معتمدی؛صدای آواز ایرانی تنبل شده است
او از نسل امروز است و با گذشتگان عادت ديرينه دارد. زادگاهش شهر آيين و مذهب است، اما زمزمه نغمه هاي درونش مسير زندگي او را تغيير داد تا جايي كه امروزه آثارش را در آنسوي مرزها خواهي شنيد. محمد معتمدي خواننده موسيقي اصيل ايراني از علاقمندي به صداي استاد آواز ايران به سمت موسيقي آمد و در كنار استادان بزرگي چون محمد رضا لطفي و حسين عليزاده كار خود را آغاز كرد تا جايي كه موفق به دريافت جایزه فرانس موزیک ۲۰۱۳ شد. نبود يك روش و شيوه صحيح آوازي دغدغه اين روزهاي معتمدي است او مي گويد: «عرصه موسیقی نظام فرماندهی درستی ندارد ويا شايد استراتژيك اين نظام اشتباه باشد.یعنی درباره موسیقی، تاثیروچگونگي آن در جامعه ارائه درستي نشده و نگاه نادرستی به این حوزه وجود ندارد.»
شما بصورت خود آموخته آواز و نوازندگی را یاد گرفته بوديد، از آن دوران و اينكه چطور شد به سمت موسیقی آمدید بفرماييد. آيا زمينه موسيقي در خانواده شما وجود داشت؟
به اعتقاد من انسانها تنها یک بخش از زندگی خود را انتخاب می کنند و بخش دیگر سرنوشت محتومشان است. به اين دليل مي گويم محتوم، چون خصوصیات ژنتیکي،علایق ذاتی و مادرزادی كه دردرون هر فرد نهفته است، دوران كودكي آن شخص را با یک نیروی بسیار قوی به سمت و سویی می کشاند. نمونه بارز آن را امروزه مي بينيم كه هرفرد بنا به علايق خود به سمتهنر،اقتصاد و يا سياست کشیده شده است، من نيز از این قاعده مستثنی نبودم.
چندان بخاطر ندارم از چه زماني به سمت موسیقی رفتم چون موسیقی من را انتخاب كرد و از زمانی که به یاد دارم، موسیقی، آواز و حس خواندن، من را به سمت خود کشاند.اولین نغمه هایی که در زندگی ام شنیدم یک نغمه آشنا و یک صدا درعالم دیگربود كه با گوش من آشنايي داشت به همين دليل است نميدانم موسيقي از چه زماني در من آغاز شد وبه آن علاقمند شدم.
من متولد کاشان هستم، با وجود آنكه گرايش مردم اين شهر بيشتربه سمت اصالت های فرهنگی است و بستری برای پرورش و آموزش موسیقی وجود ندارد اما هميشه سعیم بر اين بود تا آنجا که امكان دارد در دوران نوجوانی از روي آثار اساتید مختلف (كه از طريق آثار صوتی در دسترس بود) تا حدودی موسیقی را یاد بگیریم و درکنار آن آموختن ساز نی را كه به آن علاقمند بودم نيز تمرين ميكردم.البته ناگفته نماند کاشان يكي معروفترین شهرهایی است که گیاه نی مرغوب دارد و بيشتر ني نوازان نی خام را از اين شهر تهيه مي كنند.
در آن دوره بواسطه يكي از دوستان بنام حسين مسعودي نيا(ایشان آن زمان شاگرد استاد جمشید عندلیبی بودند) که نوازنده نی هستند با ساز نی آشنا شدم و آموزش دیدم و بعد از آن چند جلسه مانند آواز، بصورت خود آموز آن را ادامه دادم. سال 75 براي آموزش و يادگيري موسيقي به تهران آمدم. بسيارعلاقمند بودم نزد استاد شجریان بروم و آواز را در كنار ايشان بياموزم اما آن دوران وضعیت و مشغله کاری سبب شده بود ايشان فرصتي براي تدريس نداشته باشند به همين بخاطر نزد آقای حميدرضا نوربخش رفتم.پيش از اين اطلاع داشتم ایشان نزد استاد شجریان آموزش ديده اند و آنچه که آقاي نوربخش می داند ومی خواند، همان چیزی است که نزد استاد آموخته اند ومن نيزمی توانستم از طريق آقاي نوربخش این تجربیات را دریافت کنم.
شیوه طاهرزاده را با آقای نوربخش و مکتب آوازی اصفهان را نزد دکتر حسین عمومی آموزش ديدم.بعد ازآن بخاطر ندارم چه اتفاقی سبب شد تا با هنرمنداني چون مجید درخشانی، فرهاد فخرالدینی، استادمحمد رضا لطفی، استاد حسین علیزاده ودیگران شروع به همكاري كردم. موسیقی مانند یک سیل آمد و من را با خودش برد، بدون اینکه تصمیمی بگیرم یا اراده ای در برابر آن داشته باشم اما امیدوارم در این فضایی که قرار گرفته ایم مفید واقع شوم.
