نقد عبدالرسول کشفی بر ملکیان درخصوص «خودگروی»
به گزارش صدای ایران، مصطفی ملکیان در خصوص خودگروی روان شناختی و دیدگاه کانت در این باره نوشته است:
« كانت فیلسوف معروف آلمانی نكته خیلی لطیفی را تذكر می دهد. او می گفت هرچه روانشناسی رشد كرد و پیشرفت كرد ما انسان ها فی الواقع از هم دورتر شدیم. چون هرچه روانشناسی رشد كرد ما فهمیدیم كه چقدر ما انسانها خود دوست و خودخواهیم و خود دوست بودن به این معنا است كه اگر هم به دیگران نزدیك می شویم بازهم طالب چیزی برای خودمان هستیم. اولین بار كانت این نكته را تذكر داد كه ما این قدر خوددوستیم كه وقتی می بینیم كه بركسی مصیبتی، بیماری ای، فقری و… وارد شد بالاخره چیزی كه نامطلوب و ناخوشایند است نخستین واكنش روانی كه ما ناآگاهانه داریم، این است كه پیش خود می گوییم كه باز خوب است كه این مصیبت برمن فرونیامد.
توجه كنید كه او نمی گفت كه خوب است كه این مصیبت بر این شخص وارد آمد. یعنی نمی گفت كه ما وقتی یك مصیبت زده می بینیم از مصیبت زدگی او خوشحال می شویم. بلكه خوشحال می شویم از این كه ما مصیبت زده نیستیم. این معنایش این است كه ما آنقدر خود دوستیم كه وقتی مصیبتی را در دیگری می بینیم، نخستین واكنش ما این است كه این مصیبت از سر ما گذشته است وما درغم دیگران تسلّی می جوییم. ما در غم دیگران به یك معنا شاد می شویم، امّا نه از این كه دیگران مبتلا به غم هستند، شاد می شویم. خیر، از این كه این غمی كه بر دیگران آمده، بر من هم می توانست بی آید ولی نیامده. وقتی شما نسبت به نزدیكترین دوستتان این حالت را دارید، واقعیتش این است كه به گفته كانت، انسان احساس می كند كه از دیگران دور می شود وقتی من این واقعیت روانشناختی را می دانم، حسّ بغض و عداوت نسبت به شما نمی كنم، ولی این را هم می دانم كه شما وقتی مصیبت مرا می بینید، از این كه خودتان به این مصیبت گرفتار نیستید، شاد هستید. حدیثی از پیامبر نقل شده است كه وقتی مصیبت زده ای می بینید، بدون اینكه او متوجه شود و بشنود این دعا را سه مرتبه بخوانید: «الحمدلله الذی عافانی مما ابتلاك به و لو شاء لفعل» سپاس خدای را كه مرا از این مصیبتی كه تو را به آن مبتلا كرده است معاف داشته، با این كه می دانم اگر می خواست می توانست مرا هم مبتلا كند.
درواقع شما اولین واكنشی كه نسبت به مصیبت دیگری نشان می دهید، این است كه من به این مصیبت مبتلا نیستم. این نكته كه ما بسیار خود دوستیم و همه چیز را در قالب آنچه برای ما عاید می كند می بینیم، هیچ قبح اخلاقی ندارد. این ساختار روانی ماست و ساختار روانی به لحاظ اخلاقی هیچ قبحی ندارد. یعنی من ارزش داوری نمی كنم و ارزش منفی به آن نمی دهم. چون ارزشهای اخلاقی مثبت و منفی را به رفتارها و طرزتلقّی هایی می شود داد كه این رفتارها، رفتار ارادی و اختیاری انسان باشند.
اگر فعلی، فعل ارادی اختیاری انسان باشد، در آن صورت می شود گفت كه یا اخلاقاً خوب است و یا اخلاقاً بد است، درست است یا نادرست است، باید انجام می گرفت یا نباید انجام می گرفت اما چیزی كه جزو ساختار روانی ماست، خوب و بد بردار نیست. ما چاره ای جز این نداریم، ما اینگونه ساخته شده ایم و هیچ موجودی از جمله انسان نمی تواند از كادر وجودی خود به بیرون پرواز كند. ما در درون كادر وجودی خود می توانیم پرواز كنیم و قدرت مانور و جولان داریم. طبعاً نمی توانیم از ساختار وجودی خود رهایی بیابیم. بنابر این قبح اخلاقی ندارد. فقط می خواهم این واقعیت را ما حس كنیم كه چون همه ما حب ذات وخوددوستی داریم، نزدیك شدن ما به دیگران نزدیك شدنی است، خوددوستانه. یعنی دیگران برای ما وسیله اند، وسیله ای برای رساندن نفع و لذت و یا برای دوركردن مانع و مشكلی.»
جناب دکتر عبدالرسول کشفی-استاد فلسفه دانشگاه تهران- در پاسخ به پرسش یکی از دانشجویان در خصوص «خودگروی» و دیدگاه فوق، متن زیر را در گروه تلگرامی فرهیختگان- به مدیریت دکتر عبدالله صلواتی- در نقد ملکیان نوشته اند که از نظر می گذرد:
«جناب ملکیان هم در دفاع از این دیدگاه (خود گروی روان شناختی) بر خطا هستند و هم در اسناد آن به کانت اشتباه می کنند. کانت، نه از حامیان، که از مخالفان جدّی این دیدگاه محسوب می شود.
