دلنوشته پدرانه با شهید منا
به گزارش صدای ایران، متن زیر دلنوشته پدر شهید منا «حاج عمار میرانصاری» شهید فاجعه منا در حادثه سال 94 است:
فرزند دلبندم، عمارعزیز
حكمتش را سر تسليم! و چه جای حيرت! كه پروردگار عشق تو را مولود قربانت خواست و به فصل خوشه چینی به قربانگاه اسماعيل فراخواندت. مشیت او این بود که عاقبت به آرزوي هميشگيت، شهادت، درهای آسمان را به رویت بگشاید و آرامش ابديت در خانه خویش را توشه ی سفرت تا بی کرانه های تعالی قرار دهد. رضيً به رضاک و تسلیماً لامرک.
فاصله ها را گذشتی، تاریخ و جغرافیایت رسم عشق گرفت، عمار بودی، محمدی شدی! دلسوخته ي مظلوميت علی، گمنام! عشق بانوی دو عالم به دل، هم نغمه با ناله های شبانگاه مقبرة الشهدای مکه، بي زائر و بي آلايش تا همنوا با سفره دار مدينه، حسن آل عبا باشی و تشنه لب ،تا رسم عاشقی را حسين گونه تمام کرده باشی!
غريبانه، مظلومانه، عطشان. شهادت در مكتب حسين چه زيباست!
بيش از يك سال است رويت را نديده ام، نبوسيدمت و بر مزارت نتوانسته ام بار دل سبک کنم! چقدر دور پریده ای بابا! كه حالا براي زيارتت بايد محرم شد و حاجی شد و گرد خانه محبوب به طواف نشست تا دل باربیابد به حریم آسمانیت...
هشتاد روز در بی خبریت سوختم تا نمی از دریای دلتنگی پدران و مادراني كه ٨سال فرزندانشان در اسارت بوده اند بر روح سوزانم بنشیند.
آه ! از حال آنان كه بعداز ٣٠ سال هنوز از جگرگوشه هاشان خبري نيامده است...
عمار جان! در نمازت چه زمزمه کردی؟ با آن سرزمین چه عهد بستی که حالا تا همیشه مقیم خانه ی یار خواهی بود، حالا که عشق وصیت توست، حالا که وصی من نماندی، شفیع من باش بابا دیدارمان باشد سر سفره ی سید الشهدا
فرزند دلبندم، عمارعزیز
حكمتش را سر تسليم! و چه جای حيرت! كه پروردگار عشق تو را مولود قربانت خواست و به فصل خوشه چینی به قربانگاه اسماعيل فراخواندت. مشیت او این بود که عاقبت به آرزوي هميشگيت، شهادت، درهای آسمان را به رویت بگشاید و آرامش ابديت در خانه خویش را توشه ی سفرت تا بی کرانه های تعالی قرار دهد. رضيً به رضاک و تسلیماً لامرک.
فاصله ها را گذشتی، تاریخ و جغرافیایت رسم عشق گرفت، عمار بودی، محمدی شدی! دلسوخته ي مظلوميت علی، گمنام! عشق بانوی دو عالم به دل، هم نغمه با ناله های شبانگاه مقبرة الشهدای مکه، بي زائر و بي آلايش تا همنوا با سفره دار مدينه، حسن آل عبا باشی و تشنه لب ،تا رسم عاشقی را حسين گونه تمام کرده باشی!
غريبانه، مظلومانه، عطشان. شهادت در مكتب حسين چه زيباست!
بيش از يك سال است رويت را نديده ام، نبوسيدمت و بر مزارت نتوانسته ام بار دل سبک کنم! چقدر دور پریده ای بابا! كه حالا براي زيارتت بايد محرم شد و حاجی شد و گرد خانه محبوب به طواف نشست تا دل باربیابد به حریم آسمانیت...
هشتاد روز در بی خبریت سوختم تا نمی از دریای دلتنگی پدران و مادراني كه ٨سال فرزندانشان در اسارت بوده اند بر روح سوزانم بنشیند.
آه ! از حال آنان كه بعداز ٣٠ سال هنوز از جگرگوشه هاشان خبري نيامده است...
عمار جان! در نمازت چه زمزمه کردی؟ با آن سرزمین چه عهد بستی که حالا تا همیشه مقیم خانه ی یار خواهی بود، حالا که عشق وصیت توست، حالا که وصی من نماندی، شفیع من باش بابا دیدارمان باشد سر سفره ی سید الشهدا
گزارش خطا
آخرین اخبار