فرمودید موسیقی ذاتی و ژنتیک است یعنی از خانواده به ارث مي رسد، چطور شد بدنبال انتخاب ساز نی رفتید؟آيا صداي این ساز را پيش از اين شنيده بوديد؟
خير. نمی دانم در کجا صداي اين ساز را شنیدم چون در فامیل و شهرما موزیسین حرفه ای وجود نداشت. دوران کودکي ام آواهای آیینی و سنتی حرف اول را در جامعه ما می زد.کاشان شهر مذهبی است و تمامي نغمه های آیینی آن شهر مبتنی بر موسیقی اصیل ایرانی بود يعني یک موسیقی ریشه دار، نغمه های آييني را روایت می کرد كه تقریبا با امروزه و آنچه كه در دسته جات و تعزیه ها اجرا مي شود متفاوت واندكي اصالت خود را از دست داده است. آن دوران سلیقه شنیداری مردم نغمه های موسیقی سنتی بود و ما هم از آن طریق توانستیم با این موسیقی آشنا شویم.
اول ساز را انتخاب کردید بعد آواز؟
بطور واضح نمي توانم بگويم کدام انتخاب اول من است اما پيش از آنكه نی بنوازم، آواز را دوست داشتم.
نزدیکی اصفهان به كاشان در آموختن و گرايش شما به موسيقي چقدر اثر گذار بود؟
اگر به مبحث سبک شناسی موسیقی خوب دقت کنید متوجه مي شويد مناطقی که به لحاظ جغرافیایی اقلیمشان یکی است خصوصیات مشترکی نيز در زمينه موسیقی خواهند داشت.کاشان و اصفهان نيز از اين مقوله به حساب مي آيند و کسانی که در این حوزه جغرافیایی در زمینه آواز ظهور و بروز کرده اند مشخصات ذاتی مشترکی با يكديگردارند. مانند هنرمندان بزرگي چون ادیب خوانساری، عبدالوهاب شهیدی، تاج اصفهانی، حسين خواجه اميري(ايرج)و... بنده نيز به دليل نزديكي شهرکاشان با اصفهان متمايل به شیوه ای هستم که اصطلاحا به آن مکتب اصفهان می گویند.
درمحضر اساتيد مکتب اصفهان نيز بوده ايد؟
بله. با آقای دکترعمومی مکتب اصفهان را کار کرده ام البته ایشان در تهران سكونت داشتند. در اصفهان نيز از راهنمايي هاي آقای علی اصغر شاه زیدی که استاد آواز هستند بهره برده ام .
استاد بزرگ نی نيز در آنجا سکونت داشتند..
بله. اما متاسفانه توفیق آموزش و يادگيري با استاد حسن کسایی را پيدا نكردم.
تحصيلات شما کارگردانی است، هنر سینما چه اثرات مثبتي درعرصه موسیقی دارد؟با توجه به صحبت هاي استاد علیزاده در مورد شما که ايشان می گویند:« محمد معتمدی برای من چون بازیگر سینمایی است که میتواند تمام نقشها را ایفا کند و شاید ویژگی بارز او تطبیق صدایش با انواع سلیقههاست» بنابراين گفته هنر كارگرداني و سينما چقدر توانسته به يادگيري موسیقی، تعامل و هماهنگي شما با هنرمندان ديگر كمك كند؟
دوران تحصيلی من با وجود آنكه یک رشته کاملا متفاوت بود تاثیر بسزایی در شناخت هنرموسیقی داشت.براي اينكه یک فیلم ساز خوب باشیم باید به حوزه های مختلف اشراف داشت يعني يك كارگردان بايد تقریبا به تمام حوزه هایی که مقوله هنر،جامعه شناسی و روانشناسی را در بر می گیرد مسلط باشد و برای ساختن یک فیلم، جامعه در برگیرنده و بازيگران آن فیلم را به خوبي بشناسد تا بتواند با علم روانشناسی با فرم های مختلف هنری چون موسیقی،نقاشی، تئاتر و گرافیک آشنا شود. آشنایی با این مقولات سبب شد به عنوان یک موزیسین بتوانم دررشته ای تحصیل کنم که زاویه دید آن باز است.اين امر در جهت دهی هنری من بسيار کمک کرد و خود را مدیون آن دوران می دانم.
یعنی همكاري و کار گروهی شما با گروهای مختلف مانند«ادیب»،«خورشید»،«هم آوایان»و.. مانند این است که با چندین کارگردان کار مي کنید و متنهای گوناگونی را ارائه مي دهيد ؟
آن چه که شما می گویید در حوزه بازیگری است و من بازیگری نخوانده ام رشته تحصيلي من فیلم سازی است. احساس من اين است كه دوران تحصیل کارگردانی برای من یک نگاه هنری به ارمغان آورد. البته ناگفته نماند من هنر بازیگری را نزد استاد کرم رضایی و جهانگیر الماسی گذرانده ام و از اين بزرگواران مطالب مفيدي آموخته ام. بطورمثال خواندن و بيان شعر ریزه کاري هاي بسياري دارد و من مهارت در اين كار را از رضا کرم رضایی در درسی به نام نمایش نامه خوانی ياد گرفته ام و اين امر در خواندن اشعار موسيقي بسيار تاثير گذار بود.
شما فرموديد براي مسلط بودن به هنر بايد به آن هنر وهنرهاي پيرامون آن اشراف داشت. پس چرا براي تسلط به موسیقی و آهنگسازي تصميم نداشتيد علم موسيقي را هم ياد بگيريد و بصورت تخصصی آن را ادامه دهيد؟
هدف اول من اين بود كه محيط زندگي ام را عوض كنم و از کاشان به تهران بیايم چون در كاشان امکان رشد موسیقی وجود ندارد. اتفاقا در زمینه موسیقی در دانشگاه تهران امتحان دادم و نمره لازم را هم بدست آوردم اما چون رشته تخصصی آواز در دانشگاه وجود نداشت و تمايل داشتم اين هنر را بصورت حرفه اي و تخصصي كاركنم با خود گفتم چه بهتر است آواز را خودیاد بگیرم تا علاوه بريادگيري سازه هاي موسیقی بتواند در مسیر موسیقی به من کمک کند.
