشت. یادم می آید در تمام برنامه های مبارزاتی محور شکل گیری این اتحاد مرحوم آیت الله صدوقی بود، ایشان اطلاعیه هایی را درباره مرجعیت امام، مسائل و حوادث اوایل انقلاب مثل داستان بنی صدر، تنظیم می کرد، به همه آقایان تلفن می زد و می خواند. پدرم هم می گفت شما تام الاختیار هستید، هر اطلاعیه ای که موجب تقویت انقلاب، نظام، امام و ولایت فقیه است، نام من را زیر آن اطلاعیه بزنید.
خطبای نمازجمعه تنزل کردند. خطبای نمازجمعه باید سرحال باشند و اطلاعات جدید را بیان کنند. اینکه توجه مردم به نمازجمعه کم شده، به خاطر آن است که می گویند «خطبای نماز جمعه حرف تکراری می زنند». وقتی آقای هاشمی نماز جمعه می خواند به دلیل تحلیل های فوق العاده ای که از تریبون مطرح می کرد؛ صحن نماز حتی تا بلوار کشاورز هم پر میشد.
پس آیت الله اشرفی اصفهانی علیه بنی صدر هم اطلاعیه ای را امضا کرده بود؟
بله، شهدای محراب اولین کسانی بودند که در پیامی شاه را عزل کردند.
چه سالی؟
اوایل سال 57 بود و هنوز شاه در ایران حضور داشت، پدر بزرگوارم به همراه آیت الله صدوقی، آیت الله مدنی، آیت الله دستغیب، مرحوم آیت الله طاهری امام جمعه اصفهان اطلاعیه صادر کردند و محمدرضا پهلوی را از جایگاه شاهنشاهی ایران خلع کردند.
واکنش رژیم پهلوی چه بود؟
واکنش شدیدی داشت، همه آنها را سال 57 دستگیر کرد و به زندان فرستاد. شبی که حضرت امام از نجف به سمت کویت حرکت کردند و دولت کویت ایشان را راه نداد و مجبور شدند به فرانسه برودند، شب تلخی برای ما بود. مأموران شهربانی و ساواک به منزل ما در کرمانشاه ریختند، اولین اقدامی که انجام دادند پریز تلفن را کشیدند. داخل کتاب های حاج آقا را گشتند چون دنبال اعلامیه بودند. بعد رفتند دست حاج آقا را کشیدند و از خواب بیدار کردند، پدرم فقط وضو گرفت و گفت «می گذارید دو رکعت نماز بخوانم»، اجازه دادند بعد از خواندن دو رکعت نماز، ایشان را با خودشان بردند و به زندان ضدخرابکاری ساواک در تهران (موزه عبرت) منتقل کردند. هم اکنون تندیس ایشان در آنجا است. خیلی زندان تلخی بود. البته پدرم می گفت خیلی به من سوء ادب و جسارت نمی کردند ولی محدودیت شدید بود. در مدتی که زندان بودند متوجه روز و شب نمی شدند، زندانبان می آمد، زمان اذان صبح، ظهر و مغرب را می گفت و ایشان براساس اطلاعی که او می دادند نماز می خواند. سلول زندان نور هم نداشت فقط نور ضعیفی می آمد که پدرم توانسته بود در آن مدت یک ختم قرآن را انجام دهد. منتها همه بزرگان به تکاپو افتادند که ایشان را از زندان آزاد کنند.
چند روز در زندان بودند؟
10-15 روز بیشتر طول نکشید. اوج مبارزات داشت شکل می گرفت، ایشان را هم آزاد کردند و از ایشان تعهد گرفتند که کرمانشاه نرود، ولی ایشان گوش نداند و رفت و مردم هم از چند کیلومتر مانده به شهر به استقبال آمدند. بدون خوف و هراس نیز برنامه های نمازجماعت و تدریس خود را دنبال کردند.
گلهای از مسئولان نظام جمهوری اسلامی دارم که توجهی به یاد کردن از شهدای محراب ندارند. شهدای محراب از استوانه های نظام و از یاران امام بودند. به همین خاطر هدف ترور منافقین قرار گرفتند.
