دولت یازدهم: پایان امر سیاسی،آغاز خنثی گری و غیر سیاسی سازی
نوع برداشت دولت از امر سیاسی چه تبعاتی را به دنبال دارد؟ دولت یازدهم در میان دو برداشت عمده از مفهوم امر سیاسی ، در کجا قرار می گیرد؟ آیا برداشت دولت از امر سیاسی ، به برداشت واقع گرایانه ، که آن را ناشی از تمایز دوست و دشمن در شرایط کنونی و عدم امکان ایجاد جهانی مبتنی بر معیار اخلاق ناب و جهان شمول می داند ، مبتنی می باشد ؟
صدای ایران- جواد جمالی*؛ نوع برداشت دولت از امر سیاسی چه تبعاتی را به دنبال دارد؟ دولت یازدهم در میان دو برداشت عمده از مفهوم امر سیاسی ، در کجا قرار می گیرد؟ آیا برداشت دولت از امر سیاسی ، به برداشت واقع گرایانه ، که آن را ناشی از تمایز دوست و دشمن در شرایط کنونی و عدم امکان ایجاد جهانی مبتنی بر معیار اخلاق ناب و جهان شمول می داند ، مبتنی می باشد ؟ و یا برداشت لیبرالی از امر سیاسی یعنی نادیده گرفتن امر سیاسی به واسطه ی سیاست زدائی و تقلیل مسائل جامعه به موضوعات اقتصادی، اخلاقی ، زیست محیطی ؟ اینها سوالاتی هستند که در قالب این نوشتار درصدد پاسخ گوئی بدان می باشیم.
بیست سی سال است که لطیفه ی کلاسیکی درباب نقش کلیدی " دیگری**" در محافل لاکانی رواج دارد: مردی که گمان می کند یک دانه ی ارزن است به آسایشگاه روانی می برند و در آنجا دکترها نهایت سعی شان را می کنند تا قانع شان کنند که دانه نیست بلکه آدم است . وقتی درمان می شود (قانع می شود که دانه ی ارزن نیست بلکه آدم است) و اجازه می یابد آسایشگاه را ترک کند ، بلافاصله ترسان و لرزان بر می گردد. می گوید مرغی بیرون در است و او می ترسد که مرغه او را بخورد. دکترش به او می گوید «مرد حسابی ، تو که خیلی خوب می دانی دانه نیستی ، بلکه آدمی.» بیمار پاسخ می دهد : « البته من این را می دانم ، آیا مرغه هم این را می داند؟»
این مسئله یعنی پیوند با دیگری یا ترس و اضطراب از وی در دیدگاه روانکاوانه ، در بهترین شکل موید امر سیاسی است. امر سیاسی که در ارتباط تنگاتنگی با دیگری قرار دارد ، در دهه های اخیر توجه ی بسیاری از اندیشمندان را به خود جلب نموده است . نخستین تعریف جامع از این مفهوم که دربردارنده ی دالی با مدلول های متعدد می باشد ، توسط کارل اشمیت ارائه شده است . وی تعریف خود از امر سیاسی را با این مقدمه آغاز می کند:
امر سیاسی لاجرم بر تمایزهای غائی خود متکی است که منشا همه ی کنش هائی به شمار می آیند که معنای مشخصا سیاسی دارند . به فرض در قلمر اخلاقیات ، تمایز نهائی بین خیر و شرند ، در زیبائی شناسی بین زشت و زیبا و در اقتصاد بین سودآور و بدون سود. پس سوال این است آیا می توان تمایز خاصی پیدا کرد که چونان معیاری آسان برای تشخیص و تمییز امر سیاسی به کار آید؟ در نظر اشمیت معیار امر سیاسی مستقل از دیگر معیارهاست و در نتیجه می توان به نحوی شفاف آن را مشخص کرد؛ این معیار دوستی و دشمنی است.
