(طنز) خانواده مدرن (هفت سنگ)
ميگم، شما اين سريال خانواده مدرنو ميبينيد؟ منظورم همون (هفت سنگه)!. خب حالا كه شما اينجا نيستيد كه بگيد ميبينيد يا نه، به فرض محال بنا رو بر اين ميذاريم كه ميبينيد. شنيديد راجع به اين سريال چيا كه نميگن؟ ميگن سناريوش كشيه، يعني از يك سريال آمريكايي كش رفته شده.
راستش وقتي شنيدم سناريوي اين سريال كلا كشيه، اصلا هم مُخم سوت نكشيد. براي اينكه مُخم براي اين چيزا واكسينه شده، آخه يه بار هم قبلا راجع به يه سريال تاريخي كه داستانش راجع به تاريخ مصر بود، چنين اتفاقي افتاده بود كه سناريوش كشي بود و كلّي هم سرش كشمكش شد. ميگن يهو صاحبش اومد مچ اون آقاي سازنده رو گرفت كشيد كنار. بعدش هم شكايت كرد و گويا مبلغ هنگفتي هم خسارت گرفت. البته اين هنگفت عدد مجهول است و تاكنون رياضي دانان نتوانستهاند بگويند كه معادل چه عدد و رقمي است.
خلاصه كشاكشي است كه بيا و ببين. از قديم گفتن مرد آن است که در كشاكش دهر/ سنگ پاي قزوين باشد/ خلاصه اينكه آقا مور مورمون شد كه باز پاشيم و گوشتكوبمونوبرداريم و بريم تلويزيون و با يك فرد مسئول! مصاحبه كنيم. راه افتاديم به سمت جام جم. رسيديم دم حراست.
گفتند: چي همراته؟ گفتم: هيچ چي به خدا فقط يك گوشتكوب.
گفتند: ورود گوشتكوب به داخل اكيدا ممنوع است.
گفتم: آخه اين ابزار كارمونه، بدون گوشتكوب چه جوري مصاحبه كنيم؟
گفتن: الّا و بلّا نميشه.
گفتم: خب نميشه كه نشه، ميايستم همينجا بالاخره يك مقام مسئولي مديري، چيزي از اينجا رد ميشه كه به ما بگه عمو خرت به چند!.
بعد از چند دقيقه ديدم يه آقايي از در داره مياد بيرون، قد كوتاه، پيراهن روي شلوار، و اندكي هم ته محاسن.
پيش خودم گفتم: خودشه، گوشتكوب رو گرفتم جلو دهنش و گفتم: شما اينجا مدير هستيد؟
گفت: من نه ولي رفيقم اينجا مدير بود، چيز كرد، اينا ام چيزش كردن، حالا قراره من به جاش چيز بشم.
گفتم: شما خبر داريد كه سناريوي سريال هفت سنگ رو از يك سريال آمريكايي به نام خانواده مدرن كش رفتن؟
گفت: بله، ما از همه چيز خبر داريم.
گفتم: شما ميدونيد كه تهيه كننده براي اين سريال از شبكه چقد پول گرفته؟
گفت: ميدونم ولي ميترسم بگم، خودت حدس بزن.
گفتم: يه ميليارد؟
گفت: برو بالا.
گفتم: يك و نيم ميليارد؟
گفت: برو بالاتر.
گفتم: خب پس شما بگو.
گفت: يه عالمه.
گفتم: يه عالمه ميشه چقد؟
گفت: يعني خيلي.
گفتم: آها، فهميدم.
گفتم: مگه شماها و مدير طرح و برنامه تون سناريو رو نميخونيد؟ چرا اجازه داديد سناريوي كشي رو به شما بندازن و در برن؟
گفت: ميدوني چيه آخه ماهواره هارو پارازيت ميندازن ماها نميتونيم سريالهاي خارجي رو ببينيم، اينترنتوهم فيلتر كردن، اينه كه ما دسترسي به اين جور چيزهانداريم . يه بار گفتيم بذاريد يه فيلم تماشا كنيم، گفتن نميشه، گناه داره. خلاصه اينجورياس ديگه.
