زندگی متفاوت مایه دارهای ایرانی

مدل موهای عجیب و ظاهری متفاوت شاید یکی از بارزترین نشانه های ظاهری آن ها باشد. معمولا در مقابل سوال هایی از این دست که این همه پول را از کجا آورده ای گارد می گیرند.
کد خبر: ۱۱۶۱۳۵
تاریخ انتشار: ۱۶ تير ۱۳۹۵ - ۱۴:۵۸
مدل موهای عجیب و ظاهری متفاوت شاید یکی از بارزترین نشانه های ظاهری آن ها باشد. معمولا در مقابل سوال هایی از این دست که این همه پول را از کجا آورده ای گارد می گیرند.

به گزارش صدای ایران، برخی صفحات اینستاگرام رنگ و بوی متفاوتی با سایر صفحات دارند پیج هایی که با عنوان بچه پولدارها شناخته شده هستند. ماشین و خانه های آن چنانی و غرق در دغدغه های فانتزی شان آن ها را با سایرین متمایز کرده است.

بچه پولدارها؛ کاربرانی که صفحات اینستاگرامشان هم رنگ و بوی متفاوتی دارد. آن ها تصاویری از خانه های تجملاتی، ساعت های مارک، ماشین و خانه های مجلل را با سایرین به اشتراک می گذارند. شاید گمان کنید این تصاویر متعلق به یکی از کشورهای اروپایی یا در حاشیه خلیج فارس است.

از یکی از این به اصطلاح پول دار های تهران دعوت کردیم ، تا بتوانیم درک بهتری از نحوه زندگی و طرز فکر این افراد داشته باشیم ، در مقابل سوال هایی مثل «این همه پول را از کجا آوردی؟» گارد دارد و از همان اول شرط می کند که از این سوال ها نپرسیم. حتی با اینکه در رابطه با خانه و زندگی اش فکت های قابل پیگیری می دهد ولی اصرار دارد اسمی ازش برده نشود .

* قبول داری بچه پولداری؟

اگر به معنای بدش در نظر نگیریم، آره، چرا قبول نداشته باشم؟

 

* درآمدت از چه راهی است؟ از خانواده پول می گیری؟

به طور ثابت که پول مشخصی بگیرم، نه؛ ولی هر وقت بخوام از خانه بیرون بروم، پدر، مادربزرگ و پدربزرگم جدا جدا می گویند «این پول را بگیر دست خالی بیرون نروی».

 

* این پول توجیبی تقریبا چقدر است؟

چیز ثابتی نیست. هر کسی هر چقدر پول نقد دم دستش باشد، یک مقدارش را به من می دهد.

 

* حالا به طور میانگین چقدر می گیری؟

از هر نفر، سیصد چهارصد هزار تومان.

 

* یعنی در ماه 40-30 میلیون تومان پول توجیبی می گیری؟!

آره. حالا نه با این غلظت، چون کم و زیاد می شود. بسته به خواسته های آن زمانم پول می گیرم.

 

* چه کار می کنی با این همه پول؟

این پول زیادی نیست برای خرج کردن. یعنی هر چقدر هم که پول داشته باشی، راه برای خرج کردنش وجود دارد. مثلا پیراهن آ ث میلان را - که خیلی خوشم می آید - از نمایندگی اش 500 هزار تومان می خرم. یا یک کمربند می بینم مارک است، یک میلیون پولش را می دهم. اینطور نیست که برای خرج کردن مشکلی داشته باشی.

 

* به طور معمول صبح تا شبت را چطور می گذرانی؟

(می خندد) زندگی من صبح تا شب ندارد.

 

* چرا؟

من معمولا 4 بعدازظهر از خواب بیدار می شوم و 8 صبح می خوابم.

 

* خب چهار عصر تا هشت صبح ات را چطور می گذرانی؟

بیدار که می شوم، غذایی که مادربزرگم آماده کرده است را می خورم. دوش می گیرم و با بی ام و از خانه می زنم بیرون برای دور دور. البته اسم دور دور بد در رفته. اصلا اهل این نیستم که توی خیابان کسی را سوار کنم. با دوستانم قرار می گذارم و با ماشین توی خیابان می چرخیم. بیرون شام می خورم و شب خانه یکی جمع می شویم و تا هفت هشت صبح بیدار می مانیم.

 

* تا صبح چه کار می کنید؟

اگر پیش بچه ها باشم، دسته جمعی بازی می کنیم و اگر خانه تنها باشم معمولا تا صبح با لپ تاپم فیلم و سریال های روز دنیا را پیگیری می کنم. صبح هم یک چیزی می خورم و می خوابم.

 

* یعنی هر روز همینطور بی هدف توی خیابان چرخ می زنی؟

- آره خب. این گاز دادن بهم حال می دهد، مخصوصا توی اتوبان.

 

* هیچ کاری جذاب تر از دور دور نیست؟

نه واقعا. اینجا امکاناتی نداریم. مرکز تفریحی جذابی داریم؟ چه جایگزینی برای دور دور من هست؟

 

* حوصله ات سر نمی رود؟ از این همه یکنواختی خسته نمی شوی؟

چرا؛ یک بار اینقدر حوصله ام سر رفته بود که رفتم در یک صرافی و با حقوق ماهی 800 هزار تومان کار کردم. همه مسخره می کردند و می گفتند تو که اینقدر پول داری، چرا اینجا کار می کنی ولی برای من پول مهم نبود. می خواستم یک کاری کنم که احساس مثبت بودن بهم دست بدهد. البته بعد از یک مدت که کار یاد گرفته بودم، به مشکل خوردم و بیرون آمدم.

 

* تا حالا شده است کسی از این دوستانت به این خرج کردن های بی رویه ات ایراد بگیرد؟

زیاد پیش می آید. یکی از دوستانم - که چهره شناخته شده ای هم هست - بهم می گوید می دانی با این شلوار مثلا دو میلیون تومانی تو، چند نفر می توانند شلوارهای معمولی بخرند؟

 

* چه واکنشی نشان می دهی؟

خب منم آدمم. برایم مهم است که یک عده به نان شب شان هم محتاجند؛ این قضیه ذهنم را آزار می دهد و تا حدی کمک می کنم ولی مسئول بی پولی این آدم ها که من نیستم.

 

* سخت ترین لحظات زندگی ات که حسابی کلافه ات کرده کی بوده؟

چند ماه پیش ماشینم را فروختم و گفتم یک مدت بدون ماشین زندگی می کنم. یک هفته نرسیده بود که اینقدر کلافه شدم که رفتم پیش بابا و گفتم «بابا، من دیگه خسته شدم، ماشین می خوام.» بابا هم گفت برو هر کدام را می خواهی بخر و همین بی ام و را برایم خرید.
پربیننده ترین ها