مطالبه اصلی اقوام ایرانی از زبان

کد خبر: ۱۲۲۵۲۶
تاریخ انتشار: ۱۳ شهريور ۱۳۹۵ - ۰۸:۲۳

پس از پیروزی «حسن روحانی» در انتخابات ریاست‌جمهوری ١٣٩٢، او یک دستیار را به جمع دستیاران معمول رئیس‌جمهوری اضافه کرد؛ «دستیار ویژه در امور اقوام و اقلیت‌ها». از همان زمان مسئولیت این پُست بر عهده حجت‌الاسلام «علی یونسی»، وزیر اطلاعات دولت اصلاحات، گذاشته شد. روحانی ایجاد رشته‌های زبان مادری و آموزش آنها در دانشگاه‌ها را جزء وعده‌های انتخاباتی خود قرار داد. پس از اینکه سال گذشته رشته زبان و ادبیات «کُردی» در دانشگاه سنندج پذیرش دانشجو داشت، امسال زبان و ادبیات «ترکی‌آذربایجانی» وارد دفترچه انتخاب رشته شد؛ اما این اقدامات با برخی انتقادهایی درباره سرفصل درس‌ها و... همراه بود.

این انتقادات در قسمتی از گفت‌وگوی شرق با دستیار ویژه رئیس‌جمهوری در امور اقوام و اقلیت‌ها به بحث گذاشته شد. مشروح گفت‌وگوی حجت‌الاسلام «علی یونسی» در ادامه می‌آید:

‌به‌تازگی به محتوای دروس آموزش زبان‌های مادری که در دانشگاه‌ها ایجاد شده، انتقاداتی وارد شده است. برخی می‌گویند منابع سرفصل‌های دروسی که قرار است ارائه و تدریس شود، منابع داخلی نیست و ممکن است نویسندگان برخی از این منابع درسی مشکلاتی داشته باشند. آیا شما اطلاعی دارید که روی این مواد درسی بررسی و کارشناسی لازم صورت گرفته است یا خیر؟

ابتدا باید بگویم آموزش زبان قومی، محلی و مادری مطابق اصل ١٥ قانون اساسی، یک الزام قانونی است و آن‌قدر مهم بوده که در قانون اساسی آمده است. الزاماتی که در قانون اساسی می‌آید نسبت به قانون عادی حکم قانون مادر را دارد و نمی‌شود برخلاف آن عمل یا اصولا به آن بی‌توجهی کرد و مسکوت گذاشت. بالاخره روزی هم دولت باید به آن عمل کند. بنابراین از نظر قانونی‌، دولت مکلف است این کار را در محدوده پیش‌بینی‌شده در قانون اساسی اجرا کند و هیچ‌کس هم منکر این الزامات و ضرورت آن نیست.

مجلس هم باید مسئولیت تعیین حدود آن را مشخص می‌کرد که برای چه کسانی و کجا باشد؛ مثلا در مدرسه باشد یا دانشگاه. در ارتباط با موضوع آموزش زبان محلی در مراکز آموزشی دانشگاهی و آموزش‌وپرورش، معتقدم نظر کارشناسی امنیتی خیلی نزدیک به کارشناسی قانون اساسی است. آموزش زبان‌های قومی و محلی یکی از مؤلفه‌های تحقق انسجام ملی است. یعنی پیوند مردم را به هم محکم و ملت را به یکدیگر نزدیک می‌کند؛ درواقع یکی از راه‌های هم‌بستگی ملی، آشنایی مردم با زبان‌ها، لهجه‌ها، آداب و رسوم قومی و خرده‌فرهنگ‌های مختلف با همدیگر است؛ همه اقوام یکدیگر را بشناسند؛ به تعبیر قرآن هم‌شناسی انجام شود.
 قرآن می‌فرماید اینکه ما شما را از قبایل مختلفی آفریدیم، به دلیل آن است که همدیگر را بشناسید. هم‌شناسی عامل اصلی هم‌بستگی است و هم‌ناشناسی یکی از دلایل عدم انسجام و تفرقه است. مردمی که همدیگر را نمی‌شناسند ممکن است با همدیگر دشمنی کنند. این تجربه تاریخی بشر است که هرچه همدیگر را می‌شناسند بیشتر با هم الفت پیدا می‌کنند و هرچه این آشنایی و دوستی کمتر باشد، نسبت به یکدیگر احساس عدم ‌امنیت و بیگانگی می‌کنند. ما هم این احساس خطر و تهدید را که خوشبختانه در ایران به حداقل رسیده، باید به طور کامل از بین ببریم و یکی از راه‌های اصلی آن تحقق هم‌شناسی است.

