پيش بسوی «اصول گرايی اصلاح طلب» يا «اصلاح طلبی اصول گرا»
دكتر سید جلال دهقاني فیروزآبادی*- درمورد نتايج انتخابات مجلس دهم و تركيب نهايي آن تحليلها و تفسيرهاي مختلف و متعارضي وجود دارد. اصولگرايان خود را پيروز انتخابات ميدانند، چون در مجلس آتي اكثريت نسبي عددي خواهند داشت. از سوي ديگر اصلاحطلبان نيز داعيه پيروزي دارند؛چون دستكم در تهران اكثريت مطلق را كسب كردهاند.
اما صرفنظر از صحت و سقم اين تفاسير، نتايج انتخابات رياستجمهوري سال 1392 و مجلس دهم بيانگر موفقيت نسبي اصلاحطلبان و ناكامي نسبي اصولگرايان نسبت به وضعيت گذشته آنان است. بهگونهاي كه اصولگرايان رياست جمهوري را واگذار كردند و در مجلس دهم نيز اكثريتي شكنندهتر از مجالس هشتم و نهم بدست آوردند. دليل اين كاميابي و ناكامي نسبي چيست؟
در پاسخ به اين سؤال عوامل و دلايل سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي مختلفي ذكر شده و ميشود كه هريك به جاي خود قابل تأمل است. ولي به نظرم مهمترين دليل يا دستكم يكي از دلايل مهم ناكامي نسبي اصولگرايان و كاميابي اصلاحطلبان، در تعريف و تلقي آنان از اصول گرايي و اصلاح طلبي نهفته است. بهگونهاي كه اصلاحطلبان به تجربه و البته آزمون و خطا دريافتند كه تعريف حداكثري و راديكال از اصلاحطلبي همه سلايق سياسي و طبقات اجتماعي جامعه ايران را پوشش نميدهد. ازاين رو، درصدد بازتعريف اصلاحطلبي برآمدند كه دربرگيرنده علايق، سلايق، طبقات و طيفهاي گستردهتري از جامعه باشد. درنتيجه، جريان اصلاحطلبي كه زماني بسياري از اصلاح طلبان را بيرون از دايره خرد تعريف ميكرد امروز به آساني همه آنان را در جرگه خود دارد.
در مقابل اصولگرايي سمت و سو و شيوه كاملاً متفاوتي در پيش گرفت و پيمود. بهگونهاي كه اصولگرايي كه زماني تحت عنوان جناح راست طيف وسيعي از نيروهاي انقلابي، گروههاي سياسي و طبقات اجتماعي را دربر ميگرفت، رفته رفته بهگونهاي مضيّق بازتعريف شد كه عرصه را بر بسياري از كنشگران سياسي و اجتماعي و انقلابيون اصول گرا تنگ كرد. تعريف و تلقي حداكثري از اصولگرايي توسط نواصولگرايان كار را به جايي كشاند كه پدرخواندههاي آن نيز از دايره آن بيرون ماندند. ترديدي نيست كه در اثر تعريف حداكثري از اصولگرايي درجه خلوص آن بالا مي رود و اصولگرايان 24 عيار مرجحند، ولي جامعه هيچوقت از اين درجه از خلوص سياسي برخوردار نيست كه اصول گرايي حداكثري بتواند همه اقشار آن را بازنمايي و نمايندگي كند.
اصولگرايي يك كلان گفتمان است كه خرده گفتمان هاي متعددي در متن و بطن آن وجود دارند. اصولگرايان نيز در يك پيوستار حداكثري و حداقلي قرار ميگيرند كه درجه خلوص اصولگرايي آنان متفاوت است. ازاين رو، اصولگرايي را بايد بهگونهاي تعريف كرد كه همه اين پيوستار را شامل شود نه اينكه بخش اندك آن را دربرگرفته و بخش اعظم آن را واگذارد. اين امر به ويژه در زمان انتخابات و انتخاب نامزدهاي اصول گرا كه بايد در معرض انتخاب مردم قرار گيرند ضرورت و اهميت دوچندان دارد. چون نامزدهاي اصولگرا بايد به گونه اي تعيين شوند كه همه انواع اصولگرايان حداقلي و حداكثري در متن جامعه را بازنمايي و نمايندگي كنند.