بر مبنای این تعریف از امر سیاسی ، پدیده ی امر سیاسی در زمینه ی امکان همیشه حاضر گروه بندی دوست و دشمن قابل درک است. هرچند این نوع تعریف از امر سیاسی ، ممکن است از سوی گروهی رد شود یا آن را بپذیرد و یا حتی آن را بقایای میراثی از بربریت بدانند و یا تصور اینکه روزی دشمن وجود نداشته باشد ، را دارای تاثیر آموزشی مثبت بدانند، اما دلمشغولی این نوشته نه با انتزاعات و ایده آل های هنجارین ، بلکه با واقعیت های انضمامی و امکان واقعی چنین تمایزی است. شاید کسی در این امیدها و ایده آل های آموزشی شریک باشد ، اما عرصه ی سیاسی نه عرصه ی ایده آل ها بلکه عرصه ی زیستن و لمس واقعیت ها است. به همین دلیل باور به اینکه ملتی بی دفاع که تنها دارای دوست هستند ، مضحک است و فرض اینکه شاید دشمن از غیاب مقاومت در برابر خود به رحم آید ، محاسبه ای معیوب خواهد بود. بنابراین در چارچوب این نگاه از امر سیاسی ، این باور اشتباه خواهد بود که ملتی با اعلام دوستی با کل دنیا ، می تواند تمایز میان دوست - دشمن را از بین ببرد. ازینروی در این باور از امر سیاسی ، دنیا به این شیوه غیر سیاسی نخواهد شد و به شرایط اخلاق ناب، عدالت ناب و یا اقتصاد ناب ، در شرایط فعلی انتقال نخواهد یافت.
در مقابل این نوع از برداشت از امر سیاسی ، نگاهی لیبرالی به این پدیده وجود دارد. در برداشت لیبرالی از امر سیاسی ، امر سیاسی به امر اخلاقی پیوند می خورد و تلاش می شود تا آن را به انقیاد اقتصاد در آورند. در پرتو این نوع نگاه از امر سیاسی ، درصورتی که امر سیاسی را مترادف با دولت قرار دهیم ، این دولت ، دولتی حداقل گرا که تنها وظیفه ی نظارت را دارد ، خواهد بود. اندیشه ی لیبرالی به روش کاملا نظام مند از دولت ، سیاست و به طور کلی از امر سیاسی به معنای نخست ، می گریزد و یا آن را ندیده می گیرد. این نوع نظام فکری به جای تقسیم دوگانه ی دوست - دشمن در عالم سیاست ، بر قطب بندی نمونه وار و همیشه مکرر در دو حوزه ی نامتجانس یعنی اقتصاد و اخلاق ، خرد و تجارت ، علم و ثروت در نوسان است. در این دیدگاه مطالبه ی بذل جان ، در موقع نیاز ، به واسطه ی تاکید بر فردگرائی لیبرال ، توجیه پذیر نیست، چرا که برای چنین فردی هیچ دشمنی نیست که بخواهد با آن وارد نبرد مرگ و زندگی شود. بنابراین در این نوع برداشت از امر سیاسی ، ساحت سیاست امری ثانویه تلقی شده و کوشش می شود تا با تقلیل آن به عرصه های غیر سیاسی نظیر تکنولوژی ، اقتصاد که آن را ساحت صلح ، تفاهم و آشتی می داند همه ی مردان ، همه ی ملت ها ، همه ی طبقات و مذاهب به یک توافق برسند. اما این رسالت لیبرالیسم ، شکست خورده است، چرا که لیبرالیسم ، گرچه توانست امر سیاسی را نفی نماید و یا به عبارتی آن را مخفی نماید ، اما قادر نبوده است آن را از پهنه ی زمین محو نماید و به عبارتی توانسته ، تنها آن را پنهان نماید. ازینروی لیبرالیسم ، نه امر سیاسی که درک از آن را از بین برده است. موفه در کتاب بازگشت امر سیاسی ، به وضوح این ادعای لیبرال ها را رد می نماید.