داماد آیتالله صافی از دوستی با پدر شما و امام موسی صدر سخن گفته بود، آیا خاطرهای از این دوستیها دارید؟
پدرم سال 35 از طرف آیت الله بروجردی به کرمانشاه رفت، یادم می آید چند سال قبل آن در مناسبتی بزرگانی از جمله امام موسی صدر همراه برادرش به اصفهان منزل ما آمده بودند. البته پدرم و امام موسی صدر دیدارهای دیگری هم با یکدیگر داشتند. شهید محراب 23 سال در قم تحصیل می کردند و در حجره مدرسه فیضیه سکونت داشتند و منزلی برای خود تهیه نکردند. همان ایام امام موسی صدر چند مرتبه به حجره پدرم در مدرسه فیضیه رفت.
خاطره ای از امام موسی صدر به شما گفتند؟
خاطرم نیست. امام موسی صدر وقتی به لبنان رفت یکمرتبه اوج گرفت و به آن جایگاه رسید. پیش از رفتن به لبنان یک جوان فاضل 27-28 ساله بود.
به رفاقت آیت الله اشرفی اصفهانی با آیت الله طاهری، آیت الله صدوقی، آیت الله دستغیب و آیت الله مدنی اشاره کردید. همه جز آیتالله طاهری شهید محراب شدند تا حالا به این نکته توجه کرده بودید؟
البته مرحوم آیتالله طاهری آرزوی شهادت می کرد اما شهید نشد و از دنیا رفت. منافقین آیتالله طاهری را هم می خواستند ترور کنند. آن سال ها آقایان به مسائل امنیتی توجه زیادی نداشتند، مسئله حفاظت و مراقبت تا قبل از شهادت پدرم صفر بود. همان زمانی که آیت الله صدوقی و آیت الله دستغیب به شهادت رسیدند، حاج آقای ما یک محافظ داشت. یک دفعه هم به ایشان در ماه رمضان سوءقصد کردند. یک منافق جلوی درب مسجد آیت الله بروجردی کرمانشاه آمد، اسلحه را جلوی شهید محراب گرفت و گلنگدن کشید اما اسلحه قفل کرد و گلوله ای از آن خارج نشد. محافظ حاج آقا هم جوان بی حالی بود و تفنگ در آورد و شلیک کرد که تفنگ او هم قفل کرد. منافق دیگری که در ماشین نشسته بود و دید اسلحه شلیک نکرد، یک نارنجک پرتاب کرد و حاج آقا از محل فرودآمدن نارجک کنار رفت اما ترکش های نارنجک به یک پیرزن و دخترخانم خورد و آنها شهید شدند. یعنی حفاظت خیلی ضعیف بود.
بعد از شهادت آیت الله صدوقی، امام تأکید کردند و نامه به آقای محسن رضایی نوشتند که «اگر اتفاقی برای آقای اشرفی اصفهانی بیفتد کل سپاه را مسئول می دانم». به همین دلیل سپاه حفاظت پدرم را بالا برد. پدرم که شهید شد، در همان سال 61 و بعد از روز چهلم حاج آقا، ما به جماران و ملاقات حضرت امام رفتیم، هنگام برگشت، دیدم حضرت آیت الله خامنه ای رئیس جمهور وقت، آقای رضایی و آقای شمخانی می خواستند خدمت امام برسند، آقای شمخانی به من گفت «نه من و نه آقای رضایی بعد از شهادت آیت الله اشرفی اصفهانی تا مدتی جرأت نمی کردیم با امام ملاقات کنیم چون نمی توانستیم توجیهی بیاوریم و امام را قانع کنیم که چرا این اتفاق افتاد؛ همه می گفتند این اتفاق عجیب و غریبی بود، امروز بعد از مدت ها چون در عملیاتی رزمندگان اسلام برابر ارتش بعث عراق پیروز شدند می خواهیم دست پُر برویم و بگوییم اگر آنجا کوتاهی شد، در عوض این عملیات پیروزمندانه را داشتیم.»
