پیچیدگیهای انتخابات ریاستجمهوری ٩٦
سال ١٣٨٤ که انتخابات ریاستجمهوری به دور دوم کشیده شد و مرحوم هاشمی و محمود احمدینژاد در میدان با هم رقابت میکردند، برخی کارشناسان میگفتند امکان ندارد مردم احمدینژاد را که هیچ سبقه سیاسیای ندارد، انتخاب کنند و هاشمی قطعا رئیسجمهوری خواهد شد.
صدای ایران- این کارشناسان که طبقه متوسط و بیحوصله آن زمان را مطالعه کرده بودند، همچنان بر نظر خود پایدار بودند تا اینکه صندوقهای رأی محمود احمدینژاد را رئیسجمهوری اعلام کرد. تحلیل رفتار انتخاباتی مردم ایران همیشه برای کارشناسان کار سختی است، چراکه بنا بر دلایلی که بیان آن در یک یادداشت نمیگنجد، از بیان افکار سیاسی خود پرهیز دارند و آن را چون رازی پیش خود نگه میدارند، بااینحال نتیجه آرا در چند انتخابات اخیر ریاستجمهوری کشورمان نشان میدهد مردم ایران در چند روز آخر رقابت است که تصمیم نهایی خود را میگیرند.
در خرداد سال ٧٦ درحالیکه نخبگان سیاسی پیشبینی میکردند ناطقنوری بر کرسی ریاستجمهوری تکیه بزند، این رقیب او بود که از صندوقهای رأی بیرون آمد، براساس نظریه جامعهشناسی سیاسی، انتخاب رقیب ناطقنوری بهدلیل شرایطی بودی که در چندین سال در جامعه ایران رقم خورده بود و به قول سعید حجاریان آنچه چندین سال در پایین جامعه رخ داده بود، در بالا بازتاب پیدا کرد؛ از جمله گسترش سواد و شهرنشینی، گسترش آموزش عالی، گسترش سواد در میان زنان، تحول در حوزه اشتغال، ارتقای وضعیت شغلی زنان، مهاجرتها به شهرهای بزرگ، بالارفتن سطح بهداشت و... و همگی باعث تغییر تفکر اجتماعی مردم و خواستههای آنها در چندین سال شده بود. این روند هرچند کند آغاز شد و لاکپشتوار جلو رفت؛ اما چنان تحول عظیمی را در پایههای جامعه ایران به وجود آورد که با وجود همه پیشبینیها مردم فردی را انتخاب کردند که چندان میان مردم شناختهشده نبود؛ اما باورهای سیاسی بیانشده از سوی وی توانست او را در جامعه به اوج برساند.
همین تحول در زمان انتخاب احمدینژاد هم رخ داد؛ او فردی بود بدون کارنامه سیاسی و زمانی کاندیدا شد که جامعه ایران بهشدت احساس بیعدالتی داشت، رویبرگرداندن طبقه متوسط از جریان دوم خرداد بهدلیل سرخوردگی ایجادشده از نرسیدن به همه خواستههایشان و ایجاد احساس نادیدهگرفتهشدن از سوی طبقه ضعیف باعث شد احمدینژاد از این خلأ استفاده کند و با بیان شعارهای جذابی مانند عدالت اجتماعی و ریشهکنی فقر و... به قشری که احساس فراموششدگی داشتند، جانی دوباره بدهد. بیان شعارهای جذاب و ایجاد هیجان بدون اینکه از او پرسیده شود چطور میخواهد فقر را ریشهکن کند و چه برنامه کارشناسی در این زمینه دارد، چنان هیجانی را در میان قشر آسیبپذیر ایجاد کرد که گفتمان جدید او با اقبال مواجه شد، درحالیکه طبقه متوسط اقبالی به شرکت در انتخابات نشان نمیداد، او توانست کرسی ریاستجمهوری را به دست آورد.
از منظر روانشناسی سیاسی، بررسی رفتار انتخاباتی مردم ما را به همین نتیجه میرساند. سیاستزدهشدن مردم همچنان در قالب این نظریه هم کاملا روشن است. در انتخابات ٧٦ کاندیدای برنده با شعار جامعه مدنی وارد عرصه شد و در انتخابات ٨٤ شعار فقرزدایی و عدالت بود که باعث برندهشدن یک کاندیدا شد. هر دو کاندیدا در زمانی که وارد رقابت شدند، عضو شناختهشده یک حزب نبودند و شاید اقبال هر دو در همین مورد بود؛ دورشدن از وجه سیاسی. کلمهای که مردم ایران چندان به آن علاقهای ندارند و در میان عموم این کلمه بار معنایی منفی دارد.