با این مقدمه و تبیین صورت مفهومی و نظری از دو برداشت عمده از امر سیاسی ، به بحث اصلی این نوشتار بر می گردیم تا نشان دهیم برداشت دولت یازدهم از امر سیاسی به کدام دیدگاه نزدیک تر است؟ برای دستیابی به چنین هدفی ، لازم است ، نخست تبین نمائیم که ساحت بنیادین و کانونی دولت یازدهم ، که واقعیت و قدرت خود را از آن اخذ می نماید، چیست؟
در فرآیند مناظرات و گفت و گوهای انتخاباتی ، " اقتصاد" دال مرکزی و یا ساحت کانونی انتخابات یازدهمین دوره ی ریاست جمهوری در ایران بود. به گونه ای که اکثر نامزدها ، حل مشکلات اقتصادی را محور اصلی برنامه های خود قرار دادند. جدی ترین رقیب روحانی در این انتخابات ، قالیباف بود که در مقابل اعتدال مدنظر دولت روحانی ، نه عنوان افراطی می یافت و نه عنوان تفریط. بنابراین ترسیم مرزهای گفتمانی بین این دو نامزد به منظور غیریت سازی ، امری بسیار دشوار بود. این مسئله، ضرورت ائتلاف سیاسی را بیش از همیشه آشکار نمود. به گونه ای که نتیجه انتخابات 24 خرداد 92 را بیش از همه ، به ائتلاف جریان ها و گروه های سیاسی گره می زد.
دولت یازدهم بعد از پیروزی در انتخابات تلاش نمود تا از مسائل سیاسی داخلی فاصله بگیرد. این دولت به تاسی از نگاه لیبرالی به امر سیاسی ، کوشیده است توجه ی مردم و نخبگان سیاسی ، را به مسائل اقتصادی ، زیست محیطی ، برگزاری کنسرت های موسیقی و هرآنچه غیر سیاسی می باشد معطوف نماید و امر سیاسی را بدان تقلیل و یا آن را نادیده بگیرد. در راستای سیاست زدائی و خنثی گری سیاسی ، در ظرف سه سال گذشته ، هربار که آقای روحانی با مردم صحبت نموده است ، تلاش نمود تا توجه ی آنان را به مسائل غیر سیاسی و عمدتا اقتصادی و زیست محیطی جلب نماید. این دولت تلاش برای حصول توافق هسته ای را نیز به منظور بهبود اوضاع اقتصادی و زیست محیطی ، پیوند می زد.
دولت در پرتو همین نگاه به امر سیاسی ، تلاش نموده است به یک دولت حداقل گرا که تنها وظیفه ی نظارت را دارد ، تقلیل یابد. تلاش برای پولی نمودن دانشگاه های دولتی، اتخاذ سیاست های ضد کارگری نظیر تفاوت فاحش بین حداقل دستمزد کارگران و خط فقر، عدم توجه دولت به طبقات پائین اجتماعی ، افزایش بی سابقه ی مناطق آزاد و به طور کلی تعقیب سیاست های بازار آزاد ، علی رغم رو به زوال بودن این برنامه در وطن خود یعنی آمریکا، که به وضوح در سخنان و کمپین انتخاباتی برنی ساندرز ، آشکار بود ، تنها بخش کوچکی از نگاه لیبرالی دولت به امر سیاسی می باشد.
در حالی که بخش قابل توجهی که به آقای روحانی رای داده اند ، دغدغه ی مسائل سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی داشته اند، دولت در سه سال اخیر نشان داده است که اهمیتی برای مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قائل نیست. دولت یازدهم ، هرجا که زمینه برای کنش گری سیاسی چه به صورت کلامی و غیرکلامی فراهم بوده است ، کوشیده است از آن دوری بجوید. نبود مرزبندی سیاسی مشخص این دولت با گروه ها و جریانات سیاسی و تقلیل همه ی مسائل اعم از سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی به افراطی / اعتدالی ، سبب شکل گیری یک فضای تهی شده است که بیش از آنکه نشانه ای از بلوغ سیاسی باشد ، برای دموکراسی خطرناک است. چرا که وقتی مبارزات سیاسی دموکراتیک برای هویت یابی ، غایب باشند، جایشان از سوی دیگر اشکال هویت یابی ، مانند اشکال قومی و ملی گرایانه و یا دارای سرشت مذهبی ، اشغال خواهد شد.
