باهنر: برخی میخواهند حسن روحانی رد صلاحیت شود
به سراغ کسی رفتیم که اندیشههای سیاسیاش زمین تا آسمان با ما فرق دارد. کسی که بارها علیه تفکراتش گفتیم و او نیز همین طور. وی همان غایب بزرگ مجلس دهم است همان که وقتی خبرعدم ثبت نامش برای کاندیداتوری در انتخابات مجلس جدید به گوش رسید غوغایی به پا شد.
روزنامه آفتاب یزد در گفت و گو با محمدرضا باهنر دبیرکل جامعه اسلامی
مهندسین نوشت: به سراغ کسی رفتیم که اندیشههای سیاسیاش زمین تا آسمان با
ما فرق دارد. کسی که بارها علیه تفکراتش گفتیم و او نیز همین طور. وی همان
غایب بزرگ مجلس دهم است همان که وقتی خبرعدم ثبت نامش برای کاندیداتوری در
انتخابات مجلس جدید به گوش رسید غوغایی به پا شد.
در این گفت و گو آمده است: همه میگفتند مگر میشود؟ مگر میشود محمدرضا باهنر همان پدرخوانده جریان اصولگرایی و مرد لابیهای پارلمان که 30 سال از عمرخود را در قوه مقننه گذرانده و سالیان سال نایبرئیس مجلس بهشمار میآمده، اکنون خانه ملت را رها کند و به خانه خویش بازگردد؟!
محمدرضا باهنر، دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین و عضو حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام، سوژه گفتگوی امروز آفتاب یزد است. با سوالاتی که دراین ایام ذهن خیلیها را مشغول کرده، از رحلت آیتاللههاشمی بگیرید تا آخر و عاقبت اصولگرایی، از انتخابات 96 تا شخص «باهنر».... هرچند در طول گفتگو در بعضی جاها مکالماتمان از لحن معمول خارج میشود و بیشتر به یک کل کل سیاسی شبیه ومجال پرسش بسیاری از سوالات را هم نمییابیم، اما چه در آغاز و چه در پایان با لبخند و روی گشاده از ما استقبال میکند...
** در نبود و غیبت آیت الله، سپهر سیاسی کشور را چگونه ترسیم میکنید و اکنون جناحین سیاسی دچار چه تغییراتی خواهد شد؟
مرحوم آقایهاشمی عموما در زندگی سعی میکرد معتدل باشد و بر مشی اعتدال رفتار کند. حتی جالب است اگر تاریخ چندسال گذشته را مرور کنیم، اولین انتقادات و حملات تندی که نسبت به وی انجام شد از سوی تندروهای جناح اصلاح طلب بوده است. اما به هرحال ایشان چون علاقهمند به فضای اعتدالی در کشور بود با صبوری با بسیاری از رفتارها کنار آمد. علی ایحال فکر میکنم بهترین کار برای جناحین سیاسی حرکت به سمت وحدت است. البته این به آن معنی نیست که همه اختلافات در حوزههای مختلف فکری، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... پاک شود بلکه منظور من این است که میتوان رقابتی توام با رفاقت داشت و به جای اینکه همدیگر را دشمن فرض کنیم، رقیب بدانیم. البته بازهم تکرار میکنم قطعا لازم است برخیها طرفیّت خود را با جریاناتی مثل فتنه و امثالهم مشخص کنند. اگر کسی در چارچوب نظام به رقابت میپردازد هیچگاه دشمن نیست بلکه یک رقیب است که میتوان در موارد بسیاری در مسائل کلان فارغ از جنجالهای سیاسی برای مصالح و منافع کشور و ملت وحدت داشت. اما کسانی که چارچوبهای نظام را نمیپذیرند و به اصطلاح در جریان مسابقه، داور را قبول ندارند، نمیتوانند در این رقابت شرکت کنند و این امر بدیهی است.
** آیا ما توانستیم از پتانسیل هاشمی استفاده کنیم؟
قطعا در نظام جمهوری اسلامی ایران از ظرفیتهای مرحوم آیت ا...هاشمی استفاده شده است. به هرحال مناصب و مسئولیتهای بسیار مهم و تاثیرگذاری ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و استقرار نظام جمهوری اسلامی برعهده داشتند که برخی از آنها یا با رای مستقیم مردم بود یا با حکم حضرت امام خمینی(ره) مانند سمت جانشینی فرماندهی کل قوا یا با حکم مقام معظم رهبری(حفظه ا...) مانند ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام که در همه این موارد از ظرفیت بالای ایشان در نظام جمهوری اسلامی استفاده شده است و ایشان هم همواره خود را در خدمت نظام و منویات امام راحل و مقام معظم رهبری میدانست.
** آقای باهنر! به نظر میآید ارتباط خوبی با رسانهها دارید. با روزنامههاو خبرگزاریهای مختلف چه اصلاحطلب و چه اصولگرا صحبت میکنید و به طور مرتب نشستهای خبری دارید.این ارتباط شما با رسانهها برای بسیاری جای سوال است. گفته میشود هدف خاصی در برقراری این رابطه با رسانهها دارید.
این موضوع را نمیتوان انکار کرد که رسانهها، نقش بسیار مهمی در ساختار دموکراتیک کشورها دارند. تعریفی که ما از رسانهها داریم مستقل بودن رسانههاست. رسانهها مدعیاند که زبان گویای مردم هستند.
اما در کشور ما به دلیل نبود احزاب قدرتمند، بسیاری از رسانهها کارکرد سیاسی به خود گرفتهاند. در سایر کشورها یک حزب دارای یک ارگان خاص است و معمولا مواضعش را نیز از ارگان رسمی خودش منتشر میکند.
اما در ایران چون احزاب تابلوی مشخصی ندارند و بنا به مصلحتها بسیاری مسائل را مطرح نمیکنند، رسانهها کارکرد حزبی به خود میگیرند، به همین دلیل است که قاعدتاً رسانهها -اگرچه نمیشود گفت به طور کامل خلاف مردم حرف میزنند - آن بخش از حرفهای مردم را بیان میکنند که به نفع تفکر خودشان باشد. البته اشکالی هم ندارد. اما این نشان میدهد که جای احزاب و رسانه در کشور ما تغییر کرده است.
** خیلیها میگویند آقای باهنر برای این نشستهای مختلف خبری میگذارد، چون خودش را یکهتاز و سخنگوی جناح راست میداند. در واقع گفته میشود شما در تلاش هستید با بودن در صدر اخبار، خود را ریشسفید جریان راست معرفی کنید؟
اتفاقا من بعضا مورد نقد رسانهها قرار میگیرم که چرا در خیلی جاها صحبت نمیکنم. در بسیاری موارد خبرنگارانی که یک سوال یا یک حرفی دارند به سراغ من میآیند یا سعی میکنند درباره یک اتفاق و رویداد نظر من را بپرسند عمدتاً این گونه مصاحبهها را رد میکنم و با آن موافق نیستم. تقریبا خبرنگاران نیز با این روحیه من آشنایی دارند.
خبرنگاران هر جایی که یک آدم مشهور- حتی در جلسه ختم باشد- را پیدا کنند، ردیف میایستند و میخواهند یک سوالی از او بپرسند، سوالاتشان هم از حضرت آدم هست تا بقیهالله الاعظم! اما من معمولا اینگونه مصاحبههای سرپایی یا تلفنی را انجام نمیدهم.
ولی ماهی یکبار کنفرانس خبری دارم و در حد توانمندی یک مورد یا دو مورد مصاحبه اختصاصی میگذارم، برنامهام در این رابطه منظم است و بعضیها هم که درخواست مصاحبه میکنند دو تا سه ماه در نوبت میمانند، برای همین از من بعضا میپرسند که تو این قدر وقتت کم است!؟ من هم میگویم نه وقتم کم نیست، اما قرار هم نیست خیلی حرف بزنم.
** فکر میکنم در ماه، دوبار صحبت رسمی کردن، کفایت میکند وگرنه اگر بخواهم به همه درخواستهای مصاحبه اختصاصی جواب بدهم من هر روز باید پاسخ سوالات خبرنگاران رابدهم، به هر حال رسانههای زیادی هم در کشور داریم. اما بخش اصلی سوال من این بود که شما با این حضورهایتان میخواهید لیدر جریان اصولگرا و به عبارتی ریش سفید جناح راست باشید.
من خیلی هم ریشهایم سفید نشده! و هنوز در جریان اصولگرایی بسیاری از من بزرگتر هستند. اما بالاخره در تصمیمات جریان راست یکسری مسئولیتهایی بر گردن من است. به طور نمونه بعد از فوت جناب عسگر اولادی (رضوانالله) به اتفاق آرای اعضای جبهه پیروان رهبری، مسئولیت جبهه را برعهده گرفتم. در جبهه نیز دو نفر هستند که حرف میزنند. یکی رئیسجبهه است و دیگری سخنگوی جبهه. معمولا سخنگوی جبهه نیز از آن مدل کنفرانسهای خبری منظم ندارد.
بنابراین بیشتر مسئولیت پاسخگوییها بر گردن بنده میافتد. پس اینکه میخواهید بگویید من خودم را در جریان اصولگرا جلو میاندازم چنین چیزی نیست.
** به نظرتان جای عسگر اولادی را گرفتید؟
خیر. من همان موقع هم گفتم، الان هم میگویم که عسگر اولادی وجودی چند بعدی بود؛ هم سابقه انقلابیاش و هم صراحت لهجه و هم روحیه خدمتگزاری او متفاوت بود. همان وقتی که دوستان اصرار کردند تا من مسئولیت جبهه را برعهده بگیرم گفتم اگر همه شما به من کمک کنید تازه ممکن است بخشی از وظایف یا کارهایی که آقای عسگر اولادی انجام میدادند را بتوانم انجام دهم.
** از سوی خود اصولگرایان علیه شما صحبتهایی مطرح میشود. مثلا بعد از نشستهای خبریتان میگویند که اظهارنظر آقای باهنر مصرف شخصی دارد یا نظرات ایشان فقط نظرات خودش هست و نه جریان اصولگرا! هر چند میگویید هنوز ریشتان سفید نشده! اما به عنوان یک چهره شاخص اصولگرا غیر قابل انکارهستید، ولی با این حال، جریان راست روی حرف شما حسابی باز نمیکند. اگر شما به عنوان لیدر جریان راست و لااقل یکی از لیدرهای این جریان هستید، چرا اظهارنظرهایتان در بین اصولگرایان مورد توجه قرار نمیگیرد؟
ببینید! زمانی که در یک سیستم منظم وحساب شده فعالیت حزبی میشود تکلیف حزب روشن است! هر چند در خود حزب نیز شاخص و ضابطه وجود دارد. یعنی در هر حزبی ممکن است طیفها و جبهههای متفاوتی وجود داشته باشد. اما جمعبندی حرفهای اعضای یک حزب مشخص است.
ولی ایران در غیبت احزاب قدرتمند قرار دارد، بنابراین هر جبهه و هر جریان درکشور جمعی از تفکر خاص را در خود جای میدهد. من اگر بخواهم خیلی عامیانه صحبت کنم باید این طور برایتان مثال بزنم؛ فرض کنید جریان اصولگرا یک صف است به طول 100 متر، کسی که در این میان ایستاده، اگر به دو نفر جلوییاش بگوید بروید کلاه بیاورید، میروند سر میآورند!
اما در عوض آن دو نفری هم که عقب طیف هستند، تنها حاضرند در یک جلسه خیلی خصوصی در گوش شما بگویند که من اصولگرا هستم. اما به کسی نگو!
این طیف وسیع از آدمهای اصولگرا به این دو شکل کاملا متفاوت عمل میکنند. طبیعی است کسی که در وسط صف ایستاده، دچار مشکل خواهد شد. من در وسط این صف ایستادم و صحبت میکنم، برای همین دو نفر جلو صف، «باهنر» را متهم به لیبرال بودن میکنند و دو نفر آخر صف، من را متهم به تندروی. البته هر دو آنها درست میگویند چون من نسبت به دو نفر جلو صف نرم و متعادل هستم، اما نسبت به آن دو نفر آخر صف اصولگرایی بسیار تند هستم. بنابراین مخالفت اصولگرایان با باهنر خیلی طبیعی است. من یک جمله بیشتر نمیگویم ولی دو اعتراض متضاد به همان جمله من،از سوی هردوطیف اصولگرا میشود.
یکی میگوید آن جمله خیلی محافظهکارانه بود، یکی میگوید آن جمله خیلی تند و تیز بود، بنابراین باهنری که میخواهد در وسط باشد و معدل مواضع جناح را مطرح کند از اطراف جریان خود مورد نقد قرار میگیرد.
بسیاری تشتت آرایی که در بین اصولگرایان وجود دارد را ناشی از فقدان یک رهبر مقبول در این جریان یا همان «ریش سفید» بیان میکنند. برای همین وقتی یک اصولگرا از سوی جریان راست اعلام کاندیداتوری میکند، همین جریان علیه او موضع منفی نشان میدهد. یا بسیاری از چهرهها از جمله خود شما به عنوان لیدر جریان راست یا پدرخوانده اصولگرایی شناخته میشوید اما باز هم نظر تان قابل پذیرش اصولگرایان نیست. آیا میپذیرید که جریان اصولگرا فاقد یک لیدر واحد است و هرگز مثل جریان اصلاحطلب نتوانسته عمل کند. جریان اصلاحطلبی که علیرغم برخی اختلاف نظرها زیر بیرق یک نفر قرار میگیرند؟ آیا میپذیرید اصولگرایان چنین نفری را ندارند؟
همان طور که عرض کردم، چون ما خیلی تجربه حزبی نداریم بعضا چنین مسائلی برای ما مشکل به حساب میآید.اما مشکلی که شما درباره اصولگرایان بیان میکنید در بسیاری از کشورهای دنیا طبیعی است. مثلا شما آمریکا را در نظر بگیرید.