امروزه نيز كمترخوانندگان موسيقي هستند كه بسوی یادگیری علم موسیقی مي روند و از روي قريحه و ذوق آهنگسازي مي كنند این امربه موسیقی لطمه نخواهد زد؟
مخالفتی با این مسئله ندارم.به اعتقاد من درهنر،علم خیلی نمی تواند تعیین کننده باشد وبیشتر ذوق است. اگر کسی ذوق ملودی پردازی داشته باشد حتما در اين مسير موفق خواهد شد اما کسی كه در اين زمينه ذوق و قريحه اي ندارد نباید به سمت موسيقي برود. بنده به زعم خودم بیشتر از آن که خوانندگان و یا موزیسین هایی که در این زمینه فعال هستند را مقصر بدانم،عدم داشتن یک مدیریت فرهنگی جامع در عرصه موسیقی را مقصر اصلي اين اتفاقات می دانم.عرصه موسیقی نظام فرماندهی درستی ندارد ويا شايد استراتژيك اين نظام اشتباه باشد.یعنی درباره موسیقی، تاثیروچگونگي آن در جامعه ارائه درستي نشده و نگاه درستی به این حوزه وجود ندارد.
یعنی در اين باره خانه موسیقی هم نقش خواهد داشت؟
خانه موسیقی يك تشکل صنفی است اما مراکز سیاست گذاری فرهنگی در کشور بايد در سطح کلان نگاه درستي به موسیقی داشته باشند كه متاسفانه اين اتفاق كمتر افتاده است. یعنی در واقع اهمیت موسیقی برای آنها روشن نيست.هنرموسيقي هنرمشهودی نیست و باید از غیر دیدن درک و دریافت شود به همین خاطر آثارآن تا سالهاي طولاني مشهود نخواهد بود وزماني این آثار کاملا مشهود و علنی می شود که خسارت های آن خیلی سنگین شده و یک نسل با یک نگاه و فرهنگ دیگری رشد کرده است.
این ذوق و قریحه که شما اشاره كرديد دراكثر هنرمندان وجود دارد تا آنجا كه خيلي از اين دوستان بصورت زیرزمینی فعالیت می کنند و هیچ علم و نظارتي پشت سرآن نيست. اما با اين تفاسير چرا خوانندگان موسیقی سنتی كمتر به سمت آهنگسازي مي روند اما در موسیقی پاپ تقريبا همه خود دستي هم به آهنگسازي دارند ؟
آشنايي چنداني به حوزه موسيقي پاپ ندارم. اما به اعتقاد من خواننده های سنتی هم می توانند آهنگساز باشند. آهنگسازی مانند شاعری نیاز به ذوق دارد. در طول تاريخ شاعرانی بودند که سواد خواندن و نوشتن نداشتند ولی آنقدر شعرشان زیبا و پر از صنایع ادبی بود که اگر به خودشان می گفتید صنایع ادبی خودشان نمی دانستند يعني چه؟ درآهنگسازی نيزکسانی هستند كه سواد موسیقايی ندارند اما ملودی هایی را زمزمه می كنند که بسیار تاثیر گذار و زيبا است. در واقع ذوق شرط لازم و علم ملزوم است.
از اجرای تبریزبفرماييد. با توجه به اینکه شما خواننده آذری زبان نیستید چطور شد که تصمیم گرفتید کار آذری بخوانید ؟
اولین بارکه استاد حسین علیزاده پيشنهاد همكاري را با من مطرح كردند صحبتي از موسیقی آذری نبود. قرار بر اين بود یک رپرتوآر شورو ابوعطا که به تازگي آهنگسازی شده بود اجرا کنم. بعد از آن استاد علیزاده گفتند یک تعداد قطعات آذری دارم و به دنبال یک خواننده آذری زبان می گردم اما می خواهم از شما سوال کنم فکر می کنید از پس خواندن این کار برمی آیید؟ شاید پنج ثانیه طول نکشید که گفتم قطعا این کار را انجام می دهم. پس از آن استاد علیزاده فرصتی دوباره به من دادند شاید از تصميم خود منصرف شوم اما من از همان روز شروع به تمرين یکی از قطعات آذري ایشان كه در سالهای اول انقلاب اجرا شده بود( بنام سروده های آذربایجان) کردم و درجلسه بعد سر تمرین با گروه خواندم .استاد عليزاده خیلی استقبال كردند و برای من نيزخیلی لذت بخش بود.
تا به آن روز آثارهنرمندان آذری را هم گوش داده بوديد؟
بله. خیلی زیاد. آثارعالیم قاسم اف وعارف بابایف را بسيارگوش کرده و علاقه بسياري به آنها دارم. با اطمينان مي گويم یکي از هنرمندان آوازخوانی که درهنر و شيوه خواندن من تاثیر بسزايي داشت عالیم قاسم اف است.من تحت تاثيرتکنیک خوانندگی و حالت های اجرای آواز اين هنرمند هستم و ايشان را استاد خود می دانم.
