طرحی که قرار بود آینده کربلا را رقم بزند+طرحهای نهایی
جزئیات این ماجرا را، از زبان معمارش در گفتگو با خبرنگار ایلنا، بخوانید.
×××
به گزارش صدای ایران،بعد از فروپاشی نظام بعث عراق و عزل صدام، در حدود سال 1384 دولت وقت عراق تصمیم گرفت یکسری از کارهای عمرانیشان را از طریق یک شورای عالیِ معماری و شهرسازی در بغداد پیگیری و به انجام برساند. یکی از این طرحها، پروژهی طرح جامع مرکز شهر قدیم کربلا بود که شاملِ محدودهی بین دو حرم میشد. این فضا چیزی حدود 100 هکتار محوطه بود. در عراق، سازمانی شبیهِ اوقاف ما، تحتِ عنوانِ «دیوان وقف شیعی» وجود دارد. دولت عراق، از طریق دیوان وقف شیعی و تولیت حرمهای سیدالشهداء و حرم حضرت ابوالفضل، استانداری کربلا، وزارت تخطیط عمرانی و ... بر آن شد تا آیندهی کربلا را با طرح جدید رقم بزند.
قبلتر، در سال 1991م. صدام طرح توسعه بینالحرمین را به یک شرکت خارجی واگذار کرد. در همین سال صدام، بهدلیل مسائل امنیتی خودش، محدودهی بین دو حرم را به شکل فعلیاش توسعه داد. اما شیعیان و ساکنین شهر کربلا با توجه به وجود اماکن قدیمی و تاریخی، و بافت مسکونی موجود که مساجد، حسینیهها و کتابخانههای متعددی را شامل میشد، به شدت با این کار مخالفت کردند. رژیم بعث صدام از این کار، اهداف سیاسی هم داشت. سرانجام او محدودهی حرمها را بست و آن منطقه را بمباران کرد و خانهها و بازار و اماکن دیگر را با خاک یکسان کرد؛ به طوری که امروزه کفِّ بینالحرمین 1 متر و 20 سانتیمتر از کف حرمها بالاتر است.
مسئولان حزب بعث عراق در محدودهی رینگ دور حرمها، هتلهایی را پیشبینی کردند که ساخت مدیریت و بهرهبرداریشان را به اعضای حزب بعث دادند، تا عملاً هر کسی که بخواهد وارد آن محدوده شود، تحت نظارت خودشان باشد. این قرارداد، یک قرارداد 16 ساله بود که چند سال پیش تمام شد. (1991 تا 2007م).
لابی هتل قمر
عید 1385، با خانواده به کربلا رفته بودیم و در هتل قمر، چسبیده به حرم حضرت ابوالفضل، ساکن بودیم. روز آخری که قرار بود از سفر برگردیم، در لابی هتل، به صورت خیلی اتفاقی یک گروه 10 -12 نفری را دیدم که نقشهای جلوشان پهن بود. حواس من به نقشه جلب شد. بعداً فهمیدم که اینها تیم نخستوزیری وقت عراق - یعنی ابراهیم جعفری (نخستوزیر وقت)، معاونیناش، استاندار کربلا و بقیهی دستاندرکاران توسعه شهر- بودند. گوشهای ایستادم و به صحبتهایشان گوش دادم. جلسه، خیلی جلسهی معمارانهای نبود. نقشهای پهن بود و هرکسی داشت نظرش را میداد که مثلاً کجا هتل ساخته شود، کجا خیابان شود، و جزئیاتی از این دست. توجه داشته باشید که هنوز بحثِ طرح جامع کربلا مطرح نبود. آنها وقتی کنجکاوی مرا دیدند، پرسیدند که تو چه کاره هستی؟ گفتم معمارم. یکی از مهندسین از من خواست کنارشان بنشینم و به من توضیح داد که قرار است برنامهی طرح توسعهای گذاشته شود، و اینکه قصد دارند آن را به صورت یک برنامهی جدی دنبال کنند.
آشنایی من با زبان عربی کمک کرد که راحتتر ارتباط برقرار کنیم. همهی اینها دست در دست هم دادند، تا اینکه یکمرتبه وارد کار شدیم. آنها اقامتم را تمدید کردند، و پشت سر هم جلساتی تشکیل شد و با مسئولین شهر و تولیتهای حرم آشنا شدم. به استانداری رفتم. مدارک و رزومهی کاریام را از ایران برایم فرستادند، و بعد معرفی و آشناییهای بیشتری اتفاق افتاد. با وزارت خارجه و سازمانهای مربوطه ایران هماهنگ شدیم، تا حکومت ایران هم در جریان باشد که یک شرکت معماری ایرانی در کربلا مشغول به فعالیت شده.
