بابک حمیدیان:از دیدن تصویرم وحشت دارم

کد خبر: ۱۱۳۶۵
تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۳۹۳ - ۰۹:۲۵
«50 قدم آخر» فیلمی از کیومرث پوراحمد است که پوسترهایش را در سطح شهر می‌بینیم. فیلمی در ژانر جنگ که مثل فیلم‌های دیگر این کارگردان سینمای ایران فضایی شاعرانه دارد. شاعرانه بودن آن به حدی است که در برخی صحنه‌ها جنگی بودن فیلم فراموش می‌شود و جنبه‌های شاعرانه و عاطفی آدم‌های فیلم روایت می‌شود.

به نوشته فرهیختگان، بابک حمیدیان روایتگر این شاعرانگی است. او در نیمه پایانی فیلم در صحنه‌ای تاثیرگذار در رودخانه تمام بار شاعرانگی فیلم را بر دوش می‌کشد و در برابر مشکلاتی که از ابتدا تا انتهای فیلم برای او حادث می‌شود واکنش عاطفی نشان می‌دهد. این است که فیلم پوراحمد را ممتاز می‌کند.

او ژانر جنگ را در فیلم سینمایی «اتوبوس شب» شروع کرد که خسرو شکیبایی در آن بازی ویژه‌ای ارائه کرد. فیلمی که سیاه‌وسفید پخش شد و توانست توجه مخاطبان را به خود جلب کند. «50 قدم آخر» در سی‌ودومین دوره جشنواره فیلم فجر اکران شد که واکنش‌های مخاطبان را به همراه داشت و پوراحمد پس از دیدن این واکنش‌ها بود که تصمیم گرفت 17 دقیقه از فیلمش را کم کند و تغییراتی در فهماندن برخی دیالوگ‌ها برای مخاطب‌به وجود بیاورد. بابک حمیدیان که نقش اصلی این فیلم را بازی می‌کند توانسته نقشی درونی را بازی کند، نقشی که برای رسیدن به آن باید زیاد تلاش کرد. نقشی که سیروسلوکی را آغاز می‌کند تا با این سیر و سلوک به تغییر برسد و روش و مسیر زندگی‌اش دستخوش تغییر شود. فیلم شرح این سفر است. بابک حمیدیان سال پر اکرانی را شروع کرده و پیش از این فیلم در فیلم سینمایی «چ» ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا بر پرده سینما حضور داشت. فیلمی باز هم در ژانر دفاع مقدس که زندگی چمران را به تصویر می‌کشید. اما بابک حمیدیان در این فیلم درخشش خوبی داشت. برعکس «50 قدم آخر» او نقشی بیرونی و واکنشی را برعهده داشت که نگاه کردن به تفاوت بازی در این دو فیلم که در یک ژانر هم ساخته شده‌اند توانایی‌های این بازیگر تئاتر و سینمای ما را نشان می‌دهد. با او درباره فیلم «50 قدم آخر» و کارهایی که روی این نقش انجام داده گفت‌وگویی کوتاه داشتیم.

‌این روزها پوستر فیلم «50 قدم آخر» را در سطح شهر می‌بینیم، ویژگی‌ نقشی که در این فیلم بازی کرده‌ای، چیست؟


بعد از مدت‌ها در این فیلم نقش اصلی را بازی کردم و بسیار نقش سخت و طاقت‌فرسایی بود و فراز و نشیب زیادی داشت. جنس سختی‌اش از نقش‌های دیگری که در این مدت بازی کرده‌ام متفاوت بود.

‌چرا می‌گویی بازی در این فیلم برایت سخت و طاقت‌فرسا بود؟


بخشی خستگی جغرافیایی است و بخشی هم خستگی جلوی دوربین بودن و ریتم را حفظ کردن است. در سینما از ابتدا تا انتها را یکدست فیلمبرداری نمی‌کنند. وسط را می‌گیرند، آخر را می‌گیرند و برمی‌گردند اول، بنابراین حفظ کردن شرایط نقش و اینکه یک چارچوب در ابتدا برای نقش به وجود بیاوری و همان چارچوب را تا انتها حفظ کنی حتی اگر در ابتدا از تو خواستند که آخرین پلان را بازی کنی، بتوانی درست بازی کنی. اینها از سختی‌های آن نقش محسوب می‌شود.

‌بالاخره همان‌طور که خودت هم می‌گویی در این فیلم نقش اصلی را هم بازی کرده‌ای. بازی کردن نقش اول یک فیلم چه مشکلاتی دارد؟

نقش اصلی یک فیلم را داشتن آن هم در یک فیلم کم‌پرسوناژ، سختی‌های روحی زیادی دارد. باید ببینید تماشاگر چقدر با تو جلو می‌آید و چقدر می‌توانی از توانایی‌هایت در پرداخت این نقش استفاده کنی. کارگردان با نقشی که بازی می‌کنی چه کار می‌کند. با توجه به همه این مسائل است که من معتقدم نقش هرمز شکیبا را که در «50 قدم آخر» بازی کردم نقش سختی بوده است.