دراین کشور دو حزب اصلی وجود دارد اما دو سال مانده به انتخابات، 10 نفر در حزب جمهوری خواه و 10نفر هم در حزب دموکرات کاندیدا میشوند. تمام 10کاندیداهای هم حزبی، تا میتوانند همدیگر را نقد میکنند، هماورد میطلبند. علیه یکدیگر صحبت میکنند و در جهت حذف هم حزبی شان هرچه از دستشان برمیآید انجام میدهند. اما ضابطه یا قانون همان حزب این است که آخر به یک کاندیدا میرسند. وقتی حزب دموکرات آمریکا 10 کاندیدا معرفی میکند کسی نمیگوید در حزب دموکرات اختلاف وجود دارد.
در ایران اما وضعیت فرق دارد اشکال ما این است که در کشورمان ضابطهای وجود ندارد که طبق آن مثلا از تعدادزیاد کاندیداهای اصولگرایان به یک شخص واحد برسیم، بلکه میبینیم 5 کاندیدا از یک جناح تا پایان رقابت ریاست جمهوری میمانند و رای هم حزبی خودشان راهم میشکنند. یا خیلی از این کاندیداها به راحتی، تغییر حزب میدهند.
مثلا در مجلس دهم میبینیم که 130 تا 140 نفر با نردبان لیست امید به مجلس میروند اما موقع رایدادن هیئت رئیسه که میشود، رئیس فراکسیون امید برای ریاست مجلس رای نمیآورد. پس آنهایی که با نردبان لیست امید به مجلس رفتند ولی به رئیس لیست!رای ندادند، چه کسانی هستند؟ این اتفاقات همه اش برای این است که ما چیزی به اسم حزب نداریم، بلکه یکسری جریانات بدون ضابطه وجود دارد.
اینکه میگویید اصولگرایان فاقد یک لیدر هستند بله! من قبول دارم که فاقد یک لیدر واحد در جریان اصولگرا هستیم. اما در جریان اصلاحطلبی نیز تا همین حد این مطلب صدق میکند. شما همین انتخابات ریاست جمهوری سال 92 را ببینید.بالاخره آقای عارف یکی از کاندیداهای مشهور و امیدهای اصلاح طلبان بود اما در آخر با فشار و دعوا کنار رفت. ایشان حتی بعد از کنار رفتن از ریاست جمهوری باز هم گلایهمندی خودش را از این فشار ابراز کرد و گفت که من را به زور کنار گذاشتند. البته من میپذیرم که یک جریان سیاسی در برخی مواقع درجهت ائتلاف باید چنین فشارهایی برای کنار رفتن یک فرد وارد کند! درواقع یک وقتهایی این کنار رفتنها با فشار است و یک وقتهایی قلبی است. هر دو مدل آن وجود دارد.
متاسفانه ما در طیف اصولگرا آن ضابطهای که بتواند با فشار بر یک کاندیدا، او را وادار به کنارهگیری کند یا تشتت را پایان دهد نداریم. من هم این موضوع را در جریان اصولگرا، به عنوان یک نقطهضعف قبول دارم. اگر بنا باشد که حزب یا جریان اصولگرا فعالیت کند باید این نقیصه را برطرف نماید.
در نشست خبری اخیرتان اعلام کردید که بنا ندارید کاندیداهای اصولگرایان را معرفی کنید، اینکه به طور صریح کاندیدای اصولگرایان را معرفی نمیکنید و در قبال کاندیداتوری زاهدی یا آقای میرسلیم میگویید آن را تایید یا تکذیب نمیکنید چه معنایی دارد؟ چرا 3 ماه مانده به انتخابات هنوز هم همان حرفهای چندماه پیش از جمله وجود یک لیست 30 نفره از کاندیداهای اصولگرای ریاست جمهوری را مطرح میکنید به نظر میآید این رفتار شما یک نوع بازی سیاسی است.
ما اصلا تا به امروز به یک کاندیدای واحد اصولگرا نرسیدیم. این هم یکی از نقدهای جدی به خود ما است که انتخابات ریاست جمهوری در همان یکی، دو ماه آخر شکل میگیرد. بسیاری از نظرسنجیهای مردمی در فاصله 15 روز مانده به انتخابات به طور کلی تغییر پیدا میکند. مثلا درحالی که بسیاری یک کاندیدارا برنده احتمالی انتخابات میدانند در فاصله یک هفته مانده به انتخابات، معادلات به طور کلی به هم میریزدورقیب او از وی پیشی میگیرد.
روندهای انتخاباتی در کشور، روندهای عادی و طبیعی نیست بلکه این روندها بسیار متشنج است. متاسفانه به طور معمول، انتخابات در ایران در یک فضای هیجانی شکل میگیرد و نه در یک فضای منطقی که در آن بحث، صحبت و مقایسه برنامهها وجود داشته باشد.
من بارها و بارها گفتم که اگر نگاهی به سه رئیسجمهور گذشته داشته باشیم درمییابیم که تا دو ماه قبل از انتخابات کسی پیشبینی نمیکرد که آنها انتخاب شوند، چه کسی فکر میکرد سال 76 رئیس دولت اصلاحات یا سال 84 آقای احمدینژاد انتخاب شود؟یاحتی در سال 92 چه کسی به آقای روحانی به عنوان رئیسجمهور فکر میکرد؟ هیچکس چنین تصوری نداشت، چه مقامات بالای حکومتی و چه مردم چنین پیشبینی نداشتند. موقعی که رئیس دولت اصلاحات انتخاب شد به ایشان گفتم که شما برنامههایتان برای ریاست دولت چیست؟!
از آنجایی که ایشان آدم خوش مشربی است از ته دل زیرخنده زدو گفت: «مگر من فکر میکردم که رئیسجمهور بشوم که برای کابینهام فکری کرده باشم!» این حرف خود ایشان است، الان هم چنین جملهای را تکذیب نمیکند.
آقای احمدینژاد هم فقط خودش باورش میشد که رئیسجمهور میشود وگرنه هیچکس دیگر فکر نمیکرد که او رای بیاورد. حتی آقای روحانی هم همین طور بود! در مورد آقای روحانی نیز اگر یکسری اتفاقات پشت سر هم نمیافتاد، قطعا آقای روحانی رئیسجمهور نمیشد. کما اینکه چند وقت قبل، مرحوم آقایهاشمی گفتند که اگر ماها از آقای روحانی حمایت نمیکردیم او 3 تا 4 درصد بیشتر رای نداشت، جملهای که به رسانهها نیز کشیده شد!
البته به نظر من اگر آقای روحانی از سوی آقایهاشمی و اصلاحات حمایت نمیشد، 10- 12 درصد رای میآورد! که آقایهاشمی این رقم را 3 تا 4درصد اعلام کردند. اما در هر صورت بین دیدگاه من و آقایهاشمی این اتفاق نظر وجود داشت که اگر اتفاقات قبل از سال 92 نمیافتاد، تعداد آرای روحانی هیچ وقت به 50 درصد نمیرسید. اینکه میگویید چرا کاندیدای اصولگرایان را لو نمیدهید اولا به این خاطر است که چنین فردی وجود ندارد. بنابراین اگر تصور دارید اصولگرایان فرد قطعی خود را مشخص کردهاند ولی نمیخواهند آن را لو دهند قطعا چنین چیزی نیست.
** پس آن لیست 30 نفره که میگویید چه؟
من وقتی میگویم 30 نفر اصلا به این معنا نیست که برای آنها فرش قرمز پهن کردیم. بلکه از بین اصولگرایان، خیلیها علاقهمند هستند که وارد عرصه انتخابات ریاست جمهوری شوند و ازهمین روی در حال وزن کردن خودشان هستند. خود این 30 نفر هم اگر کمی تفکر کنند میفهمند که اساسا شورای نگهبان برای ریاست جمهوری حداکثر 7 تا 8 نفر را تاییدصلاحیت میکند!
انتخابات ریاست جمهوری انتخابات مجلس نیست که در آن 10 تا 12 هزار نفر ثبت نام کنند و در این بین چند هزار نفر تایید شوند. اساساً شان ریاست جمهوری طوری است که تعداد تایید صلاحیتشدههای آن بسیار کم و متغیر است.
در سال 76، تنها 4 نفر تایید شدند، در سال 92 هم که به اصطلاح تعدد کاندیداها وجود داشت، تنها 7نفر تایید شدند.
وقتی گفتیم برای انتخابات ریاست جمهوری 30 نفر را در لیست اصولگرایان داریم مشخص است که این تعداد محاسبات درستی ندارد. اما به هر حال 30تا 40 نفر در حال گرم کردن خودشان هستند. ولی حضور این 30 تا 40 نفر باید مشروط به این باشد که طی یک فرآیند قانونی یا اقناعی، به جایی برسند که دست آخر دو نفر به فینال انتخابات ریاست جمهوری راه یابند.
اصلاحطلبان هم همین طور. اگرچه من در نشست خبری خود نیز گفتم و الان هم میگویم که کاندیدای نهایی اصلاح طلبان آقای روحانی است و لاغیر. اما هنوز اصلاح طلبان، خودشان هم صحبتهایی درباره روحانی مطرح میکنند، یکی میگوید که باید آلترناتیو مطرح شود، یکی میگوید باید به کس دیگری هم فکر کرد. حتی آقای روحانی هم میگوید هنوز برای اینکه برای حضور در سال 96 اعلام آمادگی کنم زود است.
** وقتی رئیسجمهوری که یک دوره رئیس دولت بوده و در حال حاضر هم قوه مجریه در ید اوست، اینگونه صحبت میکند. آن وقت شما توقع دارید ما اصولگرایان بگوییم «فلانی» کاندیدای ماست و شما اصلاح طلبان هم هر کاری که دلتان میخواهد انجام دهید؟
طبیعی است که اصولگرایان چنین کاری نمیکنند، پس رفتار ما در عدم معرفی کاندیدای اصلی، اقدام عجیبی نیست. اصولگرایان در حال حاضر سبک و سنگین میکنند. مهم این است که هر جریان سیاسی به اتحاد برسد و امیدواریم جناح ما نیز به این مهم نائل شود.
** آقای باهنر! اخیرا موضوع ردصلاحیت حسن روحانی را مظلومنمایی دانستید. چرا چنین میگویید؟ درحالی که برخی شواهد و اتفاقاتی که اخیرا صورت گرفته است نشان میدهد که روحانی در شرایط خاصی قرار گرفته و فشارهای مشکوک علیه او نشان میدهد که ردصلاحیت وی محتمل است. هم اصلاح طلبان و هم کسانی مثل نوبخت از آلترناتیو برای روحانی -در صورت ردصلاحیت- میگویند، ولی شما میگویید مظلوم نمایی است.
من میخواهم بگویم تاکنون در این مملکت این اتفاق نیفتاده، شخصی که در حال حاضر رئیسجمهور است برای دور دوم ریاست جمهوری، صلاحیتش تایید نشود. البته انکار نمیکنم عدهای علاقهمندند که آقای روحانی را از طریق ردصلاحیت از میدان بیرون کنند. من این موضوع را نفی نمیکنم. اما حرف من این است که ردصلاحیت آقای روحانی یا باید از یک مرکزیتی که قدرت در اختیارش است، نشت پیدا کند، یا یک سخنگو یا عضو نزدیک به شورای نگهبان چنین صحبتی را بیان کند.
اما اینکه فردی در یک همایش موضوع ردصلاحیت حسن روحانی را مطرح کند، نمیتواند ملاک قرار گیرد. اینکه اصلاحطلبان میگویند، در حین اینکه به حسن روحانی رای میدهیم باید یک آلترناتیو - درصورت ردصلاحیت او - داشته باشیم با آنها موافقم. من هم معتقدم که عقل نیز همین را میگوید که اصلاحطلبان چنین کنند!
اصلا فارغ از بحث ردصلاحیت حسن روحانی، او هم یک انسان است و فردایش معلوم نیست – انشاءالله خداوند طول عمر به ایشان بدهد- پس نباید یک جناح تمام تخممرغهای خودش را در سبد یک نفر بریزد و همه امیدها در او خلاصه شود. اما با توجه به شرایط معمول در کشور، آقای روحانی در سال 96 هستند و تایید صلاحیت هم میشوند. این را هم که حسن روحانی گفته برای انتخابات 96 هنوز تصمیم نگرفتم، تعارف است و اصلاح طلبان نیز از ایشان عبور نمیکنند.