انتخابات مجلس دهم و فهرست انتخاباتي اصولگرايان و اصلاحطلبان به خوبي بازتابدهنده اصلاحطلبي حداقلي و اصولگرايي حداكثري است. بهگونهاي كه تعريف حداقلي از اصلاحطلبي امكان و اجازه ورود بعضي از اصولگرايان، اعتدالگرايان و نامزدهاي مستقل را در ليست انتخاباتي اصلاحطلبان در سراسر كشور را داد. در حالي كه تعريف حداكثري از اصولگرايي بسياري از اصولگرايان را از ليست انتخاباتي آنان بيرون گذاشت. بهطوري كه در بعضي از حوزه هاي انتخاباتي بعضي از نامزدهايي كه حيات سياسي اشان مديون دولت اصولگرايان بود براساس تعريف حداكثري از اصولگرايي ناخواسته اصلاحطلب معرفي شدند. چون مرز اصلاح طلبي حداقلي و اصول گرايي حداقلي بسيار نزديك و باريك است. بنابراين مجلس دهم برآيند گفتمان اصولگرايي حداكثري و اصلاحطلبي حداقلي است.
اصولگراياني كه در ليست اصلاحطلبان قرار گرفتند به دليل عدول آنان از گفتمان اصولگرايي نبود بلكه ناشي از تعريف حداقلي از گفتمان اصلاحطلبي و حداكثري از گفتمان اصولگرايي بود. در حالي كه اگر گفتمان اصولگرايي نيز به صورت حداقلي تعريف شود بسياري از اصلاحطلبان در زمره اصولگرايان قرار مي گيرند. كساني كه مي توان اصلاح طلبِ اصول گرا ناميد.
تجربه انتخابات مجلس دهم و مشي سياسي و گفتماني اصلاح طلبان و اصول گرايان بيانگر يك چرخش گفتماني و ظهور گفتمان جديدي در سپهر سياسي ايران است. تلاقي اصول گرايي و اصلاح طلبي حداقلي در انتخابات اخير نويد شكل گيري گفتمان «اصول گرايي اصلاح طلب» يا «اصلاح طلبي اصول گرا» و ظهور اصول گرايان اصلاح طلب و اصلاح طلبان اصول گرا را مي دهد. گفتماني كه بسياري از نيروهاي مستقل را نيز در زير چتر خود قرار خواهد داد. آينده سياسي از آن «اصول گرايان اصلاح طلب» و «اصلاح طلبان اصول گرا» ست كه به عقلانيت و بلوغ سياسي رسيده اند و اكثريت جامعه ايران را نمايندگي مي كنند. شايد بتوان اين گفتمان نوپديد را اعتدال گرايي و قائلين به آن را اعتدال گرا ناميد.
*استاد دانشگاه علامه طباطبایی
در پاسخ به اين سؤال عوامل و دلايل سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي مختلفي ذكر شده و ميشود كه هريك به جاي خود قابل تأمل است. ولي به نظرم مهمترين دليل يا دستكم يكي از دلايل مهم ناكامي نسبي اصولگرايان و كاميابي اصلاحطلبان، در تعريف و تلقي آنان از اصول گرايي و اصلاح طلبي نهفته است. بهگونهاي كه اصلاحطلبان به تجربه و البته آزمون و خطا دريافتند كه تعريف حداكثري و راديكال از اصلاحطلبي همه سلايق سياسي و طبقات اجتماعي جامعه ايران را پوشش نميدهد. ازاين رو، درصدد بازتعريف اصلاحطلبي برآمدند كه دربرگيرنده علايق، سلايق، طبقات و طيفهاي گستردهتري از جامعه باشد. درنتيجه، جريان اصلاحطلبي كه زماني بسياري از اصلاح طلبان را بيرون از دايره خرد تعريف ميكرد امروز به آساني همه آنان را در جرگه خود دارد.