‌در هر فیلمی که شروع می‌شود کارگردان و بازیگر با هم تعاملاتی دارند که در انتها منجر به آن چیزی می‌شود که ما روی پرده سینماها می‌بینیم. این تعاملات شما و آقای پوراحمد در کجا بود و چطور اتفاق افتاد؟

در اجرا و شکل‌گیری نقش این اتفاق رخ داده است. در ابتدا که فیلمنامه را دیدم نقشی که آقای پوراحمد نوشته بودند در زمان‌هایی که شخصیت با بحران و درگیری مواجه می‌شد کمی گرایش‌های طنز داشت. مثلا وقتی گرسنه بود رو به آسمان می‌گفت یک پیتزایی، چلوکبابی، چیزی از آسمان بفرست. وقتی با این جنبه شخصیتی هرمز شکیبا مواجه شدم فکر کردم باید مسیر نقش تغییر کند و عمیق‌تر شود. فکر کردم که این شخص می‌تواند خواسته‌های عمیق‌تر و ویژه‌تری داشته باشد. در این فیلم شکیبا یک سفر ناخواسته را آغاز می‌کند که در عین حال سفری ویژه است. این است که با آقای پوراحمد درباره این تغییرات صحبت کردم و تغییرات به وجود آمد و مسیر نقش تا حدودی تغییر پیدا کرد و آن چیزی شد که به اجرا در آمد و ما بر پرده سینما دیدیم.

‌این تغییرات در روند ساخت چه تاثیراتی گذاشت. این‌طور که شما می‌گویید شخصیت متحول شده، طبعا این تغییر در ساختار قصه هم به وجود آمده، آیا گرفت و گیرهایی در کار به وجود نیامد؟

نه، گرفت‌وگیر به وجود نیامد، چون هرمز شخصیت اصلی است، مغناطیس هرمز جوری است که اگر آدم‌ها دورش جمع می‌شوند تحت تاثیر هرمز عکس‌العمل نشان می‌دهند. به همین دلیل جنس تغییراتی که آقای پوراحمد در فیلم گنجانده در ابتدا در فیلمنامه نبود. طبیعی است که به خاطر عمیق‌تر شدن شخصیت هرمز شکیبا اتفاق‌های تلخ‌تر، عمیق‌تر، ساده‌تر و آرام‌تر برگزار شد و این فیلم روایت پوراحمد است از روایت جنگ. روایتی که قرار نیست توپ و تانک و بمب و مسلسل مستقیم به اجرا در بیاید. جنگ در حاشیه روایت می‌شود. جنگ خلوت‌تر روایت می‌شود. قرار هم نبوده فیلم در خط مقدم روایت شود. در جلسه نقد و بررسی به آقای پوراحمد خرده گرفتند که چرا جنگ تو، جنگ خلوتی است، به هر حال آدم‌ها فراموش کرده‌اند که جنگ در فیلم پوراحمد اساسا در خط مقدم اتفاق نمی‌افتد. چهل کیلومتر دورتر از خط مقدم است. جایی که عراقی‌ها راداری کار گذاشته‌اند و رادار چهل کیلومتر را پوشش می‌دهد.

‌در سیر و سلوک و حرکتی که این نقش در خودش دارد به پیری هم توجه نشان می‌شود و پوراحمد این بخش از زندگی را پس از سال‌ها نشان می‌دهد تو به‌عنوان بازیگر به این پیری چقدر علاقه داری؟

راستش من شخصا ارتباط برقرار نکردم. آقای پوراحمد هم می‌دانند که من، احسان بیگلری و حسین جعفریان خیلی موافق دوران معاصر یا پیری شخصیت‌ها نبودیم اما به هرحال سینما مدیوم کارگردان‌هاست و همه به خواست کارگردان احترام می‌گذارند خصوصا کارگردانی مثل کیومرث پوراحمد که حتما چیزهایی را می‌داند و درک می‌کند که به سن و سال من و احسان بیگلری قد نمی‌دهد.

‌پارسال سال پرکاری را پشت سر گذاشتی و در فیلم‌های زیادی حضور داشتی، امسال با سه فیلم «چ» ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا، «50 قدم آخر» ساخته کیومرث پوراحمد و «با دیگران» ساخته ناصر ضمیری روی پرده سینما ظاهر شدی. واکنشت نسبت به این اکران‌ها چیست؟


صادقانه بگویم همچنان از دیدن تصویر خودم وحشت دارم. مثل اولین‌باری که در فیلم «قدمگاه» خودم را بر پرده دیدم، همچنان این تجربه دیدن خودم تجربه ترسناکی است.
پربیننده ترین ها