** اخیرا درباره جبهه مردمی انقلاب اسلامی هم اظهار نظر کردید. در حالی که بسیاری این جبهه را قل دوم جبهه پایداری و آن را یک جبهه تندرو میدانند، شما از محوریت این جبهه برای اصولگرایان گفتید. این صحبت و دفاع شما از این جبهه بسیار نگرانکننده است و به نظر میرسد که جریان اصولگرا به سمت و سویی پیش میرود که جبهه تندرو، علم اصولگرایان را در دست خواهد گرفت!پس محوریت جامعه روحانیت چه شد؟
حرفهای شما و استدلالتان صرفا جنبه سیاسی، جناحی دارد. حداقل این 10 نفری که تابلو جبهه مردمی نیروهای انقلاب را بالا بردهاند نمیشود تندرو دانست. اصولا شما اصلاح طلبان شگردی غیر از اینکه رقبای خودتان را متهم به تندروی کنید، ندارید. چون راهحل دیگر ی ندارید. اما به شما میگویم باید این 10 نفر را خارج از برنامه جناحی و سیاسی بررسی کنید. اینها تندرو نیستند.
** ولی دونفر از این اعضا در جبهه پایداری قرار داشتند؟
میدانم! ولی شما دو نفر از یک گروه را میبینید. من همه 10 نفرشان را میگویم در بین این 10 نفر، مهدی چمران، مرضیه وحیددستجردی هم هست...
البته این افراد هم پرونده معتدلی ندارند و از همان طیف اصولگرایان خاص هستند.
بله! اصلا از همه این 10 نفر بهتر همان آقای روحانی است که شما میگویید! شما دفاعتان را از روحانی بکنید! طبیعی است که شما اصلاحطلب هستید و باید از حسن روحانی دفاع کنید و بقیه رقبا را تندرو بدانید! من هم نمیخواهم کاندیدای شما را کوچک بکنم.
اما اینکه همه 10 نفر هیئت رئیسه جبهه مردمی نیروهای انقلاب را بخواهید با چوب تندروی بزنید خیلی سادهانگارانه است و مطمئن باشید این شگرد شما اصلا در جامعه جواب نمیدهد. البته ممکن است هر یک از این 10 نفر در یک جایی یک پرونده تندروی داشته باشند.
اما من به عنوان مسئول جبهه پیروان خط امام و رهبری میگویم ما در حال حاضر با یک نگاه مثبت این جبهه جدید را بررسی میکنیم. هنوز هم نگفتیم جبهه پیروان قرار است به جبهه مردمی نیروهای انقلاب بپیوندد.
** پس قرار است به طور رسمی اعلام بکنید که به این جبهه پیوستید؟
باید رای بگیریم! این طور نیست که من تصمیم بگیرم، از امروز به این جبهه بپیوندیم. به هر حال جبهه پیروان یک تشکیلات با 17، 18 گروه است. در این جبهه، شورای مرکزی و سیاست راهبردی داریم. اما میگویم که جبهه پیروان با نظر مثبت، جبهه مردمی نیروهای انقلاب را بررسی میکند و جبهه نیروهای انقلاب را هم جزء پایداری نمیدانیم.
امیدواریم این جریانی که جدیدا راه افتاده است جریانی باشد که انشاءالله همه در آن قرار بگیرند. حتی پایداریها نیز باید در آن حضور داشته باشند. امیدمان این است تا شرایطی به وجود بیاید که همه آن طیف صف طولانی اصولگرا که مجموعهای از تندروها و محافظهکاران اصولگرا هستند، در زیر چتری مشترک قرار بگیرند.
در انتخابات مجلس هم همین اتفاق افتاد، در انتخابات مجلس هم همه اصولگرایان بودند.
** واقعا آن موقع همه اصولگرایان متحد شدند!؟
البته بعضیها تک و توک از زیر این چتر بیرون ماندند. ولی تلاش کردیم همه را زیر این چتر بیاوریم. در سال 96 میخواهیم این چتر و این جمع را بیشتر و بزرگتر کنیم. اگر جبهه مردمی نیروهای انقلاب این ظرفیت را پیدا کند، همان جبههای خواهد شد که این چتر را نگاه خواهد داشت و اگرنه جبهه پیروان خط امام و رهبری یا جبههای دیگر اینکار را برعهده میگیرد. مهم آن است که انشاءالله همه مجموعههای اصولگرایان دور هم جمع شوند.
** یعنی واقعا فکر میکنید جبههای که 4-3 ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری تشکیل شده(جبهه مردمی نیروهای انقلاب) آن هم با توجه به مخالفتهایی که خود اصولگرایان با این جبهه دارند، میتواند چتری برای اتحاد اصولگرایان باشد؟
شما چرا این قدر نگرانید؟! خدا را چه دیدید شاید شد.
** و قابل مقایسه با پایداریها هم نیست؟
جبهه مردمی نیروهای انقلاب، همه اینها هست و هیچکدام از اینها هم نیست. اما آن چتری که باید همه این نیروها را دربربگیرد، میتواند باشد. اگر شما فکر میکنید ما میگوییم به شرطی به جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی میپیوندیم که پایداری در آن جبهه نباشد، اشتباه میکنید. جبهه پایداری هم نباید بگوید که به شرطی به جبهه انقلاب میپیوندیم که فلان جبهه نباشد! وگرنه این همان چیزی خواهد شد که جریان رقیب میخواهد.
** و از قرار معلوم جبهه پیروان هم مایل به پیوستن به این جبهه است؟
گفتم هنوز تصمیم کلی در این باره نگرفتیم، اما قصد هیچ پنهانکاری در این زمینه نداریم و به محض اینکه مسجل شد، مطمئن باشید که آن موضوع را رسما اعلام خواهیم کرد و ابایی هم از پیوستن به جبهه مردمی نیروهای انقلاب نداریم.
** قبول دارید که جریان راست به خاطر آنکه گفتمان جدیدی ندارد و قادر به جذب نفرات جدید نیست، یکسری از جریاناتی مثل جبهه پایداری و تندروها به جذب اصولگرایان دست زده اند؟
اگر کسی بتواند آرا و ادبیات خودش را بازنگری و آن را مجدداً اصلاح بکند، کار خوبی است و همه اعضای آن باید این کار را انجام دهند، اینکه احزاب و سیاسیون فقط بخواهند در تاریخ گذشته خودشان بمانند این شروع اضمحلال و ضعف است. به روز شدن جزء هنر احزاب است اصولگرایان هم باید این کار را بکنند.
** پس میپذیرید که اصولگرایان سنتی دیگر جایی درباره رهبری اصولگرایان ندارند؟
اصلا اصولگرایان را به سنتی، مدرن و پسامدرن تقسیم نمیکنیم. ما فکر میکنیم یک جریان رودخانهای در دوره انقلاب راه افتاده است و تا به امروز نوآوری داشته است و دارد خودش را اصلاح و پالایش میکند. در این میان یک مقدار ریزش و رویش نیز خواهد داشت ولی این جریان، زنده است. اگر قرار باشد اصولگرایی در یک نقطه بایستد که دیگر نمیتواند حیاتش را ادامه دهد.
** اما شما در انتخابات 94 اختیارتان را به دست گروههایی دادید که نسبت به گروههای سنتی تند هستند، با یک نگاه کلی به لیست 30نفره اصولگرایان تهران درسال 94،هم میتوانیم این موضوع را دریابیم که چهرههای تند عزم بیشتری داشتهاند. (خیلیها نیز این موضوع را اذعان کردند.) آیا دوباره قرار است در انتخابات 96، اصولگرایان همین کار را تکرار کنند؟ در سال 94 دیدیم که اصولگرایان ملایمتری مثل موتلفه از خواستهها و نیروهای خودشان کوتاه آمدند و از لیست انتخاباتی کنار کشیدند؟یعنی بازهم معتدلان کوتاه میآیند؟
خیر، ما چنین اعتقادی نداریم که انتخابات 94 دست طیف تندروی اصولگرایان بود.
** درسال 94 گفتید برای این کاندیدای مجلس نشدید چون خیالتان از پیروزی اصولگرایان در مجلس راحت است.هنوزهم خیالتان راحت است؟
من قبل از هفتم اسفند (94) اعلام کردم که روز نهم اسفند کنفرانس خبری دارم. کنفرانس خبری من زمانی بود که آن اتفاق غیرمترقبه افتاد و در هفتم اسفند هیچ یک از اعضای طیف ما در تهران رای نیاوردند. بعضی از آقایان تصور میکردند که ما کنفرانس خبری نهم اسفند را به دلیل این شکست، لغو میکنیم. اما من گفتم، کنفرانس سرجایش خواهد بود و من میآیم! آنجا در کنفرانس گفتم که در تهران اصلاح طلبان بردند ولی در کشور ما بردیم. بعضیها خیلی نسبت به این موضوع حساس شدند و گفتند چرا باهنر این قدر اصرار به برد میکند.
بعضی از دوستان مثل شماها که میخواهید بگویید ما با سیلی صورت خودمان را سرخ میکنیم و شما باختید، پافشاری میکردند که اصولگرایان باخته اند. من گفتم امروز 9 اسفند ماه است و 9 خرداد همدیگر را میبینیم یعنی همان موقع که رئیس مجلس انتخاب میشود.
البته خودتان هم گفتید که عدهای با نردبان اصلاح طلبی وارد مجلس شدند ولی به عارف رای ندادند، پس نمیتوان رای نیاوردن عارف درریاست مجلس را شکست اصلاح طلبان در سال 94 به خاطر عدم رای مردم به آنها دانست.
بله! میدانم! ما این را میفهمیم اما جوانها این را نمیفهمند. فکر میکنند هر کس با نردبان امیدیها به مجلس رفته است به امیدیها رای میدهد. اما ما اساساً آن موقع میدانستیم که یک عده فقط دوست داشتند به مجلس بروند، نه موضعی از قبل داشتند و نه عضو حزبی بودند. متعهد به موضوعی هم نبودند، پس اینکه عدهای روز بعد از هفتم اسفند خیلی خوشحال بودند و فکر میکردند که مجلس دهم را تصرف کردند، نباید به دلشان صابون میزدند.
به هر حال امثال ما چند پیراهن بیشتر پاره کرده اند و حواسمان هست که در عرصه سیاست دقیقا دارد چه اتفاقی رخ میدهد، برای همین نهم اسفند اعلام کردم نهم خرداد معلوم خواهد شد که ما اصولگرایان در انتخابات مجلس دهم برنده شدیم. یعنی اگرچه در تهران تمام کرسیها را واگذار کردیم اما تکتک آدمهای این لیست را که وارد مجلس شدند، میشناختیم و تفکرات آنها را میدانستیم و پیشبینی میکردیم که عارف رئیس نخواهد شد.
البته آقای عارف هم نباخت. در مجلس نهم تعداد اصلاح طلبان 20 نفر بود. آقای عارف آمد و با زحماتی که با بقیه دوستانشان کشیدند این 20 نفر در مجلس دهم به 104 نفر رسیدند که پیروزی بزرگی بود. اما بعضیها فکر میکنند برای آنکه پیروز شوند باید همه کاره شوند که این طور نمیشود! (باخنده) چون خیلی سادهانگاری است. برای سال 96 هم اصولگرایان همان روند سال 94 را ادامه میدهند و اینکه فکر کنیم یک طیف تندی میخواهد بیاید و اصولگرایان را هدایت کند، اصلا چنین چیزی نیست. نیروهای تند اصولگرایی کاملا شناخته شده هستند، به این نیروها هم احترام میگذاریم، با این نیروها هیچگاه دعوا نخواهیم کرد و قرار نیست آنها را هم کنار بگذاریم. اما این 10 نفری (درجبهه مردمی انقلاب) که فعلا به عنوان لبه جلویی و پرچم اولیه اصولگرایی هستند، فکر میکنم معدل متعادل، جا افتاده و قابل قبولی دارند و هر کدام هم در قشر خودشان آدمهای محبوب و پرطرفداری هستند.
نظرتان درباره درگیری اینستاگرامی آقای جلیلی و قالیباف چیست؟ چیزی که نشان میدهد آن ائتلاف و اتحادی که شما از آن سخن میگویید هرگز رخ نخواهد داد، چرا که دو نفر از امیدهای رای آور اصولگرایان با این کار بیان کردند برای انتخابات 96 سر ناسازگاری داشته و به رقابت علیه هم میپردازند.
این موضوع درگیری باید مدیریت بشود که ان شاءالله مدیریت هم میشود. بعضی از این مسائل و اختلافات اینچنینی به بیرون درز پیدا میکند، اما برخی از آنها هیچ وقت به بیرون منتقل نشده و رسانهای نمیشود.
شما در جلسه شورای مرکزی جامعه مهندسین هم که بنشینید همین مسائل پیش میآید. دیگر از جامعه مهندسی که به من چیزی نزدیکتر نیست! من دبیر کل جامعه مهندسین هستم، هر هفته هم با هم جلسه داریم و بحث میکنیم برخی صحبتها و اختلافات که در این جلسه مطرح میشود خیلی تندتر از حرفهای رد و بدل شده و درگیری بین جلیلی و قالیباف است.
** ولی رسانهای نمیشود.
اصلا اگر این بحثها پیش نیاید که حزب رشد پیدا نمیکند. اما هر یک از بحثها و اختلافات که رسانهای شد، رقبای ما خوشحال میشوند. رقبای ما متاسفانه سادهاندیشند و از درگیری مثلا بین جلیلی و قالیباف شادمان میشوند و میگویند الحمدالله جلیلی و قالیباف دعوایشان شد و دیگر اصولگرایان به نتیجه نمیرسند!