دولت یازدهم به تاسی از برداشت لیبرالی از امر سیاسی ، از این امر غافل بوده است که هر هویتی ارتباطی است و شرایط وجودی هر هویت متفاوت است. تعیین دیگری که در نقش "خارج سازنده" ظاهر می شوند ، نقش به سزائی در شکل گیری یک گفتمان سیاسی ایفاء می کند. حرکت هم زمان دولت با شعار اعتدالی ، در دو زمین اصولگرائی و اصلاح طلبی ، سبب شد ، این دولت به یک دولتی فاقد هویت ، دولتی خنثی و نهایتا در نبود غیریت سیاسی و به ومعنای واقعی کلمه تقلیل آن به افراطی و اعتدالی ، به یک دولت فاقد گفتمان سیاسی، بدل گردد.
دولت در عرصه ی سیاست خارجی و با تاسی از انسان شناسی موجود در نظریه ی لیبرالیسم، درصدد است تا با اعلام دوستی با کل دنیا سخن بگوید و تمایز میان دوست - دشمن را از بین ببرد. این نوع برداشت از امر سیاسی ، که در نقطه ی مقابل برداشت نخست از آن قرار دارد، گرچه به لحاظ انتزاعی ، ایده آلی و آموزشی قابل قبول است ، اما نباید فراموش نمائیم که به تاسی از رئالیست ها ، صرف تغییر لحن در سیاست خارجی ، نمی تواند برای ملتی ، صلح و امنیت به ارمغان بیاورد. آنچه غرب را در قضیه ی کریمه منجر به عقب نشینی نمود ، نه لحن و ادبیات در سیاست خارجی ، بلکه قدرت نظامی برتر روسیه در معادلات سیاسی نظام بین الملل بوده که توانسته علی رغم همه ی مخالفت ها و آنهم در قرن بیست و یکم ، در میان بهت همگان ، منطقه ای مهم به لحاظ استراتژیک را ضمیمه ی خاک کشور خود نماید. بنابراین تصور اینکه دنیا در شرایط کنونی ظرفیت آن را دارد تا به صرف تغییر لحن و ادبیات ، به شرایط اخلاقی ناب ، اقتصادی ناب و عدالت ناب اداره شود ، تلاشی عبث و بیهوده است.
ما در شرایط کنونی در وضعیتی قرار داریم ، که دولت به تاسی از لیبرال ها درک درستی از امر سیاسی به معنای واقعی کلمه ندارد . تقلیل امر سیاسی و یا نادیده گرفتن امر سیاسی ، که از سوی این دولت دنبال می شود ، نمی تواند روابط قدرت و آمریت را به طور کامل ناپدید نماید.
این نکته مهم است که این دولت ، اسطوره ی جامعه ی شفاف، جامعه ای که با خود به مصالحه رسیده است، را کنار بگذارد، که در غیر این صورت، این توهم می تواند منجر به تمامیت خواهی گردد. این بدان معناست که ابهام موجود در دولت در مرزبندی های سیاسی، و پافشاری بر منطق نه این، نه آن ، هم این ، هم آن و گام نهادن هم زمان در دو زمین اصولگرائی و اصلاح طلبی، می تواند موجب بر هم خوردن قواعد بازی سیاسی و مانع از شکل گیری هویت های سیاسی متمایز گردد. این امر به نوبه ی خود مشارکت در فرآیند سیاسی را تضعیف می نماید و بالطبع به نضج دیگر هویت های جمعی حول، مذهب، ملی گرائی و یا اشکال قومی هویت یابی را دامن می زند. شاید این بازی دوگانه ی دولت و تقلیل امر سیاسی در نبود غیریت سیاسی قدرتمند سبب شده که دولت تاکنون قاصر از آن بوده که دریچه ی گفتمانی نوینی را به روی جامعه بگشاید و در دوران کودکی ، سرود مرگ هم برای خود و هم برای سایر جریانات سیاسی سر دهد.
• مفهوم " دیگری " که با دستاوردهای " فروید " مطرح شد و در اندیشه " لاکان " بازآرایی گردید از مهم ترین و اساسی ترین مفاهیم روانکاوی است. از دید لاکان ، میل همواره میل دیگری است و سپس از این طریق او مفهوم " دیگری - Otherness" را در سه حوزه امر خیالی ، امر نمادین و امر واقعی توضیح می دهد.
