آیتالله هاشمی از امام حسین(ع) چه خواست؟
به گزارش صدای ایران، در این مصاحبه آمده است:
اگر ما زیاد به دنبال موضوعات سیاسی این سفر نباشیم که دوستان و گروههای برنامه ساز دیگری این مأموریت را دنبال کنند، زندگی و شهادت کدام یک از فرزندان و صحابه امام حسین(ع) را بیشتر در ذهنتان مرور میکنید؟
منظره کربلا در ذهن من اینگونه است که منظومه شمسی را در نظر بگیرید، امام حسین(ع) مثل خورشید در آن جاست و اطرافش با فاصله، کراتی هستند که میچرخند و مجذوب جاذبه خورشید هستند. چنین منظرهای در ذهن من است. همه نورانی، عزیز و با فاصله های متفاوت، بعضیها مثل حضرت ابوالفضل خیلی نزدیک هستند که امام حسین(ع) گفتند: با شهادتشان کمرم شکست. بعد هم با مراتبی که همه اینها دارند، به گرد ایشان هستند.
سی و سه سال از آخرین سفر شما میگذرد و قرار است مجدداً به آن سرزمین پا بگذارید. با توجه به احساسی که در مورد حضرت امام حسین(ع) و صحابه ایشان فرمودید، فکر میکنید موقعی که گنبد و بارگاه امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل را میبینید، چه احساسی به شما دست میدهد؟
در سفرهای قبلیام، گاهی که به آن جا میرفتم، از فاصلهای که گنبد را از دور میدیدم، میایستادم و خیلی صبر میکردم تا خودم را با حالتی که با دیدن گنبد پیدا میشود، تنظیم کنم. البته آدم از لحاظ روحی طور دیگری امام را در دلش میبیند، ولی از لحاظ جسمی تجّسم آن برای آدم خیلی معنادار است. همان جا میایستادم و زیارت را - نه از آن نوعی که پای ضریح میرویم و میخوانیم - مرور می کردم. از دور حال خودم را تکرار میکردم. جاذبه آنها انسان را میگیرد. انسان وقتی به جایی عشق دارد و همیشه به آن جا فکر میکند و فاصله دارد، لحظهای که نزدیک میشود، تعبیر همان شاعر است که آتش عشق تیزتر میگردد. چنین حالتی پیش میآید. کم کم که آدم به ضریح نزدیک میشود، انگار به معشوق میرسد و آرام میگیرد.
اگر فرصتی باشد که در کنار بارگاه امام حسین(ع) یا در نجف، کنار بارگاه حضرت علی(ع) یا در کنار بارگاه حضرت ابوالفضل روضه بخوانید، آیا این کار را میکنید؟
بله، حتماً میخوانم.
مثلاً کنار بارگاه امام حسین(ع) چه روضهای را میخوانید؟
در این سفرها که روضه نخواندم، ولی وقتی به آن جا میروم، دوره حرکت امام حسین(ع) را تا کربلا و شهادت و لحظه جداشدن کاروان اسرا از قتلگاه را مرور میکنم و بیشتر در آن لحظه توقف میکنم. در ذهن خودم به آن جا که میرسم که بچهها و اسرا فکر می کنند پشت سرشان چه میگذرد و به کجا میروند؟ این حالت تکانم میدهد (در این لحظه گریه مصاحبه را قطع می کند) این که مصاحبه روضهای میشود.
اشکال ندارد، نمیخواهیم وارد بحثهای سیاسی شویم. ما جدا از فضای سیاسی که دوستان دیگر کار میکنند، دوست داریم بعد عاطفی و دینی شما را برای بینندهها و کسانی که این برنامه را میبینند، نشان بدهیم. یعنی شما بگویید در ماجرای تراژدی کربلا سختترین قسمت کدام است؟ واقعه وداع را جزو سختترین قسمت میدانید؟
بیشتر برای اهل بیت(ع) و آنهایی که میرفتند.
شهدایی که رفتند؟
بله، بچهها و زنان اسیر هم حالات خاصی داشتند.
در این فضایی که به لحاظ عاطفی و معنوی برای شما پیش میآید، چه دعایی در حق مردم، کشور، ایران و خانواده شهدا میکنید؟
در گذشتهها که به زیارت میرفتیم، به تناسب آن زمان و آرزوها و مشکلات، دعاهای خاص خودش را داشتیم. الان در ذهن خودم فکر کردم در سفری که بعد از سالها میروم، چه بخواهم! شما میگویید سی وسه سال، ولی به نظر من سی و چهار سال شد. چون من سال 54 رفتم و الان 87 است. فکر میکنم در آن جا به امام حسین(ع) بگویم که به هر حال راه شما را ادامه دادیم و سرمایه ما هم دستاوردهای کربلا بود. چون همه میدانیم انقلاب از خونهای مقدس شهدای کربلا، روضه ها، حسینیهها و مساجد و بحثهای محرم و امثال اینها خیلی تغذیه کرد و هنوز هم میکند. بهرحال در آن راه حرکت کردیم و با امدادهای الهی و توجه به ائمه، بخصوص اباعبدالله موفق شدیم و کار سختی را به نتیجه رساندیم که آن کندن ریشه شاهنشاهی و کندن ریشه آمریکا و غربیها از ایران بود که چند صد سال در این جا نفوذ داشتند. نجات کشور و بردن آن در مسیر حکومت اهل بیت کار آسانی نبود که بالاخره به این جا رسیدیم. نمیدانم آنها ما را چقدر قبول دارند، ولی براساس آنچه که از اسناد، ائمه و قرآن داشتیم و میفهمیدیم، این نظام را تشکیل دادیم. می گویم این امانت شما پیش ماست و ما هم این را پیش خودتان امانت میگذاریم. توفیق بدهند، کمک کنند و از خداوند بخواهند که راه این همه شهید، جانباز و آزاده و این همه ایثارگری که مردم ما کردند، ناتمام نماند و انقلاب به اهدافش برسد.
به شهدا اشاره فرمودید. بچههایی که در جنگ بودند و شما حکم فرماندهی آنها را از جانب امام داشتید، اول و آخر بیانشان عشق به کربلا بود. اگر قرار باشد از جانب یکی دو نفر از شهدایی که با شما در جنگ محشور و تحت فرمان شما بودند، نایب الزیاره باشید، آنهایی که دستشان به ضریح شش گوشه اباعبدالله نرسید، کدام یک از این شهدا را یاد میکنید؟ هر چند میدانم سئوال سختی است.
نمیخواهم روی فرد خاصی تکیه کنم. همه شهدا مخصوصاً گمنامها به ذهنم می آیند که میفهمیدم عشق کربلا چقدر در سر اینها بود. خودشان را گم میکردند و حقیقتاً عاشق بودند. وقتی که انسان لحظات پیش از عملیات در جمع اینها حاضر میشد، سخت میشد که اسم امام حسین(ع) را ببریم و اگر میبردیم،های های گریه میکردند و منفجر میشدند. من از طرف همه آنها زیارت میکنم و میدانم که این زیارتم قبول میشود. چون آنها حق زیارت داشتند. البته آنها رفتند و ان شاءالله در بزم انبیاء و اولیا با امام حسین(ع) محشورند؛ ما عقب ماندیم، ولی الان به صورت ظاهری پای قبر میرویم و از طرف آنها زیارت میکنیم و سلام آنها را میرسانیم. آنها از من نزدیک تر هستند و به اینکه من از آنها یاد کنم، احتیاجی ندارند. ولی برای خودم این کار را میکنم.