دختران دهه شصت هنوز مادر نشده اند

کد خبر: ۱۲۲۴
تاریخ انتشار: ۱۰ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۱:۵۳
متولد ۱۳۶۲ است. اسفند امسال نیز که بگذرد بیش از ۳۰سال از زندگی‌اش گذشته است و او به‌عنوان یک معلم ورزش در شهر خودشان روزها را به مدرسه و سالن‌های ورزشی می‌رود و شب‌ها را در خانه کنار پدر یا مادرش یا تنها سریال‌های تلویزیونی تماشا می‌کند. رویا یک دختر معمولی در میان دیگر زنان و دختران کشور است و خودش می‌گوید: «همه آنچه در این سال‌ها در زندگی تجربه کرده از او یک دهه شصتی ساخت.»

دهه شصتی عنوانی است که با پشت‌سرگذراندن دوران نوجوانی این دهه بر سر زبان‌ها افتاد؛ نسلی که موقعش بود، نسل دیگری را تحویل جامعه ایران دهد اما انگار ترجیح داد این وظیفه را به نسل قبل و بعد از خود بسپارد. به‌طوری‌که حتی در پیش‌بینی‌های جمعیتی نیز دست برد و همه‌چیز آنگونه که انتظار می‌رفت، نشد. این دختران آنگونه که انتظار می‌رفت هنوز تبدیل به «مادران نمونه آینده» جامعه نشده‌اند و همچنان جمعیت زیادی از آنان مجرد است.

سرشماری سال ۹۰ نشان داد، جمعیت زنان نیمه‌اول دهه۶۰ در حال حاضر بیشتر از نیمه‌دوم آن و همچنین دهه بعد و قبل از خود است. بر اساس این سرشماری ﻣﻴﺎﻧﮕﻴﻦ ﺳﻨﻲ جمعیت زنان کشور ۳۰ سال است. تیام‌ برخلاف اسمش با چشمان آبی‌رنگ و موهای روشنش یکی از متولدین نیمه‌اول دهه۶۰ است، بیشتر دوران نوجوانی‌اش با بیماری مادر و بعد فوت او سپری شد.

او در حال حاضر از ایران رفته است و مشغول ‌کار در یکی از شهرهای آمریکاست اما گاهی به نظر می‌رسد نوعی تنهایی دهه شصتی به سراغش می‌آید و می‌گوید: «همه زندگی می‌خواستم که بهترین دوست برای دوستانم، بهترین دانش‌آموز برای مدرسه، بهترین خواهر برای خواهر و برادرانم و بهترین فرزند برای پدر و مادرم باشم. اما امروز می‌بینم که تنها هستم و آنها به بهترین بودن من توجهی نکردند.»

این دختران مهم‌ترین بخش جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند و بر اساس آمارها جزو ۳۰درصدی جمعیت مجرد زنان کشور هستند و به نظر می‌رسد کمتر از کم‌سن‌وسال‌های خود انگیزه‌ای برای ازدواج دارند. این امر موجب شده تا جدول‌های آماری جمعیت و ازدواج در ایران به شکل دیگری دربیایید. اگرچه از تعداد ازدواج‌ها در سال‌های اخیر کاسته نشده اما آمارها نشان می‌دهند این ازدواج‌ها عمدتا مربوط به دختران نیمه‌دوم دهه۶۰ و بیشتر از آن دهه۷۰ بوده است.

میانگین سن اولین ازدواج در بین زنان و مردان بر اساس سرشماری سال ۹۰ در بین دختران ۲۳سال و در بین پسران ۲۶سال است و بر این اساس معادلات ازدواج در این سال‌ها چندان دور از ذهن نیست و تنها در ازدواج‌های مربوط به نیمه نخست دهه۶۰ تفاوت‌هایی وجود دارد.

بهاره ۳۱ساله است و کلاس‌های آموزشی زیبایی و پوست دارد؛ چهارسالی است که مشغول ‌کار شده و در این سال‌ها برای گذراندن دوره‌های مختلف دایما در حال سفر به کشورهای اطراف است که برایش کار و تفریح با هم است. درآمدش خوب است و این را یکی از دلایلش برای ازدواج‌نکردن می‌داند. البته او معیارهای دیگری هم دارد و معتقد است هنوز فرد تمام و کمالی را پیدا نکرده است. درمورد این تفاوت می‌گوید: «فکر می‌کنم معیارهای نسل ما با نسل جدید برای انتخاب همسر بسیار متفاوت است. بیشتر می‌بینم که آنها فقط می‌خواهند یک پسر پولدار پیدا شود و ازدواج کنند اما ما به تحصیلات، کار، طرز فکر و رفتار طرف مقابل هم خیلی اهمیت می‌دهیم و عمدتا به نظرم خیلی سختگیرتر هستیم یا شده‌ایم!»

