حقوق مان را بدهید،املاک مال خودتان
کارگران شهرداری از واگذاری املاک نجومی به خودشان می گویند
به گزارش صدای ایران، روزنامه اعتماد در گزارشی نوشت:میان گرمای ظهر اردیبهشتی تهران، کارگران فضای سبز شهرداری همین که میشنوند یکی از نامزدها در آخرین مناظره انتخاباتی، عصر جمعه گفته« ما املاک نجومی دادیم؟ ما دادیم به کارگران رفتگر»، لبخندی تلخ میزنند که به زهرخند میرسد.
خيليهايشان مناظره را نديدهاند و باور نميكنند چنين چيزي گفته شده باشد، جوانترهايي كه روي گوشيهايشان تلگرام دارند و خبرهاي مناظره را شنيدهاند هم طاقت شنيدن دوباره آن را ندارند و گاهي جواب ميدهند و گاهي هم سكوت ميكنند.
اين در حالي است كه قبلتر از اين همان نامزد در يكي از مصاحبههاي انتخاباتياش گفته بود «من قول ميدهم در دولتم بازنشستهها هيچوقت نگران يخچالهايشان نباشند. يعني هر وقت در يخچالشان را باز كردند پر باشد.» جملهاي كه خيلي از كارگران پارك واكنش متفاوتي در مقابلش دارند. لبخند، تكان دادن سر، سكوت، خشم و...
حقوقمان را بدهيد، ملك نميخواهيم
محمدآقا، كارگر فضاي سبز شهرداري تهران سخت مشغول جابهجا كردن پشته علفهاي هرزي است كه ساعتي پيش با دستگاه چمن زني تراشيده و روي هم انباشته است. دانههاي عرق از موهاي مشكي و خيسش شره ميكند و از شيار پيشاني به چهرهاش ميريزد. همين كه سوال را ميشنود به پهناي صورت ميخندد و دوتا دندان زردرنگ جلوي دهانش ميان صورت تيرهاش بيرون ميزند. ميگويد: «دروغ ميگويند. تو يخچال ما گوشت كه هيچي، ميوه هم پيدا نميشه. يخچال خالي خاليه. صبحها كه بيدار ميشوم در يخچال را باز نميكنم تا شرمنده زن و بچهام نشوم. من٦٧ سالمه و از ٥ تا بچهام دوتايشان ازدواج كردهاند. سالهاست كه اينجا دو شيفت كار ميكنم. شيفتهاي ما هشت ساعته است. براي هر شيفت به ما يك ميليون و ١٠٠ هزار تومان ميدهند و اين دوميليون و ٢٠٠ هزار تومان به جايي نميرسد. با اين سن و سال بايد كار كنم، نميتوانم بروم سر كوچه گدايي كنم؟» محمد آقا مدام سرفه ميكند، گاهي ماسك سفيدرنگي را از جيبش بيرون ميآورد و روي دهانش ميگذارد. به يكي از كارگران سبزپوش كه مشغول جابهجايي پشته علفهاي هرز داخل وانتي است كه گوشه پارك متوقف شده، اشاره ميكند و ميگويد: «اين از ساعت ١٢ تا هشت شب اينجا كار ميكنه هشت تا ١٠ شام ميخورد و دوباره ميرود سر كار تا ساعت ٧ صبح. ٧ ميخوابد و دوباره ١٢ ظهر ميآيد سر كار» يكي ديگر از كارگران حرفهايمان را ميشنود و از همان دور فرياد ميزند: «حقوقمان را بدهند ما املاك نجومي نميخوايم.»
ما يخچال نداريم
سليم، كارگر ٤٥ ساله شهرداري جارويش را به دست گرفته و با تكهاي از مقواها و كاغذهايي كه از جوي آب برداشته به سمت سطل زباله مقابل پارك ميرود. وقتي سوال را ميشنود ميخندد و كلاه لبه دارش را روي سرش جابهجا ميكند. ميگويد: «حقوقم ماهي يك ميليون و صدهزار تومان است و بيمه هم نيستم. ما كارگرهاي افغان را به هيچ قيمت بيمه نميكنند.» آرام صحبت ميكند و ميان حرفهايش جاروي توي دستش را تاب ميدهد. ميگويد: «من دو شيفت كار ميكنم و حقوقم را براي زن و بچهام در افغانستان ميفرستم. پيمانكار براي ما يك خانه كوچك در پاچنار اجاره كرده كه شبها ١٥ نفري آنجا ميخوابيم. يخچال هم نداريم. روزها همين جا يك كنسرو لوبيا ميخريم و با نان بربري ميخوريم تا فردا صبح.»
