اسدالله عسگراولادی:

بزرگ‌ترین دغدغه دولت باید شغل و بیکاری باشد/فضای مثبت اقتصادی در کشور حاکم شده است

اسدالله عسگراولادی معتقد است که بزرگ‌ترین مشکل اقتصادی کشور، ایجاد اشتغال است و دولت باید در این زمینه برنامه داشته باشد.
کد خبر: ۱۶۱۷۶۴
تاریخ انتشار: ۲۹ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۵
بزرگ‌ترین دغدغه دولت باید شغل و بیکاری باشد/فضای مثبت اقتصادی در کشور حاکم شده است

می گوید تا به امروز 4 لوح و مدال در حوزه تجارت گرفته است و آخرین آنها، نشان و لوح امین‌الضرب بود که بهمن‌ماه سال گذشته به خاطر سابقه 6 دهه فعالیت در حوزه تجارت به او داده شد. اسدالله عسگراولادی می‌گوید: «در دوره فعالیت اقتصادی و تجاری خود، تاکنون چند بحران را دیده که سخت‌ترین آنها، جنگ دوم جهانی بوده است.» به گفته وی، «البته 8 سال دوره دولت‌های نهم و دهم نیز از شرایط اقتصادی به سختی عبور کردیم، چراکه به دلیل بی‌تدبیری‌ها کشور دچار ناملایمات زیادی شد.» وی در گفت‌وگو با خبرگزاری خبرآنلاین، روایت موفقیت اقتصادی خود را این‌گونه بیان کرده است: «هیشه مطالعه می‌کردم و روزنامه می‌خواندم. فکر می‌کردم اگر کار صادرات را انجام دهم، می‌توانم ارز به داخل کشور بیاورم.» آنچه در ادامه می‌خوانید، مشروح گفت‌وگوی خبرگزاری خبرآنلاین با اسدالله عسگراولادی، رییس اتاق بازرگانی ایران و چین است.

                                                                                  *****

* چه شد که شما یک تاجر بزرگ شدید؟

من تاجر بزرگ نیستم، تاجر کوچکی هستم.

* به‌هرحال شما یک فرد شناخته شده در حوزه تجارت هستید.

ببینید، من متولد 15 اسفند 1312 هستم. خدا را شکر می‌کنم که در این 84 سال بدنم سلامت است و همواره نیز در تهران زندگی کردم. حدود 7، 8 سال در کودکی در دماوند بودم و 12 سالم بود که به تهران آمدم. خانه ما اول در خیابان سیروس فعلی بود که آن زمان هنوز خیابان نبود. بعد چهارراه سرچشمه خانه‌مان بود و بعد هم بالاتر آمدیم و پشت مجلس خانه ما بود. بعد هم خیابان ولیعصر آمدیم و الان هم خیابان فیاض‌بخش هستیم.

تقریبا از سن 16 سالگی به کسب و تجارت علاقه داشتم. در ابتدا در جایی که کار می‌کردم که برای مرحوم عبدالله توسلی بود. کار او، حبوبات و خشکبار بود. من در آن‌جا پرورش پیدا کردم. از سن 24 سالگی سعی کردم برای خودم کار کنم. از 24 سالگی دفتر کوچکی گرفتم و به تجارت خشکبار پرداختم. ابتدا از تجارت زیره سبز شروع کردم و صادرات آن را دوست داشتم.

 

* یعنی از ابتدا به صادرات فکر می‌کردید.

بله، تا الان هم هرگز واردات نداشتم و ندارم. فقط به فکر صادرات بودم.

* دلیل علاقه شما به حوزه تجارت چه بود؟

من فکر می‌کردم که باید کاری انجام دهم که برای کشورم مفید باشد و ارز به داخل کشور بیاورم.

 

* الگویی در این زمینه داشتید؟

خیر، هیشه مطالعه می‌کردم و روزنامه می‌خواندم. فکر می‌کردم اگر کار صادرات را انجام دهم، می‌توانم ارز به داخل کشور بیاورم. کار را از زیره سبز شروع کردم. به قدری در این کار زحمت کشیدم که سلطان زیره شدم. از سال 1334 تقریبا کار را شروع کردم. در سال 1336 کارت بازرگانی گرفتم. البته از 22 سالگی تجارت می‌کردم، ولی کارت بازرگانی نمی‌توانستم بگیرم، قانون این‌طور بود که باید 24 ساله می‌شدم.

در سال 1338 یک شرکت صادراتی به ثبت رساندم. سرمایه اولیه ثبتی‌ام هم در این شرکت 120 هزار تومان بود و بعد به تدریج کاسبی کردم و الان سرمایه بالاتری دارم و سرمایه تنخواهم نیز زیاد است. در رشته خشکبار، اول از زیره شروع کردم و بعد زعفران به آن اضافه شد. بعد از مدتی هم صادرات کشمش را به آن اضافه کردم. از سال 1340 هم وارد کار پسته شدم. الان هم یکی از صادرکنندگان خوب پسته هستم. البته در یک زمانی سلطان پسته هم شدم و بزرگ‌ترین صادرکننده پسته بودم، اما الان نیستم.

روی هم رفته در کار پسته توفیق زیادی پیدا کردم. وقتی که صادرات پسته را شروع کردم، مرتب به خریدارانم سر می‌زدم. از 20 کشور برای صادرات شروع کردم.