حال برای اینکه به هم‌شناسی برسیم باید آداب، رسوم، زبان، تاریخ، نمادها و ارزش‌های مشترک را بشناسیم تا بفهمیم همه یکی هستیم و چقدر باهم پیوند تاریخی داریم. خود زبان‌ها هم با هم پیوند دارند. خبرگانی هم که قانون اساسی را تدوین کردند براساس تجربه سیاسی و تاریخی به این مهم توجه کرده‌اند و البته در کنار این نظرات مثبت، افراد و نگاه‌هایی هم بودند که نگران تقویت آموزش زبان محلی برای اقوام و اقلیت‌ها بودند که این نگرانی و ترس، بیشتر ناشی از خرده‌فرهنگ‌هایی واگراست که همیشه بوده.

خرده‌فرهنگ‌ها را هم عمدتا گروه‌های سیاسی واگرا بدون توجه به هویت و فرهنگ اصلی و ملی نمایندگی می‌کنند؛ مثل پان‌ترک‌ها و در کل پان‌ها از آن خرده‌فرهنگ‌ها تبعیت می‌کنند. آنها سعی می‌کنند تفاوت در زبان را از دلایل تفرقه و جدایی بدانند. ما معتقدیم اینکه مردم ده‌ها زبان داشته باشند هیچ اشکالی ندارد. زبان‌های متعددی وجود دارد، اما زبان ملی هم وجود دارد. زبان ملی و رسمی ایرانیان پیش از جمهوری اسلامی و پهلوی، در زمان حاکمیت ترک‌ها در ایران که حدود هزار سال حاکم بودند، فارسی بوده است. اتفاقا ترک‌ها بیش از هر زبان دیگری در ترویج زبان و ادبیات فارسی نقش داشتند. مثلا شاهنامه را محمود غزنوی ترک سفارش داده است. زبان فارسی، زبان دربار عثمانی‌ها و زبان فاخر ادبی حکومت‌های ترک بوده. اگر در قانون اساسی ما زبان فارسی به‌عنوان زبان ملی آمده، به این دلیل است که یک پشتوانه و واقعیت تاریخی ممتد است. بر این اساس، آمده‌اند زبان فارسی را زبان ملی اعلام کرده‌اند و آموزش زبان‌های محلی بلامانع است.

خب، پس در اینجا دولت مکلف است این کار را انجام دهد و باید درست هم انجام دهد؛ برای اینکه آموزش زبان‌های قومی نه‌فقط هیچ زیانی به زبان فارسی نمی‌رساند، بلکه مکمل زبان فارسی هم است. آموزش زبان‌های قومی در جهت انسجام ملی و تقویت زبان ملی است. اگر ما آمدیم زبان بلوچی، کردی، ترکی آذری و... آموزش دادیم، در جهت تقویت بیشتر انسجام ملی حرکت کرده‌ایم.

آموزش این زبان‌ها ولو به صورت مستقل هم باشد مثل آموزش زبان عربی هیچ مشکلی ندارد. الان در مدارس و دانشگاه‌ها زبان‌های بیگانه آموزش داده می‌شود، ولی نمی‌توانیم بگوییم زبان کُردی و ترکی آذری و زبان‌های مختلف محلی ایرانی زبانی بیگانه است.

