هوشنگ کامکار در سال 1325 در سنندج به دنیا آمد. موسیقی را نزد پدرش استاد حسن کامکار آموخت و مدت دو سال در هنرستان عالی موسیقی تهران به تحصیل موسیقی پرداخت. در سال ۱۳۵۴به اخذ درجه لیسانس در رشته آهنگسازی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران نائل آمد و سپس در کنسرواتوار سانتاچی چیلییای رم به تحصیل کنترپوان و فوگ پرداخت و در ادامه درجه لیسانس موسیقی را در ایالات متحده آمریکا از دانشکده سانفرانسیسکو دریافت کرد.
هوشنگ کامکار در سال 1325 در سنندج به دنیا آمد. موسیقی را نزد پدرش استاد حسن کامکار آموخت و مدت دو سال در هنرستان عالی موسیقی تهران به تحصیل موسیقی پرداخت. در سال ۱۳۵۴به اخذ درجه لیسانس در رشته آهنگسازی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران نائل آمد و سپس در کنسرواتوار سانتاچی چیلییای رم به تحصیل کنترپوان و فوگ پرداخت و در ادامه درجه لیسانس موسیقی را در ایالات متحده آمریکا از دانشکده سانفرانسیسکو دریافت کرد. او به مدت 10 سال در دانشگاه هنر به تدریس موسیقی پرداخت و مدیریت گروه موسیقی این دانشگاه را به مدت شش سال یعنی از سال 1372 تا 1378 عهدهدار بود. این روزها گروه کامکارها کنسرتهای خیریهای را برگزار کردهاند که جنبههای دیگری از فعالیتهای آنان را نشان داده است. روز پنجشنبه همین هفته هم گروه کامکار با آنسامبلی جمع و جورتر قرار است به لندن برود تا به اتفاق ارکستر سمفونیک داکلند، کنسرتی را به نفع کودکان آواره سوری که به کردستان عراق پناه آوردهاند برگزار کند. به همین بهانه با هوشنگ کامکار که سرپرست گروه کامکارهاست گفتوگو کردهایم و البته در ادامه صحبتمان گل انداخت و به حاشیههای ارکستر سمفونیک و پشتپرده لغو کنسرتهای موسیقی هم رسیدیم. گفتوگو را میخوانید.
یک میلیارد هم بدهند بدون قشنگ، صبا وهانا کنسرت نمیدهیم
چه شد که تصمیم گرفتید با ارکستر داکلند برای کنسرت خیریه روز پنجشنبه همکاری کنید و اساسا مدتی است که فعالیتهای خیریه شما افزایش داشته است؟ از انگیزههای این اجراها بگویید لطفا.
ما شاید از ابتدای کارمان سعی میکردیم در این حوزهها کمکهایی کنیم و مسئولیتهای اجتماعی خودمان را انجام دهیم و کمکهایی هرچند کوچک داشته باشیم. یادم است که سی سال پیش در آمل چنین اجرایی داشتیم. در کردستان و عراق هم چنین برنامههایی داشتهایم. تهران و خود محک که چندبار کنسرت خیریه برایش گذاشتهایم. با وجود اینکه همه گروه کامکارها را میشناسند و میدانند گروهی نیستیم که از نظر مالی قدرت خاصی داشته باشیم. انسانهای خیلی مرفهی نیستیم اما به عنوان وظیفهای انسانی این کار را انجام میدهیم و برای اجرای لندن هم حدود دو یا سه ماه پیش با من تماس گرفتند و برگزارکننده که از طرف کمپین حمایت از کودکان جنگزده سوری بود، این پیشنهاد را مطرح کرد و ما گفتیم میخواهیم همه مبالغ این کنسرت را به کودکان سوری که اکنون در عراق آواره هستند تقدیم کنیم. ما این مطلب از هر جهت برایمان جذاب بود؛ اول اینکه خیریه بود و علاقه ما را برانگیخت و دوم برای کودکانی بود که در کردستان عراق هستند. نکته جالب دیگر اینکه به مدیر برگزاری این برنامه گفتم ما همه عواید را پرداخت میکنیم و علاوه بر آن هزینههای بلیت را هم خودمان تامین خواهیم کرد. بسیار از این سخن من تعجب کرد و گفت که اسپانسرهایی دارند که این مخارج را پرداخت میکنند.
