بن سلمان يک گام تا تخت پادشاهی
جاويد قربان اوغلی*- انتخاب محمد بن سلمان بهعنوان وليعهد اول عربستان و کنارگذاشتن محمد بن نايف حاوي نکات تأملبرانگيزي براي آينده اين کشور و بالطبع براي ديگر بازيگران در اوضاع بهشدت متلاطم خاورميانه است. براساس سنت پادشاهي که از زمان مرگ بن عبدالعزيز جريان داشت، انتقال قدرت در اين پادشاهي و بنا بر وصيت وي، به ترتيب سن اولاد ذکور وي صورت ميگرفت.
پس از فوت ملک فهد بن عبدالعزيز(...)، انتخاب امير عبدالله براي قرار گرفتن در رأس هرم قدرت با مخالفتهايي درون خاندان سعودي روبهرو بود. در آن زمان گفته ميشد خانواده پرقدرت و بانفوذ سديري در خاندان سعودي مخالف جانشيني فردي خارج از اين خانواده براي تصدي بالاترين جایگاه است؛ باوجوداین و حتي آنطور که گفته ميشد مخالفت آمريکا با بهقدرترسيدن عبدالله، خانواده سلطنتي نهايتا به سنت گردن نهاد و ملک عبدالله به قدرت رسيد.
پس از فوت ملک عبدالله، با وجود بيماري سلمان، انتخاب وي نيز براساس تصميم درون خانوادگي آل سعود و براساس سنت معمول آنان صورت گرفت و خانواده سلطنتي با او بيعت (هر چند ظاهري و اجباري) کردند. درتحولاتي که از زمان بهقدرترسيدن سلمان در جريان است-با هر معيار و ضابطهاي ارزيابي شود-برهمخوردن سنتهاي خاندان آل سعود به طور انکارناپذیری قابل رؤيت است؛ زیرا هنوز سه فرزند ذکور از عبدالعزيز در قيد حيات هستند و در خانوادهاي که معمولا سن پادشاه و وليعهد بالاي ٧٠ سال بود، انتخاب يکي از اين سه به وليعهدي به طور طبيعي اتفاقي معمول بود.
ملک سلمان به طور آشکاري اين سنت را بر هم زد و ابتدا برادر خود مقرن را کنار گذاشت و دو نفر از نسل سوم خانواده آل سعود را که اتفاقا هر دو جوان بودند، به ولايتعهدي اول و دوم گمارد و اينک در چارچوب سناريويي که بايد با دقت آن را مورد مداقه قرار داد، فرزند سيويكساله خود را به بالاترين منصب قدرت خاندان سعودي ارتقا داده است.
ازاينروي مديريت تحولات منتج به اتفاق اخير را بههيچوجه نميتوان در چارچوب تحولات داخلي اين پادشاهي تحليل کرد و انتخاب محمد بن سلمان را احتمالا بايد در چارچوب سناريويي آمريکايي و براي مديريت آينده اين کشور مورد ارزيابي قرار داد و به نظر ميرسد حضور محمد بن سلمان، با طراحي قبلي بازيگران ذيمدخل در تحولات عربستان صورت گرفته است.
شايد تشبيه سناريوی کنوني عربستان با آنچه آمريکا در اردن انجام داد، مقايسهاي مقرون به صحت باشد. با توجه به پيامدهاي اين تحول، در سطح نقش عربستان در منطقه و بهویژه در رابطه با ايران، به نظر ميرسد بايد ازاينپس شاهد تندترشدن فضا عليه ايران و متحدانش در منطقه باشيم.
اين پادشاهي در سيوچند سال گذشته و در دوراني بسيار پرتنش (جنگ تحميلي، قضاياي مکه و کشتهشدن تعدادي از حجاج ايراني، جنگ عراق و...) سياست نسبتا عاقلانه و معتدلي را در قبال ايران داشت. اينک در سايه تحولات دو سال گذشته، محمد بن سلمان اعلام ميکند که بايد جنگ را به داخل ايران بکشانيم.