من شما را نصیحت میکنم، این را بروید و به بزرگترهایتان هم بگویید که خیلی از این اختلافات بین جلیلی و قالیباف یا سایر اختلافات اصولگرایان خوشحال نشوید.
** در یک جایی گفتید که این خطای استراتژیک است که اصولگرایان از کاندیدایی استفاده کنند که قبلا نامزد بوده است و رای نیاورده. اما یکجا هم میگویید آقای قالیباف فرق دارد! مگر قالیباف چه فرقی با بقیه دارد؟ آقای قالیباف هم تجربه دوبار شکست در انتخابات را داشته است.
در حال حاضر قرار نیست هیچ کاندیدایی را نه تایید و نه رد کنم ما همه کاندیداها را با یکدیگر مقایسه میکنیم. اما آن موقع حرفم این بود که اگرچه ما اصولگرایان در دو دوره انتخابات موفق نشدیم، اما نفر اول اصولگرایان در آن انتخابات که بعد از کاندیدای برنده، بیشترین رای را داشته است باید جزء افرادی که برای انتخابات دوره بعد او را بررسی میکنیم، باشد. ولی نفر سوم و نفر چهارممان درانتخابات قبلی نباید بررسی شوند. باز هم تکرار میکنم این به معنای آن نیست که کاندیدای نهایی ما آقای قالیباف هست، یا کاندیدای نهایی ما آقای قالیباف نیست. ولی میگویم آقای قالیباف حتما این حق را دارد که ما وی را جزء کاندیداهای اصولگرایان بدانیم.
** یک بحثی را پیش از نهی آقای احمدینژاد مبنی بر اینکه ایشان را جزء کاندیداهای قابل بررسی اصولگرایان در نظر گرفتید مطرح کردید و اشاره داشتید اگر بنا باشد تا خود ایشان درانتخابات نباشند، حتما از ظرفیت رای او به سود اصولگرایان بهره خواهید برد. اما بعد از نهی احمدینژاد برای ریاست جمهوری، دیدیم که او اعلام کرد از هیچ کاندیدایی حمایت نمیکند و هر کسی هم که پای به رقابت با روحانی بگذارد، شکست خواهد خورد. این بدان معناست که اولا اصولگرایان ظرفیت رای احمدینژاد را از دست دادهاند، دوما احمدینژاد به نوعی حمایت غیرمستقیم از آقای روحانی پرداخته است؟ چرا احمدینژاد چنین واکنشی از خود نشان داده است؟او میخواهد چه چیز را با این حمایت غیرمستقیم از روحانی نشان دهد؟ و اکنون اصولگرایان با از دست دادن ظرفیت رای آقای احمدینژاد چه میکنند؟
آن موقع که من گفتم از وجود آقای احمدینژاد و ظرفیت رای او استفاده میکنیم، این حرف را در پاسخ به این سوال که کاندیدای نهایی شما کیست، زدم. من گفتم در حال بررسی 30،40 نفر هستیم، خبرنگاران سوال کردند احمدینژاد هم جزء آنهاست؟ گفتم بله! گفتند روحانی چه طور؟ گفتم بله!
اگر شما فکر میکنید با یک مصاحبه 20 سوالی میتوانید ازمن در بیاورید که نفرنهایی اصولگرایان کیست؟ چنین چیزی را نخواهید فهمید. چون اولا نفرنهایی وجود ندارد، ثانیا اگر هم باشد آن قدر حواسم جمع هست که نام کاندیدای نهایی اصولگرایان را نگویم. الان هم میگویم که هدف نهایی ما این است که 100درصد نیروهای اصولگرایان را متحد کنیم. اما اینکه مطمئن باشیم میتوانیم به این ائتلاف 100درصدی برسیم باید بگویم خیر! اطمینان نداریم. اما ممکن است با 80 تا 90 درصد آنها به ائتلاف برسیم.
آقای احمدینژاد نیز ویژگیهای زیادی دارد. یکی از ویژگیهای آقای احمدینژاد این است که خودش یک ظرفیت رای دارد. اما وضعیت آقای احمدینژاد طوری نیست که این ظرفیت رایش را به کس دیگری منتقل کند، بعضیها هستند که ظرفیت رای خودشان را میتوانند به شخص ثانی منتقل کنند و بگویند هرکسی که به من اعتماد دارد به فلان کاندیدا رای دهد. احساس نمیکنیم آقای احمدینژاد اینگونه ظرفیتی داشته باشد، بنابراین بسیاری از دوستان آقای احمدینژاد پس از اینکه او از انتخابات 96 کنار گذاشته شد، آمدهاند و با ما اصولگرایان کار میکنند هیچ مشکلی هم با حامیان و نزدیکان احمدینژاد نداریم و سعی میکنیم از این ظرفیت استفاده کنیم.
** اینکه احمدینژاد و احمدینژادیها دست به یک حمایت غیر مستقیم از روحانی زده اند را قبول ندارید؟
اصلا واژه ای به نام احمدینژادیها واژه صحیحی نیست.
** وقتی احمدینژاد میگوید اصولگرایان شکست میخورند یا کسی مثل عبدالرضا داوری (از نزدیکان او) میگوید روحانی 24 میلیون رای میآورد یعنی چه؟
ببینید! احمدینژاد ممکن است کاندیدا بشود و 100رای داشته باشد. اما ممکن است بیاید و بگوید به فلان شخص رای بدهید. آن وقت 40 نفر به حرف او گوش میدهند. یک موقع هست که او میگوید اصلا درانتخابات شرکت نکنید، آن وقت است که از این 100 نفر، 12 نفر به حرفش گوش میدهند. پس آقای احمدینژاد یک زمانی 12رای دارد، یک وقتی 40رای، یک وقتی 100رای.
پس واژه احمدینژادیها یک عدد ثابت نیست. باید ببینیم برای چه کاری میخواهیم این واژه را به کار ببریم. احمدینژادیهایی که اگر احمدینژاد بود و تایید میشد به او رای میدادند، یک تعدادی هستند. احمدینژادیهایی که الان احمدینژاد نیست ولی بنا به توصیه او به یک نفر دیگر رای میدهند یک رقم کاملا متفاوت با رقم اول خواهند بود. اگر خدای ناکرده احمدینژاد بیاید و بگوید که، انتخابات را تحریم کنید، آن وقت رقمی که به آقای احمدینژاد گوش میکنند یک رقم خیلی ناچیزتری است. پس احمدینژادیها یک تعداد ثابت نیستند و بستگی دارند به نوع نظریه ای که احمدینژاد اعلام میکند. البته ممکن است که او درحال حاضر علاقهمند باشد آقای روحانی رای آورد تا ثابت کند چون من نبودم پس دیگر هیچ کس در اصولگرایان کارهای نیست.
** درمورد درگیریهای بین برخی مسئولان هجمههایی که به دولت شده است نظرتان چیست؟
مایه تاسف است. فکر میکنم بسیاری از این درگیریها را میشد در نشستهای خصوصی با تعاملات و گفتگوها، حل کرد. مردم از این بحثهای سیاسی گریزان هستند. حال چه دولت بخواهد از این درگیریهای سیاسی به سود خودش استفاده کند، چه کسان دیگری بخواهند از این بحثهای سیاسی علیه دولت استفاده کنند. اینها برای مردم جذاب نیست، ملت مشکلات دیگری دارند و گرفتاریهایشان به اندازه کافی است. دیگر شاهد چنین درگیریهایی درکشور باشند که هیچ! من واقعا میتوانم بگویم که از آنچه درحال رخ دادن است متاسفم.
** آقای روحانی و وضعیت امروز او با سال 92 را چگونه مقایسه میکنید، چالشهایی که پیشروی اوست را چقدر منجربه کاهش آرای وی در سال آینده میدانید؟
آقای روحانی بالاخره یکسری برنامههایی را اعلام کردند و در برخی از آنها موفق بودند و در بخشی از آنها ناکام ماندند. شاید خود او هم پیش بینی نمیکرد که در برخی از بخشها نتواند موفق باشد. اما مهمترین مشکل آقای روحانی تا انتخابات 96، این است که حتی در بخشهایی که نسبتا موفق بوده، این موفقیتها به ذائقه مردم ننشسته است.
من بارها گفتهام که امنیت و حس امنیت دو مقوله جدا از یکدیگر است. این دو بریکدیگر اثردارند ولی منطبق برهم نیستند. رفاه و حس رفاه نیز به همین شکل است. دولت و حاکمیت، هم مسئول امنیت و هم مسئول حس امنیت است. یعنی اگر امنیتی هست مردم هم باید حس امنیت کنند. وقتی در یک کشوری امنیت باشد اما مردم احساس ناامنی کنند این موضوع در آن کشور، شاخص مثبتی نیست. در سایر زمینهها نیز اینگونه است. یعنی باید یک موضوع با حس آن در نزد مردم منطبق باشد، بنابراین اگرچه حتی در بخشهایی آقای روحانی نسبتا توانسته موفق باشد، اما مردم این حس موفقیت را ندارند.
دراین کشور خانوادههای فراوانی هستند که یک یا دو فارغ التحصیل دانشگاهی بیکار دارند، بسیاری از کارآفرینانی که اهل تولید و رونق و توسعه بودند یا پیمانکار و مشاور هستند در حال حاضر احساس میکنند رکود در کشور بسیار سنگین است. ممکن است که دولت با یک شاخص و عدد و یک فرمول بگوید رشد اقتصادی ما در ماه فلان 6 درصد بوده است، اما این 6 درصد را هیچ یک از مردم حس نکرده است. این حس نه تنها بین آن خانوادهای که فرزند بیکار دارد، نیست، بلکه بین خانواده مرفه و بین کارآفرینان نیز وجود ندارد.
** بروید ازکارآفرینان کشوربپرسید که آیا رونق اقتصادی را باوردارند؟ مطمئنا میگویند نه.
این یک مشکل اساسی برای دولت است و روحانی باید دراین میدان، ظرف 3 ماه باقیمانده کاری کند تا ذائقه مردم، احساس موفقیت دولت را درک کنند، مردم توقعشان زیاد نیست. این مردم اصلا توقع ندارند که رشد بیکاری در کشور ما تا سه ماه آینده 3 درصد شود! اما باید احساس کنند که رشد بیکاری در حال کاهش است. مردم نباید احساس کنند که بازهم بنگاهها درحال تعطیلی هستند و تولیدات کند شده است. این همان چالش بزرگی است که روحانی با آن روبه روست.
** برجام زمانی برگ برنده آقای روحانی بود، آیا اکنون همان برگ برنده پاشنه آشیل دولت شده؟ وهجمههایی که برخی اصولگرایان به خصوص بعد ازتحریمهای ایسا به آن کردند بحق است؟
برجام نقاط مثبتی دارد و هنوز هم کسی نمیتواند این نقاط مثبت را نفی کند، اگر کسی بخواهد این نقاط مثبت را نادیده بگیرد ناعادلانه رفتار کرده است. اما اینکه روحانی همه تخم مرغهایش را درسبد برجام گذاشت یکی از اشتباهات استراتژیک دولت بود. در این مسیر سنگلاخ وجود دارد. ما هم در زمان مذاکره با یکسری کشورهای متخاصم مذاکره میکردیم، هم در زمان امضا و هم در زمان اجرای برجام.
یعنی در هر صورت کشورهای طرف ایران، یا متعهد نمیشوند یا متعهد میشوند عمل نمیکنند، یا متعهد میشوند، امضا هم میکنند ولی بعد زیر آن میزنند.این موضوعی بود که مقام معظم رهبری از روز اول بارها به مردم گفتند.
اما بعضیها بی انصافی میکنند که میگویند مگر چه تحریمی بعد از برجام برداشته شده است؟ واقعیت این است که تحریمها برداشته شده. قرار نبود که همه تحریمها برداشته شود، قرار بود همه تحریمها یک روزی برداشته شود. این موضوع در تفاهمنامه بود، اینکه اکنون عدهای بخواهند برجام را خراب کنند و بگویند هیچ تحریمی برداشته نشده بی عدالتی است، چون همه میدانند که تحریم نفت ما برداشته شد، تحریم بیمه ما برداشته شد، تحریم بازرگانی هم برداشته شد. اما قرار بود در آخر همه تحریمهای کشور برداشته شود! ولی چنین نشد که هیچ بلکه یکسری تحریمهای دیگری هم دوباره وضع شد.
خیلیها میگویند باهنر برای این امسال کاندیدا نشد تا کاندیداهای اصولگرای دیگری را در سال 96 جلو بیندازد گفته میشود شما با علم به اینکه آنها از روحانی در انتخابات شکست خواهند خورد و به نوعی برای چهارسال بعد میسوزند، خود را قدرت بلامنازع اصولگرایان در سال انتخابات 1400 خواهید کرد.
اگر بخواهیم خیلی ریز شویم من اینگونه تحلیلها را ظلم به انقلاب میدانم. یعنی اگر کسی فرض کند من سیاستهای روحانی را قبول ندارم، اما کاری میکنم که ایشان دوباره رای بیاورد تا بعد معلوم شود که او در چهار سال دوم موفق نیست و از سویی اصولگرایان دیگر هم رای آور نخواهند بود و ازاین طریق خودم را سر فرصت در سال 1400 کاندیدا میکنم، باید بگویم اصلا نظام ما اینقدر وقت ندارد که بخواهد 4، 5 سال با این موضعگیری، اقتصادمان را به قهقرا ببرد. البته ممکن است عده ای مترصد این باشند که نظام به قهقرا رود تا بعد خودشان را به عنوان یک ناجی معرفی کنند و بتوانند با این حربه رای جمع کنند، اما این کار نوعی خیانت است.
