(طنز) افسردگی در بزرگراه
پوریا عالمی در شرق نوشت:
پشت آمبولانس، پشت چراغ قرمز، پشت ماشین جلویی، پشت رل، پشت به مهرورزی نشسته بودم که موبایلم صدا داد. گفتم: سلام مامان.
گفت: سلام بیبی. داری چهکار میکنی؟
گفتم: پشتم را کردهام به گذشته و دارم رو به جلو حرکت میکنم.
گفت: فهمیدم تو هم مثل برخی مسوولان، وقتی شعار میدهی یعنی داری کاری نمیکنی.
گفتم: مامان، آبروداری کن. حالا چی شده؟
گفت: رییسجمهور پیشین بازداشت شد.
تا این را شنیدم هول شدم و پام را از روی ترمز برداشتم و ماشین پرید جلو و شالاقی خورد به ماشین روبهرویی و کاپوت جمع شد. با بغضی سرشار گفتم: راست میگویی؟ راست میگویی؟ بهبه... جشن و پایکوبی... حالا چرا بازداشت شد؟
مامان گفت: به اتهام نقض اعتماد عمومی و سوءاستفاده از نفوذ خود.
از ماشین پیاده شدم و رفتم بالای آمبولانس و آغاز به عملیات لزگی کردم. لزگیکنان پرسیدم: مامان منبع خبرت کجاست؟
گفت: صبر کن ببینم... آهان... خبرگزاری فارس.
گفتم: آها. خب... مطمئنی؟
گفت: بله.
گفتم: نوشته رییسجمهور پیشین به اتهام نقض اعتماد عمومی و سوءاستفاده از نفوذ خود بازداشت شد؟
گفت: بله.
لزگی را شل کردم و از آمبولانس آمدم پایین و گفتم: مامان، مطمئنی؟ میشود بیزحمت یکبار متن خبر را برایم بخوانی؟
گفت: بله. و خواند: «به گزارش خبرگزاری فارس، رییسجمهور پیشین فرانسه صبح دیروز به اتهام نقض اعتماد و سوءاستفاده از نفوذ خود بازداشت شد.»
گفتم: آها. مثل اینکه به کلمه فرانسه دقت نکرده بودی.
گفت: باز هم داری غر میزنی؟ نسل شما همیشه ناراضی است...
بغض سرشار از شعفم، تبدیل به بغض مملو از ملال شد و خداحافظی کردم و تماس را قطع کردم و همانجا پشت چراغ قرمز نشستم تا سبز شود و گازش را بگیرم و بروم در افق گم شوم و اگر امکانش بود از روی نقشه محو شوم.
گزارش خطا
نظر شما
پربحث ترین عناوین
آخرین اخبار