آیت الله موحدی کرمانی در برنامه دست خط گفت «بعد از شهادت آیت الله اشرفی اصفهانی به کرمانشاه رفتم، در بین روحانیت آنجا اختلافات زیادی بود و حتی این سئوال وجود داشت که روحانیت در کرمانشاه همراه امام است یا خیر»، چرا چنین فضایی بعد از شهادت پدر شما در کرمانشاه پیش آمد؟
همه علمای شیعه و سنی جایگاه و موقعیت ایشان را به لحاظ علمی، تقوایی و اجتماعی پذیرفته بودند. یکی از مقامات نظام آن زمان می گفت «تا زمانی که آیت الله اشرفی اصفهانی زنده بود نه در استان کرمانشاه بلکه درباره استان های غرب کشور یعنی آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه و ایلام هیچ نگرانی نداشتیم». او چنان عمل می کرد و چنان موقعیتش بالا بود که همه در برابر او تسلیم بودند.
وقتی پدرم به شهادت رسید روحانی دیگری نبود که آن جایگاه را پر کند و متأسفانه کرمانشاه دچار چنددستگی و اختلاف شد و هر کسی گروه و یاران خود را داشت. در واقع به وحدت و یکدلی مردم لطمه خورد. یادم نمی رود حاج آقای ما جلو می رفت و در کنار ایشان علما و روحانیت شیعه و سنی بودند دست در دست هم به زبان کردی شعار می دادند که «شیعه و سنی فرقی نیِ-رهبر امام خمینیِ». آیت الله موحدی کرمانی درست گفتند، بعد از شهادت شهید محراب اشرفی اصفهانی، آیت الله موحدی کرمانی امام جمعه کرمانشاه بود و این مسائل برای ایشان ملموس شد. به همین دلیل شاید نتوانست در کرمانشاه بماند، بعد ما، آیتالله زرندی را برای امام جمعه کرمانشاه به امام پیشنهاد دادیم که ایشان نیز 22 سال امام جمعه کرمانشاه بود و مرحوم شد. البته علمای دیگری هم در کرمانشاه بودند که موقعیت اجتماعی خوبی داشتند ولی هیچ یک نتوانستند جای شهید محراب را پر کنند.
مراجع عظام تقلید شخصیت های علمی و بزرگانی از نظام هستند، اما آیا آنها را میشود با امام مقایسه کرد؟ الان شاگردان امام و آیتالله موسوی اردبیلی و آیتالله گلپایگانی در قم مرجع تقلید هستند. یعنی شخصیتهای همطراز امام در قید حیات نبوده و مرجع تقلید نیستند. 10 سال دیگر می بینیم سطح مرجعیت چقدر تنزل پیدا میکند.
معمولا شخصیت های سیاسی با هم نسب خانوادگی دارند، خانواده شما هم چنین ویژگی است؟
خیر.
پدر شما امام جمعه کرمانشاه، اگر بخواهید خطبایی همچون آیت الله طالقانی در تهران، آیت الله اشرفی اصفهانی در کرمانشاه، آیت الله مدنی در تبریز، آیت الله دستغیب در شیراز و آیت الله صدوقی در یزد را دهه 60 با خطیبان نماز جمعه کنونی مقایسه کنید، چه می گویید؟
سطح خطبهها تنزل کرده است. همان طور که اشاره شد اولین امام جمعه تهران آیت الله طالقانی با آن سابقه مبارزاتی بود، بعد از فوت ایشان، آیت الله منتظری موقتاً امامت جمعه تهران را پذیرفت و گفت «تا پایان تدوین قانون اساسی این جایگاه را می پذیرد» که بعد از نهایی شدن تدوین قانون اساسی نیز با اجازه امام به قم رفت، البته قبل از رفتن ایشان حضرت آیت الله خامنه ای را به امام پیشنهاد دادند، امام پذیرفتند و با حکم رسمی بنیانگذار جمهوری اسلامی، حضرت آیت الله خامنه ای امام جمعه تهران شد. اولین جمعه ای که آیت الله خامنه ای نماز جمعه را در تهران اقامه کردند، آیت الله منتظری آمد و نماز جمعه را پشت سر ایشان خواند. حضرت آیت الله خامنه ای می گفتند «من از افتخاراتم این است که امام جمعه منصوب امام هستم».