گفتم: ممنون از اينكه وقتتونو در اختيار من قرار داديد.
گفت: اشكال نداره.
راستش وقتي شنيدم سناريوي اين سريال كلا كشيه، اصلا هم مُخم سوت نكشيد. براي اينكه مُخم براي اين چيزا واكسينه شده، آخه يه بار هم قبلا راجع به يه سريال تاريخي كه داستانش راجع به تاريخ مصر بود، چنين اتفاقي افتاده بود كه سناريوش كشي بود و كلّي هم سرش كشمكش شد. ميگن يهو صاحبش اومد مچ اون آقاي سازنده رو گرفت كشيد كنار. بعدش هم شكايت كرد و گويا مبلغ هنگفتي هم خسارت گرفت. البته اين هنگفت عدد مجهول است و تاكنون رياضي دانان نتوانستهاند بگويند كه معادل چه عدد و رقمي است.
خلاصه كشاكشي است كه بيا و ببين. از قديم گفتن مرد آن است که در كشاكش دهر/ سنگ پاي قزوين باشد/ خلاصه اينكه آقا مور مورمون شد كه باز پاشيم و گوشتكوبمونوبرداريم و بريم تلويزيون و با يك فرد مسئول! مصاحبه كنيم. راه افتاديم به سمت جام جم. رسيديم دم حراست.
گفتند: چي همراته؟ گفتم: هيچ چي به خدا فقط يك گوشتكوب.
گفتند: ورود گوشتكوب به داخل اكيدا ممنوع است.
گفتم: آخه اين ابزار كارمونه، بدون گوشتكوب چه جوري مصاحبه كنيم؟
گفتن: الّا و بلّا نميشه.
گفتم: خب نميشه كه نشه، ميايستم همينجا بالاخره يك مقام مسئولي مديري، چيزي از اينجا رد ميشه كه به ما بگه عمو خرت به چند!.
بعد از چند دقيقه ديدم يه آقايي از در داره مياد بيرون، قد كوتاه، پيراهن روي شلوار، و اندكي هم ته محاسن.
پيش خودم گفتم: خودشه، گوشتكوب رو گرفتم جلو دهنش و گفتم: شما اينجا مدير هستيد؟
گفت: من نه ولي رفيقم اينجا مدير بود، چيز كرد، اينا ام چيزش كردن، حالا قراره من به جاش چيز بشم.
گفتم: شما خبر داريد كه سناريوي سريال هفت سنگ رو از يك سريال آمريكايي به نام خانواده مدرن كش رفتن؟
گفت: بله، ما از همه چيز خبر داريم.
گفتم: شما ميدونيد كه تهيه كننده براي اين سريال از شبكه چقد پول گرفته؟
گفت: ميدونم ولي ميترسم بگم، خودت حدس بزن.
گفتم: يه ميليارد؟
گفت: برو بالا.
گفتم: يك و نيم ميليارد؟
گفت: برو بالاتر.
گفتم: خب پس شما بگو.
گفت: يه عالمه.
گفتم: يه عالمه ميشه چقد؟
گفت: يعني خيلي.
گفتم: آها، فهميدم.
گفتم: مگه شماها و مدير طرح و برنامه تون سناريو رو نميخونيد؟ چرا اجازه داديد سناريوي كشي رو به شما بندازن و در برن؟
گفت: ميدوني چيه آخه ماهواره هارو پارازيت ميندازن ماها نميتونيم سريالهاي خارجي رو ببينيم، اينترنتوهم فيلتر كردن، اينه كه ما دسترسي به اين جور چيزهانداريم . يه بار گفتيم بذاريد يه فيلم تماشا كنيم، گفتن نميشه، گناه داره. خلاصه اينجورياس ديگه.
گفتم: ممنون از اينكه وقتتونو در اختيار من قرار داديد.
گفت: اشكال نداره.
منبع: روزنامه آرمان
گزارش خطا
نظر شما
پربحث ترین عناوین
آخرین اخبار