در حاشیه اکران فیلم «رد کارپت»
قصد ندارم درباره سیر داستانی اثر بنویسم، بلکه تنها میخواهم پیرامون روح ظریفی که در تکتک سکانسهای فیلم سینمایی جدید رضا عطاران جاری و ساری است، به یک نکته مهم اشاره کنم. سینمای تجاری هالیوود، هدفی عمومی دارد و آن اعتلای فرهنگ آمریکایی در اذهان جمعی مردم جهان است و برای دستیابی به این قصد بنیادی از هیچ سرمایه و امکاناتی چشمپوشی نمیکند. قطعا نمیتوان هیچ کشوری را بابت تبلیغات سیاسی و اجتماعی مذمت کرد؛ چراکه از همان دوران شکلگیری امپراتوریهای بزرگ، هنر، مهمترین ابزار برای اشاعه تصویر دلخواه حاکمان بود. امروز هم رسانهها و فضای مجازی امکان بزرگی برای تحقق این هدف به شمار میروند. آمریکا، مراسم اسکار را هر سال بهتر و عظیمتر از دورههای قبل برگزار میکند تا در اذهان جمعی مردم جهان، دریافت این تندیس برابر با حس غرور ملی باشد. همان اتفاقی که درباره اصغر فرهادی افتاد و روزنامه «شرق» در صفحه اول خود نوشت: «برای ایرانم». نیازی به یادآوری نیست که «جدایی» در کمال عزت و سربلندی به این مهم دست یافت. ولی در عین حال سازنده فیلم بارها اهمیت این تشویق را کاذب دانست و تاکید میکرد که «این جایزه مربوط به همان شب بخصوص بود و از فردای آن روز باید فراموش شود» که این رویکرد، عزتمندی وی را میرساند. فرهادی، نه دشمن تندیسهاست و نه برای سلیقه جشنوارهها فیلم میسازد و در مسیر هنر حرکت میکند.
اما قطعا افراط و تفریط در این میدان هم وجود دارد. افراط، همان کاری است که تا چندسال پیش بعضی از کارگردانهای بهاصطلاح تجربی، انجام میدادند و فیلمهایی برای جشنوارهها میساختند. تفریط هم نگاهی است که برخی جریانهای منتقد داخلی دارند و به هر جایزهای بدبین هستند. مسیر اعتدال در این گذرگاه، مانند تمامی جریانها، از «عزت ایران» میگذرد و عطاران برای اعتلای این عزت، چارهای نداشت جز اینکه تقریبا تمامی سکانسها را (بهجز سکانس آخر) به نقد نگاه افراطی اختصاص دهد. این توهین و تمسخر نیست. رویکردی است اعتراضی نسبت به کسانی که هویت ایرانی را در تعریف و تمجید دیگران جستوجو میکنند. اینکه عطاران بارها خودش را بازیگر ایرانی معرفی میکند و وقتی مورد تحسین واقع میشود، لذت میبرد، موید همین ادعاست. در واقع وقتی ملیت دیگران را میپرسد، منتظر است تا طرف مقابل هم همین سوال را از او بپرسد و او را بهعنوان یک ایرانی هنرمند تشویق کنند. همینطور از کارگردانهای خارجی توقع دارد استعدادهایش را ببینند؛ چراکه نتوانسته هویت ملیاش را در وطنش بیابد. نظر هموطنهایش را معتبر نمیداند، تنها به این دلیل که وی را «بزرگ نمیشمارند». به همین خاطر خودش را اسیر خیابانهای پاریس و ازدحام جشنواره کن میکند.
این وسوسه با تیزهوشی، توسط تیتراژ فیلم، به کارگردان هم تسری یافته است. یعنی عطاران در نهایت صداقت قبول دارد که وسوسه دیدهشدن توسط بازارهای سینمایی غربی، در باطن اکثر فیلمسازها وجود دارد (درواقع در تخیل رضا عطاران است که عوامل تولید فیلمش، افراد سرشناس سینمای هالیوود هستند).