یکم،
بر مبنای خودگروی روان شناختی که جناب ملکیان در نوشتار مذکور در صدد دفاع از آنند، از هیچ کس هیچ رفتاری سر نمی زند مگر برای جلب منفعتی برای خود و یا دفع زیانی از خود. به بیان دیگر، انگیزه هر عمل، حتی در رفتارهای به ظاهر دیگرخواهانه یِ انسان، خود او، و نه دیگری، است. وقتی کسی به کسی کمک میکند یا به دلیل منافع شخصی ای است که مستقیم یا غیر مستقیم از آن به دست می آورد و یا به علت دفع زیانی است که مستقیم یا غیر مستقیم از خویش می کند. حامیان این نظریه (چنانکه در نوشتار مذکور آمده ) آن را ویژگی ساختاری انسان می دانند و گاه با تعبیر قانون طبیعی روان شناسی Natural Law of Psychology از آن یاد می کنند. به طور خلاصه: از منظر این گروه، "دیگرخواهی" به دلیل ساخت روانی انسان ناممکن است، از این رو، از پیامدهای این دیدگاه فروکاستن عشق (حتی عشق مادر به فرزند) به نوعی خودخواهی است.
دلیلی که حامیان خودگروی روان شناختی اقامه می کنند آن است که انسان بعد از هر رفتار موفق خود احساس رضایت می کند، از این رو، کسب رضایت غایت همه رفتارها حتی رفتارهای به ظاهر دیگرخواهانه انسان است.
اما، این دلیل نادرست است زیرا که در آن میان پیامدِ consequence فعل و هدفِ purpose آن خلط شده است. حصولِ رضایت پیامد فعلِ انسان و نه هدف آن است.
توضیح:
از منظر سوم شخص رفتار فرد دیگر می تواند با انگیزه های مختلفی صورت گرفته باشد. اگر از شما انگیزه فردی را که صبح هنگام از خانه بیرون آمده بپرسند تبیین های مختلفی را از شما می شنوند: او شاید به محل کارش می رود، شاید به قصد خرید از خانه خارج شده، شاید قصد پیاده روی دارد و .... اما، تنها یک نفر می تواند با یقین انگیزه آن فرد را مشخص کند و آنهم خود او و از طریق مراجعه درون نگرانه اش به حالات نفسانی خویش.
فرض کنیم صبح به قصد رفتن به محل کار از خانه بیرون می آییم. هدف ما رفتن به محیط کار است اما دیدن اتفاقی یک دوست قدیمی در مسیر حرکت مان "پیامد" فعل ما و نه هدف ماست. ما از خانه به قصد ملاقات با آن دوست بیرون نیامده ایم، بلکه، دیدن آن دوست پیامدِ غیر ارادیِ رفتار ماست. پیامد می تواند خوش آیند، بدآیند و یا خنثی از منظر ما باشد. دیدن دوست قدیمی خوش آیند ما، دیدن یک دشمن کینه توز بدآیند ما و نسبت به دیدن رهگذران عادی بی تفاوتیم.
حال در نظر بگیرید که خانه ای دستخوش حریق شده و فردی در محاصره آتش قرار گرفته باشد. اگر به یک باره خطر را به جان بخرید و تصمیم به نجات جان آن انسان بگیرید، انگیزه تان در آن لحظه چیست؟ روشن است که برای فهم آن راهی جز تامل در حالات درونی خود نداریم (روش شناخت در اینجا چیزی جز درون نگری introspection نیست). آیا هدف شما در آن لحظه نجات جان آن انسان و به بیان دیگر، دیگرخواهی است یا تحصیلِ رضایت نفس و آرامش خاطر؟ با درون نگری کدام را می یابیم؟ پاسخ روشن است: نجات جان یک انسان.
آری، در صورت توفیق در فعل مذکور رضایت نفس نیز برایتان حاصل خواهد آمد اما این رضایت پیامد consequence فعل شما و نه هدف purpose آن است. چنانکه ملاقات آن دوست قدیمی در مثال پیش پیامد فعل ما و نه هدف آن بود.
دوم،
کانت چنانکه عرض کردم از مخالفان و نه حامیان این دیدگاه است. او در "نقد عقل محض" با صراحت در رد این دیدگاه که از آن با تعبیر self-love یاد می کند چنین می نویسد:
Pure practical reason merely infringes upon self-love, inasmuch as it
only restricts it, as natural and active in us even prior to the moral law, to the
condition of agreement with this law, and then it is called rational self-love. But
it strikes down self-conceit altogether.
(Kant, Critique of Pure Reason, 5:73)
تکمله:
سال گذشته در دانشکده الهیات دانشگاه تهران سخنرانی ای با عنوان "تحلیل فلسفی عشق" داشتم. در آن سخنرانی به تفصیل در رد دیدگاه مذکور سخن گفتم. آنچه در بالا آمد اجمالی از آن سخنرانی است.»
گزارش خطا
آخرین اخبار