شعری زیبا از مهدی قلایی

کد خبر: ۱۱۱۱۲۷
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۰۱ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۷:۰۱
به گزارش صدای ایران، مهدی قلایی شاعر خلاق و نوظهور کشورمان، آخرین سروده‌اش را در گروه کانال تلگرامی خود گذاشته است:

«شاید این آخرین شعر 
از سلسله شعرهایی ست که برای تو می نویسم
معشوقِ زیبای بغل دستم !
که هر وقت تو را  رساندم از اتوبان
 مدد خواستم از کمیته ی امداد
که تصادف نکنم در  مدرس که با ده تومانی رفت 
وهر چه یاد گرفته بودم از دانشگاه با پنجاه تومان 
ترا /ول  می کنم توی همین سطر که بالاخره  کوتاه آمده از موهات   
نمی شود که آدم اول صبح چشم اش را باز کند
سرِ تو با یک لشگر بجنگد؟
سیگار بکشد با یک خانواده بجنگد 
دوش بگیرد 
و آوازهای حمام بفهمند که آدم
 دقیقن صداش از کجاش می زند بیرون 
 
کجایی فراموشی ؟
بی خاصیت ترین خاصیت آدمی!
که هر وقت نیازمند تو بودیم
برعکس
 همه را صف کردی پیش چشم مان
 کجایی شیخ ؟ که  حالات آدمی را   به سود اشراق مصادره کنی
و راست و حسینی  بگویی 
این اشراقِ سمج 
دقیقن  کدام سمت آدم غروب می کند؟ 
 که بیدار بمانم و زنم  لمس ام کند وبگوید یک گونه ام شکل اندروید گرفته؟
 که یک دقیقه  از یادم نرود
وقتی می خندید 
دست و پای آدم 
از ابوالبشر  تا همین امروز
سست می شد
او‌ که وقتی سفر می رفت 
 شخصا  
می ترسیدم که بر نگردم

من
  در کوهدشت ِ خودمان که عاشق نمی شدم
غریب افتادم 
به هر که رسیدم 
گفتم دوستت دارم
به هر که گفتم دوستت دارم نرسیدم
 توی دل ام   به بختِ معشوقه های زیادی لگد زدم
برای  یک هفته دوری از تو 
چند قطره دهان لازم بود
چند آب معدنی کوچک 
که قُلُپی از همه  خورده باشی
و در چند دستشویی
 باید  صورت ام را آب می کشیدم تا مطهر شوم از تو

تو که  نمی خواستی  گوشواره هایت را گوش ات بیاندازم
چطور به من که چشمهای ام با جزییات دید می زنند 
پشت کردی
 تا قفلِ  گردن بندت را ببندم؟

یک بار که خودت را به من  بخشیده بودی
ندانستم با گوش هات چه کنم
شعر خواندم
اسماعیل  روانی شد گفتی نخوان
داستان خواندم 
گفتی اینها تا ساعد دست شان توی خودشان است نخوان
آواز خواندم گفتی این یا ها ها ها عادتم داده  تاری از موی بلندم را یادگار بگذارم لای پنجره 
باز کردم تابستان بود
 برای یک هفته فقدانِ تو
صدای ات را توی کانال کولر 
کار گذاشته بودم
در خانه باد می وزید اما
هیچ‌چیز از تو  ویران نمی شد 
گفتی برای یک هفته دوری از من
کمی رطوبت میان ران ها لازم است 
و کمی حرارت که روی همین تب باقی بماند
 تب کردم
اما هیچ  پروازی لغو نشد
 گریستم
 هیچ اختلاف ساعتی 
بیشتر از یک ساعت و‌نیم درک نکرد
چه پیش آمده که این شب  تاریک
از هر سو آماده باش  است .»


مهدی قلایی


غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
علی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۰:۰۲ - ۱۳۹۷/۰۴/۱۹
1
1
مطمئنی شعر گفتی؟؟؟؟،،
شرفیان مرادعلی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۷:۲۷ - ۱۳۹۷/۰۶/۰۲
1
0
مثل همیشه بینظیر
پربیننده ترین ها