بهترین کارهای سمفونیک ما که منتشر نشده است را آنجا اجرا میکنند. به عنوان مثال قطعهای به نام «پوئم سمفونی انفال» که درباره کشتار کردها به دست صدام است که چقدر از کردها را زندهبهگور کردند. صبا دختر من این کار را به زبان کردی میخواند با ارکستر سمفونیک. البته ارسلان در بخشهایی از این قطعه هم عود مینوازد. کنسرتینو سنتور و ارکستر هست که این هم جدید است. قسمت سوم از آواز صلح است. آن زمان که جنگ سوریه در حال آغاز بود خیلی نگران بودم چون جهان در وضعیت بسیار نامناسبی بود و حقیقتش را اگر بخواهم بگویم ترس از جنگ جهانی در من به وجود آمده بود. با خودم فکر کردم قطعهای برای صلح بنویسم و آن را منتشر کنم که در فضای مجازی منتشر و در خارج از ایران هم استقبال زیادی از آن شد. شعر آن از باباطاهر عریان و سعدی بود. روی آن شعرها کار کردم. باز هم صبا با گروه کر ارکستر سمفونیک آنجا میخوانند و قطعه دیگری هم دارم که برای بهارن آبیدر است که از آثار فولکلور است که در حقیقت برای من افتخاری است که در این کنسرت خیریه شرکت کردم. بهرغم مسائل دیگر که ارکستر سمفونیک کارهای من را اجرا میکند و یکی از بهترین رهبران ارکستر، این اجرا را رهبری خواهد کرد.
آیا زمانی برای تمرین با ارکستر داکلند داشتهاید؟
خود ارکستر یک ماه میشود در حال تمرین است چرا که پارتیتور و نتها را نزدیک به دو ماه است که برایشان فرستادهام و در حال تمرین بودند در این مدت و حتی یک ایرانی هم آنجا هست که روی تلفظ خوانندگان گروه کر کار میکند. ما هم پنجشنبه که میرویم دو جلسه با اردوان ، اردشیر و ارسلان که تکنوازیها را به عهده دارند تمرین داریم. در قسمت دوم هم که مختص خود گروه است که موسیقی کردی نواخته میشود. برای اینکه مخارج باز هم پایینتر بیاید، تعداد گروه را کم کردیم. شش نفر بیشتر نیستیم و فکر میکنم برنامه جالبی خواهد شد.
شما به تازگی آلبومی منتشر کردید به نام «باغهای پژمان». در رابطه با بازخوردهای این آلبوم لطفا توضیح بدهید. این آلبوم خیلی رسانهای نشد و به آن کمتر پرداخته شد.
اصغر فرهادی یکبار درباره فیلمهایش گفته بود مردم خودروی پراید را خیلی بیشتر از مازراتی میخرند و این جمله برای من خیلی جالب بود. ما هم در اکثر کارهایمان اینطور نیست که همه مردم بخرند و همانطور که اشاره کردید خیلی در ابعاد گستردهای هم رسانهای نشد به همین دلیل به نظر من احمد پژمان استاد بزرگی برای موزیسینهای ایران بود و من جزو وظایف خودم میدانستم که کاری برای وی، به خاطر و به یاد او بنویسم و همه سعیام هم این بود که تمام دانش موسیقایی که بلد بودم را در این کار استفاده کنم و به آهنگسازان ایرانی که به موسیقی مدرن توجه دارند بگویم که به سبک آهنگسازان مدرن نیویورک کار ننویسید بلکه دستاوردهای موسیقایی خودشان را در خدمت ملودیهای بومی خودمان استفاده کنند چون ارزشش بسیار بیشتر است. در همین آلبوم «باغهای پژمان» براساس موسیقی مدرن کار کردم ولی تماما با استفاده از ملودیهای محلی و کردی و ایرانی. خواستم به آهنگسازان بگویم میشود این کار را کرد. نه اینکه دقیقا همچون آرنولد شوئنبرگ و... بنویسند زیرا مانند آنها ساختن ارزشی ندارد و باید هرکس مثل خودش کار کند. خود پژمان هم این اثر را گوش کرد و خیلی خوشش آمد. بیشتر بازخوردهایی که درباره این آلبوم گرفتم از سمت و سوی موزیسینها، آهنگسازان و اهالی هنر بوده است و عامه مردم خیلی به کار واکنش نشان ندادند. گمان هم نمیکنم این اثر چندان فروشی هم داشته باشد. در حدی معقول و متوسط به فروش رفته است اما نه آن طور که در همه جا دنبالش بگردند. موزیسینها تماسهای زیادی با من گرفتند و نظراتشان را درباره این شیوه آهنگسازی یعنی به کار بردن عوامل مدرن در خدمت آهنگهای ملی و با هویت میگفتند.