تأکید می‌کنم ترکی آذری به‌شدت متفاوت از ترکی قرقیزی، استانبولی و... و کاملا ایرانی است. اگر چه خاستگاه تاریخی آن زبان دیگری باشد، ولی این زبان وقتی آمده در ظرف ایران قرار گرفته به‌شدت ایرانی شده است. همه مفاخر و بزرگان زبان ترکی آذری، از بزرگان زبان فارسی هم هستند و همیشه بزرگ‌ترین خدمتگزار به زبان و ادبیات فارسی، ترک‌های آذری بودند. مثل خاقانی، نظامی گنجوی و شهریار و... حتی شهریار در قصیده‌ای می‌گوید، «ترکی ما بس عزیز است و زبان مادریست؛ لیک اگر فارسی نگوید لال بادا آن زبان». اثر هنری معروف و جاودان «حیدربابا» هم یکی از آثار هنری ملت ایران است که متعلق به زبان آذری سروده شده است. این اثر هنری فقط به آذری‌ها تعلق ندارد و به همه ایرانیان است. اما شهریار زمانی شهریار شد که «علی ای همای رحمت» را گفت و از محدوده یک استان و منطقه بیرون آمد و در سطح همه ایرانی‌ها اشعاری را سرود. این مفاخر اجازه ندادند که زبان فارسی و آذری مقابل هم قرار بگیرند و از نمادهای زبان‌ها و لهجه‌های دیگر ترکی استفاده نکردند.

بنابراین هدف دولت از آموزش زبان و ادبیات فارسی چند مورد است؛ یکی اینکه تعدادی از فرزندان نوآموز ایرانی با زبان فارسی آشنا نیستند و باید به آنها از کانال و مسیر زبان خودشان فارسی آموزش داده شود. مثلا نوآموزان ترک، کرد، بلوچ و... وقتی فارسی نمی‌دانند، باید با زبان خودشان فارسی یاد بگیرند و این نقص در مدارس ما هست. نباید شاگرد یا نوآموزی که با فارسی آشنا نیست در کنار نوآموزی که به زبان فارسی مسلط است، یک درس بخواند. بلکه قبلا باید به آنها فارسی آموزش داده شده باشد. یعنی مادران آنها مثلا در پیش‌دبستانی به همان زبان، فارسی را یادشان دهند تا آماده شوند اما متأسفانه این ضعف را امروز در سیستم آموزش خود احساس می‌کنیم.دوم اینکه آموزش ادبیات ترکی آذری یک کار تخصصی است. اگر این ادبیات را ما آموزش ندهیم دیگران جای ما را می‌گیرند.

‌اتفاقا برخی از نویسندگان به همین موارد ایراد گرفته و به آن انتقاد وارد کرده‌‌اند که برخی از سرفصل‌های دروس این رشته به برخی نویسندگان مثلا قرقیزستانی یا مغولی بازمی‌گردد. شما در این رابطه نظری دارید؟

البته اگر چنین چیزی باشد و بر فرض صحت، این ایراد وارد است و وزارت علوم باید با بررسی کامل کارشناسی و بازنگری دوباره طرحی که در سال ٨٢ نوشته شده، آن را اصلاح کند و قطعا نباید از نمادهای ملت‌های دیگر برای تدوین این دروس استفاده شود. یک موقع ما می‌خواهیم ترکی استانبولی یا ترکی مغولی یاد بدهیم و دانشگاه‌ها می‌توانند به هر نوعی کار کنند و اشکالی هم به آن وارد نیست. ولی وقتی بحث آموزش زبان مادری و ترکی آذری است، باید از نمادهای آذربایجان استفاده شود و خوشبختانه تاریخ مردم آذربایجان مشحون است از انواع نمادهای غرورآفرین که باید در سرفصل دروس رعایت شده باشد.

یعنی مثال‌ها، نمادها، منابع و... باید ایرانی باشد. من با مسئولان وزارت علوم هم دراین‌باره صحبت کردم که باید کار را درست انجام داد و در صورت لزوم درباره طرح، اصلاحاتی انجام داد و یادآور شده‌ام که اگر این اصل قانون اساسی و این ضرورت ملی، درست انجام نشود، به مقصود مخالفان بیشتر کمک کرده‌ایم یعنی یک حرکت ملی و ضروری را خراب کرده‌ایم. اگر چنانچه این نکاتی که منتقدان طرح به آن اشاره کرده‌‌اند، درست باشد، به اعتقاد من یا مخالفان آموزش زبان قومی این کار را کرده‌اند تا اصل تصمیم با خدشه مواجه شود یا اینکه در تنظیم این طرح غفلت و ناشی‌گری اتفاق افتاده است. تمامی این نکاتی که گفتم همگی با فرض صحت، انتقادات وارده است و بی‌شک وزارت علوم هم در این ارتباط حتما توضیحاتی دارد.