• اشمیت ، کارل ، (1387) ، " مفهوم امر سیاسی" ، ترجمه ی صالح نجفی ، در گزیده ی مقالات قانون و خشونت گزینش و ویرایش مراد فرهادپور ، امید مهرگان و صالح نجفی ، تهران : رخداد ؛
• ژیژک، اسلاوی،(1392)،"چگونه لکان بخوانیم؟"، ترجمه ی علی بهروزی، انتشارات :رخداد نو؛
• موفه ، شانتال ، (1392) ، "بازگشت امر سیاسی" ، ترجمه ی عارف اقوامی مقدم ، تهران : انتشارات رخدادنو؛
* دانشجوی دوره ی دکترای جامعه شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی
بیست سی سال است که لطیفه ی کلاسیکی درباب نقش کلیدی " دیگری**" در محافل لاکانی رواج دارد: مردی که گمان می کند یک دانه ی ارزن است به آسایشگاه روانی می برند و در آنجا دکترها نهایت سعی شان را می کنند تا قانع شان کنند که دانه نیست بلکه آدم است . وقتی درمان می شود (قانع می شود که دانه ی ارزن نیست بلکه آدم است) و اجازه می یابد آسایشگاه را ترک کند ، بلافاصله ترسان و لرزان بر می گردد. می گوید مرغی بیرون در است و او می ترسد که مرغه او را بخورد. دکترش به او می گوید «مرد حسابی ، تو که خیلی خوب می دانی دانه نیستی ، بلکه آدمی.» بیمار پاسخ می دهد : « البته من این را می دانم ، آیا مرغه هم این را می داند؟»
این مسئله یعنی پیوند با دیگری یا ترس و اضطراب از وی در دیدگاه روانکاوانه ، در بهترین شکل موید امر سیاسی است. امر سیاسی که در ارتباط تنگاتنگی با دیگری قرار دارد ، در دهه های اخیر توجه ی بسیاری از اندیشمندان را به خود جلب نموده است . نخستین تعریف جامع از این مفهوم که دربردارنده ی دالی با مدلول های متعدد می باشد ، توسط کارل اشمیت ارائه شده است . وی تعریف خود از امر سیاسی را با این مقدمه آغاز می کند:
امر سیاسی لاجرم بر تمایزهای غائی خود متکی است که منشا همه ی کنش هائی به شمار می آیند که معنای مشخصا سیاسی دارند . به فرض در قلمر اخلاقیات ، تمایز نهائی بین خیر و شرند ، در زیبائی شناسی بین زشت و زیبا و در اقتصاد بین سودآور و بدون سود. پس سوال این است آیا می توان تمایز خاصی پیدا کرد که چونان معیاری آسان برای تشخیص و تمییز امر سیاسی به کار آید؟ در نظر اشمیت معیار امر سیاسی مستقل از دیگر معیارهاست و در نتیجه می توان به نحوی شفاف آن را مشخص کرد؛ این معیار دوستی و دشمنی است.
بر مبنای این تعریف از امر سیاسی ، پدیده ی امر سیاسی در زمینه ی امکان همیشه حاضر گروه بندی دوست و دشمن قابل درک است. هرچند این نوع تعریف از امر سیاسی ، ممکن است از سوی گروهی رد شود یا آن را بپذیرد و یا حتی آن را بقایای میراثی از بربریت بدانند و یا تصور اینکه روزی دشمن وجود نداشته باشد ، را دارای تاثیر آموزشی مثبت بدانند، اما دلمشغولی این نوشته نه با انتزاعات و ایده آل های هنجارین ، بلکه با واقعیت های انضمامی و امکان واقعی چنین تمایزی است. شاید کسی در این امیدها و ایده آل های آموزشی شریک باشد ، اما عرصه ی سیاسی نه عرصه ی ایده آل ها بلکه عرصه ی زیستن و لمس واقعیت ها است. به همین دلیل باور به اینکه ملتی بی دفاع که تنها دارای دوست هستند ، مضحک است و فرض اینکه شاید دشمن از غیاب مقاومت در برابر خود به رحم آید ، محاسبه ای معیوب خواهد بود. بنابراین در چارچوب این نگاه از امر سیاسی ، این باور اشتباه خواهد بود که ملتی با اعلام دوستی با کل دنیا ، می تواند تمایز میان دوست - دشمن را از بین ببرد. ازینروی در این باور از امر سیاسی ، دنیا به این شیوه غیر سیاسی نخواهد شد و به شرایط اخلاق ناب، عدالت ناب و یا اقتصاد ناب ، در شرایط فعلی انتقال نخواهد یافت.
