نگاهی به انیمیشن آمریکایی«زوتوپیا»؛
«زوتوپیا» تصویری دروغین از حقوق شهروندی آمریکایی
انیمیشن سینمایی «زوتوپیا» محصول ۲۰۱۶ شرکت دیزنی است، ماجرای این انیمیشن به یکی از کهن الگوهای سینمای آمریکا برمی گردد که استراتژی هجرت یهود و به وجود آمدن رژیم صهیونیستی را نیز تبیین می کند.
به گزارش صدای ایران، زوتوپیا همان آرمان شهری است که آمریکا از ابتدای شکل گیری اش سعی داشته تصویری ایده الیستی از آن به دنیا ارائه دهد و آرمان شهرخواهی یا utopianism از ابتدا جزو استراتژی های سیاستمداران آمریکایی به حساب می آمده که در سینمای سلطه نیز از کهن الگوی های اصلی به شمار می رود تا تصویری جهانی از آن به دنیا صادر کند.
در زوتوپیایی که دیزنی با جامعه ای از حیوانات ناطق و هوشمند ارائه کرده است نه تنها طرح آرمان شهر آمریکایی و رویای آمریکایی تبیین شده است بلکه با نظری بر نظام داروینیستی و رشد و بقای برترین ها سعی کرده تا در تثبیت این ایدئولوژی مطرود و ابتر قدمی دیگر بر دارد.
بچه خرگوشی که در خانواده ای ساده و کشاورز به دنیا آمده، بر خلاف شغل اجدادیشان که هویج کاری در مزرعه است، می خواهد افسر پلیس شود، بر همین اساس تصمیم میگیرد تا برای محقق کردن آرزوی کودکی اش به زوتوپیا برود، شهری که شعار آن «هر کس هرچه بخواهد می شود» است و هر رویای برای هر حیوانی فارغ از توان و جثه اش در این شهر ممکن خواهد بود.
خرگوش که به دلیل جثه کوچکش مورد توجه افسر مافوق قرار نمی گیرد، سرانجام موقعیتی می یابد تا توانایی و استعداد خود را به او و همکارانش ثابت کند. او با یک روباه دوره گرد و فریبکار آشنا می شود و به واسطه داشتن موردی از تخلفات مالی روباه در جرایم مالیاتی، می تواند او را به کار گیرد تا در راه پیدا کردن یک سمور گمشده یاری اش دهد.
در این راه خرگوش به سرنخ هایی می رسد که متوجه می شود ریشه گمشدن حیوانات شهر به شهردار می رسد، شهردار که یک شیر است از ترس اینکه حیوانات گمشده که به دلیلی نامعلوم خوی وحشی پیدا کرده و درنده شده اند شهر را بهم نریزند، آن ها را در محوطه ای کنترل شده اسیر کرده است.
خرگوش و روباه با رسانه ای کردن جرم شهردار و علنی کردن دست داشتنش در ماجرا می توانند او را بازداشت کنند، اما خرگوش که نمی تواند به آن چیزی که می خواسته برسد و به جای صلح و آرامش ناامنی را در زوتوپیا پراکنده کرده است ناامید و افسرده نشان پلیس خود را تحویل مافوق می دهد.
خرگوش که از بچگی و در پی درگیری کودکانه با یک بچه روباه، همیشه ترسی درونی از درندگان به خصوص روباه با خود همراه داشته است، نمی تواند ترس خود را از روباه پنهان کند. همین امر موجب می شود که روباه که به تازگی احساس کرده دوستی پیدا کرده است از او مکدر شده و رهایش کند. خرگوش افسرده شده و به آغوش خانواده و مزرعه هویج بازمی گردد.
در آنجا در پی کشف و شهودی متوجه می شود خوی وحشی حیوانات شکارچی به واسطه استفاده از یک گیاه وحشی است که خوی وحشی را در همه حیوانات و نه تنها شکارچیان زنده و بیدار می کند.