براي يادگيري موسيقي آذري اولین قدم سفربه تبریز بود. در آنجا از طريق دوستان موزیسین تمرین گویش آوازی و آموختن شعر آذري را آغاز كردم و غزل هايي انتخاب كرده بودم كه متفاوت باشد.چون دوست داشتم آوازهایی که می خوانم بصورت تقلیدی نباشد و فقط اثري باشد برای خودم.
درنهایت کسی که زبان مادری اش آذری نیست نمی تواند مانند یک آذری زبان كه درآن منطقه به دنيا آمده و رشد كرده اجرا كند،اما نهايت تلاش خود براي اجراي تبريز انجام دادم تا نمره قبولی خود را از مردم تبريز دريافت كنم.
اگر به شما پیشنهاد كنند به گويش هاي ديگر اجرا داشته باشيد قبول مي كنيد؟
این واقعیت را کتمان نمي کنم كه بخاطر سیاست کاری بگویم دوست ندارم، واقعیت این است که علاقمندم به همه زبانها بخوانم اما اجرا اين كار یک حد وحدودی دارد و باید تعداد محدودی ازاین کارها در زندگی يك هنرمند باشد.
در جایی شما گفته بودید:«اگر دو هنرمند کارهایشان با هم جفت و جور نباشد خروجی کارشان تناسب هنری نخواهد داشت» این جفت و جوری باعث شده شما با گروهای مختلف همکاری داشته باشد این همکاری و تعامل به چه صورت انجام گرفته آیا آهنگسازان نيزبا شما همکاری دارند؟
بله. تعامل کاملا دوطرفه است. زمانيکه استاد علیزاده تصمیم می گیرند با من به روی صحنه بروند طبیعتا در نوشتن آن موسیقی که قرار است من آن را بخوانم و اجرا كنم سلیقه موسیقایی و توانایی صوتی من در نظر گرفته شده است به همان ميزان هم زماني كه تصمیم میگیرم با استاد حسین علیزاده به روی صحنه بروم سعیم بر اين است کارم را جوری ارائه دهم که کنار شخصی مثل حسین علیزاده موفق باشم و طبیعتا" نقش من با زمانی که کنار استاد لطفی بوده ام کمی فرق خواهد داشت. درموسيقي استادعلیزاده پارامترهایی وجود دارد که باید با حفظ سلیقه و دیدگاه خود بتوانم در کنار ايشان یک آواز موفق ارائه بدهم.اصولا تا زمانیکه ریتیم درونی دو نفر(خواننده و نوازنده یا آهنگساز و خواننده) یکی نشود ودرک متقابلی از يكدیگر نداشته باشند كارموفقیت آمیز نخواهدبود. به همین خاطر قبل از همكاري با استاد علیزاده مدتها فقط آثار گذشته ایشان را گوش می دادم تا بتوانم تمبر و طعم موسیقی علیزاده را بیش از پیش در ذهنم مرور کنم تا بتوانم مکمل بیان سازی و موسیقایی ايشان باشم.
اولين همكاري شما با زنده ياد استاد لطفي بود،چه تفاوت هايي در كارهاي آقای علیزاده و آقاي لطفي وجود دارد؟
به هرحال كارهرهنرمند با هنرمند دیگر متفاوت است این یک چیز بدیهی است و خلاف این تعجب انگیزاست. حسین علیزاده یک دیدگاه ممتازومشخصی در موسیقی دارد استاد لطفی هم همینطور، اما اين دو استاد دریک جاهایی دیدگاهايشان با هم متفاوت مي شود. بطورمثال استاد لطفی اعتقاد دارد تمام خلاقیت ها و کارهای جدید باید در همان چارچوب و فرم های گذشته باشد و ايشان به مقوله فرم ها و همچنین حس و حال در موسیقی با حفظ آن چارچوب ها اهمیت زیادی می دهند. یعنی محمد رضا لطفی اعتقاد داشت موسیقی ما باید همان فرم های قدیم را حفظ کند اما احساسش به روز باشد. استاد حسین علیزاده نيز با حفظ اصالت ها اعتقاد بر این دارد که موسیقی ما باید در دورانهای مختلف اجتماعی و تاریخی بیانی مخصوص به همان دوره را ارائه دهد یعنی پایبند صرف به قواعد و کلیشه ها نباشد. در واقع ریشه های موسیقی را باید حفظ کنیم ولی در هر دوران متناسب با آن دوران کار نو ارائه بدهیم.
شما سال گذشته برگزیده سال رادیو دولتی فرانسه هستيد،یعنی یک ابداع در موسیقی داشتید؟ این اساتید چقدر در این انتخاب تاثیر گذار بودند؟
زماني كه این جایزه را گرفتم با استاد علیزاده همکاری نداشتم . اما جایزه فرانس موزیك یک جایزه موسیقی است نه جایزه صرفا آواز. یعنی خيلي ازهنرمندانی که پيش از من این جایزه را دريافت كرده اند یا آهنگساز بودند یا نوازنده. در واقع اين جایزه به افرادي اهدا می شود که در ارائه کارخود ویژگی های خاصی دارند یعنی یک چیزمنحصر به فرد كه شبیه دیگران نباشد. البته من نباید در مورد خودم نظر بدهم اما مبنای انتخاب اين جایزه همان چیزخاص است و اعتقاد آن ها این بود که دربیان آوازم بر روی صحنه حالتهایی در صدا و آواز من وجود دارد که برای آنها جالب و تازگی داشته و هیات داوران را متقاعد کرده است. به هر حال من در فستیوال های مختلف کنسرت هایی هم بصورت کاملا" سنتی و هم گاهی پیشرو تر و متفاوت تر ارایه داده ام. مانند اجراي تئاتر شهر پاریس که موسیقی کاملا سنتی، ساز و آواز ارائه شده بود و يا اجراهاي تلفیقی من با موسیقی فلامنکو که کاملا جدید وبیان متفاوت داشت.