سيب زميني گوشت غذاي ما است
عباس آقا تكهاي نان بربري به دست از در ورودي پارك وارد ميشود و از دكه نگهباني تكهاي روزنامه ميگيرد تا نانش را داخل آن بگذارد. عجله دارد كه هر چه زودتر به سيبزمينيهايي كه روي پيكنيك گوشه پارك سرخشان كرده برسد و ناهارش را بخورد؛ ميگويد: «من ناهار سيب زميني پخته، سرخ كرده يا نان و پنير ميخورم.» درباره محتويات يخچال خانهاش كه ميپرسم سرش را پايين مياندازد و ميگويد: «من ناهارم را اينجا ميخورم و زن و بچهام در خانه هم غذايشان همين است. گوشت و مرغ در يخچالهاي ما پيدا نميشود. سيب زميني گوشت غذاي ماست كه خدا را شكر زياد هم هست.»
دو سه تا ظرف نخود لوبيا و عدس پخته
پيرمرد سبزپوش سه تا دونات هزار توماني از دستفروش مقابل ايستگاه مترو خريده. تند تند يكي از دوناتها را باز ميكند و دوتاي ديگر را در جيب روپوشش ميگذارد. با دوتا گاز دوناتش تمام ميشود و وقتي ميشنود كه اين نامزد قرار است بعد از رياستجمهوري يخچال خالي بازنشستههاي كشور را پر كند ميگويد: «من ٣٠ سال است كه رفتگرم اگر بيمهام را رد ميكردند الان بازنشسته ميشدم و با پاي عليل مجبور نبودم كار كنم.» درباره موجودي يخچال خانهاش هم ميگويد: «دو سه تا ظرف نخود لوبيا و يه ظرف عدس پخته.»
ماهي يكبار گوشت ميخوريم
جواني ٣٥ ساله كه ٦ سال است در سازمان خدمات شهري شهرداري مشغول به كار است. ميگويد: «حقوقهاي ما را بدهند، نميخواهد يخچالهايمان را پر كنند.» يكي ديگر از نيروهاي خدماتي پارك كه ميانسال است حرفهايمان را ميشنود و با خنده جلو ميآيد و ميگويد: «ما ماهي يكبار گوشت ميخريم و ميخوريم. حالا كه تابستان در راه است و هوا گرم شده توي يخچال پر از پارچ و بطري آب خوردن است.» توي يخچال و فريزرمان هم كدو و بادمجان و سبزي سرخ شده زياد است. وقتهايي كه گوجه ارزان ميشود همه را با هم سرخ ميكنيم و ميخوريم. اما قوت به دست و پايمان نيست و پول دكتر و دوا هم نداريم بدهيم» جوان ادامه ميدهد: «هر چي سنگه روي سر رفتگرها گذاشتهاند.»
ما مدير نيستيم
املاك را به مديرها داده
محمود آقا كارگر ٤٢ساله مشغول آبياري چمنهاي پارك است. از سوراخ شدن شيلنگ آب عصباني است. ميگويد بايد قسمتي از آن را ببرد و دو سر شيلنگها را به هم بچسباند. مناظره را نديده و اصلا باور نميكند كه اين نامزد رياست جمهوري درباره املاك نجومي چنين چيزي را گفته باشد. عصباني ميشود و ميگويد: «اين نامزد گفته املاك نجومي را به مديران داده. ما كه مدير نيستيم.» ساعت از دو بعدازظهر گذشته. كارگران كنار يكي از كانكسهاي شهرداري روزنامههاي باطله را كنار هم پهن كردهاند و يكي يكي غذاهايشان را از ظرفهايشان بيرون ميآورند.
