ما بفلک میرویم عزم تماشا کراست
ما بفلک بودهایم یار ملک بودهایم
باز همانجا رویم جمله که آن شهر ماست
خود ز فلک برتریم وز ملک افزون تریم
زین دو چرا نگذریم؟! منزل ما کبریاست
گوهر پاک از کجا! عالم خاک از کجا!
بر چه فرود آمدیت؟ بار کنید این چه جاست؟
بخت جوان یار ما، دادن جان کار ما
قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست
از مه او مه شکافت دیدن او بر نتافت
ماه چنان بخت یافت او که کمینه گداست
بوی خوش این نسیم از شکن زلف اوست
شعشعه ی این خیال زان رخ چون والضُحاست
در دل ما در نگر هر دم شقّ قمر
کز نظر آن نظر چشم تو آنسو چراست؟
خلق چو مرغابیان زاده ز دریای جان
کی کند اینجا مقام؟! مرغ کزان بحر خاست؟
بلکه بدریا دریم جمله در او حاضریم
ور نه ز دریای دل موج پیاپی چراست؟
آمده موج الست کشتی قالب بُبست
باز چو کشتی شکست، نوبت وصل و لقاست