موسیقی نواحی ما خیلی تماتیک است و مبتنیبر ملودیهای برجسته و روان اما در موسیقی مدرن و معاصر ما شاهد مرکزگریزی و شاخصههای غیرتماتیک هستیم و بیشتر به سمت اسپاسمانها میروند. چگونه این ناهمگونی را همگون کردید؟
ببینید هیچ مشکلی نیست. میتوانید هر تکنیکی در عالم موسیقی وجود دارد را به خدمت بگیرید اما کارتان هویت داشته باشد. نمیگویم فلان ملودی مازندرانی را از ابتدا تا آخر و کامل باید مورد استفاده قرار دهید. خیر بلکه موتیفها و جملههای خیلی کوتاهی وجود دارد که میشود از آنها استفاده کرد تا هویت حفظ شود و نه آنکه یک تصنیف را از ابتدا تا انتها بخواهیم نعل به نعل پیاده کنیم مشخصا مدرن نمیشود. مثلا اگر یک کرد «باغهای پژمان» را بشنود کاملا میفهمد که مایههای کردی دارد ولی همه ملودی کردی نیست و تنها از موتیفهایی استفاده شده است. هویت داشتن خیلی مهم است زیرا من اگر بیایم موسیقی بنویسم همچون آهنگسازی که در دارمشتاد نشسته است یا در نیویورک ارزش و اصلیت ندارد و زمانی باید ارزیابی شود که من بروم نیویورک و آنجا به من بگویند کارت بهدرد میخورد یا نه ولی هویت ملی اگر داشته باشد، همان آهنگساز نیویورکنشین هم به آهنگ جذب میشود. من همه اینها را تجربه کردهام در جاهای مختلف. وقتی کارهای انسان رنگوبوی ایرانی بودن دارد در جاهای مختلف دنیا میشنوند و دوست دارند و این شدنی است.
یادم میآید در مستندی درباره شعرهای آزاد احمدرضا احمدی پارتیتور نوشتهاید. آیا آن پروژه را همچنان دنبال میکنید؟
روی شعرهای احمدرضا احمدی، شاملو، بیژن جلالی و... بود که به صورت ووکال کار شد. پیش از آلبوم «باغهای پژمان» هم آلبوم «کوچ بنفشهها» را داشتم که روی اشعاری از محمدرضا شفیعی کدکنی ساخته شده بود. خودم هم دکلمهاش کردم. (خنده)
در مدت اخیر اتفاقهای مختلف درباره ارکسترهای گوناگون افتاده است و شما هم به تازگی در نشست گفتمان ضرب اصول شرکت کردید و در آنجا نظراتتان را مطرح کردید. تصور میکنید چه زمانی بالاخره ارکسترهای ما به یک نظم و ثبات میرسند. آیا چنین چیزی میسر است یا ما رویاپردازی میکنیم؟
بله میسر است منتها باید افرادی که مسئول هستند دل بسوزانند، بودجه کافی بگیرند و مهمتر از همه شهامت داشته باشند. به نظرم در هر کاری این شهامت از همه مسائل دیگر مهمتر است. فرض کنید من مدیر جایی هستم و دستوری میدهم تا کاری انجام شود و بعد یک نفر میآید میگوید این را تعطیل کن، من باید شهامت این را داشته باشم، یقه آن یک نفر را بگیرم و مجازاتش کنم. اگر شهامت نداشته باشم، میگویم بیخیال شده است دیگر. به عنوان مثال به من بگویند تو رییس ارکسترها هستی. بعد کسی به من بودجهای ندهد و همسایه روبهرویی هم بگوید جمعش کنید اما من بگویم حالا صبر کنیم شاید درست شد، خب نمیشود. باید این شهامت را داشته باشید و تا آخرین لحظه از کاری که قرار است انجام شود دفاع کنید. من در ضرب اصول به نظر خودم حرف جالبی زدم. علی رهبری میگفت نوازندگان پول نگرفتند و یک سال تمام این حرف را میزد. من گفتم بیست ثانیه بیشتر حرف