این آشنایی در ادامه منجر شد به اینکه در طول همراهی و حضورم در کربلا، حرم حضرت ابولفضل را تنهایی، دانهدانه آجرهایش را برداشت کنم. تقریباً ده روزی، با متری در دست، اندازهها را میزدم، و بعد آنها را روی کامپیوتر پیاده میکردم. در نهایت یک فایلِ 3d کامل را از تمام جزئیاتی که از 400 سال پیش ساخته شده بود، تهیه کردم. همچنین عکسبرداریهایی انجام دادم تا بشود فضای آنجا را کاملاً ترسیم کرد. حتی یک شب، با اجازه شیخ عبدالمهدی کربلایی (تولیت حرم) از ساعت 12 شب حرم سیدالشهداء را بستند و من داخل حرم تا صبح مشغولِ ثبتِ دادهها و عکسهایی برای کار بودم؛ و همین به خودی خود، حال فوقالعادهای داشت.
تیم معماری و تحقیقات، گرد هم جمع میشوند
وقتی فعالیتها به صورت رسمی شروع شد، با تیم مطالعات و تحقیقاتی وارد کار شدیم. تکتک بناهای آن منطقه را برداشت کردیم. از بزرگان حوزههای مطالعات تاریخی و شهرسازی و معماری دعوت به کار کردیم و امثال آقای مهدی پیشوایی، (مدرس دانشگاه و نویسندهی کتابهای تاریخ اسلام) که با یک تیم قوی حدود 13 سال به طور مداوم دربارهی تاریخ کربلا کار کرده بودند، در این کارگروهی دعوت شدند و جلساتی با ایشان و تیمشان داشتیم. از آقای دکتر روحانی هم که پایاننامهی دکترایش در یکی از دانشگاههای انگلیس، دربارهی تاریخ کربلا و امام حسین بود، مشورتهایی گرفتیم. به پشتوانهی تحقیقات و همراهی یک تیم حرفهای 50 نفری، برداشتی از تاریخ، معماری، شهرسازی و فرهنگ عراق را شروع کردیم.
کار کردن در کشوری خارجی، و علیالخصوص کشوری مثل عراق، همیشه مسائلی را برای خارجیها به همراه دارد. از طرفی ما در تحقیقات خودمان با بناهایی مواجه بودیم که حدود 400 سال پیش، شیخ بهایی در طرح توسعهی زمان صفوی ساخته بود. از طرف دیگر، بناها، اماکن و مقامهای مذهبی مختلفی که آنجا وجود دارد، هر کدام ارزشگذاری و هویت خاص خود را دارند. مثلاً ما مقامی را در آنجا به اسم مقام حضرت علیاصغر پیدا کردیم. طبق تحقیقاتی که ما داشتیم، آن مقام، سندیتی ندارد، امّا مردم احترام خاصی برایش قائلاند. من دو نصفهروز، به آن محل میرفتم و برداشتهایم را از آن یادداشت، و با همکارانم در حوزه مطالعات تاریخی، کنترل میکردم.
در جایگاه معماران ارشد گروه طراحی من دو نفر را انتخاب کردم: مهندس مهدی غفوری و مهندس رضا اشراق جهرمی؛ و البته گروهی که در توسعهی طرح و مدلسازی و ... ما را همراهی میکردند. این دو نفر را با علم به اینکه میدانستم در دو گرایش مختلف هستند و اختلافنظراتی هم با هم دارند؛ انتخاب کردم. از آنها خواستم که از طریق اتودهای مختلف، طرح را پیش ببرند. یکی عملکردگرا پیش رفت، چون خیلی مهم بود که این پروژه، از نظر عملکرد، منطقی و پاسخگو باشد. مثلاً در اربعین کنترل جمعیت از دست همه خارج میشود. اینجا باید عملکردها خودشان کار کنند، که موضوع فرمها هم در اینجور وقتها تابع محض عملکردهای موجود میشوند.
اولین مدعی، سر بر میآورد
اواسط کار، که ما مشغول کار طراحی بودیم، متوجه شدیم که یک شیعهی بحرینی، حدود 3 - 4 میلیارد به یکی از تیمهای مهندسی عراقیِ مستقر در کربلا، یعنی مرحوم دکتر محمدعلی شهرستانی داده و ایشان هم، طرحی را برای مسقف کردن حرمها ارائه دادهاند و مشغول به کار شدهاند. آقای شهرستانی یک ایرانیالاصلِ بزرگشدهی عراق بود. او نفوذ زیادی در سیستم عراق داشت. از طرفی فامیل آیتالله سیستانی بود، و همچنین یکی از پسرعموهایشان از وزرای وقت عراق بود. دفتری در لندن داشت که هنوز هم یک دفتر خوب و پُرکاری است که پس از مرگش توسط پسرش، احسان شهرستانی اداره میشود. اما کارهایشان بیشترعمرانی است تا معماری. من احترام فوقالعادهای برای شخصیتشان قائل بودم، ولی در حیطه معماری و شهرسازی، شاید اختلاف نظرهای جدیای داشتیم و داریم.