اين رفتار گستاخانه با همسايهاي مهم در منطقه در کنار تيم تندرو هيئت حاکمه ايالات متحده اعم از ترامپ و مشاور امنيت ملي و وزير دفاع اين کشور و حتي مسئول ميز ايران و البته فعالكردن سازمان منافقين، همه نمايانگر اين واقعيت است که منطقه آبستن حوادث ناگواري است.
در مناسبات ايران و عربستان، سابقه نداشته اگر قايقي از ايران به نزديک آبهاي سعودي رسيده باشد يا حتي از آن گذشته باشد، آنان اقدام به تيراندازي کنند. نقش رئيسجمهور و وزارت خارجه نيز در مديريت فضاي فعلي بسيار حياتي است.
وزارت خارجه ميتواند طرحي جامع براي خطراتي را که در منطقه با آن روبهرو هستيم، تهيه کرده و در صورت صلاحديد دکتر روحاني، در شورايعالي امنيت ملي نيز به بحث گذاشته شود؛ موضوعي که متأسفانه در چهار سال اول به بوته نسيان نهاده شد يا شايد به دلايلي ديگر که ورود به آن را به زمان مقتضي واميگذارم.
به طور کلی رئيسجمهور درگير حوزههاي مختلف در کشور است و اين وظيفه وزارتخانه مسئول در هر موضوعي است که متناسب با تحولات، به رئيسجمهور مشاوره بدهد. به نظر ميرسد اين وزارتخانه نيازمند تقويت و البته هوشياري در قبال تحولات منطقه است. نگراني آنجاست که شرايط به مرحلهاي بازگشتناپذير برسد و در اين فضا و محيط، کوچکترين اتفاق ميتواند طرفهاي مختلف را به ميداني گستردهتر بکشاند. نکته ديگر، لزوم شنيدهشدن صداي واحد از ايران در مسائل منطقه است.
مقام معظم رهبري و رئيسجمهور، براي چنين موضعگيريهايي داراي تجربه و صلاحيت قانوني هستند. بهتر است ساير دستگاهها اعم از مجلس، مشاوران آن، نهادهاي نظامي و تريبونهاي ديگر همه و همه ذيل تصميمات واحد نظام حرکت کرده و از هرگونه اظهارنظر شخصي و غيرديپلماتيک پرهيز کنند. بايد ضمن حفظ آمادگي براي هر نوع رويدادي در چارچوب اقتدار و عزت ايران، مراقب ارسال پيامهاي متناقض به گيرندگان آن بود.
* مدير کل وزارت خارجه دولت اصلاحات
پس از فوت ملک فهد بن عبدالعزيز(...)، انتخاب امير عبدالله براي قرار گرفتن در رأس هرم قدرت با مخالفتهايي درون خاندان سعودي روبهرو بود. در آن زمان گفته ميشد خانواده پرقدرت و بانفوذ سديري در خاندان سعودي مخالف جانشيني فردي خارج از اين خانواده براي تصدي بالاترين جایگاه است؛ باوجوداین و حتي آنطور که گفته ميشد مخالفت آمريکا با بهقدرترسيدن عبدالله، خانواده سلطنتي نهايتا به سنت گردن نهاد و ملک عبدالله به قدرت رسيد.
پس از فوت ملک عبدالله، با وجود بيماري سلمان، انتخاب وي نيز براساس تصميم درون خانوادگي آل سعود و براساس سنت معمول آنان صورت گرفت و خانواده سلطنتي با او بيعت (هر چند ظاهري و اجباري) کردند. درتحولاتي که از زمان بهقدرترسيدن سلمان در جريان است-با هر معيار و ضابطهاي ارزيابي شود-برهمخوردن سنتهاي خاندان آل سعود به طور انکارناپذیری قابل رؤيت است؛ زیرا هنوز سه فرزند ذکور از عبدالعزيز در قيد حيات هستند و در خانوادهاي که معمولا سن پادشاه و وليعهد بالاي ٧٠ سال بود، انتخاب يکي از اين سه به وليعهدي به طور طبيعي اتفاقي معمول بود.
ملک سلمان به طور آشکاري اين سنت را بر هم زد و ابتدا برادر خود مقرن را کنار گذاشت و دو نفر از نسل سوم خانواده آل سعود را که اتفاقا هر دو جوان بودند، به ولايتعهدي اول و دوم گمارد و اينک در چارچوب سناريويي که بايد با دقت آن را مورد مداقه قرار داد، فرزند سيويكساله خود را به بالاترين منصب قدرت خاندان سعودي ارتقا داده است.
