عراق همان لبنان سال 1975 و در آستانه پانزده سال جنگ داخلی است؟
رابین رایت در تحلیلی برای نیویورک تایمز به مرور حوادث لبنان و شباهتها و تفاوتهای آن با عراق پرداخته است.
به نوشته وی، در این دوره حوادثی اتفاق افتاد که همه خاورمیانه را تکان داد و باعث تنشهایی در مناطق همجوار نیز شد. حمله اسرائیل در سال 1982 به این کشور یکی از اثرات کوچک و بزرگ جنگ داخلی در لبنان بود. تهاجم اسرائیل به لبنان خود هجده سال به طول انجامید.
رایت که خود پنج سال از حوادث لبنان را از نزدیک تجربه کرده است، روزهای پر هراس این دوره را ناشی از درگیریهای بین هجده فرقه شناخته شده مسلمان، مسیحی و دروز میداند.
جنگ داخلی در سال 1990 به پایان رسید و لبنان به عنوان یک کشور به سختی از ان جان سالم به در برد و یک ربع قرن بعد از پایان جنگ داخلی در لبنان، اثرات آن همچنان باقی مانده است. حزبالله گروه نظامی شیعه که در جریان جنگ داخلی تشکیل شد بعدها به قدرتی سیاسی نیز تبدیل شد و اکنون بدون توافق با حزبالله انتخاب رئیس جمهور جدید برای لبنان مشکل است. لبنان درسهای زیادی برای منطقه دارد.
اگر چه مسائل داخلی امروز عراق با تحولات آن سالهای لبنان شباهتهایی دارد ولی نمیتوان این مساله را نادیده گرفت که حوادث عراق از حیث فیزیکی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و منطقهای به مراتب بزرگتر هستند. منطقه در اختیار گروه داعش نیز منطقهای قابل توجه است.
به طور کلی، عراق منطقهای با ارزش ژئواستراتژیک بسیار بیشتر است حتی اگر به این موضوع اشاره نشود که این کشور دومین تولیدکننده بزرگ نفت در اوپک است. سلاحهای در دست گروههای درگیر هم بزرگتر و هم مرگبارتر است. تنفر و اختلافات بین گروههای درگیر عمیقتر است و آثار منطقهای درگیری نیز وسیعتر است. درگیری در عراق میتواند نتایج و عواقب بینالمللی هم داشته باشد.
عراقیها اکنون مانند لبنانیهای سال 1975 باید به دنبال یافتن راهی برای عبور از مسائل قومی و مذهبی برای رسیدن به یک کشور واحد و رفتارهای ملی باشند.
یافتن فرمولی سیاسی که عادلانه و منصفانه باشد به چالش این روزهای بعضی کشورهای خاورمیانه تبدیل شده و عراقیها باید به دنبال شانسی برای وارونه کردن مسیر درگیریهای اخیر و حل و فصل مسائل سیاسی میان خود باشند.
مسیر جایگزین برای عراقیها تبدیل شدن به یک نمونه جدید از لبنان دوره جنگ داخلی است که در آن گروههای نظامی بر مسائل سیاسی تسلط یافته بودند، اقتصاد از چازچوبهای قانونی خود خارج شده بود و قویترها شانس بیشتری برای زندگی داشتند.
در آن دوره در حالی که هر روز، منطقه جدیدی از لبنان شاهد درگیری بود، مرزهای دوستی و دشمنی نیز به طور پیوسته تغییر مییافت. در مواردی حتی شیعیان با شیعیان، سنیها با سنیها و مسیحیان با مسیحیان در حال جنگ بودند. ممکن است عراق نیز به چنین روزهایی برسد.
شاید همان گونه که مورد لبنان نشان داده است، درگیریهای داخلی در یک کشور تنها وقتی پایان مییابد که طرفهای درگیر راه حل سیاسی را بپذیرند. در لبنان بعد از استقلال از فرانسه در سال 1943 مسئولیتهای سیاسی بر اساس قانون نانوشتهای مبتنی بر نظرسنجی سال 1923 تقسیم شده بود که بر اساس آن به ازای هر شش کرسی پارلمانی برای مسیحیان، پنج کرسی به مسلمانان داده میشد. در پایان جنگ داخلی در سال 1990 کرسیهای پارلمان به صورت برابر تقسیم شد. ریاست جمهوری که قدرت ان کاهش یافت به مسیحیان داده شد، نخست وزیری به اهل سنت داده شد و ریاست پارلمان سهم شیعیان شد.
به نظر میرسد که همان گونه که نویسنده آمریکایی به طور غیرمستقیم اظهار داشته، درگیریهای داخلی در عراق ریشه در نپذیرفتن سهم متناسب هر گروهی از قدرت سیاسی در عراق دارد. شروع درگیریهای داخلی اخیر در عراق بلافاصه پس از پایان انتخابات در عراق و قبل از روی کار امدن دولت جدید نشان میدهد که نگرانیهای بازیگران داخلی و خارجی از ادامه مسیر سیاسی عراق در سالهای اخیر تا چه میزان در این درگیریها موثر بوده است.