کسی خبرنگارها را دوست ندارد

یک کارشناس رسانه با انتشار یادداشتی درباره‌ی اتفاقات روز گذشته در مورد درگیری نماینده ارومیه با خبرنگار روزنامه ایران، به این مساله واکنش نشان داده است.
کد خبر: ۱۲۱۸۸۱
تاریخ انتشار: ۰۸ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۶:۴۹
یک کارشناس رسانه با انتشار یادداشتی درباره‌ی اتفاقات روز گذشته در مورد درگیری نماینده ارومیه با خبرنگار روزنامه ایران، به این مساله واکنش نشان داده است.

به گزارش صدای ایران، سید محمد طباطبائی حسینی در این یادداشت که در اختیار ایسنا قرار داده، نوشته است:

«خدا همه رفتگان را بیامرزد، هنوز دانشجو بودم و وارد عرصه رسانه نشده بودم که روزی مرحوم حسین قندی در کلاس درس گفت: اتفاق‌ها خیلی پیچیده نیستند، ما پیچیده‌شان می‌کنیم. بارها در عرصه خبرنگاری این جمله برایم عینیت پیدا کرده و ظهورش را بسیار واضح‌تر از نور خورشید دیده‌ام. سال‌ها پیش، اجازه بدهید تاریخ دقیقش را ذکر کنم، جمعه 22 اردیبهشت ماه سال 1385، زمانی که در حال تهیه گزارش از خانه دکتر محمد مصدق که آن زمان به خوابگاه دانشجویی تبدیل شده بود با پرسش و پاسخ چند نیروی امنیتی بی‌ارتباط با موضوع مواجه شدم و بعد برای نجات دادن دستگاه ضبط خبرنگاری‌ام اقدام به فرار کردم و قلبم تا مرحله ایستادن پیش رفت، اگرچه موضوع برای خانواده‌ام عجیب به نظر می‌رسید اما از نگاه من اتفاقی ساده و قابل درک بود، آن زمانی که به خاطر تهیه گزارش از یک مصالح‌فروشی که باعث آزار و اذیت همسایگانش می‌شد مورد توهین و تهدید قرار گرفتم، یا آن زمان که یک نویسنده محترم بخاطر انتقال واو به واو حرف‌هایش در یک رسانه به خودش اجازه توهین و بعد افتراء به یک خبرنگار را داد، یا آن زمان که آقای مربی تیم فوتبال به علی آقا دستور داد که یک خبرنگار را گوشمالی بدهد، یا زمانی که .... این‌ها همه اتفاق‌های عادی و ساده است. مثل اتفاقی که دیروز در راهروی مجلس شورای اسلامی برای خبرنگار یک رسانه پیش آمد. اتفاق پیچیده‌ای نیست، این همه سر و صدا و جار و جنجال هم ندارد، یک نماینده محترم، نمی‌دانم با دست چپ یا راست، با مُشت به صورت یک خبرنگار زده است. چرا؟ چون اون سوال پرسیده است. مثل همه اتفاق‌های قبلی. این هم عجیب نیست؛ خبرنگار تا وقتی سوال نپرسد و فقط میرزابنویس باشد دوست‌داشتنی است.

باز هم خدا رحمت کند رفتگان شما را، پدرم وقتی به تلخی می‌خندید می‌گفت: خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است و بعد آهی می‌کشید و می‌گفت: مرا دردی است اندر دل، اگر گویم زبان سوزد، نگویم استخوان سوزد. حالا حکایت ما جماعت رسانه‌نگار است. دردی داریم که نمی‌دانیم بگوییم یا نگوییم. گفتنش دردی دوا نمی‌کند و فقط کاممان را تلخ می‌کند و نگفتنش مثل خوره از درون می‌خورد و می‌پوسدمان. اما گفتنش بهتر از نگفتنش است. درد این است؛ کسی خبرنگارها را دوست ندارد چرا که خبرنگار پرسشگر است و جامعه ما، از مدیر گرفته تا مردم عادی دوست ندارند مورد سوال واقع شوند. جامعه ما خبرنگاری را دوست دارد که فقط اطلاع‌رسانی کند. اینطور است که خبرنگاری که نقد وضعیت موجود کند را کسی دوست ندارد. درد اما عمیق‌تر از این حرف‌هاست. اینکه کسی خبرنگار را دوست نداشته باشد قابل درک است، اما درد این است که در جامعه ما یک مدیر، مسئول، نماینده، نویسنده، هنرمند، ورزشکار، پژوهشگر یا هر فردی به خودش اجازه می‌دهد به خبرنگار توهین و بی‌احترامی کند و حتی اگر صلاح دید خبرنگار را مورد ضرب و شتم قرار دهد. اما درد به همین جا هم ختم نمی‌شود، بعد از توهین و ضرب و شتم هم معمولا فرار رو به جلو می‌کنند و خبرنگار توهین شنیده و کتک خورده را به هزار و یک کار نکرده متهم می کنند، مثل همین دیروز که بحث را قومیتی کرده‌اند تا از کار خود دفاع کنند، خبرنگارها هم که متهم شدنشان مَلَس است (مثل بعضی سیاسیون که کتک خورشان مَلَس است) و سریع اتهام می چسبد به آنجایی که باید. اما درد به همین جا هم ختم نمی شود.

خاطرم هست در دوران دانش‌آموزی روزی به ناحق مورد اتهام از سوی مدیر مدرسه قرار گرفتم، پدرم را که احظار کردند مدیر و ناظم و معلم منتظر بودند تا از جانب پدر گوشمالی داده شوم اما پدرم چنان حمایتی از فرزندش کرد که تا آخر دوران حضور در آن مدرسه کسی به فرزندش اتهام نزند و توهین نکند. اما ما (خبرنگارها) فرزند چه کسی هستیم، چه کسی باید از ما دفاع کند، کدام صنف فراگیر؟ دولت کجای ماجراست؟ معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در ماجرای دیروز که در مجلس اتفاق افتاد و بسیاری اتفاق‌های مشابه آن کجای قصه قرار گرفته که هیچ نمی‌گوید؟

بله، درد این است که کسی خبرنگارها را دوست ندارد، همان‌ها که خبرنگارها را دوست ندارند به آن ها توهین می‌کنند، همان ها خبرنگارها را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند، همان‌ها برای فرار از پاسخگویی فرار رو به جلو می‌کنند و خبرنگارها را مورد اتهام قرار می‌دهند، هیچکس هم نیست که در دفاع از خبرنگارها به آن ها بگوید بالای چشمتان ابرو و .... این داستان هرچه بکشی کِش می‌آید.

القصه، دوست عزیزم، خبرنگار محترمی که مثل بسیاری از همکارانت توهین شنیده‌ای، سرت را بالا بگیر مرد، گناه تو پرسشگری‌ات است.»
پربیننده ترین ها