زندگی دختر ايرانی سوژه فيلم بريت مادسن
جشنواره ساندنس که سالهاست به همت، رابرت ردفورد پايه گذاري شده، هدفش را
براي شناساندن سينماگران تازه نفس و مولف جهان بنيان گذارده است. درطي
سالها استعداد هاي خوبي را چه آمريکائي و چه از سايرکشورها، به دنياي سينما
معرفي کرده است.
به گزارش بانی فیلم امسال اين جشنواره از 16 تا 26 ژانويه با حضور پرباري از سينماي جهان برپا مي شود. اگر چه از ايران به طور مستقيم فيلمي در اين رقابت سينمايي شرکت ندارد اما حضور سه فيلم در رابطه با ايران از اهميتي برخوردار است که مهمترين شان ساخته يک زن فيلمساز دانمارکي به نام «بريت مادسن» است که آن را به زبان فارسي و در ايران ساخته است.
در حالي که چندي است برخي ازکارگردانان ايراني مثل اميرنادري، عباس کيارستمي، محسن مخملباف، بهمن قبادي، اصغر فرهادي، رضا کاهاني و... به کشور هاي خارج مي روند ودر آنجا فيلم مي سازند، در عوض برخي کارگردانان خارجي هم از ديرهنگام علاقمند بوده اند که در ايران فيلم بسازند.
اين دسته از فيلمسازان سوژه هاي جالبي مي يابند که سابقه تاريخي آن به 1924 و فيلم «علف» اثرمريان سي کوپر – و ارنست شودساک بازمي گردد. فيلمي که کوچ ايل بختياري را به زيبايي به تصوير کشيده بودند وسندي جاودان به جا گذاشتن. بعد از «علف» ، فيلمهاي بسياري از جمله «باد صبا» شاهکار آلبرلاموريس فرانسوي است که شاعرانه و عاشقانه برفراز ايران اين سرزمين پهناور، از ديد باد هاي عاشق و از زبان آنها به تصويرکشيد.
هماهنگي مونوگ فوق العاده زيبا و تصاوير سحر انگيز آن که با بالگرد ويژه اي گرفته شده، اثري جاودان از اين فيلمساز خلق کرده بود وبنا به شنيده ها «باد صبا» از سوي ايران همان سال ها، به آکادمي اسکار هم معرفي شده بود.
سرزمين ايران با آن پهناوري اش، پر از سوژه هاي بکر است، که هرچه در آن ساخته شود، کم نمي آورد.
حالا بريت مادسن اين خانم فيلمساز زن دانمارکي که سال گذشته به ايران سفر کرده بود، فيلمي درخشان درباره يک دختر روستائي ايراني ساخته است که تلاش مي کند اخترشناس شود.
فيلمساز سعي در فهم اين دختر -که «سپيده» نام دارد- مي کند، تا روشنائي هاي دل او را دريابد و مهربانانه و با صداقت وي را به تصويرمي کشيد خود فيلمساز دراين باره مي گويد: «... من در واقع با شوهرم براي ديدار فاميل همسرم به ايران رفته بوديم و درآنجا با داستان «سپيده» اين دختر جوان اخترشناس، که در 400 مايلي جنوب تهران است، آشنا شدم.
اولين لحظه اي که با سپيده آشنا شدم حسي قوي وجذابي به من دست داد که مرا شيفته اوکرد وبا خودم گفتم مي خواهم فيلمي راجع به شوق وصف نشدني او درباره ستاره ها بسازم. او شبي به منزل آقاي کبيري که استاد فيزيک در جنوب ايران است آمده بود و با خودش يک تله اسکوب عظيمي زير بغل زده بود تا به صحرا برود و ستاره ها را رصد کند بود.
در اولين نگاه اومثل بقيه دختران سنتي ايراني بود که با چادر سياه به کلاس آقاي کبيري آمده بودند. اما کافي بود يک لحظه به او دقيق شويد، تا متفاوت بودن او را نسبت به ديگران خانم ها دريابيد. چکمه هاي نظامي به پا داشت و تصميم در چشمانش براي کاري که مي خواست بکند، جاري بود. او مرا افسون خود کرد و تصميمم را براي ساخت فيلمي در باره او گرفتم.