در مقابل اصولگرايي سمت و سو و شيوه كاملاً متفاوتي در پيش گرفت و پيمود. بهگونهاي كه اصولگرايي كه زماني تحت عنوان جناح راست طيف وسيعي از نيروهاي انقلابي، گروههاي سياسي و طبقات اجتماعي را دربر ميگرفت، رفته رفته بهگونهاي مضيّق بازتعريف شد كه عرصه را بر بسياري از كنشگران سياسي و اجتماعي و انقلابيون اصول گرا تنگ كرد. تعريف و تلقي حداكثري از اصولگرايي توسط نواصولگرايان كار را به جايي كشاند كه پدرخواندههاي آن نيز از دايره آن بيرون ماندند. ترديدي نيست كه در اثر تعريف حداكثري از اصولگرايي درجه خلوص آن بالا مي رود و اصولگرايان 24 عيار مرجحند، ولي جامعه هيچوقت از اين درجه از خلوص سياسي برخوردار نيست كه اصول گرايي حداكثري بتواند همه اقشار آن را بازنمايي و نمايندگي كند.
اصولگرايي يك كلان گفتمان است كه خرده گفتمان هاي متعددي در متن و بطن آن وجود دارند. اصولگرايان نيز در يك پيوستار حداكثري و حداقلي قرار ميگيرند كه درجه خلوص اصولگرايي آنان متفاوت است. ازاين رو، اصولگرايي را بايد بهگونهاي تعريف كرد كه همه اين پيوستار را شامل شود نه اينكه بخش اندك آن را دربرگرفته و بخش اعظم آن را واگذارد. اين امر به ويژه در زمان انتخابات و انتخاب نامزدهاي اصول گرا كه بايد در معرض انتخاب مردم قرار گيرند ضرورت و اهميت دوچندان دارد. چون نامزدهاي اصولگرا بايد به گونه اي تعيين شوند كه همه انواع اصولگرايان حداقلي و حداكثري در متن جامعه را بازنمايي و نمايندگي كنند.
انتخابات مجلس دهم و فهرست انتخاباتي اصولگرايان و اصلاحطلبان به خوبي بازتابدهنده اصلاحطلبي حداقلي و اصولگرايي حداكثري است. بهگونهاي كه تعريف حداقلي از اصلاحطلبي امكان و اجازه ورود بعضي از اصولگرايان، اعتدالگرايان و نامزدهاي مستقل را در ليست انتخاباتي اصلاحطلبان در سراسر كشور را داد. در حالي كه تعريف حداكثري از اصولگرايي بسياري از اصولگرايان را از ليست انتخاباتي آنان بيرون گذاشت. بهطوري كه در بعضي از حوزه هاي انتخاباتي بعضي از نامزدهايي كه حيات سياسي اشان مديون دولت اصولگرايان بود براساس تعريف حداكثري از اصولگرايي ناخواسته اصلاحطلب معرفي شدند. چون مرز اصلاح طلبي حداقلي و اصول گرايي حداقلي بسيار نزديك و باريك است. بنابراين مجلس دهم برآيند گفتمان اصولگرايي حداكثري و اصلاحطلبي حداقلي است.
اصولگراياني كه در ليست اصلاحطلبان قرار گرفتند به دليل عدول آنان از گفتمان اصولگرايي نبود بلكه ناشي از تعريف حداقلي از گفتمان اصلاحطلبي و حداكثري از گفتمان اصولگرايي بود. در حالي كه اگر گفتمان اصولگرايي نيز به صورت حداقلي تعريف شود بسياري از اصلاحطلبان در زمره اصولگرايان قرار مي گيرند. كساني كه مي توان اصلاح طلبِ اصول گرا ناميد.
تجربه انتخابات مجلس دهم و مشي سياسي و گفتماني اصلاح طلبان و اصول گرايان بيانگر يك چرخش گفتماني و ظهور گفتمان جديدي در سپهر سياسي ايران است. تلاقي اصول گرايي و اصلاح طلبي حداقلي در انتخابات اخير نويد شكل گيري گفتمان «اصول گرايي اصلاح طلب» يا «اصلاح طلبي اصول گرا» و ظهور اصول گرايان اصلاح طلب و اصلاح طلبان اصول گرا را مي دهد. گفتماني كه بسياري از نيروهاي مستقل را نيز در زير چتر خود قرار خواهد داد. آينده سياسي از آن «اصول گرايان اصلاح طلب» و «اصلاح طلبان اصول گرا» ست كه به عقلانيت و بلوغ سياسي رسيده اند و اكثريت جامعه ايران را نمايندگي مي كنند. شايد بتوان اين گفتمان نوپديد را اعتدال گرايي و قائلين به آن را اعتدال گرا ناميد.
*استاد دانشگاه علامه طباطبایی
گزارش خطا
آخرین اخبار