او به زوتوپیا بازگشته و با پیدا کردن روباه او را برای پیگیری پرونده و رسیدن به مقصران اصلی تشویق می کند.
فیلم سرتاسر پر شده از المان های سیاسی و انگاره های فرامتنی که به نمادهای حیوانی برخی از کشورها اشاره دارد. همچنین نقش کاراکترها در فیلم و کارکردهای استراتژیک شان در فیلمنامه همه اشاراتی سیاسی در پس نمادگرایی و پس زمینه تاریخی و فرهنگی کشورهای آنگلاساکسون دارد، تا سعی کند از طریق القای ناخودآگاه «زوتوپیا» را به عنوان کشوری آزاد همچون آمریکا تصویر کند که در آن حقوق شهروندان و مردم به طور مساوی و کاملا عادلانه محقق می شود و از تبعیض نژاد و اعمال قدرت در آن خبری نیست.
اما برای باور پذیری این ادعا فیلمساز و گروه نویسنده تدابیری را اتخاذ کرده اند تا ذهن کنجکاو و پویشگر مخاطب را با خود تا انتهای فیلم همراه کنند، امری که در نهایت با تبرعه شدن شهردار که یک شیر است و متهم شدن بره منشی اش که بعد از او شهردار شده است به همان استراتژی و کهن الگوی آمریکایی می رسیم که در آن نقش قهرمان به عنوان افشا کننده و حل کننده راز و معمای فیلم بسیار برجسته است.
اما در کنار همه مباحث استراتژیک و طراحی های مغرضانه و جهت دار سیاسی در این انیمیشن باید گفت فیلمنامه به شدت از ضعف ساختاری رنج می برد. به خصوص درنیمه دوم فیلمنامه که به دلیل پایان زودرس در اواسط فیلم، کشش داستان از تکاپو افتاده و قهرمان نیز کارکردش را از دست می دهد. پس از دستگیری شهردار به عنوان کسی که عامل گمشدن حیوانات شکارچی است و بازگشت خرگوش به مزرعه، فیلمنامه در واقع پایان می یابد با این تفاوت که هنوز بزرگترین جواب فیلم داده نشده است. این در حالی است که بیننده هیچ احساس نیازی به شنیدن پاسخ و یا دنبال کردن فیلم ندارد، چراکه هنوز مهمترین سوال فیلم هم مطرح نشده است تا بیننده به دنبال پاسخ آن فیلم را دنبال کند.
در واقع فیلمنامه زوتوپیا از ضعیف ترین فیلمنامه های اخیر شرکت های بزرگ انیمیشن سازی هالییوود به خصوص دیزنی و پیکسار است که برخلاف دستآوردهای بزرگ صنعت انیمیشن و تکنولوژی های متحرک سازی و مدلینگ، نتوانسته است استراتژی تبیین شده در اتاق فکر های دیزنی و هالیوود را در فیلم به صورت تأثیرگذاری نمایان سازد و در برخی سکانس ها به شدت شعاری و گل درشت از کار درآمده و کارکردی مخالف آنچه باید پیدا کرده است.
در پایان باید گفت نباید از این نکته غافل ماند که زوتوپیا در نوع خود نقطه عطفی مهم در تاریخ انیمیشن سازی سه بعدی و نیز شرکت دیزنی است چراکه تکنولوژی فوق پیشرفته نرم افزار های انیمیشن سازی در این فیلم با رشد قافل وصفی نسبت به آخرین تولیدات این شرکت افزایش یافته اند، و می توان انتظار داشت که انیمیشن با سرعتی بسیار زیاد بتواند قله های دست نیافتنی صنعت سینما و تکنولوژی فیلم را از لحاظ وسعت سلایق بصری گسترش داده و به جذابیت های بصری سینما بی افزاید. اما در همین روند رو به رشد تکنولوژی، شاهد فقر ایده پردازی، عدم خلاقیت در داستانگویی و نبود حرف های جدید در حوزه انیمیشن غرب هستیم که می تواند تا میزان قابل توجهی از مخاطبان این صنعت نوظهور سینما در جهان بکاهد.