در مقابل این نوع از برداشت از امر سیاسی ، نگاهی لیبرالی به این پدیده وجود دارد. در برداشت لیبرالی از امر سیاسی ، امر سیاسی به امر اخلاقی پیوند می خورد و تلاش می شود تا آن را به انقیاد اقتصاد در آورند. در پرتو این نوع نگاه از امر سیاسی ، درصورتی که امر سیاسی را مترادف با دولت قرار دهیم ، این دولت ، دولتی حداقل گرا که تنها وظیفه ی نظارت را دارد ، خواهد بود. اندیشه ی لیبرالی به روش کاملا نظام مند از دولت ، سیاست و به طور کلی از امر سیاسی به معنای نخست ، می گریزد و یا آن را ندیده می گیرد. این نوع نظام فکری به جای تقسیم دوگانه ی دوست - دشمن در عالم سیاست ، بر قطب بندی نمونه وار و همیشه مکرر در دو حوزه ی نامتجانس یعنی اقتصاد و اخلاق ، خرد و تجارت ، علم و ثروت در نوسان است. در این دیدگاه مطالبه ی بذل جان ، در موقع نیاز ، به واسطه ی تاکید بر فردگرائی لیبرال ، توجیه پذیر نیست، چرا که برای چنین فردی هیچ دشمنی نیست که بخواهد با آن وارد نبرد مرگ و زندگی شود. بنابراین در این نوع برداشت از امر سیاسی ، ساحت سیاست امری ثانویه تلقی شده و کوشش می شود تا با تقلیل آن به عرصه های غیر سیاسی نظیر تکنولوژی ، اقتصاد که آن را ساحت صلح ، تفاهم و آشتی می داند همه ی مردان ، همه ی ملت ها ، همه ی طبقات و مذاهب به یک توافق برسند. اما این رسالت لیبرالیسم ، شکست خورده است، چرا که لیبرالیسم ، گرچه توانست امر سیاسی را نفی نماید و یا به عبارتی آن را مخفی نماید ، اما قادر نبوده است آن را از پهنه ی زمین محو نماید و به عبارتی توانسته ، تنها آن را پنهان نماید. ازینروی لیبرالیسم ، نه امر سیاسی که درک از آن را از بین برده است. موفه در کتاب بازگشت امر سیاسی ، به وضوح این ادعای لیبرال ها را رد می نماید.
با این مقدمه و تبیین صورت مفهومی و نظری از دو برداشت عمده از امر سیاسی ، به بحث اصلی این نوشتار بر می گردیم تا نشان دهیم برداشت دولت یازدهم از امر سیاسی به کدام دیدگاه نزدیک تر است؟ برای دستیابی به چنین هدفی ، لازم است ، نخست تبین نمائیم که ساحت بنیادین و کانونی دولت یازدهم ، که واقعیت و قدرت خود را از آن اخذ می نماید، چیست؟
در فرآیند مناظرات و گفت و گوهای انتخاباتی ، " اقتصاد" دال مرکزی و یا ساحت کانونی انتخابات یازدهمین دوره ی ریاست جمهوری در ایران بود. به گونه ای که اکثر نامزدها ، حل مشکلات اقتصادی را محور اصلی برنامه های خود قرار دادند. جدی ترین رقیب روحانی در این انتخابات ، قالیباف بود که در مقابل اعتدال مدنظر دولت روحانی ، نه عنوان افراطی می یافت و نه عنوان تفریط. بنابراین ترسیم مرزهای گفتمانی بین این دو نامزد به منظور غیریت سازی ، امری بسیار دشوار بود. این مسئله، ضرورت ائتلاف سیاسی را بیش از همیشه آشکار نمود. به گونه ای که نتیجه انتخابات 24 خرداد 92 را بیش از همه ، به ائتلاف جریان ها و گروه های سیاسی گره می زد.