در چند روز گذشته جایزه ای شوالیه به استاد شجریان اهدا شد آن هم از سوی کشورفرانسه بین این دوچه تفاوتی است؟
من این را موجب افتخار جامعه موسیقی کشورم میدانم.نشان شوالیه یک نشان فرهنگی معتبر از سوی کشور فرانسه است وجایزه ای صرفا" موسیقایی نیست.خوشبختانه هنرمندان دیگری هم که در ژانرهای مختلف این نشان را دريافت كرده اند مانند پری صابری، عباس کیارستمی، شهرام ناظری و دکتر سمیع آذر، همگی از مفاخر فرهنگی و هنری ما هستند. اين نشان به کسانی که در زمینه ارتباط فرهنگی بین دوکشور تلاش کرده اند و زحمت کشيده اند اهدا می شود. فرانس موزیک یک جایزه ویژه حوزهء موسیقی است.
یعنی هنرمندان دیگری چون عليرضا قربانی، همایون شجریان، شهرام ناظری و.. به درجه اي نرسیده اند که این نشان را دریافت کنند؟
خیر. اصلا" اینطور نیست. همهء عزیزانی که نام بردید از همه لحاظ در درجات ممتاز هنری هستند. متاسفانه ما درحوزه موسيقي اصیل کشورها، یا "وورد موزیک" ،چندان جایزه معتبر و تخصصی نداریم.رویدادهای موسیقی كه دردنيا با عنوان "اکسپو" برگزار می شوند تمامي تهیه کننده ها، کنسرت گذارها وبرگذارکنندگان فستیوال ها را دورهم جمع می کنند.در منطقه اروپا تقریبا" از مهم ترین این رخداد ها "بابل مد موزیک" است كه هر سال کسانی را در ژانرهاي مختلف به عنوان برگزیده انتخاب مي کنند. یکی از ژانرها موسیقی، موسیقی سنتی یا word musicاست. خوشحال هستم که این قرعه به نام من افتاد. البته خیلی هم عجیب نیست. چون در سالهای گذشته كنسرت هاي بسياري در اروپا برگزار كردم.
اجراهای مختلف در خارج از کشور چقدر توانسته آواز اصیل ایرانی را به کشورهای دیگر معرفي كند واز آن استقبال كردند؟
شايد آواز ایرانی برای مردم ما یک مقدار قدیمی و تکراری جلوه می کند اما بسیار جالب است كه بدانيد درهرجای دنیا که این آواز را ارائه مي دهيم طوري براي مخاطبان جالب به نظر مي رسد كه گويا با یک كارتازه و نو مواجه شده اند. بطوري كه بعد از هر فستیوال، مسئول فستیوال از ما درخواست برگزاري یک work shop برای علاقمندان به موسيقي سنتي را دارند. خصوصا تکنیک تحریر در آواز ایرانی. تکنیک های آواز ایرانی قابلیت هایی منحصر به فردی دارد که مهمترین آن تحریر ما است. کشورهاي شرقی مانند آذربایجان ،هند ، پاکستان، ترکیه وحتي کشورهای عربی به نوعی هر كدام تکنیک تحریر خود را دارند اما به غنای تکنیکی که در موسیقی ایرانی است و ازآن استفاده می شود نمي رسد.اما به نظر من این کافی نیست. تمامي مخاطبین یک فستیوال در اکثر این کنسرت ها توانسته اند با آواز و موسیقی ساز ایرانی ارتباط برقرار کنند ولی ما فراموش نکنیم که دنیا، دنیای رسانه است و رسانه است که اثر گذاری فراوان دارد. یعنی اگر یک کنسرت 700 نفر را تحت پیام خود قرار مي دهد يك رسانه مي تواند ميليون ها نفر را تحت پوشش خود قرار دهد ودرست همینجا نقطه ضعف موسیقی ما است كه متاسفانه برای دیدن و آشنایی با موسیقی خودمان هیچ رسانه ای وجود ندارد. چون متولی نشر فرهنگ ایران، ایرانی ها هستند و نمی توانیم انتظار داشته باشیم فرانسوی ها، آمریکايي ها و... بیایند موسیقی ما را حفظ و به دنيا معرفی کنند.اما متاسفانه مسئولیت معرفی موسیقی ما دردنیا تا به امروز برعهده خارجی ها بوده و این خیلی بد است.
فرموديد در خارج از كشور از موسیقی شما به خوبی استقبال شد، آیا آنها از شما در خواست نکردند تدریس داشته باشید؟
بله. استقبال خيلي خوبي شد. من در خارج از ايران تدریس بسياري داشتم. مردم اروپا خیلی کنجکاو هستند در مورد تاریخ کشورما بدانند و موسیقی آن را نیز یاد بگیرند.