به گزارش صدای ایران، زوتوپیا همان آرمان شهری است که آمریکا از ابتدای شکل گیری اش سعی داشته تصویری ایده الیستی از آن به دنیا ارائه دهد و آرمان شهرخواهی یا utopianism از ابتدا جزو استراتژی های سیاستمداران آمریکایی به حساب می آمده که در سینمای سلطه نیز از کهن الگوی های اصلی به شمار می رود تا تصویری جهانی از آن به دنیا صادر کند.
در زوتوپیایی که دیزنی با جامعه ای از حیوانات ناطق و هوشمند ارائه کرده است نه تنها طرح آرمان شهر آمریکایی و رویای آمریکایی تبیین شده است بلکه با نظری بر نظام داروینیستی و رشد و بقای برترین ها سعی کرده تا در تثبیت این ایدئولوژی مطرود و ابتر قدمی دیگر بر دارد.
بچه خرگوشی که در خانواده ای ساده و کشاورز به دنیا آمده، بر خلاف شغل اجدادیشان که هویج کاری در مزرعه است، می خواهد افسر پلیس شود، بر همین اساس تصمیم میگیرد تا برای محقق کردن آرزوی کودکی اش به زوتوپیا برود، شهری که شعار آن «هر کس هرچه بخواهد می شود» است و هر رویای برای هر حیوانی فارغ از توان و جثه اش در این شهر ممکن خواهد بود.
خرگوش که به دلیل جثه کوچکش مورد توجه افسر مافوق قرار نمی گیرد، سرانجام موقعیتی می یابد تا توانایی و استعداد خود را به او و همکارانش ثابت کند. او با یک روباه دوره گرد و فریبکار آشنا می شود و به واسطه داشتن موردی از تخلفات مالی روباه در جرایم مالیاتی، می تواند او را به کار گیرد تا در راه پیدا کردن یک سمور گمشده یاری اش دهد.
در این راه خرگوش به سرنخ هایی می رسد که متوجه می شود ریشه گمشدن حیوانات شهر به شهردار می رسد، شهردار که یک شیر است از ترس اینکه حیوانات گمشده که به دلیلی نامعلوم خوی وحشی پیدا کرده و درنده شده اند شهر را بهم نریزند، آن ها را در محوطه ای کنترل شده اسیر کرده است.
خرگوش و روباه با رسانه ای کردن جرم شهردار و علنی کردن دست داشتنش در ماجرا می توانند او را بازداشت کنند، اما خرگوش که نمی تواند به آن چیزی که می خواسته برسد و به جای صلح و آرامش ناامنی را در زوتوپیا پراکنده کرده است ناامید و افسرده نشان پلیس خود را تحویل مافوق می دهد.
خرگوش که از بچگی و در پی درگیری کودکانه با یک بچه روباه، همیشه ترسی درونی از درندگان به خصوص روباه با خود همراه داشته است، نمی تواند ترس خود را از روباه پنهان کند. همین امر موجب می شود که روباه که به تازگی احساس کرده دوستی پیدا کرده است از او مکدر شده و رهایش کند. خرگوش افسرده شده و به آغوش خانواده و مزرعه هویج بازمی گردد.
در آنجا در پی کشف و شهودی متوجه می شود خوی وحشی حیوانات شکارچی به واسطه استفاده از یک گیاه وحشی است که خوی وحشی را در همه حیوانات و نه تنها شکارچیان زنده و بیدار می کند.
او به زوتوپیا بازگشته و با پیدا کردن روباه او را برای پیگیری پرونده و رسیدن به مقصران اصلی تشویق می کند.