خلاصه در کنارِ طراحی ما، یکمرتبه طرح مسقف شدن حرمها مطرح شد. حتی یکبار، یکی از مدیران ارشد وقت عراق در یک جلسهی رسمی، طعنهای به من زد و گفت: «ما مثل ایرانیها نیستیم؛ ما پول داریم و هر کاری بخواهیم انجام میدهیم.» ابراهیم جعفری اشاره کرده بود که 100 میلیارد دلار، برای تملک اراضی اطراف حرمین که متعلق به مردم بومی همانجا بود، در نظر گرفته است. جالب اینجاست که سال 85 به وقت ایران، اگر آمارها را نگاه کنید، یک خانهی تقریباً مخروبه در شهر قدیم کربلا، متری حدود 20 میلیون تومان ارزشگذاری میکردند.
خلاصه تیم آقای شهرستانی، طرح توسعه را براساس مسقف کردن پیش برد که باعث شد خط دید آسمان از حرم حذف شود، یعنی وقتی شما داخل بینالحرمین هستید، فقط بالای گنبد را میتوانید ببینید. با این کار، دیگر آن فرصت تماشای احترامانگیز گنبد که قبلاً ساخته شده بود، از بین میرفت. ولی ما در طرحمان، سعی کرده بودیم که ارزشهای تاریخی حرم را حفظ کنیم. طبق این طرح، چشمانداز حرم از حدود 50 کیلومتر در مسیرهای ورودی کربلا، قابل رؤیت بود. از طرفی، تمام مسائل اقلیمی، جا برای نشستن آدمها، آداب و رسوم، شلوغیهای ایام اربعین و ... همه را پیشبینی کرده بودیم.
شرکتهایی از ایران، آمریکا، مصر و عراق وارد دور میشوند
در ابتدا ما به عنوان یک شرکت خصوصی ایرانی با سازمان عراق کار را شروع کرده بودیم. گروههای دیگری هم وجود داشتند. به موازات ما از ایران ستاد بازسازی عتبات عالیات هم به سرپرستیِ دکتر خانمحمدی (استاد دانشگاه علم و صنعت)، مشغول به کار شده بود. آقای شهرستانی هم کارش را شروع کرده بود. آقای شهرستانی، طرح جامعی را نوشت که حتی آن را به تیراژ زیاد چاپ و منتشر کرد.
علاوه بر اینها، یک شرکت عراقی هم دعوت به کار شد. مدیرعامل این شرکت، کسی بود که کتابِ قطوری را درمورد تاریخ عراق نوشته بود. از طرفی، چند گروه معماری دیگر هم وارد دورِ رقابت شدند. یکی از آنها، یک خانم مهندس مصری بود، و دیگری هم یک شرکت آمریکایی بود. این سه شرکت، یا در مجموعهی حکومتی عراق ذی نفوذ بودند، یا مثل شرکت آمریکایی ساختوسازهای ارزانقیمتی (مثل مسکن مهر در ایران) را در عراق انجام میدادند. شرکت مصری، قبلاً طرحهایی را برای حوزهی شهرهای عراق داده بود. به هرحال همهی گروهها، روابطی را با حکومت عراق داشتند. همه در این میان مدعی بودند و ضعیفترین گروه به لحاظ ظاهر ما بودیم. ما بدون پشتوانهی سیاسی و اقتصادی لازم وارد این پروژه شده بودیم.
مسابقه برگزار میشود
این چندگانگی باعث شد که وزارت تخطیط عمرانی عراق، تصمیمات جدیدی را اخذ کند و گروه 11 نفرهای را در وزارتخانه تعیین کند که طرحهای جامع شهرهای عراق را هم بررسی میکردند. این گروه 11 نفره، مسئول برگزاری مسابقهای محدود برای انتخاب طرح برتر شد. این 11 نفر در بغداد مستقر بودند. آنها از مسئولین وزارتخانه و نمایندگان نخستوزیر و چندتا از معمارهای مشهور عراقی تشکیل شده بودند. حتی به لحاظ مذهب، چند نفرشان غیرمسلمان بودند. یعنی تیمشان صرفاً یک گروه مذهبی و شیعی نبود. این تیم، برای تمامی طرحهای جامع شهری عراق، نظر میداد.