ازاينروي مديريت تحولات منتج به اتفاق اخير را بههيچوجه نميتوان در چارچوب تحولات داخلي اين پادشاهي تحليل کرد و انتخاب محمد بن سلمان را احتمالا بايد در چارچوب سناريويي آمريکايي و براي مديريت آينده اين کشور مورد ارزيابي قرار داد و به نظر ميرسد حضور محمد بن سلمان، با طراحي قبلي بازيگران ذيمدخل در تحولات عربستان صورت گرفته است.
شايد تشبيه سناريوی کنوني عربستان با آنچه آمريکا در اردن انجام داد، مقايسهاي مقرون به صحت باشد. با توجه به پيامدهاي اين تحول، در سطح نقش عربستان در منطقه و بهویژه در رابطه با ايران، به نظر ميرسد بايد ازاينپس شاهد تندترشدن فضا عليه ايران و متحدانش در منطقه باشيم.
اين پادشاهي در سيوچند سال گذشته و در دوراني بسيار پرتنش (جنگ تحميلي، قضاياي مکه و کشتهشدن تعدادي از حجاج ايراني، جنگ عراق و...) سياست نسبتا عاقلانه و معتدلي را در قبال ايران داشت. اينک در سايه تحولات دو سال گذشته، محمد بن سلمان اعلام ميکند که بايد جنگ را به داخل ايران بکشانيم.
اين رفتار گستاخانه با همسايهاي مهم در منطقه در کنار تيم تندرو هيئت حاکمه ايالات متحده اعم از ترامپ و مشاور امنيت ملي و وزير دفاع اين کشور و حتي مسئول ميز ايران و البته فعالكردن سازمان منافقين، همه نمايانگر اين واقعيت است که منطقه آبستن حوادث ناگواري است.
در مناسبات ايران و عربستان، سابقه نداشته اگر قايقي از ايران به نزديک آبهاي سعودي رسيده باشد يا حتي از آن گذشته باشد، آنان اقدام به تيراندازي کنند. نقش رئيسجمهور و وزارت خارجه نيز در مديريت فضاي فعلي بسيار حياتي است.
وزارت خارجه ميتواند طرحي جامع براي خطراتي را که در منطقه با آن روبهرو هستيم، تهيه کرده و در صورت صلاحديد دکتر روحاني، در شورايعالي امنيت ملي نيز به بحث گذاشته شود؛ موضوعي که متأسفانه در چهار سال اول به بوته نسيان نهاده شد يا شايد به دلايلي ديگر که ورود به آن را به زمان مقتضي واميگذارم.
به طور کلی رئيسجمهور درگير حوزههاي مختلف در کشور است و اين وظيفه وزارتخانه مسئول در هر موضوعي است که متناسب با تحولات، به رئيسجمهور مشاوره بدهد. به نظر ميرسد اين وزارتخانه نيازمند تقويت و البته هوشياري در قبال تحولات منطقه است. نگراني آنجاست که شرايط به مرحلهاي بازگشتناپذير برسد و در اين فضا و محيط، کوچکترين اتفاق ميتواند طرفهاي مختلف را به ميداني گستردهتر بکشاند. نکته ديگر، لزوم شنيدهشدن صداي واحد از ايران در مسائل منطقه است.
مقام معظم رهبري و رئيسجمهور، براي چنين موضعگيريهايي داراي تجربه و صلاحيت قانوني هستند. بهتر است ساير دستگاهها اعم از مجلس، مشاوران آن، نهادهاي نظامي و تريبونهاي ديگر همه و همه ذيل تصميمات واحد نظام حرکت کرده و از هرگونه اظهارنظر شخصي و غيرديپلماتيک پرهيز کنند. بايد ضمن حفظ آمادگي براي هر نوع رويدادي در چارچوب اقتدار و عزت ايران، مراقب ارسال پيامهاي متناقض به گيرندگان آن بود.
* مدير کل وزارت خارجه دولت اصلاحات
خبرهای مرتبط
گزارش خطا
آخرین اخبار