** یعنی هیچ تصمیمی برای سال 1400 و کاندیداتوری ندارید؟
الان بحث این موضوع زود است ما تمرکزمان را روی سال 96 گذاشتیم.
** احمدینژاد 1400 چه طور؟
حالا ببینیم چه خواهد شد!
در این گفت و گو آمده است: همه میگفتند مگر میشود؟ مگر میشود محمدرضا باهنر همان پدرخوانده جریان اصولگرایی و مرد لابیهای پارلمان که 30 سال از عمرخود را در قوه مقننه گذرانده و سالیان سال نایبرئیس مجلس بهشمار میآمده، اکنون خانه ملت را رها کند و به خانه خویش بازگردد؟!
محمدرضا باهنر، دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین و عضو حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام، سوژه گفتگوی امروز آفتاب یزد است. با سوالاتی که دراین ایام ذهن خیلیها را مشغول کرده، از رحلت آیتاللههاشمی بگیرید تا آخر و عاقبت اصولگرایی، از انتخابات 96 تا شخص «باهنر».... هرچند در طول گفتگو در بعضی جاها مکالماتمان از لحن معمول خارج میشود و بیشتر به یک کل کل سیاسی شبیه ومجال پرسش بسیاری از سوالات را هم نمییابیم، اما چه در آغاز و چه در پایان با لبخند و روی گشاده از ما استقبال میکند...
** در نبود و غیبت آیت الله، سپهر سیاسی کشور را چگونه ترسیم میکنید و اکنون جناحین سیاسی دچار چه تغییراتی خواهد شد؟
مرحوم آقایهاشمی عموما در زندگی سعی میکرد معتدل باشد و بر مشی اعتدال رفتار کند. حتی جالب است اگر تاریخ چندسال گذشته را مرور کنیم، اولین انتقادات و حملات تندی که نسبت به وی انجام شد از سوی تندروهای جناح اصلاح طلب بوده است. اما به هرحال ایشان چون علاقهمند به فضای اعتدالی در کشور بود با صبوری با بسیاری از رفتارها کنار آمد. علی ایحال فکر میکنم بهترین کار برای جناحین سیاسی حرکت به سمت وحدت است. البته این به آن معنی نیست که همه اختلافات در حوزههای مختلف فکری، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... پاک شود بلکه منظور من این است که میتوان رقابتی توام با رفاقت داشت و به جای اینکه همدیگر را دشمن فرض کنیم، رقیب بدانیم. البته بازهم تکرار میکنم قطعا لازم است برخیها طرفیّت خود را با جریاناتی مثل فتنه و امثالهم مشخص کنند. اگر کسی در چارچوب نظام به رقابت میپردازد هیچگاه دشمن نیست بلکه یک رقیب است که میتوان در موارد بسیاری در مسائل کلان فارغ از جنجالهای سیاسی برای مصالح و منافع کشور و ملت وحدت داشت. اما کسانی که چارچوبهای نظام را نمیپذیرند و به اصطلاح در جریان مسابقه، داور را قبول ندارند، نمیتوانند در این رقابت شرکت کنند و این امر بدیهی است.
** آیا ما توانستیم از پتانسیل هاشمی استفاده کنیم؟
قطعا در نظام جمهوری اسلامی ایران از ظرفیتهای مرحوم آیت ا...هاشمی استفاده شده است. به هرحال مناصب و مسئولیتهای بسیار مهم و تاثیرگذاری ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و استقرار نظام جمهوری اسلامی برعهده داشتند که برخی از آنها یا با رای مستقیم مردم بود یا با حکم حضرت امام خمینی(ره) مانند سمت جانشینی فرماندهی کل قوا یا با حکم مقام معظم رهبری(حفظه ا...) مانند ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام که در همه این موارد از ظرفیت بالای ایشان در نظام جمهوری اسلامی استفاده شده است و ایشان هم همواره خود را در خدمت نظام و منویات امام راحل و مقام معظم رهبری میدانست.
** آقای باهنر! به نظر میآید ارتباط خوبی با رسانهها دارید. با روزنامههاو خبرگزاریهای مختلف چه اصلاحطلب و چه اصولگرا صحبت میکنید و به طور مرتب نشستهای خبری دارید.این ارتباط شما با رسانهها برای بسیاری جای سوال است. گفته میشود هدف خاصی در برقراری این رابطه با رسانهها دارید.
این موضوع را نمیتوان انکار کرد که رسانهها، نقش بسیار مهمی در ساختار دموکراتیک کشورها دارند. تعریفی که ما از رسانهها داریم مستقل بودن رسانههاست. رسانهها مدعیاند که زبان گویای مردم هستند.
اما در کشور ما به دلیل نبود احزاب قدرتمند، بسیاری از رسانهها کارکرد سیاسی به خود گرفتهاند. در سایر کشورها یک حزب دارای یک ارگان خاص است و معمولا مواضعش را نیز از ارگان رسمی خودش منتشر میکند.
اما در ایران چون احزاب تابلوی مشخصی ندارند و بنا به مصلحتها بسیاری مسائل را مطرح نمیکنند، رسانهها کارکرد حزبی به خود میگیرند، به همین دلیل است که قاعدتاً رسانهها -اگرچه نمیشود گفت به طور کامل خلاف مردم حرف میزنند - آن بخش از حرفهای مردم را بیان میکنند که به نفع تفکر خودشان باشد. البته اشکالی هم ندارد. اما این نشان میدهد که جای احزاب و رسانه در کشور ما تغییر کرده است.
** خیلیها میگویند آقای باهنر برای این نشستهای مختلف خبری میگذارد، چون خودش را یکهتاز و سخنگوی جناح راست میداند. در واقع گفته میشود شما در تلاش هستید با بودن در صدر اخبار، خود را ریشسفید جریان راست معرفی کنید؟
اتفاقا من بعضا مورد نقد رسانهها قرار میگیرم که چرا در خیلی جاها صحبت نمیکنم. در بسیاری موارد خبرنگارانی که یک سوال یا یک حرفی دارند به سراغ من میآیند یا سعی میکنند درباره یک اتفاق و رویداد نظر من را بپرسند عمدتاً این گونه مصاحبهها را رد میکنم و با آن موافق نیستم. تقریبا خبرنگاران نیز با این روحیه من آشنایی دارند.
خبرنگاران هر جایی که یک آدم مشهور- حتی در جلسه ختم باشد- را پیدا کنند، ردیف میایستند و میخواهند یک سوالی از او بپرسند، سوالاتشان هم از حضرت آدم هست تا بقیهالله الاعظم! اما من معمولا اینگونه مصاحبههای سرپایی یا تلفنی را انجام نمیدهم.
ولی ماهی یکبار کنفرانس خبری دارم و در حد توانمندی یک مورد یا دو مورد مصاحبه اختصاصی میگذارم، برنامهام در این رابطه منظم است و بعضیها هم که درخواست مصاحبه میکنند دو تا سه ماه در نوبت میمانند، برای همین از من بعضا میپرسند که تو این قدر وقتت کم است!؟ من هم میگویم نه وقتم کم نیست، اما قرار هم نیست خیلی حرف بزنم.
** فکر میکنم در ماه، دوبار صحبت رسمی کردن، کفایت میکند وگرنه اگر بخواهم به همه درخواستهای مصاحبه اختصاصی جواب بدهم من هر روز باید پاسخ سوالات خبرنگاران رابدهم، به هر حال رسانههای زیادی هم در کشور داریم. اما بخش اصلی سوال من این بود که شما با این حضورهایتان میخواهید لیدر جریان اصولگرا و به عبارتی ریش سفید جناح راست باشید.
من خیلی هم ریشهایم سفید نشده! و هنوز در جریان اصولگرایی بسیاری از من بزرگتر هستند. اما بالاخره در تصمیمات جریان راست یکسری مسئولیتهایی بر گردن من است. به طور نمونه بعد از فوت جناب عسگر اولادی (رضوانالله) به اتفاق آرای اعضای جبهه پیروان رهبری، مسئولیت جبهه را برعهده گرفتم. در جبهه نیز دو نفر هستند که حرف میزنند. یکی رئیسجبهه است و دیگری سخنگوی جبهه. معمولا سخنگوی جبهه نیز از آن مدل کنفرانسهای خبری منظم ندارد.
بنابراین بیشتر مسئولیت پاسخگوییها بر گردن بنده میافتد. پس اینکه میخواهید بگویید من خودم را در جریان اصولگرا جلو میاندازم چنین چیزی نیست.
** به نظرتان جای عسگر اولادی را گرفتید؟
خیر. من همان موقع هم گفتم، الان هم میگویم که عسگر اولادی وجودی چند بعدی بود؛ هم سابقه انقلابیاش و هم صراحت لهجه و هم روحیه خدمتگزاری او متفاوت بود. همان وقتی که دوستان اصرار کردند تا من مسئولیت جبهه را برعهده بگیرم گفتم اگر همه شما به من کمک کنید تازه ممکن است بخشی از وظایف یا کارهایی که آقای عسگر اولادی انجام میدادند را بتوانم انجام دهم.
** از سوی خود اصولگرایان علیه شما صحبتهایی مطرح میشود. مثلا بعد از نشستهای خبریتان میگویند که اظهارنظر آقای باهنر مصرف شخصی دارد یا نظرات ایشان فقط نظرات خودش هست و نه جریان اصولگرا! هر چند میگویید هنوز ریشتان سفید نشده! اما به عنوان یک چهره شاخص اصولگرا غیر قابل انکارهستید، ولی با این حال، جریان راست روی حرف شما حسابی باز نمیکند. اگر شما به عنوان لیدر جریان راست و لااقل یکی از لیدرهای این جریان هستید، چرا اظهارنظرهایتان در بین اصولگرایان مورد توجه قرار نمیگیرد؟
ببینید! زمانی که در یک سیستم منظم وحساب شده فعالیت حزبی میشود تکلیف حزب روشن است! هر چند در خود حزب نیز شاخص و ضابطه وجود دارد. یعنی در هر حزبی ممکن است طیفها و جبهههای متفاوتی وجود داشته باشد. اما جمعبندی حرفهای اعضای یک حزب مشخص است.
ولی ایران در غیبت احزاب قدرتمند قرار دارد، بنابراین هر جبهه و هر جریان درکشور جمعی از تفکر خاص را در خود جای میدهد. من اگر بخواهم خیلی عامیانه صحبت کنم باید این طور برایتان مثال بزنم؛ فرض کنید جریان اصولگرا یک صف است به طول 100 متر، کسی که در این میان ایستاده، اگر به دو نفر جلوییاش بگوید بروید کلاه بیاورید، میروند سر میآورند!
اما در عوض آن دو نفری هم که عقب طیف هستند، تنها حاضرند در یک جلسه خیلی خصوصی در گوش شما بگویند که من اصولگرا هستم. اما به کسی نگو!
این طیف وسیع از آدمهای اصولگرا به این دو شکل کاملا متفاوت عمل میکنند. طبیعی است کسی که در وسط صف ایستاده، دچار مشکل خواهد شد. من در وسط این صف ایستادم و صحبت میکنم، برای همین دو نفر جلو صف، «باهنر» را متهم به لیبرال بودن میکنند و دو نفر آخر صف، من را متهم به تندروی. البته هر دو آنها درست میگویند چون من نسبت به دو نفر جلو صف نرم و متعادل هستم، اما نسبت به آن دو نفر آخر صف اصولگرایی بسیار تند هستم. بنابراین مخالفت اصولگرایان با باهنر خیلی طبیعی است. من یک جمله بیشتر نمیگویم ولی دو اعتراض متضاد به همان جمله من،از سوی هردوطیف اصولگرا میشود.
یکی میگوید آن جمله خیلی محافظهکارانه بود، یکی میگوید آن جمله خیلی تند و تیز بود، بنابراین باهنری که میخواهد در وسط باشد و معدل مواضع جناح را مطرح کند از اطراف جریان خود مورد نقد قرار میگیرد.
بسیاری تشتت آرایی که در بین اصولگرایان وجود دارد را ناشی از فقدان یک رهبر مقبول در این جریان یا همان «ریش سفید» بیان میکنند. برای همین وقتی یک اصولگرا از سوی جریان راست اعلام کاندیداتوری میکند، همین جریان علیه او موضع منفی نشان میدهد. یا بسیاری از چهرهها از جمله خود شما به عنوان لیدر جریان راست یا پدرخوانده اصولگرایی شناخته میشوید اما باز هم نظر تان قابل پذیرش اصولگرایان نیست. آیا میپذیرید که جریان اصولگرا فاقد یک لیدر واحد است و هرگز مثل جریان اصلاحطلب نتوانسته عمل کند. جریان اصلاحطلبی که علیرغم برخی اختلاف نظرها زیر بیرق یک نفر قرار میگیرند؟ آیا میپذیرید اصولگرایان چنین نفری را ندارند؟
همان طور که عرض کردم، چون ما خیلی تجربه حزبی نداریم بعضا چنین مسائلی برای ما مشکل به حساب میآید.اما مشکلی که شما درباره اصولگرایان بیان میکنید در بسیاری از کشورهای دنیا طبیعی است. مثلا شما آمریکا را در نظر بگیرید.