 

* اولین کشوری که برای صادرات انتخاب کردید، کدام کشور بود؟

اولین کشورهایی که انتخاب کردم، هنگ‌کنگ و سنگاپور بود؛ در اروپا نیز لندن و هامبورگ. هنوز هم خریداران لندن و هامبورگ را دارم. بعد هم نیویورک. آن زمان پسته ایران خیلی به آمریکا صادر می‌شد. بازار آمریکا را در زیره و پسته قبضه کردم. من خیلی تلاش کردم و هر ماه 2 روز نیویورک بودم. هر 2 ماه یک‌بار 2 روز سانفرانسیسکو بودم. هر 3 ماه یک‌بار کلمبیا می‌رفتم. از این طرف نیز هنگ‌کنگ، سنگاپور و توکیو می‌رفتم. سپس به سراغ مسکو رفتم. برای کشمش به مسکو می‌رفتم.

یک زمانی به 90 کشور صادرات می‌کردم و اکثر نقاط دنیا را نیز دیدم. تنها جایی که ندیدم، قطب شمال و قطب جنوب بود. بیشتر کشورهای دنیا را دیدم. باور کنید من 60 سال است که از ساعت 4 صبح بیدار هستم. زمستان ساعت 3 صبح و تابستان 5 صبح بیدار می‌شوم. ساعت 11 هم می‌خوابم. ناچار هستم این‌قدر زود بیدار شوم، چون باید تلفن را جواب دهم. از 5 صبح از ژاپن یا استرالیا تماس می‌گیرند. ساعت 6 و 7 نیز از هنگ‌کنگ تماس می‌گیرند. ساعت 10 و 11 نیز از هندوستان و پاکستان تماس می‌گیرند. ساعت 12 نیز از مسکو و ابوظبی تماس می‌گیرند. همین‌طور جلوتر که می‌آییم، از لبنان، اردن و جده زنگ می‌زدند. از ساعت 4 به بعد از اروپا زنگ می‌زنند. از ساعت 5 بعدازظهر نیز از نیویورک زنگ می‌زدند. ساعت 9 و 10 شب نیز از لس‌آنجلس و کلمبیا زنگ می‌زدند. این زندگی من هست. در سال 1342 نیز ازدواج کردم و 5 فرزند دارم. 3 دختر و 2 پسر.

در حوزه صادرات در دو سه رشته همیشه تراز اول بودم؛ پسته، زیره، کشمش، زعفران و برگه زردآلو.

من تا به حال 4 مدال گرفتم. اولین مدال را نخست‌وزیر مالزی به خاطر کوشش در روابط اقتصادی بین کشورهای اسلامی به من داد. دومین مدال را از پوتین گرفتم. پوتین تازه رییس‌جمهور شده بود که به خاطر 50 سال دوستی با اتحاد جماهیر شوروی به من مدال داد. چین نیز به من به خاطر 16، 17 سال فعالیت با این کشور لوح داد. آخرین نیز، نشان و لوح امین‌الضرب بود.

چینی‌ها در ایران شناخته شده نبودند و همه با غربی‌ها تجارت داشتند. وقتی تحریم شروع شد، ما به سمت چین رفتیم. به اصطلاح من، ما لبخند شرق را بر اخم غرب ترجیح دادیم.

 

* چرا لوح امین‌الضرب را به شما دادند؟

به دلیل این‌که در تجارت از من باسابقه‌تر پیدا نکردند. من 60 سال است که تجارت می‌کنم.

 

* در مدت طولانی تجارتی که داشتید، با شرایط سخت اقتصادی نیز روبه‌رو بودید.

من چند دوره شرایط سخت اقتصادی را دیده‌ام. اولین بحران، جنگ دوم جهانی بود که شرایط سختی بود. قحطی تهران را نیز دیدم. حتی در آن دوران نان نبود. من آن زمان 11، 12 سالم بود. هر 15 روز یک‌بار نوبت خانه ما آب بود. ساعت 12 شب می‌رفتم جوی آب را به آب‌انبار خانه‌مان هدایت می‌کردم. بعد بحران زمان دکتر مصدق را دیدم. سومین بحران، 28 مرداد بود. آن زمان 20 سال داشتم. سال 40 هم بحران اقتصادی خیلی بدی اتفاق افتاد.

بعد از انقلاب، جنگ تحمیلی را دیدم. من خیلی جبهه رفتم؛ با آقای قیومی و آقای خاموشی. غذا و لباس جبهه می‌بردیم. یکی از فرزندان آقای خاموشی در جبهه اهواز بود که شهید شد. بعد از آن، در دوران احمدی‌نژاد شرایط سخت اقتصادی اتفاق افتاد.

 

* سخت‌ترین دوره، کدام بود؟

سخت‌ترین دوره، جنگ دوم جهانی بود. البته دوره احمدی‌نژاد را نیز به سختی عبور کردیم، چون کشور دچار ناملایمات زیادی شد. اما الان تقریبا فضای مثبتی در کشور حاکم است.

ما دو مشکل الان داریم. مشکل بزرگ ما، اشتغال است. من مشاور آقای رجایی در دوره‌ای بودم. وقتی ایشان رییس‌جمهور شد، اعلام کرد کابینه من 36 میلیون نفری است. یعنی 36 میلیون نفر جمعیت ایران را گفت کابینه من است. الان جمعیت ایران 80 میلیون نفر است. یعنی ما الان 44 میلیون جمعیت زیر 35، 36 سال سن دارند. این نشان می‌دهد که هر سال یک و نیم میلیون نفر به مرز 25 سالگی تحویل بازار کار می‌دهیم. بزرگ‌ترین دغدغه رییس دولت دوازدهم، شغل و بیکاری باید باشد.

دومین دغدغه این است که واحدهای تولیدی به خاطر فشار دستگاه‌های دولتی، مالیات‌های و بیمه‌های اجتماعی رنج می‌برند. تولید نیاز به سرمایه‌گذاری و امنیت مالی دارد. این در شرایطی است که بانک‌ها در شرایط نامناسبی قرار دارند.

این دو، دغدغه اقتصادی کشور ما است. دولت دوازدهم باید در این زمینه دقت کند.

 

پربیننده ترین ها