پدرها و مادرهایی که زود پیر شدند
به نظر می‌رسد دختران متولد ۶۶ به بعد کشور با رسیدن به سن ازدواج، آن را به‌عنوان یکی از معیارهای زندگی خود قرار داده‌اند در حالی‌که دختران بزرگ‌تر از آنان هنوز زیر بار این مسوولیت نرفته‌اند. نجمه و سمیرا در کافه‌ای مشغول صحبت در مورد دوران نوجوانی و کودکی‌شان هستند. هردو با وجود مجردبودن از شرایط خود چندان نیز ناراضی نیستند و دوستان همسن‌شان که ازدواج کرده‌اند را نیز چندان موفق نمی‌دانند.

نجمه بیشتر به خانواده‌اش رسیدگی می‌کند و می‌گوید: «نمی‌دانم چرا پدر و مادرهای ما خیلی زودتر از پدرها و مادرهایشان گرفتار بیماری‌ها شدند. دایما برای درد قلب پدرم یا درد پای مادرم باید مراقبشان باشم و می‌بینم که تنها من این شرایط را ندارم؛ بقیه هم‌سن‌وسال‌های من هم همین‌طورند. خانواده‌هایمان هم کاملا از ما انتظار دارند و انگار همه امورشان را به ما سپرده‌اند.»

سمیرا در جواب نجمه می‌گوید: «خب این به خاطر همین است که ما ازدواج نکرده‌ایم و نه آنها کسی را جز ما دارند و نه ما جز آنها کسی را داریم.» اما نجمه این حرف دوستش را قبول نمی‌کند و ادامه می‌دهد: «آخر مگر ما فرصت ازدواج هم داشتیم؟ حتی به خودمان هم فکر نمی‌کنیم چه برسد به کس دیگر، همه فکرمان خانواده و پاسخ گفتن به آنهاست.» سمیرا نیز به نشانه تایید سری تکان می‌دهد و زیر لب می‌گوید: «نه وقت نکردیم.»

سمانه هنوز از «بله» گفتن دخترخاله متولد ۷۲ خود به پسر هم‌دانشگاهی‌اش متعجب است. او که خود متولد ۶۱ است، می‌گوید البته خیلی از دوستانش هم ازدواج کرده‌اند و مخالف ازدواج نیست اما اصرار چندانی هم برای این مساله ندارد و معتقد است هنوز فرصت هست. یادش می‌آید در سال‌های نوجوانی‌، همان سال‌های پراسترس و فشار برای گذر از سد کنکور یک روز با کنجکاوی مثل همه دختران دیگر کلاسشان سعی می‌کردند به دفتر مدرسه سرک بکشند.

آن روز یکی از همکلاسی‌هایی که وسط سال یکباره به عقد پسردایی‌اش درآمده بود، در اتاق مدیر سعی می‌کرد تا برای ادامه تحصیلش در مدرسه اجازه بگیرد: «تازه می‌خواستیم ببینیم ابروهایش را که برداشته، چه شکلی شده، با مادرش آمده بود تا اجازه بگیرد اما مدیر به هیچ عنوان قبول نکرد. معتقد بودند برای دختران دیگر بدآموزی دارد چنین دختری در مدرسه باشد.»

به گفته خودش آن زمان این چیزها عیب بوده و مهم‌ترین حسن برای یک دختر گذراندن دانشگاه و داشتن تحصیلات بود: «ما همیشه به فکر درس خواندن بودیم اصلا خجالت می‌کشیدیم به ازدواج فکر کنیم، چقدر غرورداشتیم، پاسخمان در برابر هر درخواست ازدواجی فقط «نه» بود. تازه سال‌های آخر دانشگاه بعضی‌هایمان دیگر کم‌کم سروگوششان می‌جنبید.»