كنسرو لوبيا، گوجه فرنگي و خيارهاي خرد شده، سيبزميني و تخممرغ پخته، يك كاسه عدسي و قالبي پنير. يكي يكي لقمه ميگيرند و از ريز و درشت مشكلات زندگيهايشان به همديگر ميگويند.
خيليهايشان مناظره را نديدهاند و باور نميكنند چنين چيزي گفته شده باشد، جوانترهايي كه روي گوشيهايشان تلگرام دارند و خبرهاي مناظره را شنيدهاند هم طاقت شنيدن دوباره آن را ندارند و گاهي جواب ميدهند و گاهي هم سكوت ميكنند.
اين در حالي است كه قبلتر از اين همان نامزد در يكي از مصاحبههاي انتخاباتياش گفته بود «من قول ميدهم در دولتم بازنشستهها هيچوقت نگران يخچالهايشان نباشند. يعني هر وقت در يخچالشان را باز كردند پر باشد.» جملهاي كه خيلي از كارگران پارك واكنش متفاوتي در مقابلش دارند. لبخند، تكان دادن سر، سكوت، خشم و...
حقوقمان را بدهيد، ملك نميخواهيم
محمدآقا، كارگر فضاي سبز شهرداري تهران سخت مشغول جابهجا كردن پشته علفهاي هرزي است كه ساعتي پيش با دستگاه چمن زني تراشيده و روي هم انباشته است. دانههاي عرق از موهاي مشكي و خيسش شره ميكند و از شيار پيشاني به چهرهاش ميريزد. همين كه سوال را ميشنود به پهناي صورت ميخندد و دوتا دندان زردرنگ جلوي دهانش ميان صورت تيرهاش بيرون ميزند. ميگويد: «دروغ ميگويند. تو يخچال ما گوشت كه هيچي، ميوه هم پيدا نميشه. يخچال خالي خاليه. صبحها كه بيدار ميشوم در يخچال را باز نميكنم تا شرمنده زن و بچهام نشوم. من٦٧ سالمه و از ٥ تا بچهام دوتايشان ازدواج كردهاند. سالهاست كه اينجا دو شيفت كار ميكنم. شيفتهاي ما هشت ساعته است. براي هر شيفت به ما يك ميليون و ١٠٠ هزار تومان ميدهند و اين دوميليون و ٢٠٠ هزار تومان به جايي نميرسد. با اين سن و سال بايد كار كنم، نميتوانم بروم سر كوچه گدايي كنم؟» محمد آقا مدام سرفه ميكند، گاهي ماسك سفيدرنگي را از جيبش بيرون ميآورد و روي دهانش ميگذارد. به يكي از كارگران سبزپوش كه مشغول جابهجايي پشته علفهاي هرز داخل وانتي است كه گوشه پارك متوقف شده، اشاره ميكند و ميگويد: «اين از ساعت ١٢ تا هشت شب اينجا كار ميكنه هشت تا ١٠ شام ميخورد و دوباره ميرود سر كار تا ساعت ٧ صبح. ٧ ميخوابد و دوباره ١٢ ظهر ميآيد سر كار» يكي ديگر از كارگران حرفهايمان را ميشنود و از همان دور فرياد ميزند: «حقوقمان را بدهند ما املاك نجومي نميخوايم.»
ما يخچال نداريم
سليم، كارگر ٤٥ ساله شهرداري جارويش را به دست گرفته و با تكهاي از مقواها و كاغذهايي كه از جوي آب برداشته به سمت سطل زباله مقابل پارك ميرود. وقتي سوال را ميشنود ميخندد و كلاه لبه دارش را روي سرش جابهجا ميكند. ميگويد: «حقوقم ماهي يك ميليون و صدهزار تومان است و بيمه هم نيستم. ما كارگرهاي افغان را به هيچ قيمت بيمه نميكنند.» آرام صحبت ميكند و ميان حرفهايش جاروي توي دستش را تاب ميدهد. ميگويد: «من دو شيفت كار ميكنم و حقوقم را براي زن و بچهام در افغانستان ميفرستم. پيمانكار براي ما يك خانه كوچك در پاچنار اجاره كرده كه شبها ١٥ نفري آنجا ميخوابيم. يخچال هم نداريم. روزها همين جا يك كنسرو لوبيا ميخريم و با نان بربري ميخوريم تا فردا صبح.»