و اما اینکه گفته شده این حرکت دولت یعنی توجه به زبان محلی و تصمیم برای آموزش زبان محلی، اقدامی تبلیغی و انتخاباتی است، شواهد نشان می‌دهد که کاملا مردود است. اجرای اصول قانون اساسی الزام همه دولت‌ها و وزارتخانه‌های مسئول است و وقتی نهادی یا دولتی با جدیت به دنبال اجرای این اصول است نباید این‌گونه متهم شود. این جفای به این دولت و هر دولت دیگر است. به جای طرح چنین ادعایی، مدعیان باید به وزارتخانه‌های مسئول مثل وزارت علوم این ایراد را بگیرند که چرا تاکنون به اصول قانون اساسی عمل نشده است؟ و از این وزارتخانه بخواهد نسبت به تأخیر در اجرای قانون اساسی پاسخ‌گو باشد.

همه دلسوزان در کشور معتقدند این حرکت حرکتی صحیح و ضروری است و مقوله مهمی در جهت انسجام و وحدت ملی است؛ تا چه زمانی باید انجام این بخش از اصول قانون اساسی را به دلیل ترس از درست اجرانشدن آن به تأخیر بیندازیم و کشور را از منافع تقویت وحدت و انسجام ملی محروم کنیم؟

‌با توجه به اینکه مهر ماه و بازگشایی دانشگاه‌ها نزدیک است، در صورت درست‌بودن ایرادات وارده به طرح، چه باید کرد؟

نگرانی وجود ندارد و بی‌مورد است؛ چون قطعا بررسی خواهد شد و به‌هرحال دولت اجازه نخواهد داد چنین اتفاقی بیفتد. برای آموزش زبان ترکی آذری ملاحظات ملی و کارشناسی باید در نظر گرفته شود. اگر بخواهیم چیزی به نام زبان ترکی آذری آموزش دهیم و در عمل از منابع ترکی قرقیزی استفاده شود، قطعا چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد.

درباره سایر زبان‌ها چطور؟ پارسال آموزش زبان کردی در دانشگاه سنندج راه‌اندازی شد. به سر فصل‌های آن، دقت لازم شده؟

آنجا بیشتر کار شده است. ضمنا خیلی هم از این طرح استقبال نشده است. باید توجه داشته باشید که بحث آموزش زبان محلی، یک مطالبه ملی و عمومی نیست، بلکه یک مطالبه محدود و قومی است که من اسمش را روشنفکری یا سیاسی می‌گذارم. مردم کرد، کردی بلدند و نیازی نیست به آنها این زبان آموزش داده شود یا سایر زبان‌ها هم همین‌طور. مردم دنبال چیزی می‌گردند که از آن محروم هستند. وقتی فرزندان ما به دنبال یادگیری زبان انگلیسی هستند دلیل روشنی دارد و آن این است که با چنین زبانی آشنایی ندارند و یادگیری آن را لازم می‌دانند. البته قضیه ادبیات مسئله دیگری است. مثلا ما همه فارسی بلدیم اما اگر بخواهیم ادبیات فارسی یاد بگیریم، آموزش تخصصی لازم دارد. اما زبان ترکی آذری، بلوچی و... را همه مردم آن مناطق بلدند و به نوآموزان باید زبان فارسی به همان شیوه که گفتم آموزش داده شود تا وقتی کنار نوآموزان فارسی‌زبان قرار می‌گیرند، افت تحصیلی نداشته باشند. این نکته را هم عرض کنم که خواهان آموزش زبان و ادبیات قومی و محلی خیلی زیاد نیست؛ باید بگویم کسانی که نگران آموزش هستند، بی‌جهت نگران نباشند و آنهایی هم که کارشکنی و سنگ‌اندازی در مسیر اجرای این اصل قانون اساسی می‌کنند هم بی‌دلیل تلاش می‌کنند، باید از اجرای چنین طرح و قانونی استقبال کرد. در ابتدای گفت‌وگو هم تأکید کردم آموزش زبان قومی و محلی، بسیار مفید است و به نفع انسجام ملی است. چنانچه بر فرض جایی اشتباهی هم اتفاق بیفتد، جلوی اشتباه گرفته خواهد شد.