چه کشورهایی آموزش داشتید؟
فرانسه، پرتغال، اسپانیا و كشورهايي كه در آنجا فستیوال برگزار كرده بوديم.
خود شما هم علاقمند هستید به زبان اسپانیایی يا عربی بخوانید؟
زبان اسپانيايي خيلي سخت است اما زبان عربی را خیلی دوست دارم .البته اینها چیزهایی نیست که در مورد آن تصمیم قطعی بگیریم فقط می توانم بگويم دوست دارم اما به زبان های مانند عربی و کردی خواهم خواند.البته ناگفته نماند پيشنهادهايي از جانب چندنفراز هنرمندان کشورهای مختلف شده است ودر برنامههاي آينده تصميم دارم با تعدادي ازهنرمندان کشورهای عربی اجرا داشته باشيم. حال اینکه این کار چه زماني به پختگی برسد و علنی شود مشخص نیست.
شیوه آوازی در کشور ما بيشتر به اينگونه است كه هرفردي كه دوست دارد به سمت آواز برود سبك استاد شجريان را مقابل خود مي گذارد، تا چه زمانی باید سبک استاد شجریان تکرار شود .
این مسئله یک نقطه ضعف تاریخی در موسیقی ما است و گناهش بر گردن استاد شجریان نیست.البته در زمینه نوازندگی ساز این مشکل کمتر به چشم مي خورد. هنرمندان مختلف مانند استاد روح الله خالقی، وزیری، حسین علیزاده، محمدرضا لطفی داریوش طلایی و...هر كدام براي خود یک روش وکتاب براي آموزش هنرجوی از صفر تا پیشرفته ارائه داده اند و هنرجویانشان می دانند این مسیر را چگونه آغاز كنند اما متاسفانه در زمينه آواز هیچ روش تدريسي وجود ندارد و مبنای تدریس آواز، تقلید طوطی وار است.یعنی اولین جلسه ای که هنرجو با استاد مواجه می شود ملودیي را مي شنود كه بايد آن را تقلید کند و هیچگونه از ظرافتهای تکنیکی یا توانایی های اجرایی آن ملودی را هم یاد نخواهد گرفت. به همین خاطر آواز خوانهایی که هنرجو هستند بصورت اتوماتیک به سمت کسی كشيده مي شوند که در آن دوران از بیشترین اقبال عمومی برخوردار بوده است. اما به اعتقاد من باید در حوزه آواز کسانی که پیشکسوت هستند و تجربه دارند مانند استاد شجریان،استاد ناظری و... با هم فکری موزیسین های چون استاد حسین علیزاده برای آواز شرح درس و روش تدريس مدون طراحی کنند.
فرموديد يادگيري آواز را نزد آقای نوربخش آموزش دیده اید، ایشان نيز شاگرد استاد شجریان هستند یعنی کارهای شما هم شبیه استاد است؟
من شیوه طاهرزداده را با آقای نوربخش كار كرده ام. یعنی به نوعي با متد آقای شجریان را نیز آشنایی دارم. اما من فقط آن روش را کار نکردم. کار خوبی که در مورد خودم انجام داده ام اين است كه شیوه هنرمندان مختلف را کار کرده ام و این مسير را از سرنوشت و بیوگرافی بزرگانی چون استاد شجریان آموخته ام. کسی مانند شجریان كه در طول دوران کاری و آموزشی خود شیوه هنرمندان مختلف چون ظلی، بنان و طاهر زاده را کار کرده است. به همین خاطر من هم تصمیم گرفتم شیوه هنرمندان مختلف را کارکنم و آنها را از وجود خود عبور دهم تا در نهایت بتوانم از بين سبک و شیوه هاي مختلف، بیان آوازی خود را پیدا کنم و امیدوارم توانسته باشم در اين راه موفق شوم.
یعنی اگر یک دانشجو بیاید بگوید آقای معتمدی به من آواز یاد بدهید شما به چه شیوه ای کار می کنید؟
متاسفانه خود من هم روش آموزشی مشخصی ندارم یعنی شيوه آموزشی چیزی نیست كه یک نفر برای خود و با سلیقه خودش طراحي كند.خود من مبنای آموزشی ام (البته من به شکل جدی تدریس نمیکنم) شیوه طاهرزاده است. اما معتقدم حتی روشي که تدريس مي كنم متد درست آموزشی ندارد. به جرات
مي گويم در زمینه آموزش آواز سنتی هيچ استاد موسيقي متد و روشي کامل و جامع ندارد و این ضعف تاریخی ما است.
اگر پنجاه سال از نسل آقای شجریان و شما بگذرد نسل های بعد باید چه کار کنند؟
به اعتقاد من باید مكانهايي مانند خانه موسیقی که اساتید و پیشکسوت هستند جلسه اي بگذارند و به حال روشهای آموزشی چاره اندیشی کنند. البته ذات تشکیل این خانه این است که به دغدغه های صنفی و حقوقی هنرمندان بپردازد اما از آنجایی که محل تجمع پیشکسوت ها و اساتید است اين پتانسیل را دارد که بیایند و به حال طراحی متد آموزشی فکري کنند. مدیرعامل خانه موسیقی(آقای نوربخش) یکی از بزرگترین معلم های آواز است و با توجه به اينكه ايشان آواز خوان قدري هستند اگر بخواهم یک الویت اورژانسی برای خانه موسیقی تعریف کنم این است با همفكري اساتیدی چون شجریان و علیزاده و دیگران یک متد جامع طراحي كنند و برای آن کتاب و شرح درس تدوین کنند. مقولاتی چون ادبیات، شعر شناسی، زیبایی شناسی انتخاب شعر و تکنیک های مختلف آواز و...
