روایت فداکاری یک «پیشمرگ مسلمان کُرد»

«جلو نرو، آن نارنجک حتماً منفجر خواهد شد.» ولی شهید رستمی می گفت: «آن طفل معصوم که گناهی نکرده است،
کد خبر: ۱۵۲۰۰۲
تاریخ انتشار: ۰۶ تير ۱۳۹۶ - ۰۹:۴۰

نیروهای کومله ضامن یک نارنجک آمریکایی را کشیده و آن را داخل مشت پسر بچه قرار داده و به او گفته بودند: «بدون اینکه دستت را باز کنی این را به آن مرد که پارچه قرمزی به سرش بسته است تحویل بده.»

به گزارش صدای ایران، عبدالله رستمی یکی از اعضای  سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد است. یکی از همرزمانش در رابطه با او روایت کرده است: عبدالله را از سال‌های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی می‌شناختم. او گچ کار بود و در محله چهار باغ سنندج سکونت داشت. چند سالی می‌شد که ازدواج کرده بود و صاحب چند فرزند پسر و دختر بود. بعد از پیروزی انقلاب به عضویت کمیته انقلاب اسلامی سنندج درآمد و بعد از اینکه شهر سنندج به اشغال نیروهای ضد انقلاب در آمد، به اتفاق مهاجران سنندجی به کرمانشاه مهاجرت کرد. در طول مدتی که در کرمانشاه حضور داشتیم با شهید عبدالله رستمی که «کاک عبه» لقب گرفته بود اُخت گرفته بودیم و به او علاقه‌مند شده بودیم.

عبدالله به اتفاق برادرش شهید شکرالله رستمی که بعدها به یک باره ناپدید شد به کرمانشاه مهاجرت کرده بودند. این دو برادر عزیز جزو بهترین نیروهای سازمان پیشمرگان مسلمان کرد محسوب می‌شدند. چهره زیبای عبدالله اُبهت و بزرگی خاصی به او داده بود و قلبی رئوف و مهربان داشت و در نهایت هم به خاطر همین قلب مهربانش به شهادت رسید.

روایت شهادت

پس از اینکه شهر کامیاران را پاکسازی کردیم، وارد شهر سنندج شدیم. چند روزی می‌شد که در شهر سنندج با نیروهای ضدانقلاب درگیر بودیم. روز 12 اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹ بود که بعداز پاکسازی «تپه الله اکبر» به طرف سه راه عباس آباد حرکت کردیم و یک آن متوجه حضور یک پیرمرد و دو پسر بچه کوچک که ظاهراً نوه‌هایش بودند در وسط مهلکه شدیم.

نیروهای کومله ضامن یک نارنجک آمریکایی را کشیده و آن را داخل مشت پسر بچه قرار داده و به او گفته بودند: «بدون اینکه دستت را باز کنی این را به آن مرد که پارچه قرمزی به سرش بسته است تحویل بده.»

پسر بچه در حالی که به طرف عبدالله حرکت می‌کرد با صدای بلند فریاد می‌زد: «این امانتی متعلق به شماست؟» پیرمرد هم که به آرامی اشک می‌ریخت پشت سر نوه‌اش حرکت می‌کرد. مرحوم رحیم احمدی و احمد جعفری  که می‌دانستند این یک دام است که نیروهای ضد انقلاب پهن کرده‌اند به شهید عبدالله رستمی گفتند: «جلو نرو، ممکن است نیروهای ضد انقلاب ضامت نارنجک را کشیده باشند، در این صورت حتماً کشته خواهی شد.»

لحظه سرنوشت‌ساز

وقتی پسر بچه کمی نزدیک‌تر آمد، متوجه شدیم که ضامن نارنجک کشیده شده است و اگر پسر بچه نارنجک را رها کند، حتماً منفجر خواهد شد و هر کس هم که در نزدیکی پسر بچه باشد به همراه پسر بچه تکه تکه خواهد شد. تمام نیروهای سازمان به عبدالله می‌گفتند: «اگر جلو بروی حتماً کشته خواهی شد.» ولی او تصمیمش را گرفته بود و می‌گفت: «آن پسر بچه نمی‌تواند از شر آن نارنجک لعنتی راحت شود و حتماً نارنجک بدن او را تکه تکه خواهد کرد. شاید بتوانم سریع نارنجک را از دست کودک بگیرم و به نقطه دوری پرتاب کنم.»

در حالیکه کمتر کسی احتمال می‌داد «کاک عبه» بتواند نارنجک را قبل از انفجار از خودش و پسر بچه دور کند؛ او  پیش رفت و دستان کوچک پسر بچه مظلوم را گرفت. عبدالله و پسر بچه در وسط معرکه ایستاده بودند و نیروهای سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد در این طرف میدان مبارزه و نیروهای ضد انقلاب در آن طرف میدان نظاره‌گر صحنه بودند.

لحظات به سرعت سپری می‌شد و ما منتظر بودیم که او بعد از گرفتن نارنجک سریع آن را به نقطه دوری پرتاب کند، ولی همین که پسر بچه نارنجک را در میان دستان‌شان رها کرد، صدای مهیبی منطقه را پر کرد.

خباثت نیروهای ضد انقلاب

عبدالله رستمی به همراه طفل معصوم به طرز مظلومانه‌ای به شهادت رسیدند. تکه‌های بدن شهید رستمی و آن طفل معصوم به اطراف پرتاب شدند. پیکر مطهر این دو شهید عزیز تکه تکه شده بود و قابل شناسایی نبود. پیرمرد بیچاره با فاصله کمی از جنازه نوه‌اش روی زمین نشسته بود و به آرامی گریه می‌کرد و با دستان پینه بسته‌اش اشک‌هایش را که بر روی محاسن سپیدش جاری بود پاک می‌کرد.

نیروهای ضد انقلاب با به خطر انداختن جان یک کودک معصوم قصد انتقام از یکی از نیروهای سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد را داشتند؛ ولی نیروی سازمان پیشمرگان مسلمان کرد  یعنی شهید عبدالله رستمی با اینکه می‌دانست احتمال انفجار نارنجک بسیار زیاد است، به عشق نجات جان کودک از جان خودش گذشت.

لحظات آخری که شهید عبدالله رستمی به کودک معصوم نزدیک می‌شد، همه به او می‌گفتیم: «جلو نرو، آن نارنجک حتماً منفجر خواهد شد.» ولی شهید رستمی می گفت: «آن طفل معصوم که گناهی نکرده است، هم اکنون پدر و مادر این طفل منتظر فرزندشان هستند که به خانه برگردد، شاید بتوانم جان کودک را نجات دهم».

پربیننده ترین ها
آخرین اخبار