رو به بالا می رود هر دم بهای سنگ پا
می زند آتش به جانم اژدهای سنگ پا
ارتباطی تنگ دارد گوئیا با بخش نفت
چون که پیچیده است این سان ماجرای سنگ پا

عامل اصلی است در بحث تورم زین سبب
سرنوشت ما گره خورده به پای سنگ پا
از همان روزی که شد نام آور و صاحب نفوذ
ذرّه ای باقی نمانده از حیای سنگ پا

نان به نرخ روز خوردن عادتی دیرینه شد
می زند تو ذوق در هر جا ریای سنگ پا
لعل و فیروزه به عزلت دیده را خون می کنند
عرصه افتاده به دست ناخدای سنگ پا

رنج ما را نیست پایان ای خدایا مرهمی
سینه مالامال درد است از جفای سنگ پا
روسیَه بوده اگر چه از همان روز نخست
روسیاهی عاملی شد بر بقای سنگ پا

نان ما آجر شد و شد نرخ آجر نرخ جان
از در و دیوار می بارد بلای سنگ پا
شعر بی ربطی است شاعر پاره کن اوراق را
این اراجیفی که می بافی برای سنگ پا
سنگ پا را گوشه حمّام تنهایش گذار
فکر مضمونی دگر کن تو به جای سنگ پا

مجید مرسلی