‌شما به هم‌شناسی اشاره کردید. برای دستیابی به این هم‌شناسی چه اقداماتی کردید؟ مثلا پیشنهادی در مورد اضافه‌شدن درسی به عنوان شناخت اقوام در دروس دانشگاهی یا دبیرستانی داده‌اید؟

ما پیشنهادی برای این دروس ندادیم، ولی این صحبت شما به‌صورت عمومی در تاریخ و جغرافیا آمده. اما چیزی که الان رایج است و ما معتقدیم باید آن را توسعه داد، گردشگری یا به عبارتی ایرانگردی است. نکته دیگر این است که سالی چندصد هزار نفر سرباز در مناطق مختلف کشور به خدمت نظام وظیفه می‌روند، من معتقدم خدمت در محل زندگی چیز خوبی نیست. جابه‌جایی در محل سربازگیری هم به هم‌شناسی کمک می‌کند. آموزش دانشجویان و خدمات اداری در محل‌های مختلف هم باعث هم‌شناسی می‌شود. در گذشته، تصویب شد که دانشجویان بیشتر در محل زندگی تحصیل کنند. مثلا شاید برای دختران توجیه داشته باشد که من آن را هم چیز خوبی نمی‌بینم. با هر شیوه‌ای سعی کنیم که مردم ایران با هم تداخل داشته باشند و همدیگر را بیشتر بشناسند. ما پیشنهاد دادیم که بخش جوانان وزارت ورزش، ورزش‌های قومی را بیشتر معرفی کند. چون سبب می‌شود که قهرمانان جدیدی شناخته شوند. همین قهرمانان المپیک اخیر از همین نمونه‌ها هستند؛ مثل کیانوش رستمی و سهراب مرادی یا در گذشته قهرمانانی مثل حسین رضازاده و علی دایی. همه ملت برای یک قهرمان شادی می‌کنند و مردم به هم نزدیک می‌شوند و همبستگی ایجاد می‌کند. یا در حوزه موسیقی، موسیقی‌های محلی خیلی می‌تواند کمک کند. مثلا در رادیو شبکه آوا هست که از همه اقوام ایرانی موسیقی پخش می‌کند و خیلی در جهت هم‌شناسی مؤثر است. امروز، بهترین موسیقی‌دانان ما و خوانندگان ما به اقوام تعلق دارند، مثل شهرام ناظری که کُردزبان است و استاد شجریان که خراسانی است. قهرمانان در حوزه‌های مختلف اجتماعی از همین اقوام هستند که وقتی در سطح ملی ظاهر می‌شوند، به همبستگی کمک می‌کنند. اکثر اینها آوازهای محلی هم خوانده‌اند، اما آنچه همه را به هم نزدیک می‌کند، آواهای ملی است.

‌برخی معتقدند اولویت اقوام و مطالبات آنها زبان محلی نیست، بلکه نیازها و مطالبات دیگری هم وجود دارد.

اولویت‌های اصلی دولت درباره اقوام چیست؟

این مسئله یک مسئله معقول و معمولی بوده که وزارت علوم انجام داده است. من به عنوان عضو کوچکی از دولت، مطالبات مردم قومی ایران را پیگیری می‌کنم و بارها گفته‌ام مطالبه اصلی اقوام ایرانی دو مسئله است؛ یکی تکریم و احترام؛ دیگری «محرومیت‌زدایی». این دو مورد، مسئله اصلی اقوام ایرانی است. ما باید به اقوام احترام بگذاریم و به عنوان شهروند درجه یک ایرانی به آنها اعتماد کنیم و محترم شمرده شوند. مسئله محرومیت‌زدایی برای کردستان و سیستان‌وبلوچستان و اقوام و اقلیت‌های دینی و مذهبی بیشتر در اولویت است؛ اما شرایط استان‌های آذری‌زبان ما فرق دارد، چون جزء استان‌های محروم نیستند. ممکن است نیازهایی داشته باشند، ولی محروم نیستند. اما محرومیت ایلام، سیستان‌وبلوچستان، کردستان و خوزستان خیلی بیشتر است. عرب‌های ما در خوزستان به‌شدت مطالبه می‌کنند که بالاخره به مسئله آب، بی‌کاری، نیازهای محلی و زیست‌محیطی توجه ویژه شود. دولت هم اولین سفرش را به خوزستان و دومین سفر را به سیستان‌وبلوچستان رفت تا بررسی‌های لازم درباره رفع این نیازها و مطالبات را در دستور کار خود قرار دهد و این کار انجام شده است و دولت به‌شدت با برنامه‌هایی که دارد به دنبال رفع این مشکلات است.
‌دولت برای محرومیت‌زدایی در استان‌های محروم مثل خوزستان و سیستان‌وبلوچستان چه اقدامی کرده؟ مثلا خوزستان با بی‌کاری و فقر دست‌وپنجه نرم می‌کند.

