مرگ دختر و پسر جوان 10 روز قبل از عروسیشان
مرگ دختر 23 ساله ده روز قبل از مراسم عروسیاش به چهار بیمار زندگی بخشید. در این تصادف داماد جان باخت و دختر جوان مرگ مغزی شد. خانواده مهسا با اهدای اعضای او، دخترشان را به جای خانه بخت تا خانه ابدی بدرقه کردند.
به گزارش صدای ایران، مهسا طاهرخانی اولین فرزند خانوادهاش بود و 23 بهار از زندگیاش میگذشت. او بتازگی مدرک مهندسی معماری خود را از دانشگاه آزاد شهرشان تاکستان قزوین گرفته بود. چهار ماه پیش با رضای 26 ساله نامزد کرد و قرار بود روز عید غدیرخم جشن عقد خود را برگزار کنند. روز حادثه او و نامزدش سوار خودرو پیکان وانتی شدند تا برای خرید به کرج بیایند.
وقتی به نزدیکیهای مختارآباد در حوالی جاده اشتهارد رسیدند، تازهداماد خواست از کنار خودرو پرایدی سبقت بگیرد که راننده مقابل نگذاشت. هنوز مسافتی را طی نکرده بودندکه تازهداماد تصمیم گرفت از مسیر دیگری برود که دوباره همان راننده پراید اجازه سبقت گرفتن به او را نداد و از قسمت چپ خودرویش با خودرو پیکانوانت تصادف کرده و باعث واژگونی خودرو زوج جوان شد.
رانندگان عبوری با متوقف کردن خودروهایشان به کمک زن و مرد جوان شتافتند. همزمان با تماس یکی از رانندگان عبوری، امدادگران اورژانس وآتشنشانی در آنجا حاضر شدند. مصدومان به بیمارستان فاطمه الزهرای (س) اشتهارد انتقال یافتند. با وخامت حال آنها دختر جوان و نامزدش برای ادامه درمان با هلکوپتر به بیمارستان البرز شهر کرج منتقل شدند. حال مرد جوان هر لحظه رو به وخامت میرفت. تلاش پزشکان بینتیجه ماند و تازهداماد به دلیل شدت خونریزی همان شب فوت کرد و بهار زندگی 26 سالهاش با خزان رنگ باخت اما تلاش پزشکان برای نجات جان نوعروس ادامه پیدا کرد اما بعد از یک هفته مرگ مغزی او تأیید شد اما اهدای اعضای بدن او به بیماران میتوانست نویدبخش زندگی و بهاری نو در زندگی آنها باشد.
پزشک معالج مهسا نزد خانوادهاش رفت و ماجرای تائید مرگ مغزی او را به آنها اعلام کرد. والدین و تنها برادر مهسا باورشان نمیشد او رفته و دیگر در کنارشان نیست.
زمانی که متوجه شدند اعضای بدن او را میشود به بیماران پیوند زد، تصمیم مهم خود را گرفتند. روز بعد پیکر مهسای جوان به واحد فراهمآوری اهدای اعضای بدن بیمارستان سینای تهران منتقل شد و قلب، دو کلیه و کبد او جداسازی و به چهار بیمار پیوندزده شد تا آنها با رضایت خانواده تازه عروس، زندگی جدیدی را تجربه کنند. بعد از اهدای اعضا، پیکر نوعروس در کنار پیکر نامزدش در گورستان شهر تاکستان در خاک آرام گرفت .
خواسته دخترم همین بود
پدر داغدیده مهسا درباره تصمیم مهمی که برای اهدای اعضای بدن او گرفته بود به جامجم گفت: دخترم و نامزدش قرار بود تا عید غدیرخم با هم عقد کنند و مدتی بعد به خانه بخت بروند؛ اما تقدیر به گونهای رقم خورد که به جای زندگی در این دنیا، دنیای بهشتی نصیبشان شود. آن دو روز حادثه برای خرید از تاکستان به کرج رفته بودند که براثر تصادف فوت کردند. آن روز هرچه منتظرشان شدیم خبری از آنها نشد. تلفنهایشان پاسخگو نبود. بعد از آن تلفن دامادم خاموش شد. دوباره به مهسا زنگ زدم این بار آن سوی خط فردی ناشناس پاسخم را داد. بعد از حرف زدن با او متوجه شدم که دخترم و نامزدش تصادف کردهاند. بسرعت خود را به به بیمارستان البرز کرج رساندم. در راه هزاران فکر و خیال از ذهنم گذشت و همهاش خدا خدا میکردم حال هردویشان خوب باشد. با حضورمان در بیمارستان هنوز نامزدش زنده بود که ساعتی بعد به دلیل شدت خونریزی فوت کرد.
پدر داغدیده ادامه داد: من و همسرم لحظهای از پشت در اتاقی که دخترمان بستری بود نمیتوانستیم دور شویم. امید داشتیم معجزهای رخ دهد و او زنده بماند. اما تقدیر اینگونه رقم نخورد و او مرگ مغزی شد. وقتی پچپچهای پرستاران و پزشکان را میشنیدم، صدایی در دلم میگفت مهسا رفتنی است و ما را برای همیشه ترک میکند. امیدمان داشت رنگ میباخت. یک هفته گذشت تا اینکه پزشکان به ما گفتند دیگر امیدی نیست و او مرگ مغزی شده است. زمانی که پزشکان به ما گفتند میتوانیم اعضای بدن او را اهدا کنیم، برای انجام این کار خیرخواهانه که باعث شادی و آرامش روح دخترم شود، تردیدی به خود راه ندادیم.
پدر مهسا افزود: مدتی پیش او همراه دو نفر از همکلاسیهایش در دانشگاه فرم اهدای عضو را پر کرده بودند تا در صورتی که برایشان حادثهای رخ داد، اعضای بدن هرسه نفرشان به بیماران اهدا شود. او انگار خودش میدانست مهربانیاش را باید با دیگران تقسیم کند. ما میدانستیم خواسته او همین است بنابراین تصمیم گرفتیم آخرین وصیت و خواسته دخترم را عملی کنیم. به همین خاطر رضایت دادیم تا اعضای بدن او به بیماران اهدا شود.
وی گفت: هر چند مهسا در کنارمان نیست اما خوشحالیم اعضای بدن او اهدا و نویدبخش زندگی بیماران شد. ما خیلی دوست داریم با چهار نفری که اعضای بدن او را دریافت کردهاند ملاقات کنیم. از آنها میخواهیم از امانتهای دخترم بخوبی مراقبت کنند بخصوص از آن فردی که قلب یگانه دختر مهربانم در سینه او میتپد میخواهم که مثل او عاشق و مهربان باشد.
گزارش خطا
آخرین اخبار