دولت یازدهم بعد از پیروزی در انتخابات تلاش نمود تا از مسائل سیاسی داخلی فاصله بگیرد. این دولت به تاسی از نگاه لیبرالی به امر سیاسی ، کوشیده است توجه ی مردم و نخبگان سیاسی ، را به مسائل اقتصادی ، زیست محیطی ، برگزاری کنسرت های موسیقی و هرآنچه غیر سیاسی می باشد معطوف نماید و امر سیاسی را بدان تقلیل و یا آن را نادیده بگیرد. در راستای سیاست زدائی و خنثی گری سیاسی ، در ظرف سه سال گذشته ، هربار که آقای روحانی با مردم صحبت نموده است ، تلاش نمود تا توجه ی آنان را به مسائل غیر سیاسی و عمدتا اقتصادی و زیست محیطی جلب نماید. این دولت تلاش برای حصول توافق هسته ای را نیز به منظور بهبود اوضاع اقتصادی و زیست محیطی ، پیوند می زد.
دولت در پرتو همین نگاه به امر سیاسی ، تلاش نموده است به یک دولت حداقل گرا که تنها وظیفه ی نظارت را دارد ، تقلیل یابد. تلاش برای پولی نمودن دانشگاه های دولتی، اتخاذ سیاست های ضد کارگری نظیر تفاوت فاحش بین حداقل دستمزد کارگران و خط فقر، عدم توجه دولت به طبقات پائین اجتماعی ، افزایش بی سابقه ی مناطق آزاد و به طور کلی تعقیب سیاست های بازار آزاد ، علی رغم رو به زوال بودن این برنامه در وطن خود یعنی آمریکا، که به وضوح در سخنان و کمپین انتخاباتی برنی ساندرز ، آشکار بود ، تنها بخش کوچکی از نگاه لیبرالی دولت به امر سیاسی می باشد.
در حالی که بخش قابل توجهی که به آقای روحانی رای داده اند ، دغدغه ی مسائل سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی داشته اند، دولت در سه سال اخیر نشان داده است که اهمیتی برای مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قائل نیست. دولت یازدهم ، هرجا که زمینه برای کنش گری سیاسی چه به صورت کلامی و غیرکلامی فراهم بوده است ، کوشیده است از آن دوری بجوید. نبود مرزبندی سیاسی مشخص این دولت با گروه ها و جریانات سیاسی و تقلیل همه ی مسائل اعم از سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی به افراطی / اعتدالی ، سبب شکل گیری یک فضای تهی شده است که بیش از آنکه نشانه ای از بلوغ سیاسی باشد ، برای دموکراسی خطرناک است. چرا که وقتی مبارزات سیاسی دموکراتیک برای هویت یابی ، غایب باشند، جایشان از سوی دیگر اشکال هویت یابی ، مانند اشکال قومی و ملی گرایانه و یا دارای سرشت مذهبی ، اشغال خواهد شد.
دولت یازدهم به تاسی از برداشت لیبرالی از امر سیاسی ، از این امر غافل بوده است که هر هویتی ارتباطی است و شرایط وجودی هر هویت متفاوت است. تعیین دیگری که در نقش "خارج سازنده" ظاهر می شوند ، نقش به سزائی در شکل گیری یک گفتمان سیاسی ایفاء می کند. حرکت هم زمان دولت با شعار اعتدالی ، در دو زمین اصولگرائی و اصلاح طلبی ، سبب شد ، این دولت به یک دولتی فاقد هویت ، دولتی خنثی و نهایتا در نبود غیریت سیاسی و به ومعنای واقعی کلمه تقلیل آن به افراطی و اعتدالی ، به یک دولت فاقد گفتمان سیاسی، بدل گردد.