ما هم از این زمان به بعد، کارمان را در حال و هوای مسابقهای جلو بردیم. حدود 6 بار شیتبندیهای مختلفی را طراحی کردیم، و نهایتاً طرح اصلی، به اضافهی ماکتها، 12 تا شیتِ 100 در 70 شد. همچنین دفترچهی مطالعات و طرحمان را هم داشتیم. ما دو تا ماکت در مقیاسهای بزرگ ساختیم. ابعاد یکی از این ماکتها، 1 متر در 2 متر بود، و دیگری 2 متر در 2 متر. بردنِ اینها از تهران تا کربلا هم پروسهای بود که برای خودش داستانی داشت. کارها را در دفترم در خیابان ملاصدرا ساختیم. ماکتها را باید در زمان مشخصی به مسابقه میرساندیم. اول با هواپیما خواستیم جابهجا کنیم که ممکن نشد. مجبور شدیم کارها را با خاور تا لب مرز ببریم.
طرح برتر
در روز داوری، به دلیل یکسری از مشکلاتی که بود، ویزای من صادر نشد و نتوانستم در جلسه دفاع طرح، حاضر شویم. از طرف شرکت ما مهندس اشراق به عراق رفت. در آن جلسهی داوری، دکتر احسان شهرستانی، با اینکه رقیبِ هم بودیم، در حقِ ما لطف کرده بود، و به دو زبان عربی و انگلیسی از کار ما، منصفانه دفاع کرده بود. تقریباً به اتفاق آراء هر یازده نفر طرح ما را پذیرفتند.
همانموقع، در ورودی وزارت عمرانی ماکت طرحهای ما را به عنوان طرحهای شهر کربلا به نمایش گذاشتند. طبق صحبتی که من با یکی از معاونین نخستوزیر انجام دادم، قرار بر این بود که بلافاصله پس از تصویب طرح، ما مشغول فاز 2 طرح شویم و قرارداد ادامه کار بسته شود. طرح داشت برای اجرا آماده میشد که... افتاد مشکلها.
توقف پروژه در فاز 2
طبق صحبتهایی که ابتدا انجام داده بودیم، آنها برای طرح توسعهی حرمها، قصد داشتند زمینهای اطراف را از صاحبانش بخرند و بعد با بولدوزر همهی زمینهای اطرافش را صاف کنند. ولی عملاً نتواستند این کار را بکنند. طرح توسعه، امکانپذیر نبود و هنوز هم به این راحتی امکانپذیر نیست. برای اجرایی شدن این طرح، باید در وهلهی اول، تملک اراضی صورت میگرفت که همین کار، یک رقم چند 100 میلیارد دلاری را میطلبید. این طرح اجرا نشد؛ و هنوز هم بعد از گذشت 12 سال، نه این طرح و نه طرح جامعی دیگری اجرا نشده است. طرحهای جنبیای هم که اجرا میشوند طرحهای مصوبی نیستند. بافت فرسودهی آنجا، بسیار فرسودهتر از چیزی است که شاید در ذهنها باشد. آنجا بعضی از خانهها حتی سقف هم ندارد، ولی در آن زندگی میکنند. این خانهها حتی ارزش تاریخی هم ندارد که احیا شوند: کوچههای تنگ و تاریک و خانههای تو در تو.
من، همچنان میخواهم خوشباور باشم که روزی این اتفاق بیفتد، تا بنایی در شأن آن مکان و اجتماعی که هر ساله آنجا جمع میشوند ایجاد شود؛ چون طبق آمار رسمی، بزرگترین اجتماع در دنیاست، که از آمار حج هم بیشتر است.
الان به جز بافتی که اخیراً توسعه دادهاند و هتلهایی که در زمان صدام احداث شدند، بقیهی فضای 100 هکتاری شهر قدیم کربلا، هیچ کدام از اراضیاش تملک نشده است. تا رضایت مردم به لحاظ حقوقی و شرعی کسب نشود، نمیشود کاری کرد. تملک این زمینها کار بسیار دشواری است. درست است که اینها ابتدا ادعا کردند که کار مشکلی نیست، ولی تملک اراضی، تنها با تفکر غیرمعمول آدمی مثل صدام که آدمها برایش مهم نباشد و خود طرح برایش در اولویت باشد، شاید ممکن باشد. تنها تفکری مثل صدام میتوانست بینالحرمین را باز کند، وگرنه همان هم ممکن نبود. طرح صدام، با وجود امکانی که به وجود آورده، ولی نقدهای جدی و مهمی هم به آن وارد است.
گفتگو: رضا یاسینی