بقیه افراد همچون آیت الله موسوی اردبیلی و آیت الله هاشمی رفسنجانی که در تهران نمازجمعه اقامه می کردند امام جمعه موقت بودند. به هر حال ائمه جمعه آن زمان با موجودین اصلا قابل مقایسه نیستند. وقتی ائمه جمعه گذشته و حال تهران با هم قابل مقایسه نباشند، در استان ها نیز همین طور است. آیت الله قاضی طباطبایی وقتی در تبریز شهید شد، آیت الله مدنی امام جمعه تبریز شد که از نظر علمی مساوی آیت الله قاضی بود.
اما چرا جایگاه ائمه جمعه تنزل پیدا کرده است؟ چون بزرگانی که بودند حالا نیستند. بزرگانی که ما داشتیم همه سنشان بالا رفت و از عهده اقامه نمازجمعه دیگر بر نمی آمدند. خطبای نمازجمعه باید سرحال باشند و اطلاعات جدید را بیان کنند. اینکه توجه مردم به نمازجمعه کم شده، به خاطر آن است که می گویند «خطبای نماز جمعه حرف تکراری می زنند». وقتی آقای هاشمی نماز جمعه می خواند ما یادمان نرفته تقریبا جمعیت نمازجمعه های تهران دو برابر جمعیت نمازجمعه های دیگر خطیبان حتی آقای موسوی اردبیلی می شد. چون آقای هاشمی تحلیل های فوق العاده ای را از تریبون نمازجمعه مطرح می کرد و وقتی اعلام می شد امام جمعه این هفته تهران آقای هاشمی است خیلی ها می آمدند و حتی بلوار کشاورز پر می شد تا تحلیل آقای هاشمی را بشنوند.
از سوی دیگر شما مراجع تقلید را ببینید. مراجع عظام تقلید شخصیت های علمی و بزرگانی از نظام هستند، اما آیا آنها را می شود با امام مقایسه کرد؟ الان شاگردان امام و آیت الله موسوی اردبیلی و آیت الله گلپایگانی در قم مرجع تقلید هستند یعنی دیگر شخصیت های همطراز امام در قید حیات نبوده و مرجع تقلید نیستند به همین نسبت در آینده هم همینگونه خواهد بود. 10 سال دیگر می بینیم سطح مرجعیت چقدر تنزل پیدا می کند. اگر آیت الله وحید خراسانی، آیت الله مکارم، آیت الله شبیری زنجانی، آیت الله صافی و آیت الله نوری همدانی از دنیا بروند بعد شاگردان آنها می آیند. اما آیا همطراز با آیت الله وحید خراسانی می توانیم پیدا کنیم؟ الان بزرگان نسبت به آینده احساس نگرانی می کنند چون نداریم کسانی را که بخواهند جای آنها را پر کنند.
اوایل سال 57 بود و هنوز شاه در ایران حضور داشت، پدر بزرگوارم به همراه آیتالله صدوقی، آیتالله مدنی، آیتالله دستغیب، مرحوم آیتالله طاهری امام جمعه اصفهان اطلاعیه صادر کردند و محمدرضا پهلوی را از جایگاه شاهنشاهی ایران خلع کردند.
در بین روحانیون فعلی چه کسی را به شخصیت پدر خودتان نزدیکتر میدانید؟
کسی به ذهنم نمی آید. پدرم تا آخر عمرش در منزلش خدمه یا محافظ نداشت، درب خانه را خودشان باز می کردند. رهبر انقلاب در خاطراتشان می گویند «وقتی درب منزل آیت الله اشرفی اصفهانی را زدم، خود ایشان درب را باز کرد و چای آورد». آیا الان روحانیونی در این جایگاه را می توان نام برد که خودش برای مهمان چای بیاورد؟ پدرم با وجودی که این اواخر دستش لرزش داشت خودش برای مهمان چای می آورد. دم در هم می نشست و مهمان را در بالای اتاق اسکان می داد. الان چنین کسی را کمتر می توان پیدا کرد.