دراین کشور دو حزب اصلی وجود دارد اما دو سال مانده به انتخابات، 10 نفر در حزب جمهوری خواه و 10نفر هم در حزب دموکرات کاندیدا میشوند. تمام 10کاندیداهای هم حزبی، تا میتوانند همدیگر را نقد میکنند، هماورد میطلبند. علیه یکدیگر صحبت میکنند و در جهت حذف هم حزبی شان هرچه از دستشان برمیآید انجام میدهند. اما ضابطه یا قانون همان حزب این است که آخر به یک کاندیدا میرسند. وقتی حزب دموکرات آمریکا 10 کاندیدا معرفی میکند کسی نمیگوید در حزب دموکرات اختلاف وجود دارد.
در ایران اما وضعیت فرق دارد اشکال ما این است که در کشورمان ضابطهای وجود ندارد که طبق آن مثلا از تعدادزیاد کاندیداهای اصولگرایان به یک شخص واحد برسیم، بلکه میبینیم 5 کاندیدا از یک جناح تا پایان رقابت ریاست جمهوری میمانند و رای هم حزبی خودشان راهم میشکنند. یا خیلی از این کاندیداها به راحتی، تغییر حزب میدهند.
مثلا در مجلس دهم میبینیم که 130 تا 140 نفر با نردبان لیست امید به مجلس میروند اما موقع رایدادن هیئت رئیسه که میشود، رئیس فراکسیون امید برای ریاست مجلس رای نمیآورد. پس آنهایی که با نردبان لیست امید به مجلس رفتند ولی به رئیس لیست!رای ندادند، چه کسانی هستند؟ این اتفاقات همه اش برای این است که ما چیزی به اسم حزب نداریم، بلکه یکسری جریانات بدون ضابطه وجود دارد.
اینکه میگویید اصولگرایان فاقد یک لیدر هستند بله! من قبول دارم که فاقد یک لیدر واحد در جریان اصولگرا هستیم. اما در جریان اصلاحطلبی نیز تا همین حد این مطلب صدق میکند. شما همین انتخابات ریاست جمهوری سال 92 را ببینید.بالاخره آقای عارف یکی از کاندیداهای مشهور و امیدهای اصلاح طلبان بود اما در آخر با فشار و دعوا کنار رفت. ایشان حتی بعد از کنار رفتن از ریاست جمهوری باز هم گلایهمندی خودش را از این فشار ابراز کرد و گفت که من را به زور کنار گذاشتند. البته من میپذیرم که یک جریان سیاسی در برخی مواقع درجهت ائتلاف باید چنین فشارهایی برای کنار رفتن یک فرد وارد کند! درواقع یک وقتهایی این کنار رفتنها با فشار است و یک وقتهایی قلبی است. هر دو مدل آن وجود دارد.
متاسفانه ما در طیف اصولگرا آن ضابطهای که بتواند با فشار بر یک کاندیدا، او را وادار به کنارهگیری کند یا تشتت را پایان دهد نداریم. من هم این موضوع را در جریان اصولگرا، به عنوان یک نقطهضعف قبول دارم. اگر بنا باشد که حزب یا جریان اصولگرا فعالیت کند باید این نقیصه را برطرف نماید.
در نشست خبری اخیرتان اعلام کردید که بنا ندارید کاندیداهای اصولگرایان را معرفی کنید، اینکه به طور صریح کاندیدای اصولگرایان را معرفی نمیکنید و در قبال کاندیداتوری زاهدی یا آقای میرسلیم میگویید آن را تایید یا تکذیب نمیکنید چه معنایی دارد؟ چرا 3 ماه مانده به انتخابات هنوز هم همان حرفهای چندماه پیش از جمله وجود یک لیست 30 نفره از کاندیداهای اصولگرای ریاست جمهوری را مطرح میکنید به نظر میآید این رفتار شما یک نوع بازی سیاسی است.
ما اصلا تا به امروز به یک کاندیدای واحد اصولگرا نرسیدیم. این هم یکی از نقدهای جدی به خود ما است که انتخابات ریاست جمهوری در همان یکی، دو ماه آخر شکل میگیرد. بسیاری از نظرسنجیهای مردمی در فاصله 15 روز مانده به انتخابات به طور کلی تغییر پیدا میکند. مثلا درحالی که بسیاری یک کاندیدارا برنده احتمالی انتخابات میدانند در فاصله یک هفته مانده به انتخابات، معادلات به طور کلی به هم میریزدورقیب او از وی پیشی میگیرد.
روندهای انتخاباتی در کشور، روندهای عادی و طبیعی نیست بلکه این روندها بسیار متشنج است. متاسفانه به طور معمول، انتخابات در ایران در یک فضای هیجانی شکل میگیرد و نه در یک فضای منطقی که در آن بحث، صحبت و مقایسه برنامهها وجود داشته باشد.
من بارها و بارها گفتم که اگر نگاهی به سه رئیسجمهور گذشته داشته باشیم درمییابیم که تا دو ماه قبل از انتخابات کسی پیشبینی نمیکرد که آنها انتخاب شوند، چه کسی فکر میکرد سال 76 رئیس دولت اصلاحات یا سال 84 آقای احمدینژاد انتخاب شود؟یاحتی در سال 92 چه کسی به آقای روحانی به عنوان رئیسجمهور فکر میکرد؟ هیچکس چنین تصوری نداشت، چه مقامات بالای حکومتی و چه مردم چنین پیشبینی نداشتند. موقعی که رئیس دولت اصلاحات انتخاب شد به ایشان گفتم که شما برنامههایتان برای ریاست دولت چیست؟!
از آنجایی که ایشان آدم خوش مشربی است از ته دل زیرخنده زدو گفت: «مگر من فکر میکردم که رئیسجمهور بشوم که برای کابینهام فکری کرده باشم!» این حرف خود ایشان است، الان هم چنین جملهای را تکذیب نمیکند.
آقای احمدینژاد هم فقط خودش باورش میشد که رئیسجمهور میشود وگرنه هیچکس دیگر فکر نمیکرد که او رای بیاورد. حتی آقای روحانی هم همین طور بود! در مورد آقای روحانی نیز اگر یکسری اتفاقات پشت سر هم نمیافتاد، قطعا آقای روحانی رئیسجمهور نمیشد. کما اینکه چند وقت قبل، مرحوم آقایهاشمی گفتند که اگر ماها از آقای روحانی حمایت نمیکردیم او 3 تا 4 درصد بیشتر رای نداشت، جملهای که به رسانهها نیز کشیده شد!
البته به نظر من اگر آقای روحانی از سوی آقایهاشمی و اصلاحات حمایت نمیشد، 10- 12 درصد رای میآورد! که آقایهاشمی این رقم را 3 تا 4درصد اعلام کردند. اما در هر صورت بین دیدگاه من و آقایهاشمی این اتفاق نظر وجود داشت که اگر اتفاقات قبل از سال 92 نمیافتاد، تعداد آرای روحانی هیچ وقت به 50 درصد نمیرسید. اینکه میگویید چرا کاندیدای اصولگرایان را لو نمیدهید اولا به این خاطر است که چنین فردی وجود ندارد. بنابراین اگر تصور دارید اصولگرایان فرد قطعی خود را مشخص کردهاند ولی نمیخواهند آن را لو دهند قطعا چنین چیزی نیست.
** پس آن لیست 30 نفره که میگویید چه؟
من وقتی میگویم 30 نفر اصلا به این معنا نیست که برای آنها فرش قرمز پهن کردیم. بلکه از بین اصولگرایان، خیلیها علاقهمند هستند که وارد عرصه انتخابات ریاست جمهوری شوند و ازهمین روی در حال وزن کردن خودشان هستند. خود این 30 نفر هم اگر کمی تفکر کنند میفهمند که اساسا شورای نگهبان برای ریاست جمهوری حداکثر 7 تا 8 نفر را تاییدصلاحیت میکند!
انتخابات ریاست جمهوری انتخابات مجلس نیست که در آن 10 تا 12 هزار نفر ثبت نام کنند و در این بین چند هزار نفر تایید شوند. اساساً شان ریاست جمهوری طوری است که تعداد تایید صلاحیتشدههای آن بسیار کم و متغیر است.
در سال 76، تنها 4 نفر تایید شدند، در سال 92 هم که به اصطلاح تعدد کاندیداها وجود داشت، تنها 7نفر تایید شدند.
وقتی گفتیم برای انتخابات ریاست جمهوری 30 نفر را در لیست اصولگرایان داریم مشخص است که این تعداد محاسبات درستی ندارد. اما به هر حال 30تا 40 نفر در حال گرم کردن خودشان هستند. ولی حضور این 30 تا 40 نفر باید مشروط به این باشد که طی یک فرآیند قانونی یا اقناعی، به جایی برسند که دست آخر دو نفر به فینال انتخابات ریاست جمهوری راه یابند.
اصلاحطلبان هم همین طور. اگرچه من در نشست خبری خود نیز گفتم و الان هم میگویم که کاندیدای نهایی اصلاح طلبان آقای روحانی است و لاغیر. اما هنوز اصلاح طلبان، خودشان هم صحبتهایی درباره روحانی مطرح میکنند، یکی میگوید که باید آلترناتیو مطرح شود، یکی میگوید باید به کس دیگری هم فکر کرد. حتی آقای روحانی هم میگوید هنوز برای اینکه برای حضور در سال 96 اعلام آمادگی کنم زود است.
** وقتی رئیسجمهوری که یک دوره رئیس دولت بوده و در حال حاضر هم قوه مجریه در ید اوست، اینگونه صحبت میکند. آن وقت شما توقع دارید ما اصولگرایان بگوییم «فلانی» کاندیدای ماست و شما اصلاح طلبان هم هر کاری که دلتان میخواهد انجام دهید؟
طبیعی است که اصولگرایان چنین کاری نمیکنند، پس رفتار ما در عدم معرفی کاندیدای اصلی، اقدام عجیبی نیست. اصولگرایان در حال حاضر سبک و سنگین میکنند. مهم این است که هر جریان سیاسی به اتحاد برسد و امیدواریم جناح ما نیز به این مهم نائل شود.
** آقای باهنر! اخیرا موضوع ردصلاحیت حسن روحانی را مظلومنمایی دانستید. چرا چنین میگویید؟ درحالی که برخی شواهد و اتفاقاتی که اخیرا صورت گرفته است نشان میدهد که روحانی در شرایط خاصی قرار گرفته و فشارهای مشکوک علیه او نشان میدهد که ردصلاحیت وی محتمل است. هم اصلاح طلبان و هم کسانی مثل نوبخت از آلترناتیو برای روحانی -در صورت ردصلاحیت- میگویند، ولی شما میگویید مظلوم نمایی است.
من میخواهم بگویم تاکنون در این مملکت این اتفاق نیفتاده، شخصی که در حال حاضر رئیسجمهور است برای دور دوم ریاست جمهوری، صلاحیتش تایید نشود. البته انکار نمیکنم عدهای علاقهمندند که آقای روحانی را از طریق ردصلاحیت از میدان بیرون کنند. من این موضوع را نفی نمیکنم. اما حرف من این است که ردصلاحیت آقای روحانی یا باید از یک مرکزیتی که قدرت در اختیارش است، نشت پیدا کند، یا یک سخنگو یا عضو نزدیک به شورای نگهبان چنین صحبتی را بیان کند.
اما اینکه فردی در یک همایش موضوع ردصلاحیت حسن روحانی را مطرح کند، نمیتواند ملاک قرار گیرد. اینکه اصلاحطلبان میگویند، در حین اینکه به حسن روحانی رای میدهیم باید یک آلترناتیو - درصورت ردصلاحیت او - داشته باشیم با آنها موافقم. من هم معتقدم که عقل نیز همین را میگوید که اصلاحطلبان چنین کنند!
اصلا فارغ از بحث ردصلاحیت حسن روحانی، او هم یک انسان است و فردایش معلوم نیست – انشاءالله خداوند طول عمر به ایشان بدهد- پس نباید یک جناح تمام تخممرغهای خودش را در سبد یک نفر بریزد و همه امیدها در او خلاصه شود. اما با توجه به شرایط معمول در کشور، آقای روحانی در سال 96 هستند و تایید صلاحیت هم میشوند. این را هم که حسن روحانی گفته برای انتخابات 96 هنوز تصمیم نگرفتم، تعارف است و اصلاح طلبان نیز از ایشان عبور نمیکنند.
** اخیرا درباره جبهه مردمی انقلاب اسلامی هم اظهار نظر کردید. در حالی که بسیاری این جبهه را قل دوم جبهه پایداری و آن را یک جبهه تندرو میدانند، شما از محوریت این جبهه برای اصولگرایان گفتید. این صحبت و دفاع شما از این جبهه بسیار نگرانکننده است و به نظر میرسد که جریان اصولگرا به سمت و سویی پیش میرود که جبهه تندرو، علم اصولگرایان را در دست خواهد گرفت!پس محوریت جامعه روحانیت چه شد؟
حرفهای شما و استدلالتان صرفا جنبه سیاسی، جناحی دارد. حداقل این 10 نفری که تابلو جبهه مردمی نیروهای انقلاب را بالا بردهاند نمیشود تندرو دانست. اصولا شما اصلاح طلبان شگردی غیر از اینکه رقبای خودتان را متهم به تندروی کنید، ندارید. چون راهحل دیگر ی ندارید. اما به شما میگویم باید این 10 نفر را خارج از برنامه جناحی و سیاسی بررسی کنید. اینها تندرو نیستند.