به نظر شما نسل امروز از آواز سنتی استقبال می کنند؟ یا چه بسا کمتر هم شده باشد و سلایق آنها تغییر کرده ؟
به اعتقاد من آواز ايراني ذاتا قابلیت جذب مخاطب را دارد اما آن چیزی که امروز به عنوان آواز ارایه می شود در اکثر موارد کیفیت و توان شادابی آن چیزی نیست که بتواند تاثیر گذار باشد. آن هم به اين دليل است که صدای آواز ما تنبل شده، چون آواز خواني به سمت ترانه خوانی و تصنیف خوانی رفته است. البته نباید انتظار داشت همه آواز خوان باشند.در بهترین دوران موسیقی ما يعني حدود از 70 سال پیش و اوج دوران شکوفایی آواز ايراني تنها کسانی مانند قمر، ذلی، بنان و... بودند. آن دوران نيز آواز خوانان توانا تعدادشان از انگشتان دست فراتر نمی رفت به همين دليل توانایی آواز اصیل و شرایط آن در یک نفر به سختی پیدا می شد و اگرهم وجود داشت انگیزه ی وقت و انرژی به سختي بوجود مي آمد. متاسفانه مدیریت موسیقی جامعه به گونه اي نیست که موسیقی ارزشمند وخاص امکان رشد داشته باشد.
آیا این دلیل هم وجود دارد که جامعه دچار افسردگي شده ونسل امروزبه دنبال ترانه و آوازهای ریتمیک رفته و کمتربه سمت موسیقی سنتی گرايش دارد.حتی کارهايي كه چندان با محتوا و ارزش شنیداری نداشته باشد.
واقعیتی که باید پذیرفت این است که وقتی ما درباره جذب حداکثری مخاطب در موسیقی اصیل وسنتی صحبت می کنیم خود آن جذب حداکثری یک بخش حداقلی جامعه است. یعنی شما نمی توانید انتظار داشته باشید صرفا با موسیقی سنتی تمام جامعه را پوشش بدهید. اما تجربه نشان داده مي توانيم با استفاده از موسیقی سنتی برای عموم جامعه موسيقي بسازيم. بطور مثال شاید اين روزها دیگر كسي به سمت آواز نروند و حوصله شنيدن آن را هم نداشته باشد اما در گذشته کسانی بودند که همین آواز را برای عموم جامعه در دورانهایی با بيان عاميانه باز تعریف کردند و موفق هم بودند. در آن دوران آواز بصورت پاپیولاربود و کسانی مانند آقای ایرج یا آقای اکبر گلپایگانی خواندن آواز را به گونه اي ارائه داده بودند که راننده کامیون ، قصاب و بقال و توده مردم شيفته اين نوع آواز شده بودند و همه آن را زمزمه مي كردند. آقاي گلپایگانی فرمی از آواز را تعریف کرده بود که مردم بتوانند طبق سلیقه و خواسته خود شنونده آن آواز باشند.به اعتقاد من موسیقی جدی باید سرجای خود قرار گيرد و با استفاده از موسیقی سنتی بتوانيم يك موسيقي پاپ سنتي را برای عموم جامعه تعريف كنيم. در گذشته گلها برنامه موسیقی پاپ بوده است که سر منشا آن موسیقی اصیل ايراني است.
کنسرت های پاپ را بیشتر جوانها پوشش مي دهند اما درکنسرت موسیقی سنتی رنج سنی متفاوت است. به نظر شما رسانه در معرفی موسیقی سنتی چقدرمي تواند اثر گذار باشد؟
من متولد سال 57 هستم یعنی با روند و حرکت انقلاب بزرگ شده ام و می توانم بیاد بیاورم چه اتفاقات فرهنگی در حوزه موسیقی ما افتاده است.اين روزها وقتي وارد خیابان مي شویم صداهای ریتمیک وحشتناكي از بعضي از اتومبيل ها به گوش مي رسد این اتفاقی است که حداقل بیست سال گذشته سابقه نداشت. آن صدایی که آن روزها ازضبط صوت ماشینها شنیده می شد نود درصد ریشه آن موسیقی اصیل ما و آواز بود.(من بخاطر دارم و شاهد عینی هستم)اما امروز چه اتفاقي افتاده همه باند خربزه ای روی ماشین خود می بندد و آهنگ هايي گوش می کنند که خود نمی دانند چیست! آن اتفاق بد فرهنگی که اشاره كردم یک نمونه اش همين است.
دلیل آن نيزاین است که وقتي مردم گرسنه باشند و غذاي خوب به آنها نرسد هر آنچه دم دست باشد خوراك خود مي كنند.اما با وجود عصر ارتباطات همه چيز دم دست قرار دارد ما خوراك خوب فرهنگي براي نسل جوان تهيه نكرديم و مهمترين آن موسيقي است. موسيقي است كه شيوه زندگي جوانها را تعیین
مي كند. به نظر من در دوراني كه زندگي مي كنيم همه چيز رسانه است يعني رسانه عامل تاثيرگذار در فرهنگ جامعه نيست بلكه خود فرهنگ جامعه است.آنچه كه رسانه ارائه مي دهد در مدت كمتر از يك هفته به فرهنگ عمومي تبديل مي شود. به عنوان يك موزيسين از عملكرد رسانه انتقاد دارم و اميدوارم هرچه زودتر اين مسائل آسيب شناسي شود تا متوجه شويم چه خسارت هاي ملي در عرصه فرهنگ متحمل شده ايم.