دولت برای محرومیت‌زدایی با امکانات محدودی که دارد، بیشترین اختصاص را به دو استان سیستان‌وبلوچستان و خوزستان داده است. برای سیستان‌وبلوچستان بیش از شش‌هزار میلیارد تومان بودجه اختصاص یافته که اگر بتوانند این مقدار را جذب کنند، تغییرات و تحولات بزرگی در وضع استان اتفاق خواهد افتاد و این منطقه دگرگون خواهد شد. در خوزستان، در بخش کشاورزی، هزاران هکتار زمین زیر کشت رفته و تأمین آب شرب مردم اهواز در اولویت اصلی قرار گفته است. این دو اولویت اصلی در خوزستان است که اگر دولت بتواند بودجه‌های اختصاص‌یافته را تأمین کند، واقعا تحول عمیقی را شاهد خواهیم بود. اما مشکل، اساسی و کامل حل نمی‌شود، برای اینکه بالاخره امکانات محدود دولت باید در کل کشور توزیع شود؛ البته با اولویت برای جاهایی مثل خوزستان.

‌اما به‌هرحال محرومیت می‌تواند تبعات امنیتی داشته باشد. دولت این مورد را هم در نظر دارد؟

این حرف درستی است؛ علت گرایش به ناامنی همان دو مسئله «بی‌احترامی و تحقیر» است و «محرومیت». در خوزستان بالاخره مردم هشت سال جنگ را تحمل کردند. بعد از جنگ و در مرحله بازسازی، دولت‌ها باید حتما برای خوزستان برنامه ویژه‌ای داشته باشند و لذا دولت تدبیر و امید راه‌اندازی مناطق آزاد را در خوزستان تصویب کرد و دو منطقه آبادان و خرمشهر را منطقه آزاد اعلام کرد. درحال‌حاضر نیز، بیشترین معاملات مرزی بین بصره و خرمشهر صورت می‌گیرد. باید توجه داشته باشیم که وضعیت با گذشته خیلی تفاوت کرده، ولی محرومیت آن‌قدر زیاد است که تغییرات خودش را نشان نمی‌دهد. من معتقدم که برای خوزستان دولت باید اختصاصات ویژه‌ای منظور کند. به خاطر اینکه در آنجا بیشترین ذخایر نفتی ما قرار دارد و آنها بیشترین خسارت را از این بابت تحمل می‌کنند و لذا مصوبه اختصاص درصدی از درآمد نفتی به خوزستان را افزایش داد که البته هرگونه اختصاص و افزایش بودجه نیاز به مصوبه مجلس دارد.

‌در مورد سیستان‌وبلوچستان چطور؟

در آنجا جاده ترانزیتی و راه‌آهن در حال احداث است که به آسیای میانه می‌رود و بسیار تأثیرگذار است و البته تکمیل آن، هزینه بسیار زیادی دارد. از طرفی سرمایه‌گذاری سنگینی برای کشاورزی و سواحل و مناطق آزاد شده است. مجموعه اینها می‌تواند تحول زیادی در آن منطقه ایجاد کند. اگر نصف وعده‌ها هم عمل شود خیلی تأثیرگذار است.