آیا خودتان را آقازاده می دانید؟ به نظر شما مسئله آقازادگی چه آسیب هایی به نظام و کشور می زند؟
خیر، آقازاده ها همه یکسان نیستند. یک آقازاده حاج احمد آقای خمینی بود که بعد از ارتحال حضرت امام (ره) دفاتر ایشان را به دست مراجع داد و دیناری استفاده نکرد. اما برخی سوءاستفاده می کنند. من آقا بودم و آقازاده، اما ذرهای سوءاستفاده نکردم. 18 هزار متر مسجد امیرالمومنین را احداث کردم اما همه مجموعه را به اوقاف واگذار کردم و ذی نفع نیستم. از واحدهای تجاری و اداری ریالی استفاده نکردم. البته مورد مذمت قرار گرفتم و می گیرم. حتی مرحوم آقای هاشمی من را مذمت کرد و گفت «خودت مسجد را اداره می کردی، چرا اختیار را از خودت سلب کردی». اما می خواستم مردم بدانند من اینجا از موقعیت خودم سوءاستفاده نکردم.
شما سال 57 همراه عده ای از روحانیون در دانشگاه تهران برای بازگشایی فرودگاه مهرآباد تحصن کردید که میتوانست اقدام پرهزینه ای برای شما باشد. برگزاری بزرگداشت شهادت سید مصطفی خمینی به دعوت پدرتان در مسجد آیت الله بروجردی در سال آخر رژیم پهلوی هم همین طور بود. اما برخی معتقدند که الان روحانیون محافظه کار شدهاند. چرا؟
انتظار عمومی از روحانیت آن است که همراه، همسو و همدل با مردم باشند و حرف های آنها را به مسئولان منتقل کنند. اما مردم توجه ندارند که جایگاه روحانیت یکسان نیست. هفته ای چند ده نفر روحانی به من مراجعه می کنند که از نظر زندگی روزمره به شدت در مضیقه هستند. خدا شاهد است روحانیونی از قم پیش من می آیند و مشکلات معیشتی خود را می گویند و تقاضای نماز استیجاری دارند! روحانی ای بود که با پنجاه سال پیش من برای ناتوانی در تأمین مالی زندگی اش گریه کرد. مردم تصور می کنند همه روحانیت مانند کسانی که مسئولیت مدیریتی در کشور دارند، خوب حقوق می گیرند، در حالیکه اصلا این طور نیست. الان طلاب رده بالای حوزه علمیه قم که چندین سال است درس خارج می خوانند، حقوق ماهیانه آنها به 600 -700 هزار تومان نمی رسد. چه طور یک طلبه می تواند با 600 هزار تومان زندگی اش را اداره کند؟
آقای شمخانی به من گفت: نه من و نه آقای رضایی بعد از شهادت آیتالله اشرفی اصفهانی تا مدتی جرأت نمیکردیم با امام ملاقات کنیم چون نمیتوانستیم توجیهی بیاوریم و امام را قانع کنیم که چرا این اتفاق افتاد.
وقتی چند مرتبه به آقای جوادی آملی در نمازجمعه هجمه شد دیگر از آن جایگاه کنار رفت و اعلام کرد بر روی تدریس متمرکز خواهد بود. برخی چنین رویکردی را به معنی آن دانستند که روحانیت تمایلی ندارد برای اصلاح امور وارد فضای چالشی شود. نظر شما چیست؟
متأسفانه همین طور است. آقای جوادی آملی با آن جایگاه رفیع علمی، زهد و ورع و مقبولیت اجتماعی دیگر حاضر نیست در قم نماز جمعه بخواند. البته اینها محافظه کاری نیست چون علما می بینند حیثیتشان زیر سئوال می رود و مورد اتهام قرار می گیرند یا آنکه نمی توانند انتظارات عمومی را اجابت کنند، کنار می روند چون پیش خود می گویند «وقتی نمی توانیم مشکلی را حل کنیم، چرا زیر بار مسئولیت برویم. کنار می رویم تا حداقل انتظار مردم از ما کمتر باشد». چون تصور عمومی این است که امام جمعه به مقامات کشور دسترسی دارد و می تواند مسائل را منتقل کند.