سيب زميني گوشت غذاي ما است
عباس آقا تكهاي نان بربري به دست از در ورودي پارك وارد ميشود و از دكه نگهباني تكهاي روزنامه ميگيرد تا نانش را داخل آن بگذارد. عجله دارد كه هر چه زودتر به سيبزمينيهايي كه روي پيكنيك گوشه پارك سرخشان كرده برسد و ناهارش را بخورد؛ ميگويد: «من ناهار سيب زميني پخته، سرخ كرده يا نان و پنير ميخورم.» درباره محتويات يخچال خانهاش كه ميپرسم سرش را پايين مياندازد و ميگويد: «من ناهارم را اينجا ميخورم و زن و بچهام در خانه هم غذايشان همين است. گوشت و مرغ در يخچالهاي ما پيدا نميشود. سيب زميني گوشت غذاي ماست كه خدا را شكر زياد هم هست.»
دو سه تا ظرف نخود لوبيا و عدس پخته
پيرمرد سبزپوش سه تا دونات هزار توماني از دستفروش مقابل ايستگاه مترو خريده. تند تند يكي از دوناتها را باز ميكند و دوتاي ديگر را در جيب روپوشش ميگذارد. با دوتا گاز دوناتش تمام ميشود و وقتي ميشنود كه اين نامزد قرار است بعد از رياستجمهوري يخچال خالي بازنشستههاي كشور را پر كند ميگويد: «من ٣٠ سال است كه رفتگرم اگر بيمهام را رد ميكردند الان بازنشسته ميشدم و با پاي عليل مجبور نبودم كار كنم.» درباره موجودي يخچال خانهاش هم ميگويد: «دو سه تا ظرف نخود لوبيا و يه ظرف عدس پخته.»
ماهي يكبار گوشت ميخوريم
جواني ٣٥ ساله كه ٦ سال است در سازمان خدمات شهري شهرداري مشغول به كار است. ميگويد: «حقوقهاي ما را بدهند، نميخواهد يخچالهايمان را پر كنند.» يكي ديگر از نيروهاي خدماتي پارك كه ميانسال است حرفهايمان را ميشنود و با خنده جلو ميآيد و ميگويد: «ما ماهي يكبار گوشت ميخريم و ميخوريم. حالا كه تابستان در راه است و هوا گرم شده توي يخچال پر از پارچ و بطري آب خوردن است.» توي يخچال و فريزرمان هم كدو و بادمجان و سبزي سرخ شده زياد است. وقتهايي كه گوجه ارزان ميشود همه را با هم سرخ ميكنيم و ميخوريم. اما قوت به دست و پايمان نيست و پول دكتر و دوا هم نداريم بدهيم» جوان ادامه ميدهد: «هر چي سنگه روي سر رفتگرها گذاشتهاند.»
ما مدير نيستيم
املاك را به مديرها داده
محمود آقا كارگر ٤٢ساله مشغول آبياري چمنهاي پارك است. از سوراخ شدن شيلنگ آب عصباني است. ميگويد بايد قسمتي از آن را ببرد و دو سر شيلنگها را به هم بچسباند. مناظره را نديده و اصلا باور نميكند كه اين نامزد رياست جمهوري درباره املاك نجومي چنين چيزي را گفته باشد. عصباني ميشود و ميگويد: «اين نامزد گفته املاك نجومي را به مديران داده. ما كه مدير نيستيم.» ساعت از دو بعدازظهر گذشته. كارگران كنار يكي از كانكسهاي شهرداري روزنامههاي باطله را كنار هم پهن كردهاند و يكي يكي غذاهايشان را از ظرفهايشان بيرون ميآورند.
كنسرو لوبيا، گوجه فرنگي و خيارهاي خرد شده، سيبزميني و تخممرغ پخته، يك كاسه عدسي و قالبي پنير. يكي يكي لقمه ميگيرند و از ريز و درشت مشكلات زندگيهايشان به همديگر ميگويند.
گزارش خطا
آخرین اخبار