با سپيده و شش تن از دوستانش سوار يک ماشين نيمه فرسوده شديم و به سوي تپه اي رفتيم. در يک دهکده خيلي دوراز پايتخت، با آسماني شفاف و زيبا، بدون کوچک ترين نشاني از آلودگي هوا، دختر جوان شب ها با تله اسکوپ بزرگي که به اندازه خودش است، روي تپه ها ميرود و ستاره ها را رصد مي کند.»
کارگردان در اين فيلم زندگي روزانه سپيده و مشکلات او را دنبال مي کند.افراد فامليش از او مي خواهند که به دنبال يک کار درست وحسابي برود. اما سپيده فقط به حرف دل خودش گوش مي کند. دائي او از وي مي خواهد سپيده از اين کار دست بردارد و روي زمين در بيابان ها کار کند و کمک فاميلش باشد، اما وي سر در آسمانها دارد و عکس «آلبرت اينشاين» فيزيکدان بزرگ را در خانه نصب کرده و آروزيش اين است که اخترشناش شود. حتي نامه اي به «انوشه انصاري» اولين فضانورد ايراني در آمريکا مي نويسد...اما مادرش وي را تهديد مي کند اگر دست از اين اشتياق برندارد ديگر خرج تحصيلش را نخواهد داد.
تصويري که اين فيلمساز زن از ايران نشان مي دهد، نشان دهنده نيروي اعتماد به نفس جوانان امروز است که خود به دنبال سرنوشت آينده خودشان هستند وتنها روي خود حساب مي کنند. اين فيلم 91 دقيقه اي در شش سانس در طول جشنواره جهاني ساندنس در روزهاي آينده (17-18-19-21-23 و24) ژانويه به نمايش درخواهد آمد و محصول مشترک: ايران، دانمارک، آلمان، نروژ و سوئد است.
کارگردان اين فيلم قبلا در فرانسه در « آتليه وران» تخصيل سينما کرده است و بيشتر فيلمهاي اجتماعي مي سازد. پخش کنندگان زيادي از اروپا و امريکا براي خريد فيلم به اين جشنواره مي روند. و احتمال خريد و اکران عمومي اين فيلم زياد است
به گزارش بانی فیلم امسال اين جشنواره از 16 تا 26 ژانويه با حضور پرباري از سينماي جهان برپا مي شود. اگر چه از ايران به طور مستقيم فيلمي در اين رقابت سينمايي شرکت ندارد اما حضور سه فيلم در رابطه با ايران از اهميتي برخوردار است که مهمترين شان ساخته يک زن فيلمساز دانمارکي به نام «بريت مادسن» است که آن را به زبان فارسي و در ايران ساخته است.
در حالي که چندي است برخي ازکارگردانان ايراني مثل اميرنادري، عباس کيارستمي، محسن مخملباف، بهمن قبادي، اصغر فرهادي، رضا کاهاني و... به کشور هاي خارج مي روند ودر آنجا فيلم مي سازند، در عوض برخي کارگردانان خارجي هم از ديرهنگام علاقمند بوده اند که در ايران فيلم بسازند.
اين دسته از فيلمسازان سوژه هاي جالبي مي يابند که سابقه تاريخي آن به 1924 و فيلم «علف» اثرمريان سي کوپر – و ارنست شودساک بازمي گردد. فيلمي که کوچ ايل بختياري را به زيبايي به تصوير کشيده بودند وسندي جاودان به جا گذاشتن. بعد از «علف» ، فيلمهاي بسياري از جمله «باد صبا» شاهکار آلبرلاموريس فرانسوي است که شاعرانه و عاشقانه برفراز ايران اين سرزمين پهناور، از ديد باد هاي عاشق و از زبان آنها به تصويرکشيد.
هماهنگي مونوگ فوق العاده زيبا و تصاوير سحر انگيز آن که با بالگرد ويژه اي گرفته شده، اثري جاودان از اين فيلمساز خلق کرده بود وبنا به شنيده ها «باد صبا» از سوي ايران همان سال ها، به آکادمي اسکار هم معرفي شده بود.
