هنر اسلامی تجلی مذهب و عرفان
در طول تاریخ نیز هنرمندان، وظیفه تبلیغ هنری اندیشه های
فلسفی و ایدئولوژیک را خواه و ناخواه به عهده داشته اند.
امرزوه نیز قرآن و فسلفه اسلامی، استوار و روشن، تا حدودی بدون یاری از هنر اسلامی به تسخیر جهان اندیشه و عمل می رود، و هنوز هنر اسلامی خویش را نیافته و حرکتش را کند طی می کند. در حالیکه فسلفه غرب و شرق، با یاری بیش از حد، از هنز ساخته خویش، حرکتی بر خلاف ما دارند.
هنر اسلامی اکنون با یاری از اندیشه های قرآن و با استمداد از فلسفه اسلامی برآمده از قرآن، قبل از هر چیز باید خویشتن را بیابد و بر پای ایستد و آنگاه که حرکت خویش را آغاز کرد؛ خود مایه گسترش این اندیشه والا گردد.
اگر کسی که ناگزیر شده به پرسش اینکه «اسلام چیست؟» پاسخ گوید به یکی از شاهکارهای هنر اسلامی مانند مسجد قرطبه یا مسجد ابن طولون در قاهره یا یکی از مدرسه های سمرقند یا حتی تاج محل اشاره کند این پاسخ خود معتبر است.
جوهر هنر زیبایی است و این امر در اصطلاح اسلامی همانا کیفیتی الاهی است و بدین لحاظ دارای دو جنبه است: یکی در طبیعت که پوششی است مانند جامعه ای زیبا که وجودها و چیزهای زیبا را پوشانیده است؛ اما در وجود خدا یا در ذات هستی، جمال مطلق و خالصی است از میان همه صفات الاهی که در این جهان متجلی شده و بیش از همه یادآور هستی مطلق است.
پس به عبارت دیگر بررسی هنر اسلامی یا هرگونه هنر مقدس چون با گونه ای اندیشه باز نگریسته شود رو سوی درکی کمابیش ژرف از واقیعات معنوی دارد که در ریشه همه افلاک و جهان بشریت خفته است. چون از این دیدگاه بنگریم «تاریخ هنر» از پهنه تاریخ در می گذرد و در برابر این پرسش قرار می گیرد که: « زیبایی این جهان که هم اکنون از آن یاد کردیم از کجا سرچشمه می گیرد و فقدان آن که امروزه جهان را تهدید می کند و از کجا مایه می گیرد؟»
مذهب، عرفان و هنر
از کتاب هنر، نوشته دکتر علی شریتعی چنین سخن گفته اند که مذهب تلاشی است به « هست آلوده» تا خود را پاک سازد و از خاک به خدا باز گردد؛ طبیعت و حیات را که دنیا می بیند، قداست بخشد و اخری کند، چه، قدس، بگفته دورکیم ، فصل مذهب است و شاخصه جوهری آن.
و عرفان تجلی التهاب فطری انسانی است که خود را اینجا غریب می یابد و با بیگانگان، که همه موجودات و کائنات اند، همخانه؛ بازی است که در قفسی اسیر مانده و بیتابانه خود را به در و دیوار میکبود و برای پرواز بیقراری می کند و، در هوای وطن مألوف خویش میکوشد تا وجود خویش را نیز که مایه اسارت اوست و خود حجاب خود شده است از میان برگیرد.
و هنر نیز تجلی روحی است که آنچه هست سیرش نمیکند و هستی را در برابر خویش اندک می یابد و سرد و زشت و حتی، بگفته سارتر، احمق و عاری از معنی و فاقد روح است و احساس و از طرف اضطراب و تلخکامی صاحبدلی بلند پرواز و اندیشمندی بزرگ و سرمایه دار معنی و احساس و معرفت را دارد که در انبوه مردمی بیدرد و بیروح و پست و خوش گرفتار آمده است و خود را با دیگران، جز با خویش، تنها می یابد و با این زمین و آسمان و هرچه در این میان است بیگانه.
و هنر، زاده بینشی چنین بیزار و احساسی چنیت تلخ از هستی و حیات، میکوشد تا آنرا تکمیل کند، آنچه باید باشد نزدیک سازد و بالاخره، به این عالم، آنچه را ندارد ببخشد.
خویشاوندی میان مذهب و عرفان و هنر را تاریخ نیز شاهد بوده است. هنرها مذهبی ترین و عرفانی ترین موجودات این عالمند. در دامن مذهب و عرفان زاده اند و این دو پستان شیر خورده اند. هر هنری معراجی است و یا شوقی معراجی که در آن هنرمند، هر چه از بار هست سبکبارتر است، سدره را بیشتر احساس میکند. چهره سرد و کریه واقعیت را، به تدبیر هنر، به زیبائیهای حقیقت میاراید. هنر سخن از ماوراء است و بیان آنچه می بایست باشد و نیست. و از این است که موسیقی، علیرغم بدرفتاریهای مسلمانان، هرگز دست از دامن تصوف اسلامی برنداشته و از همین رو است که مسأله پیچیده ای که در ادب و فرهنگ فارسی مطرح است روشن میگردد که چرا عرفان ما، تا چشم میگشاید، خود را در دامن شعر می افکند و به تعبیر بهتر، تا زبان باز میکند، به شعر سخن میگوید و برخورد این دو خویشاوند همدرد و همزبان با هم، زیباترین و شورانگیزترین واقعه تاریخ معنویت شرق پر معنی است، چه عرفان که رنج غربت بیقرارش کرده است با شعر، که پیداست زبان محاوره این عالم است نیست و به یاری کلمات شعری که فرشتگان تیز پر و سبکبال عالم بالایند و نیز با اشارات موسیقی ویژه آن که به گفته امه سزر: صدای تصادم موجهای اندیشه است بر ساحل این هستی پرواز روح بیتاب را از حصار گنگ و خفه این تبعیدگاه تسهیل می کند.
*کارشناس و مدرس حوزه هنرهای سنتی با تخصص هنر اسلامی