** ولی دونفر از این اعضا در جبهه پایداری قرار داشتند؟
میدانم! ولی شما دو نفر از یک گروه را میبینید. من همه 10 نفرشان را میگویم در بین این 10 نفر، مهدی چمران، مرضیه وحیددستجردی هم هست...
البته این افراد هم پرونده معتدلی ندارند و از همان طیف اصولگرایان خاص هستند.
بله! اصلا از همه این 10 نفر بهتر همان آقای روحانی است که شما میگویید! شما دفاعتان را از روحانی بکنید! طبیعی است که شما اصلاحطلب هستید و باید از حسن روحانی دفاع کنید و بقیه رقبا را تندرو بدانید! من هم نمیخواهم کاندیدای شما را کوچک بکنم.
اما اینکه همه 10 نفر هیئت رئیسه جبهه مردمی نیروهای انقلاب را بخواهید با چوب تندروی بزنید خیلی سادهانگارانه است و مطمئن باشید این شگرد شما اصلا در جامعه جواب نمیدهد. البته ممکن است هر یک از این 10 نفر در یک جایی یک پرونده تندروی داشته باشند.
اما من به عنوان مسئول جبهه پیروان خط امام و رهبری میگویم ما در حال حاضر با یک نگاه مثبت این جبهه جدید را بررسی میکنیم. هنوز هم نگفتیم جبهه پیروان قرار است به جبهه مردمی نیروهای انقلاب بپیوندد.
** پس قرار است به طور رسمی اعلام بکنید که به این جبهه پیوستید؟
باید رای بگیریم! این طور نیست که من تصمیم بگیرم، از امروز به این جبهه بپیوندیم. به هر حال جبهه پیروان یک تشکیلات با 17، 18 گروه است. در این جبهه، شورای مرکزی و سیاست راهبردی داریم. اما میگویم که جبهه پیروان با نظر مثبت، جبهه مردمی نیروهای انقلاب را بررسی میکند و جبهه نیروهای انقلاب را هم جزء پایداری نمیدانیم.
امیدواریم این جریانی که جدیدا راه افتاده است جریانی باشد که انشاءالله همه در آن قرار بگیرند. حتی پایداریها نیز باید در آن حضور داشته باشند. امیدمان این است تا شرایطی به وجود بیاید که همه آن طیف صف طولانی اصولگرا که مجموعهای از تندروها و محافظهکاران اصولگرا هستند، در زیر چتری مشترک قرار بگیرند.
در انتخابات مجلس هم همین اتفاق افتاد، در انتخابات مجلس هم همه اصولگرایان بودند.
** واقعا آن موقع همه اصولگرایان متحد شدند!؟
البته بعضیها تک و توک از زیر این چتر بیرون ماندند. ولی تلاش کردیم همه را زیر این چتر بیاوریم. در سال 96 میخواهیم این چتر و این جمع را بیشتر و بزرگتر کنیم. اگر جبهه مردمی نیروهای انقلاب این ظرفیت را پیدا کند، همان جبههای خواهد شد که این چتر را نگاه خواهد داشت و اگرنه جبهه پیروان خط امام و رهبری یا جبههای دیگر اینکار را برعهده میگیرد. مهم آن است که انشاءالله همه مجموعههای اصولگرایان دور هم جمع شوند.
** یعنی واقعا فکر میکنید جبههای که 4-3 ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری تشکیل شده(جبهه مردمی نیروهای انقلاب) آن هم با توجه به مخالفتهایی که خود اصولگرایان با این جبهه دارند، میتواند چتری برای اتحاد اصولگرایان باشد؟
شما چرا این قدر نگرانید؟! خدا را چه دیدید شاید شد.
** و قابل مقایسه با پایداریها هم نیست؟
جبهه مردمی نیروهای انقلاب، همه اینها هست و هیچکدام از اینها هم نیست. اما آن چتری که باید همه این نیروها را دربربگیرد، میتواند باشد. اگر شما فکر میکنید ما میگوییم به شرطی به جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی میپیوندیم که پایداری در آن جبهه نباشد، اشتباه میکنید. جبهه پایداری هم نباید بگوید که به شرطی به جبهه انقلاب میپیوندیم که فلان جبهه نباشد! وگرنه این همان چیزی خواهد شد که جریان رقیب میخواهد.
** و از قرار معلوم جبهه پیروان هم مایل به پیوستن به این جبهه است؟
گفتم هنوز تصمیم کلی در این باره نگرفتیم، اما قصد هیچ پنهانکاری در این زمینه نداریم و به محض اینکه مسجل شد، مطمئن باشید که آن موضوع را رسما اعلام خواهیم کرد و ابایی هم از پیوستن به جبهه مردمی نیروهای انقلاب نداریم.
** قبول دارید که جریان راست به خاطر آنکه گفتمان جدیدی ندارد و قادر به جذب نفرات جدید نیست، یکسری از جریاناتی مثل جبهه پایداری و تندروها به جذب اصولگرایان دست زده اند؟
اگر کسی بتواند آرا و ادبیات خودش را بازنگری و آن را مجدداً اصلاح بکند، کار خوبی است و همه اعضای آن باید این کار را انجام دهند، اینکه احزاب و سیاسیون فقط بخواهند در تاریخ گذشته خودشان بمانند این شروع اضمحلال و ضعف است. به روز شدن جزء هنر احزاب است اصولگرایان هم باید این کار را بکنند.
** پس میپذیرید که اصولگرایان سنتی دیگر جایی درباره رهبری اصولگرایان ندارند؟
اصلا اصولگرایان را به سنتی، مدرن و پسامدرن تقسیم نمیکنیم. ما فکر میکنیم یک جریان رودخانهای در دوره انقلاب راه افتاده است و تا به امروز نوآوری داشته است و دارد خودش را اصلاح و پالایش میکند. در این میان یک مقدار ریزش و رویش نیز خواهد داشت ولی این جریان، زنده است. اگر قرار باشد اصولگرایی در یک نقطه بایستد که دیگر نمیتواند حیاتش را ادامه دهد.
** اما شما در انتخابات 94 اختیارتان را به دست گروههایی دادید که نسبت به گروههای سنتی تند هستند، با یک نگاه کلی به لیست 30نفره اصولگرایان تهران درسال 94،هم میتوانیم این موضوع را دریابیم که چهرههای تند عزم بیشتری داشتهاند. (خیلیها نیز این موضوع را اذعان کردند.) آیا دوباره قرار است در انتخابات 96، اصولگرایان همین کار را تکرار کنند؟ در سال 94 دیدیم که اصولگرایان ملایمتری مثل موتلفه از خواستهها و نیروهای خودشان کوتاه آمدند و از لیست انتخاباتی کنار کشیدند؟یعنی بازهم معتدلان کوتاه میآیند؟
خیر، ما چنین اعتقادی نداریم که انتخابات 94 دست طیف تندروی اصولگرایان بود.
** درسال 94 گفتید برای این کاندیدای مجلس نشدید چون خیالتان از پیروزی اصولگرایان در مجلس راحت است.هنوزهم خیالتان راحت است؟
من قبل از هفتم اسفند (94) اعلام کردم که روز نهم اسفند کنفرانس خبری دارم. کنفرانس خبری من زمانی بود که آن اتفاق غیرمترقبه افتاد و در هفتم اسفند هیچ یک از اعضای طیف ما در تهران رای نیاوردند. بعضی از آقایان تصور میکردند که ما کنفرانس خبری نهم اسفند را به دلیل این شکست، لغو میکنیم. اما من گفتم، کنفرانس سرجایش خواهد بود و من میآیم! آنجا در کنفرانس گفتم که در تهران اصلاح طلبان بردند ولی در کشور ما بردیم. بعضیها خیلی نسبت به این موضوع حساس شدند و گفتند چرا باهنر این قدر اصرار به برد میکند.
بعضی از دوستان مثل شماها که میخواهید بگویید ما با سیلی صورت خودمان را سرخ میکنیم و شما باختید، پافشاری میکردند که اصولگرایان باخته اند. من گفتم امروز 9 اسفند ماه است و 9 خرداد همدیگر را میبینیم یعنی همان موقع که رئیس مجلس انتخاب میشود.
البته خودتان هم گفتید که عدهای با نردبان اصلاح طلبی وارد مجلس شدند ولی به عارف رای ندادند، پس نمیتوان رای نیاوردن عارف درریاست مجلس را شکست اصلاح طلبان در سال 94 به خاطر عدم رای مردم به آنها دانست.
بله! میدانم! ما این را میفهمیم اما جوانها این را نمیفهمند. فکر میکنند هر کس با نردبان امیدیها به مجلس رفته است به امیدیها رای میدهد. اما ما اساساً آن موقع میدانستیم که یک عده فقط دوست داشتند به مجلس بروند، نه موضعی از قبل داشتند و نه عضو حزبی بودند. متعهد به موضوعی هم نبودند، پس اینکه عدهای روز بعد از هفتم اسفند خیلی خوشحال بودند و فکر میکردند که مجلس دهم را تصرف کردند، نباید به دلشان صابون میزدند.
به هر حال امثال ما چند پیراهن بیشتر پاره کرده اند و حواسمان هست که در عرصه سیاست دقیقا دارد چه اتفاقی رخ میدهد، برای همین نهم اسفند اعلام کردم نهم خرداد معلوم خواهد شد که ما اصولگرایان در انتخابات مجلس دهم برنده شدیم. یعنی اگرچه در تهران تمام کرسیها را واگذار کردیم اما تکتک آدمهای این لیست را که وارد مجلس شدند، میشناختیم و تفکرات آنها را میدانستیم و پیشبینی میکردیم که عارف رئیس نخواهد شد.
البته آقای عارف هم نباخت. در مجلس نهم تعداد اصلاح طلبان 20 نفر بود. آقای عارف آمد و با زحماتی که با بقیه دوستانشان کشیدند این 20 نفر در مجلس دهم به 104 نفر رسیدند که پیروزی بزرگی بود. اما بعضیها فکر میکنند برای آنکه پیروز شوند باید همه کاره شوند که این طور نمیشود! (باخنده) چون خیلی سادهانگاری است. برای سال 96 هم اصولگرایان همان روند سال 94 را ادامه میدهند و اینکه فکر کنیم یک طیف تندی میخواهد بیاید و اصولگرایان را هدایت کند، اصلا چنین چیزی نیست. نیروهای تند اصولگرایی کاملا شناخته شده هستند، به این نیروها هم احترام میگذاریم، با این نیروها هیچگاه دعوا نخواهیم کرد و قرار نیست آنها را هم کنار بگذاریم. اما این 10 نفری (درجبهه مردمی انقلاب) که فعلا به عنوان لبه جلویی و پرچم اولیه اصولگرایی هستند، فکر میکنم معدل متعادل، جا افتاده و قابل قبولی دارند و هر کدام هم در قشر خودشان آدمهای محبوب و پرطرفداری هستند.
نظرتان درباره درگیری اینستاگرامی آقای جلیلی و قالیباف چیست؟ چیزی که نشان میدهد آن ائتلاف و اتحادی که شما از آن سخن میگویید هرگز رخ نخواهد داد، چرا که دو نفر از امیدهای رای آور اصولگرایان با این کار بیان کردند برای انتخابات 96 سر ناسازگاری داشته و به رقابت علیه هم میپردازند.
این موضوع درگیری باید مدیریت بشود که ان شاءالله مدیریت هم میشود. بعضی از این مسائل و اختلافات اینچنینی به بیرون درز پیدا میکند، اما برخی از آنها هیچ وقت به بیرون منتقل نشده و رسانهای نمیشود.
شما در جلسه شورای مرکزی جامعه مهندسین هم که بنشینید همین مسائل پیش میآید. دیگر از جامعه مهندسی که به من چیزی نزدیکتر نیست! من دبیر کل جامعه مهندسین هستم، هر هفته هم با هم جلسه داریم و بحث میکنیم برخی صحبتها و اختلافات که در این جلسه مطرح میشود خیلی تندتر از حرفهای رد و بدل شده و درگیری بین جلیلی و قالیباف است.
** ولی رسانهای نمیشود.
اصلا اگر این بحثها پیش نیاید که حزب رشد پیدا نمیکند. اما هر یک از بحثها و اختلافات که رسانهای شد، رقبای ما خوشحال میشوند. رقبای ما متاسفانه سادهاندیشند و از درگیری مثلا بین جلیلی و قالیباف شادمان میشوند و میگویند الحمدالله جلیلی و قالیباف دعوایشان شد و دیگر اصولگرایان به نتیجه نمیرسند!
من شما را نصیحت میکنم، این را بروید و به بزرگترهایتان هم بگویید که خیلی از این اختلافات بین جلیلی و قالیباف یا سایر اختلافات اصولگرایان خوشحال نشوید.
** در یک جایی گفتید که این خطای استراتژیک است که اصولگرایان از کاندیدایی استفاده کنند که قبلا نامزد بوده است و رای نیاورده. اما یکجا هم میگویید آقای قالیباف فرق دارد! مگر قالیباف چه فرقی با بقیه دارد؟ آقای قالیباف هم تجربه دوبار شکست در انتخابات را داشته است.