اگر بخواهیم این دو انتخابات تأثیرگذار را از منظر نظریه گفتمانی بررسی کنیم، به این نکته میرسیم که چه در انتخابات دوم خرداد و چه در سوم تیر که احمدینژاد برنده شد، براساس یافتههای یک محقق ٢٠ درصد از مردم قبل از انتخابات با احمدینژاد و خاتمی آشنایی داشته و ٨٠ درصد از آشنایی مردم در دوران انتخابات به وجود آمده است؛ البته وضعیت درباره محمد خاتمی در میان نخبگان سیاسی تفاوت داشت، او بهواسطه اینکه در دورهای وزیر ارشاد بود، در میان نخبگان سیاسی و قشری از روشنفکران که با وزارت ارشاد مراوده داشتند، شناخته شده بود؛ اما در میان عموم مردم او فردی ناشناس محسوب میشد؛ بنابراین میتوان نتیجه گرفت که مردم ایران گرایشهای حزبی، قومیتی، جنسیتی و طبقاتی کمی دارند و معمولا میکوشند بهصورت مستقل و براساس شناختی که در دوران انتخابات پیدا میکنند، بهترین فرد در جهت تأمین بیشترین سود و کمترین ضرر را انتخاب کنند. این اتفاق در سال ٩٢ و انتخاب حسن روحانی هم افتاد؛ روحانی در میان سیاسیون فردی شناختهشده بود؛ اما در گوشهای از سیاست ایران قرار داشت که عموم مردم با او بهصورت مستقیم برخوردی نداشتند. در انتخابات ٧٦، ٨٤ و ٩٢ کاندیداها هرکدام در روزهای آخر تبلیغات جملاتی کلیدی گفتند که آنها را از دیگر رقبای خود جلو انداخت، خاتمی با بیان «تحقق جامعه مدنی»، احمدینژاد با بیان «مگر مشکل ما موی چهارتا جوان است» و حسن روحانی با بیان جمله «حمله گازانبری به کوی دانشگاه و من یک حقوقدانم، سرهنگ نیستم»، مسیر خود را از دیگر رقبا جدا کرد.
حالا در انتخابات پیشِرو کاندیداها در چه وضعیتی قرار دارند، خیل عظیم ثبتنامکنندگان نشان میدهد دو جناح اصلی که در این عرصه رقابت میکنند، بهخوبی میدانند کارزاری سخت پیشِرو دارند، چراکه باز هم در این میان این طبقه متوسط است که انتخاب نهایی را انجام خواهد داد و کاندیدای اصلی آنها نقاط ضعفی دارد، بههمیندلیل است که جناحهای اصلی هرکدام با چند کاندیدا که بتوانند نقاط ضعف همدیگر را پوشش دهند، وارد میدان شدهاند؛ البته نباید فراموش کرد این دو رقیب اصلی یک مزاحم قدر نیز دارند، مزاحمی که بهدنبال کسب قدرت نیست و میخواهد میز بازی را به هم بریزد.
کارنامه تیم روحانی کاملا مشخص است، بهثمررساندن برجام، کنترل و کاهش تورم، استقرار انضباط مالی، گسترش مناسبات بینالمللی و تلاش برای تثبیت مبانی حقوق شهروندی از مهمترین عناوین موفق کارنامه او محسوب میشود؛ هرچند رکود حاکم بر اقتصاد نیز نمره منفی این کارنامه در نظر گرفته خواهد شد.
این وضعیت درباره تیم مقابل، یعنی آقای رئیسی هم به چشم میخورد او نیز شناسنامه کاری مشخصی دارد ٣٥ سال سابقه حضور در جایگاههای مهم در قوه قضائیه و تولیت چندماهه آستان قدس رضوی، نقطه ضعف رئیسی عدم سابقه اجرائی است. براساس نظریات سیاسی که در بالا مطرح شد آن کسی میتواند تعیینکننده و برنده اصلی این رقابت باشد که بتواند فارغ از جایگاه سیاسی صدای طبقه متوسط را بشنود و او را برانگیزد؛ اتفاقی که در سه انتخابات پیشگفته افتاد.
اما تیم احمدینژاد چرا وارد این رقابت شده است؟ بقایی و احمدینژاد بهخوبی میدانند که خروج از پیچ تأیید صلاحیت برای آنها بسیار سخت و دشوار خواهد بود، اما بقای آنها در شرکت در این انتخابات است؛ چراکه همانطور که سابقه دوران ریاستجمهوری احمدینژاد و دورانی که در هر دوره ریاستجمهوریاش کاندیدا بود نشان میدهد او به دنبال ایجاد یک هژمونی است. او و بقایی چه تأیید و چه ردصلاحیت شوند به هدف خود که ایجاد یک هژمونی است خواهند رسید. آنها در پی زدن هر دو رقیب اصلی هستند و خود بهخوبی میدانند چه در نظر مسئولان و چه در نظر طبقه متوسط موقعیت مناسبی ندارند، اما با همان شعارهای همیشگی، عدالت، فقرزدایی، مبارزه با فساد و... آمدهاند.
گزارش خطا
نظر شما
آخرین اخبار