عطاران، هم «مستشدهها از اسکار» را نقد میکند و هم با تاکید بر حضور فرهادی در جشنواره کن، راه دیدهشدن عزتمند را نشان میدهد. پرچم ایران، آن چراغ راهنمایی است که عطاران به همه کسانی که در بینش خود به جشنوارهها دچار افراط و تفریط شدهاند، نشان میدهد. پرچم، برای شخصیت اول فیلم در ایران معیشت وی را تامین میکند و در پاریس سرپناه وی است؛ پرچمی که همیشه به سربلندی مردم ایران دلالت دارد. اینکه با وجود نقد تلخ جاری در فیلم، عطاران اثرش را به جشنواره کن ارسال کرده، نشاندهنده نگاه معتدل اوست. در حقیقت «رد کارپت» بههیچوجه «جشنواره کن» را تحقیر نمیکند، بلکه تاکید دارد که هیچ چیزی بالاتر از «عزت ایران» نیست و حتی کوچکترین تحقیرها برای دیدهشدن در فضای بینالمللی قابلقبول نیست. در حقیقت ارزش کسی که راه عزت را نشان میدهد، از شخصی که این عزت را تصاحب کرده، چندان کم نیست. شایسته است درباره فیلم رد کارپت همین عنوان را تکرار کنیم: «برای ایرانم».
اما قطعا افراط و تفریط در این میدان هم وجود دارد. افراط، همان کاری است که تا چندسال پیش بعضی از کارگردانهای بهاصطلاح تجربی، انجام میدادند و فیلمهایی برای جشنوارهها میساختند. تفریط هم نگاهی است که برخی جریانهای منتقد داخلی دارند و به هر جایزهای بدبین هستند. مسیر اعتدال در این گذرگاه، مانند تمامی جریانها، از «عزت ایران» میگذرد و عطاران برای اعتلای این عزت، چارهای نداشت جز اینکه تقریبا تمامی سکانسها را (بهجز سکانس آخر) به نقد نگاه افراطی اختصاص دهد. این توهین و تمسخر نیست. رویکردی است اعتراضی نسبت به کسانی که هویت ایرانی را در تعریف و تمجید دیگران جستوجو میکنند. اینکه عطاران بارها خودش را بازیگر ایرانی معرفی میکند و وقتی مورد تحسین واقع میشود، لذت میبرد، موید همین ادعاست. در واقع وقتی ملیت دیگران را میپرسد، منتظر است تا طرف مقابل هم همین سوال را از او بپرسد و او را بهعنوان یک ایرانی هنرمند تشویق کنند. همینطور از کارگردانهای خارجی توقع دارد استعدادهایش را ببینند؛ چراکه نتوانسته هویت ملیاش را در وطنش بیابد. نظر هموطنهایش را معتبر نمیداند، تنها به این دلیل که وی را «بزرگ نمیشمارند». به همین خاطر خودش را اسیر خیابانهای پاریس و ازدحام جشنواره کن میکند.
این وسوسه با تیزهوشی، توسط تیتراژ فیلم، به کارگردان هم تسری یافته است. یعنی عطاران در نهایت صداقت قبول دارد که وسوسه دیدهشدن توسط بازارهای سینمایی غربی، در باطن اکثر فیلمسازها وجود دارد (درواقع در تخیل رضا عطاران است که عوامل تولید فیلمش، افراد سرشناس سینمای هالیوود هستند).
عطاران، هم «مستشدهها از اسکار» را نقد میکند و هم با تاکید بر حضور فرهادی در جشنواره کن، راه دیدهشدن عزتمند را نشان میدهد. پرچم ایران، آن چراغ راهنمایی است که عطاران به همه کسانی که در بینش خود به جشنوارهها دچار افراط و تفریط شدهاند، نشان میدهد. پرچم، برای شخصیت اول فیلم در ایران معیشت وی را تامین میکند و در پاریس سرپناه وی است؛ پرچمی که همیشه به سربلندی مردم ایران دلالت دارد. اینکه با وجود نقد تلخ جاری در فیلم، عطاران اثرش را به جشنواره کن ارسال کرده، نشاندهنده نگاه معتدل اوست. در حقیقت «رد کارپت» بههیچوجه «جشنواره کن» را تحقیر نمیکند، بلکه تاکید دارد که هیچ چیزی بالاتر از «عزت ایران» نیست و حتی کوچکترین تحقیرها برای دیدهشدن در فضای بینالمللی قابلقبول نیست. در حقیقت ارزش کسی که راه عزت را نشان میدهد، از شخصی که این عزت را تصاحب کرده، چندان کم نیست. شایسته است درباره فیلم رد کارپت همین عنوان را تکرار کنیم: «برای ایرانم».
منبع: روزنامه شرق
گزارش خطا
آخرین اخبار
مضمون این فیلم اینه ک هیچ جا ، وطن خود ِ ادم "ایران" نمیشه ! حتی با تمام کاستی هایی ک داره ...