نمیزنم؛ رییس دپارتمان موسیقی دانشگاه هنر بودم، تقلبی صورت گرفت، من همانجا استعفایم را نوشتم و بیرون آمدم و اکنون 15 سال است که از آن موضوع میگذرد. پشت سرم را هم نگاه نکردم. علی رهبری هم باید از همان روز دوم و سوم که به بچهها پول ندادند بساطش را جمع میکرد و میرفت. نه اینکه تا آخر قراردادش بایستد و نظارهگر آن وضعیت باشد. این اتوریته نیست، این دفاع نیست به همان شهامت برمیگردم. این ارکسترها باید انسانی با شهامت در راس کارش قرار بگیرد که بتواند محکم بر مواضعش بایستد و از ارکستر دفاع کند. ما آهنگسازان و رهبران ایرانی خیلی خوبی داریم. اینها میتوانند به صورت پروژهای و مهمان بیایند و با ارکستر برنامه اجرا کنند. حتی علی رهبری را هم باید سالی یکی دو بار بیاید. باید بودجه کافی در اختیار نوازندگان بگذارند. ما نوازندگان پرقدرتی در ارکستر سمفونیک داریم. جوانهایی داریم که انسان باورش نمیشود در ایران چنین نوازندگانی باشند. اینها باید حمایت شوند.
قبول دارید در دوره پیش نوازندگان اعتماد به نفس خیلی خوبی پیدا کردند و قطعاتی را که شاید فکرش را نمیکردند بشود با ارکستر در ایران زد را نواختند؟
بله نوازندههای بسیار خوبی هستند منتها رهبری آنها، طرز برخوردشان و طرز ارتباط برقرار کردنشان اشتباه بود. وقتی یک نفر بگوید من حرف هیچ کس را قبول نمیکنم باید حالش را جا بیاوری! من و ارسلان خیلی با علی رهبری صحبت کردیم از همان ابتدا. به او راه و چاه را نشان دادیم اما او مدام از موضع قدرت و دیکتاتوری حرف میزد و میگفت همه کارها را خودم درست میکنم. به هیچ وجه گوشش به حرفها بدهکار نبود. من در نقدی نوشتم که وی موزیسین بسیار خوبی است و موسیقی را بلد است منتها مدیریتشان نمیخورد و این حس خودخواهی و جاهطلبی را باید کنار بگذارند. افرادی که سالها آنجا زحمت کشیده بودند را بیرون کرد. جوانهایی را هم آورد و دستش هم درد نکند اما جوان و با تجربه باید در کنار یکدیگر کار کنند. در نهایت همه اینها باعث شد که بگوید «آبروی من را بردند» این جمله جمله جالبی برای آدمی که پرستیژ رهبری ارکستر دارد نیست. چرا باید کاری کنید که آبروی شما را ببرند. شخصا متاسفم که نه حرفهای مرا گوش کرد، نه حرفهای ارسلان را و نه حتی حرفهای گنجهای را. گنجهای خیلی کمک کرد تا علی رهبری در ایران بماند ولی نشد. در نهایت علی رهبری ایراد به شورا وارد دانست. من در یک مصاحبهام گفتم رهبری متاسفانه ضدونقیض حرف میزد. یک چیزی میگفت و روز دیگر حرف خودش را نقض میکرد. یک بار گفت اگر ارکستر شورایی بشود حتی یک روز هم نمیمانم در صورتی که 10 جلسه در شورا شرکت کرد. در شورای اولیه که خودم هم در آن حضور داشتم هم شرکت کرد. بعد از این حرفها میگوید چرا فلانی را به شورا نمیآورید. این بدان معناست که من شورا را قبول دارم. این حرفها جالب نبود و باید ثبات و اعتقاد وجود میداشت. همه اینها باعث شد وی با آن وضع از ایران برود. اکنون هم من امیدوارم شرایطی پیش بیاید که به عنوان رهبر مهمان بیاید و ارکستر سمفونیک را رهبری بکند.