در حال حاضر قرار نیست هیچ کاندیدایی را نه تایید و نه رد کنم ما همه کاندیداها را با یکدیگر مقایسه میکنیم. اما آن موقع حرفم این بود که اگرچه ما اصولگرایان در دو دوره انتخابات موفق نشدیم، اما نفر اول اصولگرایان در آن انتخابات که بعد از کاندیدای برنده، بیشترین رای را داشته است باید جزء افرادی که برای انتخابات دوره بعد او را بررسی میکنیم، باشد. ولی نفر سوم و نفر چهارممان درانتخابات قبلی نباید بررسی شوند. باز هم تکرار میکنم این به معنای آن نیست که کاندیدای نهایی ما آقای قالیباف هست، یا کاندیدای نهایی ما آقای قالیباف نیست. ولی میگویم آقای قالیباف حتما این حق را دارد که ما وی را جزء کاندیداهای اصولگرایان بدانیم.
** یک بحثی را پیش از نهی آقای احمدینژاد مبنی بر اینکه ایشان را جزء کاندیداهای قابل بررسی اصولگرایان در نظر گرفتید مطرح کردید و اشاره داشتید اگر بنا باشد تا خود ایشان درانتخابات نباشند، حتما از ظرفیت رای او به سود اصولگرایان بهره خواهید برد. اما بعد از نهی احمدینژاد برای ریاست جمهوری، دیدیم که او اعلام کرد از هیچ کاندیدایی حمایت نمیکند و هر کسی هم که پای به رقابت با روحانی بگذارد، شکست خواهد خورد. این بدان معناست که اولا اصولگرایان ظرفیت رای احمدینژاد را از دست دادهاند، دوما احمدینژاد به نوعی حمایت غیرمستقیم از آقای روحانی پرداخته است؟ چرا احمدینژاد چنین واکنشی از خود نشان داده است؟او میخواهد چه چیز را با این حمایت غیرمستقیم از روحانی نشان دهد؟ و اکنون اصولگرایان با از دست دادن ظرفیت رای آقای احمدینژاد چه میکنند؟
آن موقع که من گفتم از وجود آقای احمدینژاد و ظرفیت رای او استفاده میکنیم، این حرف را در پاسخ به این سوال که کاندیدای نهایی شما کیست، زدم. من گفتم در حال بررسی 30،40 نفر هستیم، خبرنگاران سوال کردند احمدینژاد هم جزء آنهاست؟ گفتم بله! گفتند روحانی چه طور؟ گفتم بله!
اگر شما فکر میکنید با یک مصاحبه 20 سوالی میتوانید ازمن در بیاورید که نفرنهایی اصولگرایان کیست؟ چنین چیزی را نخواهید فهمید. چون اولا نفرنهایی وجود ندارد، ثانیا اگر هم باشد آن قدر حواسم جمع هست که نام کاندیدای نهایی اصولگرایان را نگویم. الان هم میگویم که هدف نهایی ما این است که 100درصد نیروهای اصولگرایان را متحد کنیم. اما اینکه مطمئن باشیم میتوانیم به این ائتلاف 100درصدی برسیم باید بگویم خیر! اطمینان نداریم. اما ممکن است با 80 تا 90 درصد آنها به ائتلاف برسیم.
آقای احمدینژاد نیز ویژگیهای زیادی دارد. یکی از ویژگیهای آقای احمدینژاد این است که خودش یک ظرفیت رای دارد. اما وضعیت آقای احمدینژاد طوری نیست که این ظرفیت رایش را به کس دیگری منتقل کند، بعضیها هستند که ظرفیت رای خودشان را میتوانند به شخص ثانی منتقل کنند و بگویند هرکسی که به من اعتماد دارد به فلان کاندیدا رای دهد. احساس نمیکنیم آقای احمدینژاد اینگونه ظرفیتی داشته باشد، بنابراین بسیاری از دوستان آقای احمدینژاد پس از اینکه او از انتخابات 96 کنار گذاشته شد، آمدهاند و با ما اصولگرایان کار میکنند هیچ مشکلی هم با حامیان و نزدیکان احمدینژاد نداریم و سعی میکنیم از این ظرفیت استفاده کنیم.
** اینکه احمدینژاد و احمدینژادیها دست به یک حمایت غیر مستقیم از روحانی زده اند را قبول ندارید؟
اصلا واژه ای به نام احمدینژادیها واژه صحیحی نیست.
** وقتی احمدینژاد میگوید اصولگرایان شکست میخورند یا کسی مثل عبدالرضا داوری (از نزدیکان او) میگوید روحانی 24 میلیون رای میآورد یعنی چه؟
ببینید! احمدینژاد ممکن است کاندیدا بشود و 100رای داشته باشد. اما ممکن است بیاید و بگوید به فلان شخص رای بدهید. آن وقت 40 نفر به حرف او گوش میدهند. یک موقع هست که او میگوید اصلا درانتخابات شرکت نکنید، آن وقت است که از این 100 نفر، 12 نفر به حرفش گوش میدهند. پس آقای احمدینژاد یک زمانی 12رای دارد، یک وقتی 40رای، یک وقتی 100رای.
پس واژه احمدینژادیها یک عدد ثابت نیست. باید ببینیم برای چه کاری میخواهیم این واژه را به کار ببریم. احمدینژادیهایی که اگر احمدینژاد بود و تایید میشد به او رای میدادند، یک تعدادی هستند. احمدینژادیهایی که الان احمدینژاد نیست ولی بنا به توصیه او به یک نفر دیگر رای میدهند یک رقم کاملا متفاوت با رقم اول خواهند بود. اگر خدای ناکرده احمدینژاد بیاید و بگوید که، انتخابات را تحریم کنید، آن وقت رقمی که به آقای احمدینژاد گوش میکنند یک رقم خیلی ناچیزتری است. پس احمدینژادیها یک تعداد ثابت نیستند و بستگی دارند به نوع نظریه ای که احمدینژاد اعلام میکند. البته ممکن است که او درحال حاضر علاقهمند باشد آقای روحانی رای آورد تا ثابت کند چون من نبودم پس دیگر هیچ کس در اصولگرایان کارهای نیست.
** درمورد درگیریهای بین برخی مسئولان هجمههایی که به دولت شده است نظرتان چیست؟
مایه تاسف است. فکر میکنم بسیاری از این درگیریها را میشد در نشستهای خصوصی با تعاملات و گفتگوها، حل کرد. مردم از این بحثهای سیاسی گریزان هستند. حال چه دولت بخواهد از این درگیریهای سیاسی به سود خودش استفاده کند، چه کسان دیگری بخواهند از این بحثهای سیاسی علیه دولت استفاده کنند. اینها برای مردم جذاب نیست، ملت مشکلات دیگری دارند و گرفتاریهایشان به اندازه کافی است. دیگر شاهد چنین درگیریهایی درکشور باشند که هیچ! من واقعا میتوانم بگویم که از آنچه درحال رخ دادن است متاسفم.
** آقای روحانی و وضعیت امروز او با سال 92 را چگونه مقایسه میکنید، چالشهایی که پیشروی اوست را چقدر منجربه کاهش آرای وی در سال آینده میدانید؟
آقای روحانی بالاخره یکسری برنامههایی را اعلام کردند و در برخی از آنها موفق بودند و در بخشی از آنها ناکام ماندند. شاید خود او هم پیش بینی نمیکرد که در برخی از بخشها نتواند موفق باشد. اما مهمترین مشکل آقای روحانی تا انتخابات 96، این است که حتی در بخشهایی که نسبتا موفق بوده، این موفقیتها به ذائقه مردم ننشسته است.
من بارها گفتهام که امنیت و حس امنیت دو مقوله جدا از یکدیگر است. این دو بریکدیگر اثردارند ولی منطبق برهم نیستند. رفاه و حس رفاه نیز به همین شکل است. دولت و حاکمیت، هم مسئول امنیت و هم مسئول حس امنیت است. یعنی اگر امنیتی هست مردم هم باید حس امنیت کنند. وقتی در یک کشوری امنیت باشد اما مردم احساس ناامنی کنند این موضوع در آن کشور، شاخص مثبتی نیست. در سایر زمینهها نیز اینگونه است. یعنی باید یک موضوع با حس آن در نزد مردم منطبق باشد، بنابراین اگرچه حتی در بخشهایی آقای روحانی نسبتا توانسته موفق باشد، اما مردم این حس موفقیت را ندارند.
دراین کشور خانوادههای فراوانی هستند که یک یا دو فارغ التحصیل دانشگاهی بیکار دارند، بسیاری از کارآفرینانی که اهل تولید و رونق و توسعه بودند یا پیمانکار و مشاور هستند در حال حاضر احساس میکنند رکود در کشور بسیار سنگین است. ممکن است که دولت با یک شاخص و عدد و یک فرمول بگوید رشد اقتصادی ما در ماه فلان 6 درصد بوده است، اما این 6 درصد را هیچ یک از مردم حس نکرده است. این حس نه تنها بین آن خانوادهای که فرزند بیکار دارد، نیست، بلکه بین خانواده مرفه و بین کارآفرینان نیز وجود ندارد.
** بروید ازکارآفرینان کشوربپرسید که آیا رونق اقتصادی را باوردارند؟ مطمئنا میگویند نه.
این یک مشکل اساسی برای دولت است و روحانی باید دراین میدان، ظرف 3 ماه باقیمانده کاری کند تا ذائقه مردم، احساس موفقیت دولت را درک کنند، مردم توقعشان زیاد نیست. این مردم اصلا توقع ندارند که رشد بیکاری در کشور ما تا سه ماه آینده 3 درصد شود! اما باید احساس کنند که رشد بیکاری در حال کاهش است. مردم نباید احساس کنند که بازهم بنگاهها درحال تعطیلی هستند و تولیدات کند شده است. این همان چالش بزرگی است که روحانی با آن روبه روست.
** برجام زمانی برگ برنده آقای روحانی بود، آیا اکنون همان برگ برنده پاشنه آشیل دولت شده؟ وهجمههایی که برخی اصولگرایان به خصوص بعد ازتحریمهای ایسا به آن کردند بحق است؟
برجام نقاط مثبتی دارد و هنوز هم کسی نمیتواند این نقاط مثبت را نفی کند، اگر کسی بخواهد این نقاط مثبت را نادیده بگیرد ناعادلانه رفتار کرده است. اما اینکه روحانی همه تخم مرغهایش را درسبد برجام گذاشت یکی از اشتباهات استراتژیک دولت بود. در این مسیر سنگلاخ وجود دارد. ما هم در زمان مذاکره با یکسری کشورهای متخاصم مذاکره میکردیم، هم در زمان امضا و هم در زمان اجرای برجام.
یعنی در هر صورت کشورهای طرف ایران، یا متعهد نمیشوند یا متعهد میشوند عمل نمیکنند، یا متعهد میشوند، امضا هم میکنند ولی بعد زیر آن میزنند.این موضوعی بود که مقام معظم رهبری از روز اول بارها به مردم گفتند.
اما بعضیها بی انصافی میکنند که میگویند مگر چه تحریمی بعد از برجام برداشته شده است؟ واقعیت این است که تحریمها برداشته شده. قرار نبود که همه تحریمها برداشته شود، قرار بود همه تحریمها یک روزی برداشته شود. این موضوع در تفاهمنامه بود، اینکه اکنون عدهای بخواهند برجام را خراب کنند و بگویند هیچ تحریمی برداشته نشده بی عدالتی است، چون همه میدانند که تحریم نفت ما برداشته شد، تحریم بیمه ما برداشته شد، تحریم بازرگانی هم برداشته شد. اما قرار بود در آخر همه تحریمهای کشور برداشته شود! ولی چنین نشد که هیچ بلکه یکسری تحریمهای دیگری هم دوباره وضع شد.
خیلیها میگویند باهنر برای این امسال کاندیدا نشد تا کاندیداهای اصولگرای دیگری را در سال 96 جلو بیندازد گفته میشود شما با علم به اینکه آنها از روحانی در انتخابات شکست خواهند خورد و به نوعی برای چهارسال بعد میسوزند، خود را قدرت بلامنازع اصولگرایان در سال انتخابات 1400 خواهید کرد.
اگر بخواهیم خیلی ریز شویم من اینگونه تحلیلها را ظلم به انقلاب میدانم. یعنی اگر کسی فرض کند من سیاستهای روحانی را قبول ندارم، اما کاری میکنم که ایشان دوباره رای بیاورد تا بعد معلوم شود که او در چهار سال دوم موفق نیست و از سویی اصولگرایان دیگر هم رای آور نخواهند بود و ازاین طریق خودم را سر فرصت در سال 1400 کاندیدا میکنم، باید بگویم اصلا نظام ما اینقدر وقت ندارد که بخواهد 4، 5 سال با این موضعگیری، اقتصادمان را به قهقرا ببرد. البته ممکن است عده ای مترصد این باشند که نظام به قهقرا رود تا بعد خودشان را به عنوان یک ناجی معرفی کنند و بتوانند با این حربه رای جمع کنند، اما این کار نوعی خیانت است.
** یعنی هیچ تصمیمی برای سال 1400 و کاندیداتوری ندارید؟
الان بحث این موضوع زود است ما تمرکزمان را روی سال 96 گذاشتیم.
** احمدینژاد 1400 چه طور؟
حالا ببینیم چه خواهد شد!
گزارش خطا
آخرین اخبار