كارهايي كه اين روزها بيشتر مورد توجه قرار گرفته تيتراژهاي سريال يا فيلم است،خصوصا در ماه مبارك رمضان كه مخاطبان بيشتري را براي خود جذب مي كند شما تا به امروز چند كارتيتراژ ارائه داده ايد؟
خيلي محدود. چون آن كاري كه با سبك وشان و شيوه موسيقي ما همخواني داشته باشد كمتر تولید مي شود. به اعتقاد من سريال و موسيقي بايد مكمل همديگر باشند. امروز در كشورما بسياري از خوانندگان به سمت موسيقي تيتراژ رفته اند كه البته توفيقاتي هم براي آنها داشته است.
چه توفيقاتي؟
اينكه در حداقل زمان حداكثر مخاطب را براي خود جذب مي كنند و خيلي ها با صدا و هنر آنها آشنا مي شوند و اتفاقا" اگر هوشمندانه و هنرمندانه از این ابزار استفاده شود خیلی هم خوب است.اما مسير حركت يك هنرمند كه بخواهد در واقع يك جايگاه جدي را براي خود در موسيقي متصور باشد با اين مسير يك مقدار متفاوت است. نمي گويم تيتراژ خواندن كار اشتباهي است اما مسير اصلي هنرمند موسيقي از تيتراژ عبور نميكند. تيتراژ یک سریال مقصد نهایی یک هنرمند نيست بلكه يك فرصت رسانه اي است كه احتمالا" ماندگاري هم نخواهد داشت. موسيقي يك هنر مستقل است اما تيتراژ در حاشيه يك هنر ديگر قرار دارد.
از اجراي موسيقي تلفيقي و موسيقي فلامنكو و اينكه چطور شد اين مسير را انتخاب كرديد بفرماييد؟
در گذشته نيز چنين پيشنهادي را دريافت كرده بودم اما آن زمان چون كار تلفيقي و گفتمان موسيقي بدرستي تعريف نشده بود و از همان ابتدا بدون آنكه كار را بشنوند يا ببينند نفس كار را زير سوال مي بردند به همين خاطر خيلي راغب به انتخاب آن نبودم.تا اينكه مسئول برگزار كننده فسيتوال فلامنكو اسپانيا از من در خواست كرد يك هفته با هنرمندان در آلمان تمرين كنم و اگر نتيجه رضايت بخشي از اين كنسرت داشتم ادامه بدهم. وقتي به موسیقی آنها گوش دادم مطمئن شدم ريشه و احساسات مشتركي در اين گفتمان موسيقي وجود دارد و به آن علاقمند شدم .در زمينه موسيقي سازی پيش از اين اساتيدي چون حسین عليزاده و كيهان كلهر فعاليت داشته اند اما در زمينه آواز اينچنين نبوده است.به نظر من در عصري كه ما زندگي مي كنيم گفتمان موسيقي يه ضرورت اجتناب ناپذير است.
در مورد مناجات خواني كه در ماه مبارك رمضان اجرا كرديد و آيا اين انتخاب ريشه در عقايد آييني و مذهبي شهر شما دارد؟
در گذشته براي تمام شئون وحالات زندگي ما موسيقي وجود داشت مانند موسيقي كار،عزا،شادي،كوچه بازاري، آييني و عبادي و... موسيقي آوازي ما فرم و بيان هايي براي رازو نياز داشت.مناجات خواني،اذان،چاووشي خواني و سحرخواني نمونه بارز آن هستند.اما متاسفانه اين مقولات فرهنگي كمرنگ شده و هنرمندان آواز به دنبال حفظ و نگاهداري آن نبوده اند كما اينكه اگر آثار طاهر زاده، تاج، اصفهاني و اقبال آذر را به خوبي نگاه کنیم مي بینیم در صفحات به جا مانده از آنها مناجات و اذان و نیایش دیده می شود .بخشي از مناجات خواني ريشه در اعتقادات ما دارد، وبخش مهم دیگر آن جنبه فرهنگي و ميراث ماندگار ما است .همانگونه كه ما به نگاهداري و حفظ تخت جمشيد، سي وسه پل متعهد هستيم بايد به حفظ مناجات خواني و سحر خواني نيز بپردازيم اينها ارزش هايست كه اگر در جامعه از بين برود فرهنگ اصيل كمرنگ خواهد شد.
اين روزها اوضاع موسيقي سنتي به چه صورت است؟
علي رغم اينكه خيلي ها نااميدانه درباره آن صحبت مي كنند بسيار خوشبين هستم. ما در دوران تازه اي از موسيقي به سر مي بريم و بايد بپذيريم موسيقي سنتي ما آن گونه كه در سي سال پيش قرار داشت ديگر نمي تواند مورد توجه باشد. من به موسيقي خوشبين هستم اما نه با حركت روي مدار قبلي، بايد اصالت ها حفظ شود اما با بيان و حرف تازه و اين دور از دسترس نيست.
منبع: روزنامه ایران
گزارش خطا
آخرین اخبار