امیدی به بخش خصوصی نیست
به هیچ عنوان شرایط ارکسترداری بخش خصوصی در ایران فراهم نیست. این شرکتها و موسسات خصوصی همه به فکر درآمدهای مالی خودشان هستند و اصلا به فکر هنر نیستند. من ندیدم. اگر هم جایی میآید برای یک کنسرت یا یک خواننده تبلیغ میکند، برای این است که ماستش را بفروشد و پول بیشتری گیرش بیاید. شرکتهای خصوصی هیچوقت برای فرهنگ جامعهشان سرمایهگذاری نمیکنند. اکثریت این آدمها از نظر فرهنگی باید ارتقا پیدا کنند تا متوجه شوند اگر ارکستر راهاندازی کنند از نظر هنری به فرهنگ جامعه و مسائل دیگر خدمت کردهاند. من ندیدهام موسسه یا شرکتی خصوصی اینجا را ببیند و این وسعت نظر را داشته باشد. ارکسترداری وظیفه شهرداریهاست. وظیفه سازمانهای دولتی است که به این کار کمک کنند تا پا بر جا بماند. در این صورت میشود، در غیر این صورت تعدادی از جوانان دور یکدیگر جمع میشوند و کنسرتی میدهند و بعد با مشکلات مالی برخورد میکنند، وقتشان گرفته میشود. یک جوان چند بار باید با هزینه شخصی خودش تاکسیتلفنی بگیرد تا سر کنسرت حاضر شود. یک بار میزند و عشقش را نشان میدهد و تداوم ندارد. آن جوان میخواهد ازدواج کند، چه کسی میخواهد پول خانهاش را بدهد و چه کسی مخارج زندگیاش را میخواهد تامین کند؟ کار مشکلی است.
بدون صبا و قشنگ وهانا کنسرت برگزار نمیکنیم
می دانید مشکل ما برای برگزاری کنسرت در شهرهای مختلف ایران چیست؟ مشکلمان این است که اگر نهادهای شهر اصفهان یک میلیارد دلار بخواهد به کامکارها بدهد و بگوید بیایید کنسرت بدهید اما بدون صبا و قشنگ وهانا ما کنسرتی برگزار نمیکنیم. ما نوازنده خانم داریم، همخوان خانم داریم و هیچوقت زیر بار این نمیرویم که این عزیزان را از روی صحنه پایین بکشیم و بگوییم که حالا شما روی صحنه نروید بگذارید کنسرت را برگزار کنیم تا پولمان از بین نرود. هر جایی که امکان داشت با همین افرادی که هستیم کنسرت میدهیم، اگر چنانچه نگذاشتند کنسرت نمیدهیم دیگر به آن خانم گروه نمیگوییم شما از روی صحنه پایین بیا. این بزرگترین توهینی است که یک خواننده به آن گروه میکند.
متاسفانه موردش هم زیاد پیش آمده است
نمیخواهم نام ببرم. ادعا هم میکنند که هنردوست و هنرمند هستند. خب کنسرت نده! نهایتش بیست میلیون تومان ضرر است دیگر. کفر که نمیشود. برای همین است که کنسرتها محدود است. مثلا ما سال گذشته به شهرکرد رفتیم و یکی از بهترین اجراهایمان بود. نزدیک اصفهان هم هست و تعداد زیادی هم از اصفهان آمده بودند. مشخصا جاهایی که امکان کنسرت نداریم نمیرویم! خودمان نمیرویم برای اینکه جو درست نکنیم و بگوییم آهای کنسرت ما را به هم زدند تا کمی هم برای خودمان تبلیغ کنیم. وقتی میدانید امام جمعه یا دادستان فلان شهر با کنسرت مخالف است، برای چه اصلا به آن شهر میروید؟ آیا قصد دارید کنسرتتان را لغو کنند مشهور شوید تا عکستان رادر مجلات و روزنامهها بیندازند؟ سایتهای خارجی نامت را ببرند؟ ما از این کارها بلد نیستیم خوشبختانه یا متاسفانه.
آخرین اخبار
لینک های مفید