دولت در عرصه ی سیاست خارجی و با تاسی از انسان شناسی موجود در نظریه ی لیبرالیسم، درصدد است تا با اعلام دوستی با کل دنیا سخن بگوید و تمایز میان دوست - دشمن را از بین ببرد. این نوع برداشت از امر سیاسی ، که در نقطه ی مقابل برداشت نخست از آن قرار دارد، گرچه به لحاظ انتزاعی ، ایده آلی و آموزشی قابل قبول است ، اما نباید فراموش نمائیم که به تاسی از رئالیست ها ، صرف تغییر لحن در سیاست خارجی ، نمی تواند برای ملتی ، صلح و امنیت به ارمغان بیاورد. آنچه غرب را در قضیه ی کریمه منجر به عقب نشینی نمود ، نه لحن و ادبیات در سیاست خارجی ، بلکه قدرت نظامی برتر روسیه در معادلات سیاسی نظام بین الملل بوده که توانسته علی رغم همه ی مخالفت ها و آنهم در قرن بیست و یکم ، در میان بهت همگان ، منطقه ای مهم به لحاظ استراتژیک را ضمیمه ی خاک کشور خود نماید. بنابراین تصور اینکه دنیا در شرایط کنونی ظرفیت آن را دارد تا به صرف تغییر لحن و ادبیات ، به شرایط اخلاقی ناب ، اقتصادی ناب و عدالت ناب اداره شود ، تلاشی عبث و بیهوده است.
ما در شرایط کنونی در وضعیتی قرار داریم ، که دولت به تاسی از لیبرال ها درک درستی از امر سیاسی به معنای واقعی کلمه ندارد . تقلیل امر سیاسی و یا نادیده گرفتن امر سیاسی ، که از سوی این دولت دنبال می شود ، نمی تواند روابط قدرت و آمریت را به طور کامل ناپدید نماید.
این نکته مهم است که این دولت ، اسطوره ی جامعه ی شفاف، جامعه ای که با خود به مصالحه رسیده است، را کنار بگذارد، که در غیر این صورت، این توهم می تواند منجر به تمامیت خواهی گردد. این بدان معناست که ابهام موجود در دولت در مرزبندی های سیاسی، و پافشاری بر منطق نه این، نه آن ، هم این ، هم آن و گام نهادن هم زمان در دو زمین اصولگرائی و اصلاح طلبی، می تواند موجب بر هم خوردن قواعد بازی سیاسی و مانع از شکل گیری هویت های سیاسی متمایز گردد. این امر به نوبه ی خود مشارکت در فرآیند سیاسی را تضعیف می نماید و بالطبع به نضج دیگر هویت های جمعی حول، مذهب، ملی گرائی و یا اشکال قومی هویت یابی را دامن می زند. شاید این بازی دوگانه ی دولت و تقلیل امر سیاسی در نبود غیریت سیاسی قدرتمند سبب شده که دولت تاکنون قاصر از آن بوده که دریچه ی گفتمانی نوینی را به روی جامعه بگشاید و در دوران کودکی ، سرود مرگ هم برای خود و هم برای سایر جریانات سیاسی سر دهد.
• مفهوم " دیگری " که با دستاوردهای " فروید " مطرح شد و در اندیشه " لاکان " بازآرایی گردید از مهم ترین و اساسی ترین مفاهیم روانکاوی است. از دید لاکان ، میل همواره میل دیگری است و سپس از این طریق او مفهوم " دیگری - Otherness" را در سه حوزه امر خیالی ، امر نمادین و امر واقعی توضیح می دهد.
• اشمیت ، کارل ، (1387) ، " مفهوم امر سیاسی" ، ترجمه ی صالح نجفی ، در گزیده ی مقالات قانون و خشونت گزینش و ویرایش مراد فرهادپور ، امید مهرگان و صالح نجفی ، تهران : رخداد ؛
• ژیژک، اسلاوی،(1392)،"چگونه لکان بخوانیم؟"، ترجمه ی علی بهروزی، انتشارات :رخداد نو؛
• موفه ، شانتال ، (1392) ، "بازگشت امر سیاسی" ، ترجمه ی عارف اقوامی مقدم ، تهران : انتشارات رخدادنو؛
* دانشجوی دوره ی دکترای جامعه شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی
گزارش خطا
آخرین اخبار