فیلم سرتاسر پر شده از المان های سیاسی و انگاره های فرامتنی که به نمادهای حیوانی برخی از کشورها اشاره دارد. همچنین نقش کاراکترها در فیلم و کارکردهای استراتژیک شان در فیلمنامه همه اشاراتی سیاسی در پس نمادگرایی و پس زمینه تاریخی و فرهنگی کشورهای آنگلاساکسون دارد، تا سعی کند از طریق القای ناخودآگاه «زوتوپیا» را به عنوان کشوری آزاد همچون آمریکا تصویر کند که در آن حقوق شهروندان و مردم به طور مساوی و کاملا عادلانه محقق می شود و از تبعیض نژاد و اعمال قدرت در آن خبری نیست.
اما برای باور پذیری این ادعا فیلمساز و گروه نویسنده تدابیری را اتخاذ کرده اند تا ذهن کنجکاو و پویشگر مخاطب را با خود تا انتهای فیلم همراه کنند، امری که در نهایت با تبرعه شدن شهردار که یک شیر است و متهم شدن بره منشی اش که بعد از او شهردار شده است به همان استراتژی و کهن الگوی آمریکایی می رسیم که در آن نقش قهرمان به عنوان افشا کننده و حل کننده راز و معمای فیلم بسیار برجسته است.
اما در کنار همه مباحث استراتژیک و طراحی های مغرضانه و جهت دار سیاسی در این انیمیشن باید گفت فیلمنامه به شدت از ضعف ساختاری رنج می برد. به خصوص درنیمه دوم فیلمنامه که به دلیل پایان زودرس در اواسط فیلم، کشش داستان از تکاپو افتاده و قهرمان نیز کارکردش را از دست می دهد. پس از دستگیری شهردار به عنوان کسی که عامل گمشدن حیوانات شکارچی است و بازگشت خرگوش به مزرعه، فیلمنامه در واقع پایان می یابد با این تفاوت که هنوز بزرگترین جواب فیلم داده نشده است. این در حالی است که بیننده هیچ احساس نیازی به شنیدن پاسخ و یا دنبال کردن فیلم ندارد، چراکه هنوز مهمترین سوال فیلم هم مطرح نشده است تا بیننده به دنبال پاسخ آن فیلم را دنبال کند.
در واقع فیلمنامه زوتوپیا از ضعیف ترین فیلمنامه های اخیر شرکت های بزرگ انیمیشن سازی هالییوود به خصوص دیزنی و پیکسار است که برخلاف دستآوردهای بزرگ صنعت انیمیشن و تکنولوژی های متحرک سازی و مدلینگ، نتوانسته است استراتژی تبیین شده در اتاق فکر های دیزنی و هالیوود را در فیلم به صورت تأثیرگذاری نمایان سازد و در برخی سکانس ها به شدت شعاری و گل درشت از کار درآمده و کارکردی مخالف آنچه باید پیدا کرده است.
در پایان باید گفت نباید از این نکته غافل ماند که زوتوپیا در نوع خود نقطه عطفی مهم در تاریخ انیمیشن سازی سه بعدی و نیز شرکت دیزنی است چراکه تکنولوژی فوق پیشرفته نرم افزار های انیمیشن سازی در این فیلم با رشد قافل وصفی نسبت به آخرین تولیدات این شرکت افزایش یافته اند، و می توان انتظار داشت که انیمیشن با سرعتی بسیار زیاد بتواند قله های دست نیافتنی صنعت سینما و تکنولوژی فیلم را از لحاظ وسعت سلایق بصری گسترش داده و به جذابیت های بصری سینما بی افزاید. اما در همین روند رو به رشد تکنولوژی، شاهد فقر ایده پردازی، عدم خلاقیت در داستانگویی و نبود حرف های جدید در حوزه انیمیشن غرب هستیم که می تواند تا میزان قابل توجهی از مخاطبان این صنعت نوظهور سینما در جهان بکاهد.
گزارش خطا
آخرین اخبار