‌برخی منتقدان معتقدند اگر کارخانه یا کارگاه صنعتی بزرگ و حتی مناطق آزاد ایجاد شود، برای اهالی آنجا ایجاد اشتغال نمی‌شود و نیروی کار از بیرون آن استان‌های محروم آورده می‌شود. دولت ضوابطی برای به‌کارگیری نیروی بومی و محلی دارد؟ چون اگر کارخانه‌ای ایجاد شود و آن جوان مثلا خوزستانی مشغول کار نشود، برای او به این معنی است که اصلا کارخانه‌ای ایجاد نشده.

ببینید مقداری در این مورد بی‌انصافی می‌شود. منطقه آزاد که درست می‌شود، یکی از مزایایش این است که جمعیت را با هم درمی‌آمیزد. یعنی یکی از همان هم‌شناسی‌ها صورت می‌گیرد. مثلا فروشنده در آنجا یک محلی است، ولی کارگرهایش از جای دیگری آمده‌اند. این اتفاق در کیش و قشم رخ داده. در سواحل مکران فرصت بیشتر است و استعداد بالقوه‌ای برای پذیرش جمعیت زیاد دارد و می‌تواند برای ٢، ٣ میلیون مردم ایران ایجاد اشتغال کند که البته اولویت با مردم بومی همان استان است. در آنجا می‌توانیم کشاورزی مرغوب و پیشرفته‌ای داشته باشیم که تمام محصولات گرمسیری را در آنجا تولید کرده و جلوی واردات بی‌رویه محصولات گرمسیری گرفته شود. زمین‌های مستعدی برای کشاورزی وجود دارد. توریست و تجارت در آن منطقه را هم باید مدنظر قرار داد؛ زیبایی‌های سواحل چابهار به سمت مرز پاکستان مثال‌زدنی و بی‌نظیر است. اما به دلیل اینکه متأسفانه نه ناامنی بلکه تنها احساس ناامنی وجود دارد، آنجا مورد استقبال سرمایه‌گذاران و سرمایه‌گذاری قرار نمی‌گیرد. بی‌تردید یک روزی باید این احساس ناامنی در سرمایه‌گذاری از بین برود و مردم ایران نوروز خود را آنجا بگذرانند. چرا از بین ٥٠،٦٠ میلیون گردشگر نوروزی یکی دو میلیون نفرشان به این مناطق سفر نکنند؟ خب این امر می‌تواند بی‌کاری و محرومیت را از بین ببرد و درعین‌حال، یک حرکت فرهنگی بوده و می‌تواند هم‌شناسی میان ایرانیان ایجاد کند. اینها اهدافی است که باید محقق شوند و دولت برای انجام آنها اقداماتش را شروع کرده. صنایع بسیار بزرگی را در آنجا پی‌ریزی کرده و توسعه کشاورزی را مدنظر قرار داده است. در مورد منطقه جنوب شرقی سیستان‌وبلوچستان وزیر نیرو می‌گفت آب‌های سیلاب و موسمی هدر می‌رود و به دریا می‌ریزد که باید آنها را مهار کنیم. میزان هدررفت این آب‌ها حدود ٧،٨ میلیارد مترمکعب است که اگر مهار شوند، می‌تواند هم نیاز کشاورزی را برطرف کند و هم نیاز آب شیرین را.

‌کارنامه سه‌ساله دولت در مورد محرومیت‌زدایی را چطور می‌توان ارزیابی کرد؟

در هفته دولت، وزرا توضیحات مفصلی دادند. باید این آمار و ارقام را جدی گرفت. اگر رئیس‌جمهوری می‌گوید در تأمین گندم، به خودکفایی رسیدیم، این اتفاق در همین مناطق افتاده است. اگر تورم مهار شده، بالاخره در این استان‌ها اتفاق افتاده است. جهش بزرگی در استان‌ها رخ داده که سرجمع آن، آمار ارائه‌شده توسط دولت است. باید به همه استان‌ها سفر کنید و ملاحظه کنید که چهره استان‌ها در حال تغییر است. دولت بنا ندارد که صرفا کلنگ‌زنی را برای آغاز طرح‌های عمرانی تبلیغ کند. آقای روحانی از روز اول گفت که من زیر بار کلنگ‌زنی نمی‌روم، ولی افتتاح و تکمیل پروژه‌ها در اولویت برنامه‌های دولت ایشان قرار دارد.

پربیننده ترین ها