بر اساس آخرین آمار سازمان ثبت احوال از ازدواج بین گروه‌های سنی مختلف زن و مرد که پاییز امسال منتشر شد و گزارش خبرآنلاین، ۴۷‌درصد از این ازدواج‌ها مربوط به گروه سنی ۲۵سال به بالاست و ۵۳‌درصد یعنی بیش از نیمی از ازدواج‌ها مربوط به دختران کمتر از ۲۴سال با پسران ۲۰ تا ۲۹ساله بوده است.

«سرمایه من در زندگی تنها یک قلب مهربان است و می‌دانم باید با آن تا انتهای زندگی‌ام بروم.» زیباست و هیچ‌چیز نمی‌تواند موجب انکار این زیبایی شود، چشمان خندان یک دختر افغان که در میان صورتی شیرین و مشتاقش برای صحبت‌کردن قرار گرفته است. سال ۱۳۶۲ و بعد از مهاجرت خانواده‌اش به ایران در کشور متولد شده است. مانند هم‌نسلان خودش است و تقریبا همه دوستانش ایرانی هستند که از مدرسه و دوران دانشگاه با آنها در رفت‌وآمد است. در یکی از مطب‌های شهر اهواز کار می‌کند و کارش مرتبط با رشته تحصیلی‌اش رادیولوژی است.

می‌گوید در سال‌های دانشگاه در شهر مشهد به خاطر مشغله‌های فکری‌اش در مورد خانواده به خواستگارانش جواب رد داده است. با وجود آنکه یک برادر بزرگ‌تر از خود و دو برادر و یک خواهر کوچک‌تر از خود دارد اما بیشتر بار روحی و فکری خانواده را خودش به دوش می‌کشد: «نمی‌دانم در چه فکر‌هایی بودم، اصلا اسم خواستگاری که می‌آمد می‌گفتم پس پدر و مادرم چه کار کنند. الان هم می‌گویم هرچه خدا بخواهد.»

آموزش‌ ترحم و دلسوزی
اگرچه بسیاری از این دختران همه متعلق به یک‌دهه هستند اما آمارها نشان از آن دارد که میان رفتارها و اعتقادات دختران نیمه‌اول دهه۶۰ با نیمه‌دوم آن تفاوت بسیاری وجود دارد. شاید از جنگ چیزی جز صداهای مبهم و خاطرات پراکنده به‌یاد ندارند اما دوران کودکی و مدرسه‌شان دقیقا همزمان با دوران جنگ و بعد از جنگ بود. وسایل و امکانات این دوره محدود بود.

فاطمه متولد ۶۵ و از یک خانواده مذهبی است و به یاد دارد: «هر وقت مدادرنگی یا دفتر نو برایم می‌خریدند ناراحت بودم، دایما فکر می‌کردم باید یاد بچه‌های فلسطینی باشم که در جنگ هستند و الان از این مداد رنگی‌ها ندارند. گاهی خودم هم فکرهایم را باور نمی‌کنم ولی در آن زمان اینگونه بود دیگر.» گذران زندگی با کوپن‌های خرید دولتی، دفترهای یک‌شکل با عکس یک گل مشکی روی جلد، کارتون‌هایی که همه از دلسوزی، از دست دادن پدر و مادر و تنهایی سخن می‌گفت بخشی از خاطرات کودکی دختران و پسران این دهه است.

شیدا در شبکه اجتماعی خودش می‌نویسد: «والدین شما هم بعد از خوردن یک غذای خوشمزه و‌گرانقیمت سعی می‌کنند خاطرات فقر و نداری دوران بچگی خود را به یادتان بیاورند.» او نیز معتقد است: «دهه۶۰، چه دختر چه پسر، همه زندگی‌شان شاید چندان سخت نبوده اما ویژگی‌های خاص خود را داشت.» آنها در هر دوره یا چندسال، شرایط بسیار متفاوتی را در جامعه تجربه کرده‌اند. تمام‌شدن جنگ و در عوض رشد پله‌پله اقتصادی کشور، نوعی شور و هیجان در دوران اصلاحات، در دوران نوجوانی و کمی در دوران جوانی و دانشگاه، تحصیل برای بهتربودن، مفیدبودن، کارکردن برای متکی‌نبودن به خانواده و بعد سقوط پله‌پله اقتصادی، فرهنگی و... یا حتی بازنشستگی و خستگی پدرها و مادرها که رنگ دیگری می‌گرفت.
پربیننده ترین ها