سرزمين ايران با آن پهناوري اش، پر از سوژه هاي بکر است، که هرچه در آن ساخته شود، کم نمي آورد.
حالا بريت مادسن اين خانم فيلمساز زن دانمارکي که سال گذشته به ايران سفر کرده بود، فيلمي درخشان درباره يک دختر روستائي ايراني ساخته است که تلاش مي کند اخترشناس شود.
فيلمساز سعي در فهم اين دختر -که «سپيده» نام دارد- مي کند، تا روشنائي هاي دل او را دريابد و مهربانانه و با صداقت وي را به تصويرمي کشيد خود فيلمساز دراين باره مي گويد: «... من در واقع با شوهرم براي ديدار فاميل همسرم به ايران رفته بوديم و درآنجا با داستان «سپيده» اين دختر جوان اخترشناس، که در 400 مايلي جنوب تهران است، آشنا شدم.
اولين لحظه اي که با سپيده آشنا شدم حسي قوي وجذابي به من دست داد که مرا شيفته اوکرد وبا خودم گفتم مي خواهم فيلمي راجع به شوق وصف نشدني او درباره ستاره ها بسازم. او شبي به منزل آقاي کبيري که استاد فيزيک در جنوب ايران است آمده بود و با خودش يک تله اسکوب عظيمي زير بغل زده بود تا به صحرا برود و ستاره ها را رصد کند بود.
در اولين نگاه اومثل بقيه دختران سنتي ايراني بود که با چادر سياه به کلاس آقاي کبيري آمده بودند. اما کافي بود يک لحظه به او دقيق شويد، تا متفاوت بودن او را نسبت به ديگران خانم ها دريابيد. چکمه هاي نظامي به پا داشت و تصميم در چشمانش براي کاري که مي خواست بکند، جاري بود. او مرا افسون خود کرد و تصميمم را براي ساخت فيلمي در باره او گرفتم.
با سپيده و شش تن از دوستانش سوار يک ماشين نيمه فرسوده شديم و به سوي تپه اي رفتيم. در يک دهکده خيلي دوراز پايتخت، با آسماني شفاف و زيبا، بدون کوچک ترين نشاني از آلودگي هوا، دختر جوان شب ها با تله اسکوپ بزرگي که به اندازه خودش است، روي تپه ها ميرود و ستاره ها را رصد مي کند.»
کارگردان در اين فيلم زندگي روزانه سپيده و مشکلات او را دنبال مي کند.افراد فامليش از او مي خواهند که به دنبال يک کار درست وحسابي برود. اما سپيده فقط به حرف دل خودش گوش مي کند. دائي او از وي مي خواهد سپيده از اين کار دست بردارد و روي زمين در بيابان ها کار کند و کمک فاميلش باشد، اما وي سر در آسمانها دارد و عکس «آلبرت اينشاين» فيزيکدان بزرگ را در خانه نصب کرده و آروزيش اين است که اخترشناش شود. حتي نامه اي به «انوشه انصاري» اولين فضانورد ايراني در آمريکا مي نويسد...اما مادرش وي را تهديد مي کند اگر دست از اين اشتياق برندارد ديگر خرج تحصيلش را نخواهد داد.
تصويري که اين فيلمساز زن از ايران نشان مي دهد، نشان دهنده نيروي اعتماد به نفس جوانان امروز است که خود به دنبال سرنوشت آينده خودشان هستند وتنها روي خود حساب مي کنند. اين فيلم 91 دقيقه اي در شش سانس در طول جشنواره جهاني ساندنس در روزهاي آينده (17-18-19-21-23 و24) ژانويه به نمايش درخواهد آمد و محصول مشترک: ايران، دانمارک، آلمان، نروژ و سوئد است.
کارگردان اين فيلم قبلا در فرانسه در « آتليه وران» تخصيل سينما کرده است و بيشتر فيلمهاي اجتماعي مي سازد. پخش کنندگان زيادي از اروپا و امريکا براي خريد فيلم به اين جشنواره مي روند. و احتمال خريد و اکران عمومي اين فيلم زياد است
گزارش خطا
آخرین اخبار